RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
به نام خدا
با اجازه بزرگان ، حلال بفرمائید .
ببخشید منو که چند خطی مینویسم براتون
شما این جمله رو فرمودین :
نقل قول:
ديگه هيچي از پستا دستگيرم نشد . اگه چيزي موند كه نديدم بهم نشون بدين دوبره . خسته شدم ديگه . منتظر راهنمايي هاي دوباره شما هستم .
معذرت میخوام ، معذرت میخوام ، معذرت میخوام ،
شما مطلب ها رو صرفا جهت درد دل میخواین؟
یا اینکه بفهمی اشکال خودتون چیه و اصلاح کنید ؟
یا اینکه بفهمید اشکال شوهرتون چیه اونو اصلاح کنید ؟
انصافا این همه نکته توی مطالب ani بزرگوار بود کدوم رو نوشتی روی کاغذ تا تمرین کنی ؟
فقط یکی از چیزهایی رو که بهت گفته رو اگه تمرین کنی میفهمی منظورش چیه ! میفهمی کجای کارت اشتباه هست .
باور بفرمائید که حتی اگر همسر شما بشه صبورترین مرد روی زمین اما شما هیچ تغییری نکنی همین روال طی خواهد شد . من قول میدم شما تغییر کنی خدا همه چیز رو از این رو به اون رو میکنه .
لطفا بجز خودت از کسی دیگه انتظار نداشته باش ، این فقط تو هستی که باید تغییر کنی .
پیشنهاد من این هست که بجای اینکه در ظاهر یه تغییر کوچیک کنی میتونی با تغییر همزمان ظاهر و باطن که معنی این جمله هست موفق بشی :
ای که در رنج و عذابی ، تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خود یکی شوی .
شما 1 هفته یا هر چقدر که بزرگان میگن فقط تمرینی رو که بهتون میگن انجام بدید . مطمئن باش جواب میگیری . اما اگه همش بخوای بچه ها رو قانع کنی که راهنمایی ها سودی نداره و اتفاقا شما راهنماییشون کنی که حرفشون درست نیست و غلط هست ، حالا حالا ها باید درجا بزنی .
معذرت میخوام ، اگر باز ولی یا اما و اینطور نیست ، شما نمیدونید ، من اینطوری کردم ، در جملاتتون بسیار به کار ببرید یعنی شما نمیخواین چیزی عوض بشه و صرفا میخواین یه وبلاگ نوشته داشته باشید . و بقیه به حرفای دلتون گوش کنن .
تغییر باید از خود انسان شروع بشه و به بقیه تزریق میشه خود به خود ، همه به تو احترام خواهند گذاشت به زودی اما خودت اول صبور باش تا به اون روز برسی .
برای اینکه خیالت راحت باشه امروز توی یه گلدان دانه لوبیا بکار تا هم زمان با او رشد کنی و تمرین کنی و بتونی نیاز به زمان رو درک کنی .
از همه معذرت میخوام امیدوارم ایرادهای مطلب این حقیر رو بزرگی در اولین فرصت اصلاح بفرماید تا باعث ایجاد مسیر غلط نشه . متشکرم .
یامولا
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
فرشته مهربون . دوباره سعي مي كنم آروم باشم .
نمي دونم چرا هر وقت زنگ مي زنه عصبي مي شم و نمي تونم خوب خودمو كنترل كنم . و آروم جوابشو بدم ديروزم متاسفانه انقدر آروم كه شما الان گفتين باهاش صحبت نكردم . انقدر جي و داد مي كرد كه منم تعادلمو از دست مي دادم . حس مي كنم يه جاهايي منم داد مي زدم و حرفامو مي گفتم و آرامش نداشتم .
ولي سعي مي كنم اگه اگه يه بار ديگه زنگ زد يه كم بيشتر آروم باشم .
در مورد اينكه گفت اين چند شب كجا بودي خودمم خيلي فكر كردم از ديروز . همش پيش خودم فكر مي كنم آخه اگه انقدر دل كنده و بقول خودش ديگه هيچ حسي بهم نداره چرا مي پرسه كجا بودم ولي از يه طرف همش به اين نتيجه مي رسم كه ميخ واد يه بهونه جديد جور كنه و بگه ديدي تو درست بشو نيستي . اصلا معللوم نيست كجا مي ري شبا ؟
به خدا خسته مي شم ديگه از فكر كردن به همه اين مسايل .
نمي دونم داشتم سعي مي كردم آروم باشم و پي ببرم به اشكالات خودم . ولي انقدر مضطربم و همش منتظر يه اتفاق بد كه نمي تونم تمركز كنم . آقاي m25teh ، نمي دونم چجوري اينكارو بكنم . سعي مي كنم اشكالامو پيدا كنم ولي موفق نمي شم همشش فكر مي كنم اشكالام يه چيزايي بوده كه ديگه تكرارشون نمي كنم . و چيز جديدي به نظرم نمي رسه . سعي ميكنم ارتباطمو با خدا بيشتر كنم . بيشتر قران بخونم و به معنياش دقت كنم ولي همون موقع فقط آرومم و به خدا توكل دارم ولي تا يه خبر بد از شوهرم بهم مي رسه دست و پامو گم مي كنم و عصبي مي شم و كنترلمو از دست مي دم . اين يعني هنوز به خدا ايمان كامل نياوردم .
بعضي وقتا پيش خودم مي شينم فكر مي كنم اين اتفاقيه كه افتاده و بايد بپذيري و انقدر با خدا كل كل نكني . حتما خدا همينو مي خواد و تو فقط تا وقتي با خدا ارتباط داري كه اتفاق بدي نيوفته . وگرنه اگه ببيني طلاق گرفتي و همه چي تموم شده از خدا دلگير مي شي و ديگه انقدر سراغشو نمي گيري . آخه شوهرم هميشه همينو مي گه مي گه ما آدمها تا به خدا احتياج داريم به يادشيم بعد كه مشكلمون حل مي شه يا تكليفمون مشخص مي شه ديگه سال به سالم يادش نمي افتيم . همش وقتي قران ميخ ونم اين حس بهم دست مي ده كه نكنه چون تو مشكلي افتادم ياد خدا افتادم و خدا هم مي دونه اينو .
نمي دونم . همش دارم فكر مي كنم و اونم فكراي بي نتيجه . به هيچ جا هم نمي رسه آخرش .
اشكالاي خودمو نمي تونم بفهمم . نه كه نخوام نمي فهمم واقعا . فكر مي كنم بزرگترين مشكلم اينه كه سريع احساساتي مي شم و جوگير مي شم . ولي نمي دونم چجوري اينكارو نكنم . مي گم همش تو اين مدت سعيمو كرده بودم كه آروم باشم و فكر مي كردم آروم شدم ولي وقتي دوباره شوهرم زنگ زد عصبي شدم و نتونستم خودمو كنترل كنم . نمي دونم چيكار كنم .
دوست ندارم اينجا فقط درددل كنم . واقع دوست دارم چيز ياد بگيرم و خودمو اصلاح كنم ولي انگار موفق نمي شم . چون همش خرابكاري پشت خرابكاري مي شه .
فرشته مهربون دارم دوباره پست ها رو مرور مي كنم . اما همينايي دستگيرم مي شه كه قبلا نوشتم . واقعا خيلي خنگم نه ؟ :302:
نوشته هاتو خوندم دوباره . اينكه چطوري با شوهرم حرف بزنم ر.و مي گم . خودمم مي خواستم و قصد داشتم همينطوري باهاش حرف بزنم ولي مي گم عصبيم مي كنه همش و منم كنترلمو از دست مي دم . ولي در كل همين حرفا رو بهش زدم با اين تفاوت كه يه جاهاييش منم كنترل صدامو مثل اون از دست مي دادم .
يه جا نوشته بودي گفت بر نمی گردم >>( با تن صدای خیلی آرام و عاطفی ) بگو منم اصرار ندارم ، هر طور تو راحتی
اين رو مي گم كه بدونيد من هر كاري مي كنم اصلا نمي تونم بفهمم نتيجش چي مي شه . مثلا آخرين بار قبل از اين كه ديروز تماس بگيره بهم اس ام اس داد كه بيا بريم طلاق توافقي و منم همون جوري با اس ام اس بهش گفتم كه مي دونم كه ديگه نمي خواي زندگي كني ولي من نمي آم براي طلاق تفاهمي و اينكه كه خودش بره اقدام كنه . ( اينو قبلا تعريف كردم ) . ديروز توي حرفاش وقتي زنگ زده بود گفت تو كه خودت اس ام اس دادي آخرين بار گفتي كه نمي شه ديگه با هم زندگي كنيم پس چي شد باز . من گفتم من كي اين حرفو زدم گفت اس ام است هست . همون روز كه گفتي نمي آم خودت برو . گفتم من منظورم اين نبود كه من نمي خوام زندگي كنم گفتم مي دونم كه تو نمي خواي زندگي كني و كاريم نمي تونم بكنم پس خودت برو اقدام كن . نمي دونم يا من بد حرف مي زنم يا اون بد مي گيره . من اصلا همچين منظوري نداشتم ولي اون اصلا پيش خودش يه برداشت ديگه مي كنه .
با اين اوضاع نمي دونم چيكار كنم . هر چي مي گم يه برداشت ديگه مي كنه ار حرفام .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
به به خانم
صبح قشنگت بخير .
مشق هات رو نوشتي يا مثل شاگرد تنبلها بدون مشق آمدي سركلاس ؟!
الان چه توقعي داري ؟!!!! در اولين قدم نمره ي صفر را گرفتي و داري بهانه مي آوري . مشقم را نوشتم چون نتوانستم ....مشقم را ننوشتم چون .....
1- دوربين به سمت خودت و تنها به سمت خودت خارج از فضاهايي كه در آن قرار مي گيري . اين دوربين را روي احساسات - اعمال - افكارت زوم كن . اشتباهاتت را در هر جايگاهي پيداكن و احساسات و اعمال و افكار تازه را جايگزين كن و تمرين كن تا نهادينه بشوند و جزئي از وجود سبكتين بشود .( نكته است كه دارم برام باز مي كنم نگي نفهميدم )
2-عزيزم تو هميني . در زندگي زناشويي عادي هم هميني . هر جا گير بكني كه بايد كاري انجام بدهي و تكاني به خودت بدهي روي زمين ولو مي شوي و هيچ كار نكردن را بر حركت كردن حتي از نوع خزيدن ترجيح مي دهي . ( نكته است كه دارم برام باز مي كنم نگي نفهميدم )
3-بسيار بسيار زياد منفي بين هستي و اساسا با زيركي منفي مي بيني مي كني كه تائيديه بگيري ( زيركي رويكردت براي تائيديه گرفتن در لايه هاي زيرين وجودي است و برخواسته از ضمير ناخودآگاه ) . اين نگرش و رويكرد را تغييرش بده ( نكته است كه دارم برام باز مي كنم نگي نفهميدم )
منظر اتفاق بد نباش چرا دنيا را اينقدر سياه و بد مي بيني ؟!
4- صبور باش و به فكر اثبات خودت نباش اگر ياد بگيري صبوري را .
هر جايي كه واكنش هاي هيجاني نشان مي دهي به جاي حرف زدن و جواب دادن و اثبات خودت و ديده شدن خودت به زور و بدبختي سعي كن به خودت بگويي : سبكتكين آرام باش . حرف نزن . نفسهاي عميق و آرام بكش . نفسهاي عميق و آرام بكش . نفسهاي عميق و ارام بكش و سر انگشت دستانت را به ( حالت زبان بدن نشان دادن پول) خيلي نرم و اهسته به هم بمال بارها و بارها و هماهنگ با تنفس آرام و عميقي كه داري تا بتواني شيفت كني روي يكي ديگر از حالتهاي نفساني ات . ( نكته است كه دارم برام باز مي كنم نگي نفهميدم )
5- خودخواه هستي و خود محور .
به غير از خودت ديگران را هم ببين و سعي كن براي هيجانات افكار و اعمال ديگران ارزش قائل باشي . افراد پيرامونت را درست ببين و براي آنها حق و سهم قائل باش و خودت را محور نبين . تو حتي همسرت را تا گندش در نيايد نمي بيني ( نكته است كه دارم برام باز مي كنم نگي نفهميدم )
فعلا اينها را داشته باش تا بعد
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
يه بار ديگه مطالبي كه ani بزرگوار نوشته اند را بخون و در يك برگه بنويس . نميخواد ani را قانع كني كه درست يا نادرست صحبت ميكنه فقط بنويس . و اينجا پاك نويس كن تا بدونيم چطوري ميخوني مطالب رو . پس انگار يك شخصي به غير از سبكتكين هستي و ميخواي مطالب رو مثل بقيه بخوني درس بگيري .
نگران نباش اگر طلاق فردا باشه ، هنوز 24 ساعت وقت داريم .
فرمودند : يك سيب را به هوا بندازيم 100 بار ميچرخه .
داستان از اين ستون به اون ستون فرجي هست رو شنيدي ؟
من اينطوري شنيدم كه يه اقايي رو بسته بودن به ستوني و ميخواستن بكشن ميگن آخرين حرفت چيه ميگه من رو از اين ستون باز كنيد و به اون يكي ستون ببنديد در مدتي كه داشتن اينكارو ميكردن ، متهم اصلي پيدا ميشه و اون شخص رو آزاد ميكنن .
به همين راحتي .
من در دوره دادگاه رفتن ها خيلي ميترسيدم و ناراحت و پريشون بودم ، ميتونم درك كنم كه يه نفر كه نميخواد طلاق بگيره چه حالي هست و چقدر روحيه اش مضطرب هست اما خواهش ميكنم در عين حال كه ميترسي ، سعي كن درس ياد بگيري اين درس ها يه جايي به كارت مياد و دقيقا برات اتفاق ميفته حتي اگه فقط حفظ كني و با تكرار ياد بگيري .
من زياد پست نميدم خواهش هم ميكنم حرفهايي كه ميزني در راستاي تغيير باشه درد دل و البته به فرموده ani گرامي درخواست تاييد گرفتن و نوازش به درد امثال ما نميخوره .
پس امروز خودت بايد روي پاي خودت وايسي آموزشش با بزرگواران اين تالار . و با تاييد گرفتن از ما هيچ اتفاقي نميفته .
ميدوني چي ميگم؟ مثالي كه براي خودم زدم رو ميزنم : موقع خواب همه اقوام و عزيزان ميخوابن ، اما تو هنوز بيداري و تنها كسي هستي كه ميتوني باز به خودت فكر كن ،اما تو هم خسته ميشي ، يواش يواش ميخواي بخوابي و خوابت ميبره ! اما يكي هست كه هنوز به تو فكر ميكنه و كسي نيست جز خالق تو . خداي يكتا .
اينا مرحله داره ، سعي كن مرحله به مرحله برسي بهش .
يامولا
ببخشيد من مطلب ani رو نديده بودم مگر نه پست نمي فرستادم .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ani عزيز
متاسفانه بازم اولي رو نفهميدم ولي نكته 2-3-4-5 رو فهميدم . يعني فكر كنم فهميدم و خودمم تو اين مدت دارم سعي مي كنم روشون كار كنم . دارم سعي مي كنم يه خورده از حالت منفي بيني در بيام . اينو دارم هر روز تكرار مي كنم هر چند هنوز نتونستم كامل برطرفش كنم ولي دارم سعي مي كنم . ولي يه نكته اي هم هست كه بايد بگم . من خودم تو زندگي آدم منفي بيني نبودم . به خاطر اين اتفاقات اينطوري شدم و همش افكار منفي مي ياد سراغم . باور كنيد . و الان هم وقتي مي خوام اين افكار منفي رو بريزم دور دقيقا نمي دونم چه افكار منفي رو بريزم دور . يه موقع هايي فكر مي كنم كه منفي فكر نكردن يعني اين كه از طلاق و بعد از طلاق نترسم تو اين موقعيت و هي اتفاق بدي قرار نيست بيوفته . و يه وقتاييم فكر مي كنم منفي فكر نكردن يعني به طلاق فكر نكردن و اين كه مثبت فكر كنم كه اين زندگي دوباره درست مي شه . كه تو اين مورد بايد بگم هر چقدر سعي مي كنم افكار منفي رو بريزم دور شوهر جونم با يه جمله زيبا همه بافته هامو مي شكافه .
سعي مي كنم صبوري رو تمرين كنم . هر چند تا حالا موفق نبودم ولي اميدوارم موفق شم .
و در مورد مغرور بودن و خودخواه بودنم . قبول دارم كه اينطوريم ولي تو اين مورد نمي دونم من فكر نمي كنم تا حالا غروري از خودم نشون داده باشم . يعني حداقل پيش شوهرم كه خودمو خاك پاشم نشون دادم . كدوم غرور . ولي بخدا خيلي به اون هم فكر مي كنم و از ديد اون اين زندگي رو مي بينم و بهش حق مي دم . ولي خب چكار مي تونم بكنم . نداشتن خودخواهي تو اين مورد يعني اين كه بزارم اون كاري كه اون مي خواد انجام بشه .
واقعا آدم مغروري هستم من ؟ از كجا فهميدين اينو ؟
m25teh خيلي ممنونم
واقعا حرفاتون به آدم آرامش مي ده . و سعي مي كنم درسهاتونو ياد بگيرم . اگه تو اين مخم فرو بره خيلي خوبه . اميدوارم .
يك سيب را به هوا بندازيم 100 بار ميچرخه .
تو اين مدت كه صبر مي كردم همه اميدم به همين جمله بود . نمي خوام دوباره منفي فكر كنم ولي مي ترسم . نمي دونم چه اتفاقي مي افته آخرش با اين اوضاعي كه هر لحظه بدتر و بدتر مي شه .
شما خيلي خوب با اين قضيه كنار اومدين . من يادمه از اول كه تاپيكتونو خوندم بعد يكي دو ماهي كه از رفتن خانومتون گذشته بود خيلي راحت نوشتين كه ديگه سعي مي كنين بهش فكر نكنين و هر چه بادا باد .
البته مي گم شما خيلي شانس آوردين كه خانومتون هم از همون اول معلوم بود شما رو دوست داره ولي داره لجبازي مي كنه . اينو همه بهتون مي گفتن من خودم وقتي كاراي خانومتونو مي ديدم كاملا ياد بچه بازياي اول ازدواج خودم مي افتادم و مطمئن بودم كه خانومتون پشيمون مي شه و وقتي دو نفر همديگرو بخوان بالاخره با گذشت زمان همديگرو مي بخشن و سعي مي كنن زندگيشونو بسازن . اما من نمي دونم به كدوم حركت يا حرف شوهرم اميد ببندم يا دلمو خوش كنم و مثبت فكر كنم .
به خاطر حرفا و كاراي شوهرم نمي تونم مثبت فكر كنم . يعني هر وقت مي يام سعي كنم نمي شه باز يه دفع يه جملش يادم مي آد و همه تخيلاتمو بهم مي ريزه .
خيلي سعي مي كنم توي خونه يا شب قبل از خواب كه آرومه همه جا نكاتي رو كه از مقاله راز ياد گرفتم تمرين كنم . يكي از نكته هاش اين بود كه به اون چيزي كه مي خواين بدستش بيارين دائما فكر كنين و اصلا فكر كنين بدستش آوردين و دائم در موردش خيال پردازي كنين و فكر كنين اصلا وجود داره . و بدستش آوردين . و اصلا فكر نكنين بدست نمي آد .
خيلي شبا سعي مي كنم اين مورد رو تمرين كنم و هر فكر منفي اي كه به ذهنم مي رسه دور كنم از تخيلاتم ولي ي ذره كه فكر مي كنم يه دفعه ياد حرفاي آزاردهندش مي افتم و گريم مي گيره كه اين كارا چه معني مي ده وقتي انقدر شوهرت واضح داره بهت مي گه ازت متنفره . حالا تو هي بشين مثبت فكر كن . اصلا اعصابم بهم مي ريزه . باز اين فكرو مي ندازم دور و سعي مي كنم از اول شروع كنم . ولي باز همين مي شه . آخرش نااميد مي شم و مي خوابم . :302:
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
معني اش اين مي شود كه به جاي اينكه نگاه بيروني داشته باشي و به شوهرت و ايراد گيري از او و تعريف كردن كارهاي او و جار زدن چه به لحاظ احساسي - چه به لحاظ عملي و چه به لحاظ فكري بنشين به خودت و نقاط ضعف و قوتت نگاه كن ( درهر سه جايگاه ) و تمركز كن و براي تعديل سازي راهكار پيدا كن . در هز جايگاهي مشكل داري بايد برايش فكري بكر و نوين داشته باشي
1-در حال حاضر به لحاظ فكري ضعف داري
2-در حال حاضر به لحاظ احساسي ضعف داري
3-در حال حاضر به لحاظ عملي ضعف داري
تو كه معني پايان نامه را مي داني اين اشكالات و ضعفهاي پايان نامه يا تز زندگي ات است برو درست كن تا پايان نامه ات قبول شود . دوربين به سمت خود يعني روي پايان نامه ي زندگي ات زوم كن .
موضوع پايان نامه سبكتكين
6- نگاه بيروني و سطحي به مسائل به جاي نگاه عميق دروني و لايه به لايه .كه به فارسي روان مي شود بي دقتي و بي توجهي و سطحي نگري ( نكته اي كه برات باز كردم )
7- وابستگي به مسائل بيروني
هنر كردي ؟!!!
هر آدمي در شرايط گل و بوستاني كه حالش خوبه مي خواد دنيا را بتركونه و قربون صدقه ي همه بره اما اگر در شرايط بحران توانستي مثبت انديش باشي و خارج از بحث وابستگي به همسرت زندگي را جلو ببري و حال و روزت با كلمه ي طلاق بالا و پائين نشه ( نه از سر بي تفاوتي بلكه از سر اعتماد به نفس و ايمان به توانايي هاي خود ) آن وقت اين هنر است . اين هنر را به دست بيار .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ani جان
ممنونم . سعي مي كنم روشون كار كنم .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
كلمه ي پايان نامه رو تو معجزه مي كنه !!!!!!!!!!!!!
اي خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااا.
ببينم چه مي كني .
ببين براي پايان نامه ات چقدر احساس مسئوليت كردي و مي كني ؟!
پايان نامه زندگي ات نيازمند به درك اين حس مسئوليت و وارد كردن اين حس است كه تا به حالا نداشتي البته به اضافه دقت و توجه و ساير موارد ي كه به عنوان نكته برايت باز كرده ام و ادامه هم دارد .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
برو تاپيك نمي خواهم از دستش بدهم و موارد و بندهايي را كه براي كار گروهي نوشتم را بخون و نت بر داري كن و بزرگ بنويس به ديوار اتاقت بزن . يك جايي كه چشمت بهش بيفته .
ضمن اينكه اين متن ها را بنويس و به ديوار اتاقت و يا يخچال و....بچسبان تا ببيني
1- يادم باشه :
تغيير وقتي شروع ميشود كه من پله ي بعدي را ببينم
2- من فرمانرواي افكار - احساسات - اعمال خودم هستم . زيبا مي انديشم - زيبا عمل مي كنم و زيبا احساس مي كنم تا از سرچشمه ي هستي زيبايي دريافت كنم
3- هيچ كس چيزي به آدمي نمي دهد مگر خود او و هيچ كس چيزي را از آدمي دريغ نمي كند مگر خود او....
آنجايي نيست ،هر چه هست " اينجاست ....
جدا اينها درس است سعي كن انجام بدهي تا انشالله نتيجه هم بگيري در كمترين زمان .
اسم كلاس ما : كسب آگاهي و مهارتهاي زندگي و به كار گيري از كل توانايي .
اسمش را بگذار مشق شب و فردا بيا و تعريف كن كه چه كارهايي كردي و تا كجا جلو رفتي .
اين را هم بنويس و به ديوار يا يخچال بچسبان
من زني عاشق هستم . بدون چشمداشت به انسانها خدمت مي كنم و به آنها احترام مي گذارم .