RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام:72:
بلو اسکای عزیز من از خوندن تاپیک های شما و این مسیج های رد وبدل شده بین شما و همسرتون به عنوان شخص سوم اولین چیزی که به ذهنم میاد اینه که شما, شوهرتون و خانوادشون رو دشمن اساسی خودتون میدونید و هدفتون اینه که این مساله رو به هر قیمتی شده اثبات کنید.
نقش دشمن این فرد و خانوادش رو هم بخوبی بازی میکنید حتی اگر ناخودآگاه و بدون منظور بوده باشه.
تو حرفاتون و رفتارتون هیچ ردپایی از دوستی و مهر و مصالحه نیست.
واسه هر عمل ما عکس العملیست این یه قانون فیزیک هست واکنش هایی که از همسرتون و خانوادش میبنید به نظر من زیاد هم غیر طبیعی نیست.
بیشتر دقت کن دوست عزیز:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آنی و صبای عزیز ممنون از توجهتون
میشه لطف کنید که پست 1،5و78 من رو بخونید. (ببخشید که وقتتون گرفته میشه)
آنی جان من تو حریم شخصی خانواده شوهرم دخالت نمی کنم و اصلا هم قصدش رو ندارم و برام جالب هم نیست. ولی می خوام از حریم شخصی زندگی خودم دفاع کنم. شوهر من متعلق به کدوم حریمه؟
شما نمی دونید چقدر توی جمع نسبت به من توهین و تحقیر می کنن! باور کنید تا حالا جواب ندادم بهشون!
مادرش می خواد جلوی برادرش خودشیرینی کنه، از زندگی من و شوهر من مایه می ذاره که بیا فلانی رو فلان جا برسون و ...
اولین باری که شهرستان رفتیم، مادرشوهرم مستقیم گفت که تا حالا حرف تو بوده و حالا باید حرف من باشه. شما نباید امروز برگردید و باید فردا برگردید و همه ما رو برسونید. حالا من شاغل بودم و برای روز بعدش اصلا مرخصی نداشتم و قبلا با شوهرم به توافق رسیده بودیم سر تاریخ برگشت! من نمی فهمم چرا باید روان پسرش و زندگی اون رو بهم بریزه، فقط برای اینکه نشون بده این پسر باید به حرف من باشه نه تو؟!
بابا هرکی یه زندگیه مستقل داره و بنا به معذورات همون زندگی تصمیم می گیره!!
چقدر شوهرم من رو ول کرده به امون خدا و رفته سراغ رفع و رجوع کارهای خانوادش!
تازه اونروز که گفت در مورد دیگران بد قضاوت کردی، من فکر نمی کردم ربطش بده به خانوادش!
فکر نمی کنی خانوادش دارن وارد حریم شخصی من میشن؟!
بخدا غیبتم رو می کنن و ذهن شوهرم رو نسبت بهم خراب می کنن و اگه من متقابلا حرفی ازشون بزنم، شوهرم می گه دروغ می گی.
صبا جون حقیقتش خوب در حقم دشمنی کردن. گاهی حتی به ذهنم می رسه که شوهرم من رو نمی خواد ولی از پس دادن مهریه هم بر نمی یاد. می خوان عاصیم کنن که بگم مهرم حلال، جونم آزاد!
قرار بود گذشته رو فراموش کنیم و از نو زندگی رو شروع کنیم. من تمام سعیم رو کردم. ولی مدتیه مدام گذشته رو به رخ می کشه. خوب منم مجبور شدم که دوباره تمام گذشته رو به خاطر بیارم که بتونم از خودم دفاع کنم.
شوهر من هم اشتباه داره فکر می کنه ولی نه فرصت می ده و نه قبول می کنه که توضیح بدم که برداشتش غلطه!
شوهر من میاد بعضی وقایع رو اونجور که دوست داره تعریف می کنه و بعد می گه به هرکی گفتم میگن حرفت منطقیه!!
اولا چرا واقعیت رو نمی گه و همه چی رو مطابق میل خودش و به نفع خودش تعریف می کنه؟
ثانیا اصلا چرا باید حرف زندگیمون ببره بیرون خونه و برای دیگران تعریف کنه؟
ثالثا چرا بجای بدست اوردن دل زنش و نجات زندگیش دنبال تایید حرف مردمه؟
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
[!
شوهر من میاد بعضی وقایع رو اونجور که دوست داره تعریف می کنه و بعد می گه به هرکی گفتم میگن حرفت منطقیه!!
اولا چرا واقعیت رو نمی گه و همه چی رو مطابق میل خودش و به نفع خودش تعریف می کنه؟
ثانیا اصلا چرا باید حرف زندگیمون ببره بیرون خونه و برای دیگران تعریف کنه؟
ثالثا چرا بجای بدست اوردن دل زنش و نجات زندگیش دنبال تایید حرف مردمه؟
عزیزم جواب این سوالها رو باید در اعمال خودت جستجو کنی. جواب همه این چراها فقط یک جمله است که قبلا هم بهت گفتم. "همسرت احساس مقبولیت در کنار شما نداره."اینو تو تک تک پستهات میشه فهمید. اینکه شما اونو قبول ندارید و ازش تعریف نمی کنید و به اندازه کافی تاییدش نمی کنید. حتی اگر به زبون هم اینکارو بکنید که بعید میدونم ( بر طبق این اس ام اس ها و حرفهایی که قبلا گفتی) باز تو دلت اصلا کارهاشو قبول نداری و مورد تاییدت نیست. این مساله ایه که هر مردی رو به زندگی سرد می کنه و به دنبال تایید از بیرون خونه میکشونه.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز سلام
امیدوارم به برکت این ماه عزیز هم مشکل شما حل بشه و هم ارامشی رو که باید به دست بیاری:72:
بلو جان حرفهای دلجو دلتنگ رو کاملا تایید میکنم چون نمونه ی بارز همسر شما پدر خود من هست و دقیقا رفتاری که شما اعمال میکنید رفتاری است که مادرم سی سال اعمال کرد و نتیجه ای نگرفت
علت اینکه برات پست میزارم این هست که من با این رفتارها یک عمر زندگی کردم
بلوجان همسرت رو بپذیر باهمه ی اشتباهاتش تاییدش کن و اصلا به دنبال این نباش که بهش اثبات کنی داره راه رو اشتباه میره که نتیجه این میشه که همسرت مصرانه ترمیخوادحرفش رو به کرسی بنشونه
اصلا دور از جونت خودت رو به کری و کوری بزن در مقابل کارها و رفتارش ، بزار یه مدتی حرف اون باشه تا این حساسیت ایجاد شده میان شما از بین بره
شما که به قول خودت همه راهها رو رفتی یه مدتی هم اینو تمرین کن
راستی یکی از پستهای قبلی بالهای صداقت هم خیلی کاربردیه :[color=#1E90FF]سعی کن منابع شارژ دیگری مثل رابطه داشتن با دوستان برای خودت پیدا کنی
موفق باشی خانومی:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
توجه كن عزيزم
من نمي گويم كه حق با آنهاست و آنها بي اشكال هستند اما حق با تو هم نيست . آنها كه در دسترس ما نيستند تو هستي و ما صداي تو را مي شنويم . تو دنبال راه حلي .
بعد اينكه چرا دنبال قاصر و مقصر مي گردي . هر مشكلي دو سر دارد . وقتي مشكل به وجود مي آيد قطعا دو طرف عدم مهارت و ...دارند . اگر حتي يك طرف درست عمل كند داستان به اين جاها نمي رسد .
تو و همسرت هر دو آدمهاي باهوشي هستيد اينكه بخواهيد در اختلافات هوش و ...همديگر را هدف بگيريد كار خراب تر مي شود .
چرا فكر نمي كني كه زاويه ي ديد و نگاه تو و تحليل هايت و....بر مبناي همان زاويه ديد شخص خودت هست و همسرت هم صاحب يك زاويه ديد و زوم لنز و تحليل و...است . هر كدام از شما از زاويه ي ديد خود به ماجرا نگاه مي كنيد و نقد و بررسي مي كنيد . خودت را بگذار جاي همسرت از زاويه ي ديد او به ماجرا نگاه كن .
چرا فكر مي كني نقدهاي تو مبني بر اينكه مادر شوهر ت قصد دخالت دارد درست است؟! ( اين حرف به معني طرفداري از او و درست بودن شيوه هايش نيست ) خودت را از جايگاه او ببين حتي تا پائين ترين حد و بيسواد و بي مهارت ترين آدم !!! خواهي ديد كه او را درك مي كني اما بعد از درك وي چه خواهي كرد ؟! قطعا با روشهاي بهتر مي توان اين آدم را كنترل كرد . قطعا مي داني كه ما نمي توانيم توقع داشته باشيم كه همسرانمان قيد خانواده را بزنند همانطور كه آنها نمي توانند . ( آنها هم مثل ما از زير بوته عمل نيامده اند ). مي بيني كه ما در انتخاب خانواده هاي خود نقشي نداريم پس بايد راه سازگاري و مصالحه را ياد بگيريم . دور انداختني هم نيستند .
اينكه فكر مي كني خانواده ي همسرت غيبت تو را مي كنند متاسفانه از نگاه من ، بر مي گردد به اعتماد به نفس تو . در خودت چه ضعفي مي بيني كه اينطور فكر مي كني ؟! گيرم كه غيبتت را كردند ! خوب ......! كه چي ؟! چه توانايي بار حرف آنها دارد كه تو فاقد آن هستي كه زندگيت را از راه سازنده حفظ كني و خلاف آنچه كه آنها دم گوش همسرت زمزمه مي كنند نشان دهي .
توهين و تحقير چيست ؟! به غير از يك سري بايد و نبايد كه براي من و تو تعريف شده . شايد اين چيزها براي تو معني توهين مي دهد و براي آنها نه .
به اين خاطره توجه كن .
در خيابان راه مي رفتم دو نفر با هم دعوايشان شده بود يكي از پسرها به ديگري فحش مادر داد ! پسر ديگر عصباني به وي حمله كرد و....دعوا بالا گرفت .
به نظر تو مادر آن پسر ي كه به وي ( اتيكتي ) چسبانده شده بود واقعا زني خراب و هرجايي بود و يا با اين حرف هر جايي مي شد كه نياز بود پسرش از ناموس مادر دفاع كند به قيمت زخمي كردن يكي ديگر و كشيده شدن كار به پليس و .....
اما يك روز ديگر در كوه
از همين دست صحنه ها ديدم . يكي به ديگري فحش داد تا جنگ را راه بيندازد مي داني واكنش پسرديگر چه بود ؟! مي خنديد و از كنارش رد شد و به ما كه رسيد شنيدم مي گفت : ديوانه !!!
خوب ؟! مادر اين پسر با مادر آن ديگري چه فرقي داشت ؟آيا واكنشهاي متفاوت آنها چهره هاي آن ها را متفاوت نمي كرد ؟! كدام راحت تر زندگي مي كرد ؟ و....
تو و همسرت مشكلتان اين است كه تمبرهاي طلايي باحالي از همديگر جمع كرده ايد كه خوب هم به سر همديگر مي كوبيد و خرج مي كنيد . تو كوتاه بيا. جور ديگر ديدن را تجربه كن . زندگي ميدان رزم نيست . لازم نيست همه چيز را معني و هجي كني . از اين كار دست بردار .
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلامی دوباره:72:
من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخوام به کسی مشاوره بدم ولی چیزایی که میبینم رو میگم امیدوارم جسارت نشه:316:
بلواسکای عزیز نگاه شما به دنیا و آدمهاش خیلی منفی هست .
از دید شما همه آدمای جامعه یه خصومتی با شما دارند و میخوان یه جوری بهتون آسیب بزنند . از محل کار و مشاور املاک و خانواده خودتون و همسرتون و خانواده همسرتون و ... و در تمام این موارد انگشت اشاره و اتهامتون به سمت بقیه هست و تقلاهای شما برای اثبات دشمنی دیگران مثل کسی می مونه که گوشاشو گرفته و مرتب در حال فریاد زدنه که کمک کنید اینا دشمنم هستند. متاسفانه انتقال حس نفرت و بی اعتمادیتون به دیگران هم از درجه بالایی برخورداره.
خودتون رو جای کسانی تصور کنید که توقع مهر و مهربانی از شما دارند ولی بجاش خشم و نفرت و ادله دشمنی دریافت میکنند. در هر فرصتی میخواین بهشون ثابت کنید که خودشون یا مرتبطینشون در حق شما بد کردن.
چند روز جای خودتون و همسرتون رو عوض کنید شاید به دلیل رفتاراشون پی ببرید!
من نمیگم خانواده همسرتون یا همسرتون معصوم هستند ولی رفتاراشون خیلی هم بی دلیل و دور از تحریکات و واکنش های شما نیست.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
در تائيد صحبت هاي صبا ي عزيز
اگر هر فردي با بيش از دو الي نهايتا سه نفر مشكل ارتباطي داشته باشد اشكال در افراد مقابل نيست بلكه در خود فرد است .
بي اعتمادي ( ديگران بد - من خوب ) و نقد و قضاوت و برجسب زدن و تمبر جمع كردن - اعتماد به نفس پائين ومعنا دار كردن حرفها و آلودگي هاي مختلف و وابستگي و كنترلگري و حق و حقوق ديگران را نديدن و ...از مباحثي است كه بايد روي آن كار كني و مشكل توست .
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ضمن تشکر از صبا و آنی عزیز، چند نکته رو لازم می بینم که یادآور بشم تا تاپیک و روند مشاوره گرفتن بی نتیجه و عبث نشه؛
- دوستان گلم من این تاپیک رو باز کردم، صرفا به این خاطر که تاثیر تصمیمات و نوع زندگی خانواده شوهرم که بسیار متمایز از من هست را در زندگی خودمون به حداقل برسونم.
من هرگز نگفتم خانواده شوهرم بد مطلق و من خوب مطلق هستم. می گویم ما متفاوت هستیم. در پست دومم همین را با مثال متذکر شدم.
چرا ما باید برویم با دل خوش حلقه عروسی بخریم و بعد خواهرشوهرم نظر خودش را در ذهن همسرم القا کند و شوهرم با من دعوا راه بیاندازد و ارزش کار خودش را هم از بین ببرد؟
چرا ما باید در خلوت خودمان توافق کنیم که به مالزی برویم ولی فردای آنروز خانواده اش چون مسافرت خارج را در اماکن زیارتی خلاصه می بینند، دخالت کنند و برنامه ما را بهم بزنند؟
و بسیاری از این دست چراها...
من می خواهم یاد بگیرم که به شوهرم تفهیم کنم که ما می توانیم ضمن احترام کامل به خانواده اش و در عین حال خانواده ام، حفظ حریم شخصی و استقلال زندگیم را بکنیم و مطابق رضایت همدیگر و نه دیگران، تصمیم بگیریم و زندگی کنیم.
صبا جان:72: سعی کردم هدفم را از ایجاد این تاپیک مجددا مشخص کنم. پس خواهش می کنم بحث تاپیک های دیگر را اینجا نکشانید چون روند تاپیک منحرف می شود. بحث یکی از مشاورین املاک از بین دهها فرد که قصد و نظر سوء داشت، کاملا قضیه ای متفاوت است و من هرگز اجازه نخواهم داد از ترس برچسب بدبین بودن و سوء ظن داشتن، احدی به حرمت خانم بودن من اهانت کند.
موضوع محیط کارم نیز اگر کمکی به ذهنتان می رسد بر سر بنده منت بگذارید و در تاپیک "چگونه بپرسم چرا" یا " احساس شکست می کنم" راهنماییم کنید. صبا جان من و امثال من در آنجا بازیچه دست یک مشت سیاست مدار قدرت طلب شدیم که تا قدرتشان را در خطر دیدند از شرف دیگران خرج کردند.
خواهش می کنم بحث یا کمکی در این رابطه به ذهنتان رسید، در تاپیک خودش بنده را مستفیض کنید.
- آنی گرامی ضمن احترامی که برای شما و نظراتتان قائل هستم، اجازه دهید یک انتقاد هم بنده نسبت به شما بکنم؛
همانقدر که یک فرد سوم در یک اختلاف از در حمایت از فرد حاضر برآید و اشتباهات او را بخاطر خوشایندش پنهان کند، هیچ کمکی به او نخواهد کرد نقطه مقابلش هم درست است. اگر شما یکسره شخص حاضر را نقد کنید و گناه تمام مشکلات را به گردن شخص حاضر بیاندازید، باز هم کمکی به او نخواهید کرد و صرفا عزت نفس و اعتماد به نفس او را هدف می گیرید.
من با جاری بزرگم هیچ مشکلی نداشتم، شوهرم مستقیم حتی صحبت تلفتی با او را قدغن کرد! با زن عمویش تازه آشنا شده بودم و صحبت می کردیم. خواهرشوهرهایم و حتی شوهرم خودشان را کشتند که با او حرف نزنم و بارها مستقیم جلوی جمع گفتند که بیا این طرف بشین! ظاهرا من با همه مشکل ندارم ولی نباید خودم باشم و باید بشوم برده زرخرید آنها که برای مکان نشستن، نحوه برخورد با دیگران و .... برایم تصمیم بگیرند!
- در انتها بی دل محترم فکر می کنم من و شما سنگهایمان را واکنده بودیم و قرار بود نه من پستهای شما را بخوانم و نه شما پستهای من را و ایضا در تاپیکهای هم شرکت نکنیم. من کاملا بخاطر می آورم، شما چرا فراموش کردید؟
مسلما وسعت همدردی آنقدر زیاد است که جا هم برای درددلها و مشکلات من باشد و هم شما.
من نمی خواهم بخاطر شاد نشدن دل شما، بیایم و صرفا از خوشیهای با همسرم بگویم که مسلما روزهای خوش هم داشتیم و اگر چنین نبود نیازی نمی دیدم که دنبال راه حل برای کاستیهایمان بگردم. همسر من این ارزش را دارد که نقاط ضعفش را برطرف کند و بشویم بهتر همسران و پدر و مادر برای فرزندمان.
بیا مثل دو انسان جوانمرد بر سر توافقمان پایدار بمانیم.
مجدد که پستم را خواندم، احساس کردم لحن نوشتارم کمی تند است. بابت این موضوع هم عذرخواهی می کنم و هم خواهش می کنم که آنرا با لحن مهربانانه بخوانید. :43:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیز:72:
اگر بنده در کلامم از مثال هایی استفاده کردم که شما اونها رو بی ربط به موضوع این تاپیک میدونستید قصدم فرافکنی نبود . قصدم این بود که تمام داده های ورودی رو یکجا جمع کنم و از همشون در جهت حل موضوع فعلی استفاده کنم.
دوست عزیز قراره موضوع ریشه یابی بشه نه یه راه حل موقت داده بشه .
پس مجزا کردن مسائل و بی ربط دانستن اونها به هم همیشه معنی طبقه بندی و نظم رو نمیده همیشه معنی عدم انحراف از موضع فعلی و به حاشیه رفتن رو نمیده.
نقل قول:
همسر من این ارزش را دارد که نقاط ضعفش را برطرف کند و بشویم بهتر همسران و پدر و مادر برای فرزندمان.
به این جمله خوب دقت کنید.حتی اینجا هم که قصد دفاع از حریم و همسرتون رو دارید . تو زمینه نقاط ضعف از همسرتون مایه میگذارید.
می تونستید بگید همسر من اینقدر ارزش داره که من نقاط ضعفم رو برطرف کنم (یا حتی ما) تا ....
من آخرین حرفم رو میگم و دیگه بیشتر مزاحمتون نمیشم :
همسر شما مشکل داره و خانواده همسرتون خرده شیشه دارند جامعه پر از آدم سودجو هست و ...
ولی بقیه افراد جامعه هم همسرانشون مشکل دارند . خانواده های همسرانشون شاید 100 پله از اطرافیان شما بدجنس تر و دخالت کننده تر و... هم باشند .
اگه جامعه پر از فرد سودجو هست پس در برخورد با شمای تنها نیستند اگه جامعه نا امنه و حریم خانواده ها داره تهدید میشه خانواده شما تنها نیست . اگه شما زن هستید 35 میلیون زن دیگه هم غیر شما هست که عفت و پاکدامنی واسشون مهم باشه .که زندگی و شوهر و مادر شوهر داری واسشون مهم باشه.
اگه همه بخوان فقط دیگران رو تغییر بدن و فقط ضعف های دیگران رو ببینند که سنگ رو سنگ بند نمیشد.
دوست عزیز در پی تغییر خودتون باشید نه دیگران , باور کنید به انرژی کمتری نیاز دارید.
به این فکر کنید که مادرشوهر شما که زن سالخورده و احتمالا کم سواد هست چطور تونسته قلب و روح همسرتون رو تصاحب کنه ولی شما که زن جوانی هستید و آگاه و تحصیلکرده و مفید واسه جامعه تون و با هزار جور جاذبه برای همسرتون چرا نمی تونید روح قلبش رو تصاحب کنید ؟
اگه روش مادرشوهرتون غلطه طبق قانون ادب از که آموختی از بی ادبان . شما پروسه معکوسش رو انجام بده .
اگه روششون درسته شما اون روش رو ارتقاء بده و تو قالب یه همسر ارائه ش بدین.
مادرم همیشه میگه آدمیزاد بنده محبته .
خودمم اینو یاد گرفتم که حتی کودن ترین و کم هوشترین افراد دارای روح و قلبی هوشمند هستند که فرق محبت واقعی و تظاهر رو درک میکنند. هیچ کس هم از این خوشش نمیاد که کسی بخواد واسش معلم باشه و روشی رو که 30 یا 40 سال تو زندگیش بکار می برده رو زیر سوال ببره و روش جدید یادش بده و مکررا بهش بگه که اشتباه میکنه یا اشتباه کرده(مثال عینیش حس شما پس از خوندن چند پست اخیر)
پس چاشنی مهر ومحبت یادتون نره.
من بازم عذر خواهی میکنم قصد جسارت نداشتم و می دونم که شما خیلی بیشتر از این حرفا رو از حفظید و می دونید و در مقام مشاوره خودتون استاد محسوب میشید ولی گاهی اوقات لازمه که دانسته هامون رو از زبان دیگری بشنویم.
با آرزوی بهروزی:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
"ای مومنان همگی در صلح و آشتی درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست" بقره 208 |
|
ماه رمضان است و در این شبها فرصت نماز شب و دعای سحر و تلاوت قرآن و...را سعی میکنم از دست ندهم. در همین لحظات هست که دست به آسمان میبرم و از خدا برای تمام مومنین طلب غفران میکنم و طلب خیر دنیا و اخرت. در دعاهایم مخصوصا سعی میکنم برای آنکه دلم را صاف کرده باشم و بر نفس ام غلبه کرده باشم و خود را مشمول رحمت الهی قرار داده باشم، کسانی را که احیانا رنجشی از آنها به دل داشته ام، بیشتر دعا کنم و برایشان طلب خیر کنم. بلو اسکای! دیروز که مطالبت را خواندم از خدا خواستم که تو را کمک کند آنطور که شایسته است مشکلات را پشت سر بگذاری و به نتیجه ای مطلوب در ارتباط با همسرت و خانواده ایشان برسی و همینطور با دیگران.
خیلی خوشحال شدم که دوستان (آنی و صبا) بدون تعارفات و قربان صدقه های معمول رک و راست مشکل را برای شما موشکافی کردند و خیلی خوشحال تر بودم وقتی تشکرهای شما را پای پستهای این دوستان دیدم و فکر کردم شاید اینطوری شما هم قصد داری در جهت حل مشکل ات از خودت شروع کنی.
اما برعکس امروز فوق العاده مایوس شدم وقتی بازهم بدبینی را چاشنی پست 88 شما دیدم. آنچه بی دل در این روزها از خدا میخواهد این است که این تاپیک هر چه سریعتر به نتیجه مطلوب برسد و روزی شما با خوشحالی تمام تاپیک را به نتیجه رسیده اعلام کنی. من به لطف و یاری خدا از کسی دلخور نیستم و ارزوی بدبختی کسی را ندارم. آنچه هم آنروزها باعث شد پیشنهاد بدهم که شما تاپیک مرا نخوانید بدلیل جبهه گیری و بدبینی شما نسبت به تمام همسران دوم بود که چوبش به تن بنده هم خورده بود. میخواستم اینطوری حداقل کنتاکتها کمتر شود.
در پایان باز هم اعلام میکنم که بنده نه از کسی دلخورم و نه غم دوستانم مرا شاد میکند.
با آرزوی بهترینها در این ماه عزیز
بی دل :72: