RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
واقعا از نظر شما حرف زدن من با يه همكار مرد جوابش اين بود كه تا سر حد مرگ منو عذاب بده . پس بخشش كجا رفته . مگه من با اون همكارم چي گفتم مگه باهاش دوست شدم يا عاشقش بودم .
به خدا آدم قتلم مرتكب مي شه بعد از اين همه شكنجه دادن بالاخره مي بخشنش . چرا نتونست ببخشه . من خيلي وقتا بهش محبت مي كردم خيلي وقتا بهش نشون مي دادم عاشقش بودم ولي اصلا انگار فقط بديهاي منو ديد و رفت .
عين خواب مي مونه واسم ديشب رفتم خونه مادرمينا خوابيدم صبح كه بلند شدم فكر مي كردم خواب مي بينم فكر مي كردم اين دعواها اين همه كشمكش ها تو خواب بوده بعد يه كم فكر كردم گفتم پس تو خونه مامانت چيكار مي كني . بعد به خودم اومدم ديدم خواب نيست عين واقعيته . ولي كاش خواب بود . كاش .
خدا گناهاي منو نبخشيد . من بدجوري تاوان گناهامو پس دادم . گوت تنم آب شد . روحم داغون شد . قلبم شكست . كافي نبود حتما بايد خدا اونم از من مي گرفت تا مي فهميدم عذاب يعني چي ؟
الان بهشش اس ام اس دادم كه يه كم فرصت بهم بده تا آرومتر بشم . بهش گفتم حتما بره و تمام وسايلشو ازخ ونه ببره بيرون . بهم گفت اينكارو مي كنه و گفت تو با اين كش دادن هات انقدر خودتو غذاب مي دي اگه همون يه ماه پيش كه مي گفتم طلاق مي يومدي براي طلاق نه تو انقدر عذاب مي كشيدي نه من . نه خانواده هامون . حالا بازم داري كشش مي دي . من به خاطر تو يه كمي هم صبر مي كنم ولي صبرم حدي داره . خودتو زودتر جمع و جور كن .
اين زندگي به هيچوجه دوباره شروع نمي شه . من اگه مجبور بشم برگردم به اون زندگي خودمو مي كشم . پس بهتره واقع بين باشي و ببيني كه زندگي ادامه داره و بري سراغ زندگي خودت . و من رو هم فراموشكني . بخدا مي شه . همونجور كه من تو رو فراموش كردم . تو فكر مي كني من آدم نبودم فقط تو آدمي . نه بخدا منم آدم بودم ولي ببين الان فراموش كردم و هيچ احساسي بهت ندارم . پس بدون تو هم عادت مي كني . طلاق آخر زندگي نيست . براي من وو تو يه فرصته براي يه انتخاب بهتر و زندگي شيرين تر .
با عينك بدبيني بهش نگاه نكن . تموم مي شه و مي گذره . خودتو اذيت نكن .
انقدر راحت اين حرفا رو ميزنه كه آدم احساس خفه شدن بهش دست مي ده . احساس آشغال بودن و اضافي بودن . احساس اينكه تو رو با اين همه احساس قشنگ و عاشقونه مثل يه آشغال پرتت كردن بيرون .
من مشاور خوبي رو انتخاب نكرده بودم . خود شوهرمم به شوهر خواهرم گفته بود اين مشاوره خيلي داغون بود فقط مي شينه اونجا پول مي گيره هيچ نقشي نداره . بهش بگو مشاورشو عوض كنه وگرنه فايده اي نداره. راست مي گه خودمم از همون روز اول كه رفتم پيش اون مشاور همچين حسي رو داشتم وقتي بعد از يه ساعت توضيحات من . فقط بهم يه جمله گفت كه خب طلاق بگير فهميدم هيچ نقشي نخواهد داشت ولي نمي دونم چرا نرفتم سراغ يه مشاور بهتر . شايد اگه مشاور ديگه اي بود شوهرمو راضي مي كرد و نمي دونم . همه اينها قسمت بود و بايد اتفاق مي افتاد .
نمي دونم شايدم بازم اشتباه من بود نه قسمت . شايد من بايد اول يه مشاور خوب انتخاب مي كردم بعد به اون مي گفتم بره پيشش . همه چيز مثل خوره افتاده به جونم . اين شايد ها اين كاش ها اين اشتباهات . همه و همه منو از پا انداخته ديگه .
ديدين وقتي بهتون گفتم با صبر كردن من اون بر نمي گرده من اونو مي شناسم .
شوهر خواهرم خيلي ديشب باهاش صحبت كرد تلفنو گذاشته بود رو آيفون . بهش گفت همين كه شنيدي داره خودشو مي كشه و نگران شدي يعني يه كمي دوسش داري برگرد سعي كن با هم زندگي گنيد بريد پيش مشاوره . اين دختر كه انقدر شاد بود و همه بهش حسوديشون مي شد الان مثل يه گل پژمرده شده . اگه مي خواستي درس عبرت بگيره گرفته اون ديگه به اشتباهاتش پي برده . چرا عين بچه ها لج مي كني .
مي دونين چي گفت . گفت چرا همتون به اون حق مي دين كه زندگيشو انتخاب كنه و به من نه . من فقط و فقط از روي وجدان انسانيم گفتم نذارين خودشو بكشه وگرنه من هيچ احساسي و مسئولتي نسبت به اون ندارم . خودشو بكشه چيكار كنم اين تصميم خودشه براي زندگي خودش من كه اونو مجبور نكردم خودكشي كنه به هيچوجهم من مسئول نيستم . به من چه ربطي داره . منم اگه بخوام مجبورم كنيد كه دوباره با اون زندگي كنم خودمو مي كشم .
من همون يه شب بعد اينكه از خونه رفتم بيرون قيدشو براي هميشه و هميشه زدم . الان 30 روزه گذشته چرا فكر مي كنين برمي گردم . من ديگه حتي يك اپسيلونم به اين زندگي فكر نمي كنم . ديگه هم بي خود فكر و ذكر خودتونو مشغول نكنين . من خيلي خوشبختم و دارم به آيندم فكر مي كنم و هر لحظه خودمو خوشبخت تر از قبل حس مي كنم . و تا حالا حتي يه ذره هم پشيمون نشدم . چون واقعا تازه مي فهمم زندگي خوب و با فكر راحت يعني چي .
من به آيندم خيلي اميدوارم و با درسي كه از زندگي اولم گرفتم مي دونم كه بهترين زندگي رو براي خودم درست مي كنم. اونم الكي داره خودشو عذاب مي ده .
خودكرده را تدبير نيست من بارها بهش فرصت دادم كه خودشو اصلاح كنه نكرد . و ديگه هم نمي دم . حتي اگه به قيمت جونم تموم شه .
ديدين كه خوب شناخته بودمش . ديدين گفتم اون اگه يه روز از خونه بره بيرون بمونه ديگه به زندگي فكرم نمي كنه . خيلي مغروره خيلي و هميشه رو تصميمي كه مي گيره به هر قيمتي وايميسته .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
حیف این همه راهنمایی و این همه انرژی که سایرین واسه تو گذاشتند
مطمئن باش تو اگه هزار بار دیگه هم با افراد متفاوت ازدواج کنی باز هم با این اخلاقی که تو داری همه ازت فرار می کنند ... مثل همین شوهرت که ازت فراری و حتی مردن تو واسش تفاوتی نداره
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
منم موافقم كه تو طلاق بگيري...جداً پتانسيل يك ذره تغيير رو نداري. انقدر زجه و آه و ناله مي كني كه جز صداي خودت صداي كس ديگه رو نمي شنوي.
متأسفم!
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
حالا كه ديگه مجبورم كه اين زندگي رو تحمل كنم . نمي دونم مجبورم به طلاق چه بخوام و چه نخوام بايد ادامه بدم اين زندگيه سگي رو .
از خدا بدم اومده ولي چيكار كنم اول و آخرش مجبوريم بازم به اون التماس كنيم . ما رو بدنيا آورده و با اينكه همه چيو در مورد خودمون و آيندمون مي دونه ولي باز با ماها مثل يه عروسك بازي ميكنه . اون كه مي دونست زندگي من و شوهرم به اينجا مي كشه اصلا براي چي راضي شد و ما رو با هم آشنا كرد كه اخرش اين بشه . همه اينا نقشه هاي خودشه .
همه رو بازي مي ده . دوست داره همه رو اذيت كنه . آخه مگه ما مجبورش كرديم ما رو بدنيا بياره كه انقدر زجرمون بده . خداييش كي حاضره به اين دنيا بياد ولي با اين فلاكت و زجر زندگي كنه .
يادمه تو يه مقاله اي خونده بودم كه خود ما آدمها مي خواستيم به دنيا بيايم و خدا از خودمون عهد گرفته تويه يه دنيايي كه بعدا مدرك بهمون نشون بده كه ببين خودتون خواستين . حتي آينده مون رو هم بهمون نشون داده و ما با وجود همه اين مصيبت ها قبول كرديم كه به اين دنيا بيايم . ولي حالا كه فكر مي كنم مي بينم همش دروغه .
آخه كسي كه تو اين دنيا آخرش به جايي مي رسه كه خودشو مي كشه و از اين دنيا خسته مي شه و مي ميميره . اين چه منطقيه كه با اينكه مي دونه مي خواد خودشو تو آينده بكشه اصرار كنه به خدا كه خدايا من مي خوام به اين دنيا قدم بزارم و آخرشم كم بيارم و خودمو كشم و اون دنيا هم به خاطر انجام دادن يه گناه كبيره كه قابل بخشش هم نيست بندازنم توي جهنم .
يكي جواب منو بده واقعا اين كجاش با منطق جور در مي آد .
اگه خدا مي خواد كه ما بدنيا بيايم پس چرا اينجوري داغ رو دلمون مي ذاره . خب براي چي اصلا بدنيامون مي يياره .
من نمي فهمم . واقعا نمي فهمم .
ممنون واقعا ممنونم .
چيزي ندارم كه بگم ممنونم .
حتما همينطوره كه مي گين .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سلام سبکتین عزیز .
فقط یه سوال دارم :
تو واقعا پست بچهها رو میخونی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
من نمي فهمم . واقعا نمي فهمم .
دقیقا این چیزی که همه دارند بهت می گن
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
دوستان خيلي ممنون كه دركم كردين . هميشه به اين روزا فكر مي كردم كه حتي اگه شوهرم طلاق بگيره همه حقو به اون مي دن . و منو مقصر مي دونن . به خاطر همين بود كه خودمو كشتم كه نره ولي حالا همه زخم زبوناي شما رو هم مي شنوم .
آره مي دونم حقم بود . از شما هم بايد معذرت بخوام ؟ ديگه از هر كي لازمه بگين كه معذرت بخوام ؟
از مدير سايت مي خوام كه اين تاپيكو ببنده . اينم به سرنجام رسيد .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
پنج شش تا پست قبل گفتي از ديشب اصلا ديگه ناي جواب دادن ندارم. اسمس داد جواب ندادم. پيش خودم گفتم چه خوب! سبكتكين مي تونه يه اسمسي رو جواب نده! تشويق كردم گفتم خوب شد جواب ندادي. جوابشو نده...ديدم دو تا پست اونورتر خانم سبكتكين خودش دوباره به شوهرش اسمس داده!!!!!!!!! اي خدا! هرچي ميگيم دو دقيقه بعد مي ري برعكسشو انجام ميدي!!! اعتراف مي كنم با اينكه نديدمت ولي به عمرم آدمي با خصوصيات تو در زندگيم سراغ ندارم! ما از در حرف مي زنيم تو از ديوار ميگي!!!! كلا همه چيزو برعكس مي بيني!
ديگه نمي دونم چي بگم! هنگ كردم!!
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
حتي اگه شوهرم طلاق بگيره همه حقو به اون مي دن .
و منو مقصر مي دونن .
به خاطر همين بود كه خودمو كشتم كه نره
واقعا مسخره هست ... بدبخت شوهرت
می خواهی با اینکار ها اون مرد رو پا بند خودت کنی که چی بشه؟
باز هم با این رفتارهای زشت و غلطت اون رو از دست کارهایت عاصی کنی ؟
که دیگران بهش بخندند
که مضحکه ی مردم بشه
که همه به شوهرت بگویند : دیدی حالا که زنت رو بخشیدی و یه فرصت دوباره بهش دادی
زنت اخلاقاش عوض نشده ...
باز هم داره با ندانم کاری هایش عاصیت می کنه
که بهش بگن دیدی ما گفتیم این دختره برای تو زن بشو نیست
ولي حالا همه زخم زبوناي شما رو هم مي شنوم .
آره مي دونم حقم بود .
از شما هم بايد معذرت بخوام ؟
ديگه از هر كي لازمه بگين كه معذرت بخوام ؟
معذرت خواهی کردنت به چه دردی می خوره ؟
فکر می کنی با یه معذرت خواهی
با یه التماس کردن
با یه به پای شوهرت افتادن
زجری که توی این سالها بهش دادی جبران میشه؟
خود کرده را تدبیر نیست
چقدر تو خودخواهی ...دلم واسش یه ذره شده می خواهم هر روز شوهرم رو ببینم
که بازم زجرش بدی
بری روی اعصابش
تو که عوض بشو نیستی ... سبک تکین همینه که هست ....
زندگی ات هم همینه که هست
صد بار دیگه هم از اول شروع کنی به همین جا می رسی
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
ببخشيد حال خوبي ندارم . سعي مي كنم بخونم و تحمل كنم .
فكر مي كردم همتون يه وقتايي مشكل داشتين و فرق آدمي رو كه تو يه موقعيت بد گير كرده مي فهمين . فكر كردم همتون مي فهمين وقتي يكي همه چيزشو از دست مي ده و هنگ مي كنه چه حالي داره . اما همتون فقط حرف مي زنين . هيچكس نمي فهمه من چه حالي دارم .
ديگه فحش خورم ملس شده . اگه اس ام اسشو جواب ندادم براي اين نبود كه صبر كنم يا بذارمش تو خماري . براي اين بود كه هنگ بودم . الانم هستم ولي مي دونم با اين صبر كردن ها و جواب تلفن ندادنها فقط هر دومونو زجر مي دم . البته هر دومون رو نه فقط خودمو . امروز به اين پي برم كه طلاق آخرين راه حله و ايد با اين مسئله كنار بيام . فردا صبح كه از خواب پا مي شم يه نقشه جديد مي ياد تو ذهنم . درگير شدم با خودم . مي خوام تموم شه تا بتونم زندگيمو بكنم و يه كمي مغزم استراحت كنه . اينطوري نمي تونم به هيچ چي فكر كنم .