RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
مرسی دوستان خوبم .
قصد من هم از ایجاد این تاپیک همین بوده .... خودم نمی تونم تصمیم درستی درباره زندگیم بگیرم و مرددم که ادامه بدم یا نه !اگر این مشکلات بخواد همین طور ادامه داشته باشه نمی خوام به این زندگی ادامه بدم ، ولی اگر بدونم جای امید هست و با گذشت زمان و راهکارهای خودم درست میشه حاضرم تمام تلاش خودمو بکنم ....
مسلما دوستانی که تجربیات بیشتری دارن میتونن کمک کنن و به من بگن ایا امکان داره فردی با این روحیات با گذشت زمان ملایم تر بشه و رفتار و اخلاقش تغییر کنه ؟؟؟؟؟
اگر من این مسئله رو بدونم بهتر میتونم تصمیم گیری کنم . تا حالا پیش اومده که مردها با گذشت زمان اخلاقشون عوض بشه ؟؟؟؟ و طبیعتا چون زن هم بیشتر از اخلاقیات شوهرش و روال زندگیش با خبر میشه و بیشتر مراعات میکنه ، اوضاع زندگی اروم میشه ؟؟؟؟؟ (اخه از اوایل ازدواجمون تا حالا خیلی از مشکلات کمتر شده )
2 روزه که شوهرم رفته سر کار و روزانه 3 4 بار با هم تلفنی صحبت میکنیم... نتونستم به داداشم بگم که شوهرمو زیر نظر بگیره و این مشکل پیش اومده ، خودم هم هیچ راهی واسه پیگیری موضوع ندارم . مطمئنا وقتی هم که بیاد اخلاقش اینقدر خوب میشه که نمیشه به نتیجه رسید چون 5 روز بیشتر خونه نیست و به دعوا نمیکشه ....
ولی الان وقت مناسبیه که از تنهایی که دارم استفاده کنم و همه مشکلاتو واسه خودم حلاجی کنم .
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
سلام خواهر خوبم
به نظر من امكان تغيير اصل يك نفر وجود نداره اما امكان تغيير روحي و عاطفي همواره وجود داره... چرا كه با افزايش تجربه و يادگيري مهارتها بسياري از مشكلات حل مي شه...
شما رو به شكيبايي دعوت كردم اما اين به آن منظور نيست كه صبر كن درست مي شه! با صبر خالي هيچ چيزي درست نمي شه!!! با گذر زمان فقط زخمها كهنه تر مي شوند بهبود نمي يابند!
مهارت ها با چند راه اضافه مي شوند:
از طريق اين تالارها و همفكري با دوستان و استفاده از تجربيات افراد
از طريق مطالعه
از طريق مشاوره حضوري كه به شما توصيه مي كنم!
موضوع اعتياد رو بايد با دقت بيشتري پيگيري كنيد... منظورم از دقت بيشتر اين هست كه خداي ناكرده تهمت نزنيد!
با احتياط بر خورد كنيد و سعي كنيد بيشتر بدانيد
فعلا سعي كن با سه روشي كه گفتم ضمن واقع نگري و جلوگيري از اسطوره سازي موضوع رو بررسي كني
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
یکی یه دونه عزیزم سلام
راجع سوالی که کردی مطمین با ش اگه از راه های منطقی و کاربردی استفاده کنی قطعا" میتونی روی طرفت اثر مثبت بذاری و مسایل حل کنی با توجه به اینکه این افزایش سن هم باعث میشه دیدگاه ها تغییر کنه و چه بسا معقول تر شه و پخته تر
ولی راجع مساله اعتیاد فکر می کنم مساله ای که باید خیلی جدی بگیریش ولی من راهکارش کلا" نمیدونم و متاسفانه نمیتونم برات کمکی تو این موضوع باشم
امیدوارم مسایلت هرچه زودتر حل شه:323:
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
سلام و مرسی از همه شما دوستان خوبم که منو همراهی میکنین
از وقتی که با این سایت اشنا شدم ارامش بیشتری دارم و اینو مدیون شما دوستان خوبم هستم ....:43:
یه سوال دارم؟ شما دوستان اوایل ازدواج طبیعتا مشکلاتی داشتین ، کم یا زیاد .... می خوام بدونم کسی بوده که مشابه مشکلات منو داشته و بعد از چند سال که از زندگی گذشته به مرور زمان درست شده ؟؟ چون اکثر تاپیک هایی که می خونم بیشتر دوستان گفتن منم فلان مشکلو تجربه کردم و از این چیزا ..... متاسفانه الان اطرافیان اظهار نمی کنن که اوایل ازدواجشون چه اتفافاتی افتاده و کسی رو راهنمایی نمی کنن و فقط از خوبیهای زندگی تعریف میکردن و کارهای عاشقانه شوهرشون .. و این باعث یه سری افکار و خواسته های غلط میشه . من شخصا هیچ چیزی از زندگی اطرافیانم نمی دونم و هیچ وقت پیش نیومده که کسی مسائل زندگیشو واسه من مثال بزنه تا واسم تجربه بشه .... ممنون میشم اگر دوستان چند مثال از مشکلاتی که داشتن و با گذشت زمان حل شده رو واسه من بنویسن
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
سلام
باز هم یه دعوای دیگه سر مسائل خیلی الکی ، تقریبا هر دو روز یه بار دعوامون میشه
فردا سالگرد ازدواج منه دیروز عصر شوهرم به همین خاطر مرخصی گرفته و اومد خونه ( که ای کاش نمی اومد ) . دیروز من دو شیفت سر کار بودم و به جای همکارم اومده بودم .شوهرم یه راست اومد پیشم سر کار و ظاهرا خیلی مهربون بود و و یک ساعتی پیشم موند و کمکم کرد و بعد رفت خونه که ماشین بیاره و بیاد دنبال من .... ( البته وقتی پیشم بود زنگ زد به همون دوستش و بهش گفت من اومدم خونه بیا پیشم . من خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم )
تا اومد دنبالم حس کردم یه کم قاطیه به روی خودم نیاوردم گفت سریع باش باید برم جایی کار دارم ، وای دلم میخواست سرش داد بزنم و بگم هنوز نیومده کارات شروع شد ولی باز چیزی نگفتم ( اون از روز قبل رفتنش که تمام وقتشو پیش دوستش بود ، این هم از اومدنش که هنوز یک ساعت نبود رسیده بازم میخواست بره پیش دوستش ... دلم میخواست اصلا بر نمی گشت خونه )
خلاصه رفتیم بریم خونه سر کوچه رفت که از سوپر چند تا چیز بخره و من هم پیاده شدم و بهش گفتم ببین حساب بدهکاریمون چند شده ، شوهرم سریع گفت ..... تومن منم گفتم خب چرا اینقدر زیاد ما هنوز 10 روز نیست که تسویه کردیم و تو این 10 روز هم چیز زیادی نخریدیم حتما اشتباه کرده ! وای انگار بهش فحش دادم ،نه درسته ، من خودم نگاه کردم ،نشستیم با هم حساب کردیم ، هر چی من میخواستم توضیح بدم که منظورم چیه اون بیشتر عصانی شد و تو خیابون نزدیک بود داد بزنه . سوار شدیم که بریم خونه ، من میخواستم واسش توضیح بدم که منظور من چیه باز هم شروع کرد به داد زدن ، من میخواستم همه چیزو درست کنم ولی شوهرم بدون اینکه حرف منو گوش بده فقط حرف خودشو میزد منم دیگه چیزی نگفتم و بدون اینکه حتی نگاهش کنم پیاده شدم رفتم . اومد داخل شروع کرد به داد زدن و ابرو ریزی کرذن .... تو اصلا حرف حالیت نیست ، مگه ترکی که من هر چی میگم تو نمی فهمی ، مگه یه چیزو چند بار سوال میکنن ، حالا چرا کم محلی میکنی چیزی نمیگی و از این حرفا منم چیزی نگفتم و لباسامو عوض کردم ...اینقدر داد و بیداد کرد که من زدم زیر گریه و گفتم من که چیزی نگفتم ، حرف بدی نزدم که تو اینجوری میکنی ، شوهرم گفت حالا چرا گریه میکنی مگه زدم کشتمت منم گفتم مگه حتما باید بزنی کسی بکشی که طرف گریه کنه و اونم برگشت ادای منو دراورد . بعد گفت حتما میخوای بگی من مقصرم نه چند بار بگم حتما چیزی خریدم که حسابمون اینقدر شده . رفت بیرون و منم پشت سرش گفتم فقط بلد ابروریزی راه بندازی ، سریع برگشت و منو محکم زد به دیوار و گفت اگر یه بار دیگه به من بی احترامی بکنی دهنتو می کنم پر خون !!!! و از خونه رفت بیرون منم همون جا نشستم و حدود یک ساعت فقط به حال خودم گریه کردم .....اینقدر پشت سرش نفرینش کردم که دلم اروم بگیره
ساعت 9/5 اومد خونه .( ته دلم خالی شد گفتم الانه که بازم دعوا راه بندازه ترسیدم ) من همونطور نشسته بودم و حتی چراغها رو هم روشن نکردم ، گفت چرا اینجا نشیستی چیزی نگفتم ... با عصبانیت گفت بلند شو برا من شام بیار ، تا رفت بیرون سریع رفتم شامشو اماده کردم اومد گفت اینو نمی خوام یه چیزه دیگه درست کن !!!! داشتم اتیش میگرفتم ، فقط گریه میکردم !!! غذا که اورم رفتم که بخوابم گفت حتما شام نمیخوای بخوری گفتم گشنه نیستم ، داد زد چجوری گشنه نیستی ، ترسیدم گفتم بعدا می خورم . تا اومدم برم گفت چایی دم کن ! فقط نگاهش کردم ، گفت چته سخته نه ! وظیفته !!!!! دلم میخواست خدا بهم قدرت میداد تلافی همه کاراشو سرش در بیارم .... وای که چقدر از نفرت داشتم دلم میخواست هیچ وقت خونه نباشه ، حالم از این خونه بهم میخوره ... چکار باید بکنم خدایا.......................
وسایل شامو براشتم و رفتم نشستم توی اشپزخونه تنها شام خورم داشتم گریه میکردم خیلی دلم اشوب بود. اومد پیشم نشست و گفت چرا اینجا غذا میخوری و شروع کرد به معذرت خواهی ، حتی نگاهش هم نکردم فقط اشک ریختم بلند شد رفت نشست پای تلویزیون منم یه راست رفتم خوابیدم ، خوابم که نمی برد ولی مجبور بودم تظاهر کنم که خوابم . صدای تلویزیون اینقدر بلند بود که داشتم روانی میشدم . نمی دونم کی خوابم برده بود ولی چه خوابی هر نیم ساعت یکبار بیدار میشدم و احساس میکرم باید یه کاری انجام میدادم و یادم رفته یا یه چیزی گم کردم صبح که بیدار شدم چشام خیلی ورم کرده بود و هر کاریش میکرم بازم معلوم بود که ورم داره ، اماده شدم و پیاه راه افتادم و اومدم سر کار و الانم که اینجام هر لحظه گلوم بغض میگیره و دلم میخواد گریه کنم ولی نمی شه. اصلا دلم نمیخواد برگردم خونه ولی مجبورم .....
نمی دونم چرا سریع حالات روحیش عوض میشه اصلا دیروز که اومد خیلی ذوق کردم و گفتم خدایا شکرت چقدر اخلاقش خوب شده ولی به یک ساعت هم نکشید . همیشه از کاه کوه میسازه . این مساله چیزی نبود که بخواد اینقدر بزرگش کنه و داد و بیداد راه بندازه ولی متاسفانه اصلا روی حرکاتش و رفتارش کنترل نداره . راستی یادم رفت بگم دیروز تو حین اینکه داشت داد و بیداد میکرد میگفت کاش نیومده بودم خونه و نمی زاری یه دقیقه اعصابم راحت باشه و نمی تونم تو خونه باشم دیگه !!!!!!!!!! حالا ببین ، کتک مال منه ، اعصاب خوردی مال منه ، تحقیر شدن مال منه ولی ایشون نمی تونه تو این خونه بمونه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!واقعا که جالبه !
حالا امروز هم رفته که واسه سالگرد ازدواجمون مثلا کادو بخره ! یعنی چی اخه .. من کادو میخوام چکار !؟ یکی نیست این حرفا رو بهش بزنه
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
سلام یکی یه دونه عزیز
واقعا ناراحت شدم مطالبتو خوندم
هر کدوممون یه جوری داریم عذاب میکشیم، نمیدونم مشکل کجاست
ما زیادی زن هستیم ، عاطفی هستیم و دلنازک یا شوهرامون بی تفاوت و ناآگاه
وقتی گفتی چطوری اومدی سرکار من دقیقا یاد دیروز خودم افتادم، منم با چشم پف کرده رفتم
میفهمم چی میگی، میفهمم چی میکشی
منم مثل تو نمیدونم چکار کنم
وقتی اینطوری پشیمون میشن باید به روشون نیاریم چطوری توهین یا بی اعتنایی میکنن یا باید مثل خودشون بی اعتنایی و بی احترامی کنیم؟
فقط آرزو میکنم مشکلات همه حل بشه عزیزم
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
هرچقدر تو اين سايت از مشكلات مي خونم بيشتر از شوهرم و هرچي مرده متنفر مي شم . چقدر ما زنا بدبختيم كه هرچي بلا سرمون مي آد بايد آروم بشينيم و همش به فكر اين باشيم كه چيكار كنيم دوباره دل شوهرمونو بدست بياريم . و اونا انگار نه انگار هر اذيت و آزاري دلشون خواست مي كنن . و آخرشم با اون قيافه حق به جانبشون هميشه منتظرن تا ما معذرت خواهي كنيم ازشون .
برات متاسفم يكي يدونه عزيز.ببخشيد كه نمي تونم راهنماييت كنم فقط دعا مي كنم برات من اگه شوهرم روم دست بلند مي كرد هيچوقت نمي تونستم تحمل كنم يعني فكر نكنم تا اين اندازه صبر و تحمل داشته باشم . آخه صبر براي كي براي چي ؟ مگه چند بار بدنيا مي يايم ؟
خدا بهت صبر بده دوست خوبم .
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
سلام خواهر خوبم
متاسفم...
مي دونم چقدر احساس بدي داشتي ديشب و اين احساس بد مي تونه يه زن رو كامل از پا در بياره...
واقعا متاسفم...
پستهاي قبلي مي تونه به شما كمك كنه...
چند تا نكته تو رفتارهاي ديروز همسرت بوده:
دوست داره... اگر مرد واقعا زندگيش رو دوست نداشته باشه اصلا براي سالگرد ازدواجش نمي آد خونه!
دلش برات تنگ شده... براي همين اومده سر كار شما
به احتمال قوي معتاد و ... نيست... ولي بايد اين موضوع رو حتما پيگيري كني و مطمئن بشي...
اون رفتارها يه عكس العمل مردونه است ... متاسفانه ايشون نمي تونه احساساتش رو كنترل كنه و خيلي احساسي عمل مي كنه... بايد با مشاور بصورت حضوري صحبت كنه و راههاي مديريت احساسات رو آموزش ببينه
اگر اين رفتارها معذرت خواهي به همراه نداشت... خيلي بد و نا اميد كننده بود! اما چون معذرت خواهي و پشيماني به همراه داره به اين معني هست كه شما رو دوست داره و اين رفتارها قلبي نبوده و ناشي از احساسات مقطعي بوده!
نبايد كاري كرد كه اين افراد هيجان زده بشوند...
يك بررسي كنيد ببينيد كه آيا چيزي موجب اين آشفتگي شده؟ موضوعي پيش اومده... مطمئن باش با سوال كردن ازش به جايي نمي رسي...
امروز سعي كن وقتي كادو برات خريد و يا هر كاري كرد.. اوضاع تحت كنترل شما باشه... خودت رو نباز... فقط به چيزهاي خوب فكر كن و متوجه تفاوتهاتون باش..
فعلا در مورد ديشب هم چيزي نگو.. اگر حرفي زد بگو مهم نيست!
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
عزیزم قبلا هم بهت گفتم.
اگر همسر شما ادم پرخاشگریه بنباید بزاری همسرت اصلا وارد فاز عصبانیت بشه.
مثلا اگر گفت حساب اینقدر شده می گفتی . ا، چقدر زیاد خرج کردیم . همین . نه بیشتر. با حرفی که زدی یعنی شوهرت چیزی سرش نمی شه و شما بیشتر از شوهرت از مسائل مالی سر در میاری. برا همینم شوهرت عصبانی شده. بدش هر چی گفت چون عصبانی بود می گفتی اره شما راست می گی. بعد که اخلاقش خوب شد اونوفت حرف خودتو بزن که اره من منظور خاصی نداشتم و می دونم خودت هواست جمعه که کسی کلاه سرموون نذاره. ولی خوب یکم تعجب کردم. و قصدم نا راحت کردن شما نبود که اونجوری باهام برخورد کنی.
راستش فکر می کنم هنوز نقطه ضعفهای شوهرت دستت نیومده.
مهمترین اصل در خاموش کردن یک جنجال اینه که بتونی در اون لحظه اروم باشی و نگران نباشی تا ارامش شما به طرف مقابل منتقل بشه. اگر گریه گنی یا دست و پاتو گم کنی یا داد بزنی بدتر همسرتو عصبانی تر می کنی. چون فکر می کنه دیگه کاری از دستش بر نمیاد و این مردها رو بیشتر عصبانی می کنه.
همسر منم مثل همسر شماست. ولی هر وقت من ارومم اون خودش زود اروم می شه.
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrdad_m
دليل رفتارهاي شوهرت و اين تغيير رفتارهاي آني فقط يه چيز هست! چيزي كه خودت هم قبلا بهش اشاره كردي:
مصرف مواد مخدر !
من حتی اگر خانواده ایشون رو از نزدیک می شناختم
و نسبت به تمام موارد اطمینان کامل داشتم
جرات چنین اظهار نظری رو نداشتم!
فکر نمی کنم درست باشه اینطوری اظهار نظر کنیم...