RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
سلام دوست عزیزم:72:
اولا از اینکه در آزمون بانک قبول نشدین ، اصلا ناراحت نباشین . شاید صلاح کار تو همینه .
بخدا من خودم سال اول مثلا از ارشد ( که تو شهر خودم تبریز شرکت کرده بودم ) قبول نشدم ، خیلی ناراحت بودم و زمین و زمان رو تموم شده می دیدم واسه خودم . ولی اینکه تا سال بعد خودمو آماده کردم و .... در خلال این یکسال هم تونستم پایان خدمت ( معافی ) بگیرم و هم استخدام شم و هم از ارشد تهران قبول شم و......
اون موقع که بود که برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم ، دیدم چقدر فکر و اعصاب خوردی و.... بیخودی از جیبم رفته .
دوم اینکه آدمای آرمانگرا و خود ساخته ، خیلی علاقه دارن که کاراشونو بی نقص و کامل انجام بدن و همیشه بدنبال ایده آلها و بهترینها هستن . ( منم تا حدودی اینجوری بودم ) ولی تا الان این تجربه عایدم شده که نباید منتظر باشیم که کلیه شرایط و زمینه ها رو آماده کنیم و بهد دست به اقدام خاصی بزنیم و ....
بنظر بنده باید اون بالقوه ای که در ذهنمونه یا طی آمد کار واسمون پیش اومده رو به جریان بندازیم ، بعد از اون طی مراحل خود کار نشون می ده که باید چی کار کنی و چه راهکاری رو در پیش بگیری .
بنظرم مهم اون پتانسیل و استعداد بالقوه ای هستش که باید تو چنته انسان باشه ، که همین دانش و آگاهی میتونه در طی مراحل و در زمانهای حساس و سرنوشت ساز انتخاب راهنما مون باشه .
موفق و پیروز باشی دوست عزیزیم .:72:
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
ممنونم فرشته مهربونم
منتظرتو
و جواب خدا هستم
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
ستایش جان سلام
میدونم چه حسی داری ؟ منم ازمون استخدامی داده بودم خیلی هم امیدوار بودم چون هم قبلش مطالعه کرده بودم و هم سئوالات به نظرم بسیار ساده بود و من فکر می کردم حتما قبول میشم وقتی جوابها اومد ماتم برد
ساعتها گریه کردم و از خدا گله و شکایت که چرا من تلاش کردم اما نتیجه نگرفتم
مگه خودت نمیگی از تو حرکت از من برکت پس چرا چرا چرا ؟
این امتحان رو زمانی دادم که در یک ارگان دولتی البته به عنوان روزمزد کار میکردم اگرچه پستم حساس بود و ارزوی سایر دوستان استخدام رسمی بود اما بخاطر کارائی و .... منو توی اون پست قرار داده بودن
من به هر دری زدم تا بتونم استخدام بشم ( البته در همون ارگان ) اما نمیدونم چطور بود همه راهها رو می رفتم تا می رسید به پله اخر نتیجه منفی میگرفتم 4 سال این کار من شده بود
چون بیمه هم نبودم حتی بعد از بدنیا اومدن دخترم ( 15 روز بعد ) رفتم سرکار
لازم بذکر هست که من حتی کسی رو نداشتم توی شهر غریب دخترم رو بهش بسپارم لاجرم دخترم رو با اون وضعیت با خودم میبردم اداره و میدادم به خانمی که همسرش همکارمون بود و اونها سرایدار اداره هم بودن
خلاصه مدت تقریبا یکماه به این وضع گذشت تا اینکه پرستاری پید ا کردم تا دخترم رو توی خونه مراقبت کنه
بعد از این جریان مصمم تر از قبل به دنبال استخدام بودم اما باز هم به پله اخر نرسیده جواب منفی می گرفتم
دعا تا دلت بخواد خونده بودم نذر تا دلت بخواد کرده بودم اما نمیشد :316:
الان حکمتش رو می فهمم :311:اما اون موقع شاکی بودم بدجور
میدونی چرا کار من جور نمیشد ؟
چون من و همسرم زمانیکه دخترم دو سال و دو ماهش بود از هم جدا شدیم
من مدت یکسال هم به امید استخدام در اون شهر بدور از خانواده و تنها زندگی کردم تا اینکه کارم تهران توی شرکت معتبری با حقوق و مزایای مناسب و بیمه جور شد دخترم رو بیمه کردم و به ارزوم رسیدم
من اومدم تهران الان هم از کارم راضی هستم:227:
تازه الان می فهمم اگر من استخدام میشدم و توی اون شهر مجبور میشدم بمونم خیلی بهم سخت می گذشت چون خانواده ام تهران بودن و دختر کوچک من با کمبود محبت بزرگ میشد اما الان در کنار خانواده ام دیگه کمبود پدر رو کمتر حس میکنه و با دائیها و خاله هاش شاد شده و زندگی بهتری داره
الان روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که خوب شد من اونجا استخدام نشدم
عزیزم در مورد تو هم همینطوره مطمئن باش خدا به اینده ما اگاه هست و اون میدونه چه چیزی برای ما بهتره
اگر واقعا خودت رو به دست خدا بسپاری ( با عمق وجودت ) دیگه نباید گله کنی
توکل کن و بدون بهترینها رو برات در نظر گرفته مطمئن باش
:43:
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
نتیجه پیگیری هام این شد که من نفر 24 ام در آزمون شده بودم
اگرچه انتظار داشتم بالاتر از اینها باشم اما 11 نفر اعلام کردند
وعده دادن بعد از عید اگر بخوان شعبه اضافه کنند از این لیست استفاده میکنند یا شاید هم آزمون دوباره داشته باشند
در هر حال من خیلی عالی تر از دیگران بودم و تلاشم بسیار زیاد بوده که این نتیجه رو گرفتم اما باید بیشتر تلاش میکردم
بالخره روزی می رسه که من هم حکمت کارهای خدا رو بفهمم!
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
اون روز نرسیده؟
فکر کنم رسیده ... ستایش اولین روز ورودش به تالار و ستایش امروز :43:
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
بزرگ شدنم که بله عالی بوده از خدا و شما دوستان ممنونم
اما هر کار خدا جداگانه حکمتی داره و من حکمت خیلی چیزا رو هنوز نفهمیدم یکیش همین مساله کارمه
2 ساله دارم تلاش میکنم اما ...!!!
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
ستایش عزیز
هرچی به دنبالش بدوی ازت دور میشه ... پس اون رو رها کن ... این قدر تعقیب و گریز نداشته باش
بگو شد شد ؛ نشد نشد
و به گفته ی بالا ایمان داشته باش :46:
RE: در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
ستایش عزیز
هرچی به دنبالش بدوی ازت دور میشه ... پس اون رو رها کن ... این قدر تعقیب و گریز نداشته باش
بگو شد شد ؛ نشد نشد
و به گفته ی بالا ایمان داشته باش :46:
به روی چشم
دارم اینکارو میکنم
هر وقت یاد موضوع کار می افتم و وقتی باز به خودم میگم بجنب عقب موندی یه کاری بکن
به ستایش میگم آروم
هیجانم رو کنترل می کنم