RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام ازاده جان:72:
تایپیکت و دنبال کردم اوایل برات می نوشتم اما مدتیه می بینم دوستان خیلی بهتر راهنمایی کردن و من سکوت کردم .
نمی خوام زیر سوال ببرمت شرایطت و درک می کنم از این دوری خسته ای رفتارای شوهرت بیشتر ازارت می ده و احساس تنهای میکنی و ......
درکت می کنم ودرکت می کنیم.......
اما هر کدوم از ماها که اینجا برات می نویسیم واقعا دلمون می سوزه.
متاسفانه مثل یک نهال نازک می مونی که هر حرفی از جانب ما یا شوهرت یا خانوادت یا دوستانت و .... مثل بادی تو رو به هر طرف خم می کنه. از خودت ثباتی نداری.
بیشتر از این که لازم باشه مادر یا همسر خوبی باشی باید یاد بگیری انسان باشی انسانی که برای خودش ارزش قائله.
از این وابستگی خارج شو. خودت یه بار تایپیکت و تایپیک قبلیت و بخون. ببین چقدر وابسته ای. تو وقتی وابستگیت و به همسرت کم کنی و باور کنی خودت به تنهایی هم انسانی اون وقت حتی می تونی تصمیم بگیری این اقا همسر خوبی هست یا نه.
البته من وضعیت اون اقا رو هم درک می کنم به این بدی که نشون می ده نیست فقط خستس. از کارای تو خستس.
از گیر دادنات از بچه بازیات از لوس بازیت از کم صبریات ....خستس.....
می خواد خودش باشه میخواد ازاد باشه. چون ازاده برخلاف اسمش هم خودش ازاد نیست هم دست و پای اطرافیانش و بسته.
ازاده جان بچه بازی هم حدی داره. شوهرت دوست هم سن و سالت نیست که می گی تک بزن سه بار می زنم و .....
یه کم مثل یک خانم متشخص رفتار کن سادگی خوبه اما این رفتاری که شما داری و سادگی نمی گن ساده لوحی می گن (قصد توهین ندارم ببخشید:72:)
مدام باهاش در مورد رفتاراش حرف نزن او میدونه که هر بار به تو زنگ بزنه باید مثل شاگرد از معلمش چیزی بشنوه و باید یک چشم هم بگه
یعنی چی که هر بار زنگ می زنه بهش یاداوری می کنی این طوری رفتار کن بیا اون طوری رفتار کنیم و......
محکم و صبور باش تو یک ماه دیگه بر می گردی اما نه این ازاده بلکه یک ازاده محکم و قوی . فردی که بدون همسرش هم یک انسانه. اون وقت مراحل بارداریت و طی می کنی و بچه را هر جا که خوواستی به دنیا می اری بعدش باز بر می گردی و وقتی دیدی رفتارای همسرت همینه که الان تعریف می کنی تصمیم اخر و می گیری که باید باهاش بمونی یا باید ازش جدا شی.
ببخشید که دارم برات از جدایی می نویسم من به هیچ کس توصیه جدایی نکردم و نخواهم کرد به شما هم چنین توصیه ای ندارم فقط می خوام این غولی که از جدایی ساختی بشکنه. اگه جدا بشی هیچ اتفاقی نمیفته روزای اولش سخته و بعد تو دوباره می شی همون ازاده قبل دنیا ادامه داره و تو هم باید زندگی کنی پس کنار میای.
البته امیدوارم که همسرت رفتارش بهتر بشه و زندگی شما ادامه پیدا کنه و وقتی شما به سن 30-35 رسیدی به این روزای خودت هم می خندی و هم گریه می کنی که چرا روزای این چنینی و خوبی رو با بچه بازیات خراب کردی.
افرین تو به هیچ جا نباید وابسته باشی نه به این سایت نه به همسرت و نه به هیچ کس و چیز دیگه تو یک انسانی پس قبل از هر چیز خودت و دوست داشته باش و به خودت وابسته باش
امیدوارم تونسته باشم منظورم و بهت برسونم.
موفق باشی.:46:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان سلام
حالت چطوره؟ چیکارا میکنی؟:72:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خدا رو شکر،فعلا همه چیز آرومتر شده...
دیگه حرفی از اینکه بچهرو نمیخواد نمیزنه. دیگه جواب تلفنمو میده.
بلیطمو گرفتم بدون اینکه ازش اجازه بگیرم،چون هروقت سر هرچیزی حتی سر مثلا خونه مادر بزرگ رفتنم وقتی ازش اجازه میگرفتم همیشه جوابش منفی بود، ولی هروقت بدون اینکه اجازه بگیرم مثلا بگم خوب همسری من دارم میرم یه سر خونه مادر بزرگ حرفی نداشت که بزنه میگفت اوکی زود برگرد....برای ایران اومدنم هم همینجوری میکرد همیشه.من بلیط گرفتم و بهش گفتم ماه دیگه فلان روز میام ایران،گفت جدی؟؟ دیگه از اون روز هر روز باهم تلفنی صحبت میکنیم (ماشالله) ؛):323:
یه اتفاق بد هم که افتاد (پسر خواهرش فوت کرد)منم فقط کارم شده این روزا دلداری دادن، اما دیگه کم آوردم ،دیگه نمیدونم چجوری ارمش کنم. خلاصه که این روزا هم که این اتفاق بد افتاده به محض اینکه زنگ بزنم همون زنگ اول که میخوره گوشیشو جواب میده، که فکر کنم این نشون میده منتظر تلفنم هست تا یکم روحیه بگیر، آره؟
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
بهترین موقعیت الانه که به خودت وابسته اش کنی...بهش خیلی محبت کن و به آینده امیدوارش کن
در مورد بچه هم هی نیا رو اعصابش اصلا در موردش حرف نزن تا خودش پیش قدم بشه و پدر شدنش رو باورکنه.
اما بعدا مدام جلوش با بچه ات حرف بزن کتابهای بچه داری بخون براش اسم انتخاب کن و...
شوهرت فقط فعلا هنوز تو حال و هوای مجردیشه دلش نمیخواد از ازادی الانش دل بکنه اما باید با سیاست و به مرور به بچه اش دلبسته اش کنی.
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خیلی خوشحالم ...
فکر نکنی یه وقت تاپیکتو دنبال نمیکنم ...نه اینطور نیست ...فقط بدون چیزی نمیگم چون دوستان با تجربه تر از من هستن همین !
خوشحالم که شوهرت داره نیاز به تو رو احساس میکنه ...
مراقب اون نی نی کوچولو ماهم باش خواهرجان ...:46:
به امید روزهای شیرین ...:72:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون iMoon عزیز، ایشالا که همینطور باشه و این کارش نشونهٔ این باشه که داره وابسته میشه بهم
خاله سوسکهٔ مهربون دارم سعی خودمو میکنم، فکر کنم دیگه قبول کرده که پدر شده! چون هر سری که زنگ میزنم سوال میکنه رفتی بیمارستان چی گفتن؟ یا حتا نگران تغذیه منم هست...
قبلان ۱۰۰۰ بر هم در روز زنگ مزینم زنگ نمیزد بهم، اما این روزا (مثلا همین امروز) زنگ زدم به موبایلش گفتم زنگ میزنم به تلفن خونه گوشی بردار گفت باشه.منم چند بر زنگ زدم خطا خراب بود نشدد،بد از ۱۵ مین خودش زنگ زد بهم باهم صحبت کرد. (در صورتی که قبلان اصلا اینکارو نمیکرد)
ایشالا این وضعیتی که پیش اومده ۲تا چیزو درست کنه
۱.بیاد تو راه دین که قبلان بوده (نماز،روز،.... یا حداقل خداو پیر و پیغمبر و قبول کنه):321:
۲.به من وابسته بشه،و قدر زن خوبشو بدونه :321::228:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده عزیز، تاپیکت رو دنبال میکنم. خیلی خوشحالم که اوضاع بهتر شده.
ایشالا که همیشه شاد باشی عزیزم:72:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده در چه حالی:exclamation:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده خانوم.چطوری؟
خدارو شکر. راستی نینیتون دختره یا پسر؟ واسش اسم انتخاب کردی؟
اگه بیای ایران در مورد اینکه کجا زندگی کنید حرفی نزدین؟اگه بری خونه خانواده شوهرت مشکلی نداری؟
به نظر من اصلا در مورد نماز و روزه و ...بهش چیزی نگی چون فقط لجبازی میکنه باهات ، بلکه با عمل بهش بفهمون. خیلی این طوری تاثیر داره.
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون از اینکه تایپکم رو دنبال میکنید
بچه هنوز معلوم نیست که پسر یا دختر.در مورد زندگی تو ایران هم باهم صحبت کردیم، اون شهری که شوهرم کار میکنه یه شهر خیلی کوچیک و من اصلا مشکلی ندارم که اونجا زندگی کنم. من مستقیم بهش نگفتم که با خانوادت زندگی نمیکنم، اما توی صحبتم باید فهمید باشه. چون یکی از مشکل ما این هست که هنوز مستقل زندگی نکردیم، هنوز اخلاق همدیگرو نمیدونیم. خوب حق داریم،مثلا من وقتی میرم ایران نمیتونم جلو مادر، پدر و برادراش به خودم اونجوری که شوهرم دوست داره برسم یا باهاش اونجوری که میخوام و اون میخواد برخورد کنیم....
وقتی در مورد خونه باهاش صحبت کردم گفت صبر کن ببینیم امتحان رزیدنتی کجا قبول میشم،که هرجا شد ایشالا اونجا خونه بگیریم.
دعا کنید قبول بشه :323:
آهان اینو یادم رفت بگم، در مورد نماز و روزه = من به هیچ عنوان نمیتونم مجبورش کنم برا نماز خوندن یا با خدا بودن... چون وقتی میبینم خانوادش در مورد نماز خوندنش صحبت میکنن باهاش به کلی قاطی میکنه. اما وقتی اینجا بود من اصلاً چیزی نمیگفتم بهش ،اما خودش پا میشد نمازشو میخوند.
ایشالا که همه چیز درست بشه:323: