روزن عزيز ، دوست شاد رو ميگم ،
اگه ايشون خبر جديدي از شاد دارن بذارن ، برايه شنيدن خبر سلامتيش لحظه شماري مي كنيم و براش دست به دعا برداشتيم .
روزن جان منتظريم
نمایش نسخه قابل چاپ
روزن عزيز ، دوست شاد رو ميگم ،
اگه ايشون خبر جديدي از شاد دارن بذارن ، برايه شنيدن خبر سلامتيش لحظه شماري مي كنيم و براش دست به دعا برداشتيم .
روزن جان منتظريم
امروز توی زندگی من یه معجزه اتفاق افتاد، بیماری شاد باعث شد یکی از بزرگترین گره های زندگی من باز بشه! نمیدونم چه حسی باید داشته باشم، نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت. امروز پدرم رو بعد از 6 سال دیدم. بعد از 6 سال!!! فقط برای 1 ساعت.
1000+17300=18300
[align=center][/align]
گل من .... گوهر من ..... كاش اينجا بودي .......
جان من ... جوهر من.... كاش اينجا بودي .......
اگر اينجا بودي خانه خاموش نبود
آينه حوصله داشت..... گل فراموش نبود.....
وزن قلبم سنگين .... غربت آهنگ نبود.....
ساعت ديواري .... خسته از زنگ نبود....
گل من گوهر من كاش ... اينجا بودي!!!
با تو بودن اي كاش تا ابد ممكن بود....
لحظه هاي ديدار تا ابد ساكن بود....
اگر اينجا بودي زندگي وسعت داشت....
غزل ناگفته به قلم رغبت داشت.....
گل من گوهر من ...... كاش ......!!!
گم ترين پيدايي دوري و اينجايي ....
من كه با تو هستم تو چرا تنهايي....؟
با همه دوريه ما اينهمه فاصله ها .....
همه جا سرشار است .... از هوايت اينجا!!!!
شاد من گوهر من.... كاش اينجا بودي....
كاش اينجا بودي ....:72::72::72:
من هنوز هم نفهمیدم چی شده!یعنی همه تاپیک رو نتونستم بخونم!اونقدر نگران شدم که دیگه نتونستم بخونم!
یکی بگه چی شده!!!!؟شادی جون چش شده!؟
باور کنین سرم درد می کرد از وقتی شنیدم واقعا بدتر شدم!یکی بگه چی شده!!!؟؟؟
روزن جان شما انگار از شادی خبر داری چی شده آخه!؟بیماری شادی جون چیه؟یعنی چی اصلاً!؟
...........
نه!!!!!!!!!!
الان خوندم!
باورم نمی شه!!!.............
خدایا!خودت سلامتی رو به همه مریض ها برگردون!درد رو خودت می دی درمونش رو هم خودت بهشون بده!
نمی دونم چرا ولی الان که در مورد شادی فهمیدم و واسش ناخودآگاه گریه کردم یه مریض دیگه هم یادم افتاد!اون خانم رو هم هیچ وقت ندیدمش و فقط از طریق یکی از اعضای خونواده اش از بیماریش مطلعم!یه خانم جوان که بیماری MS داره!نمی دونم چرا دارم این رو اینجا می گم ولی دوستهای خوبم هر کی دلش شکست واسه این خانم هم دعا کنه.خدایا خدای خوبم ...به حق این وقت و لحظه عزیز نه به خاطر آبروی من که می دونم هیچم جلو تو و این رو بارها بهم ثابت کردی ولی به خاطر بزرگی خودت به خاطر رحمانیت و رحیم بودن خودت..خدایا به خاطر بغضی که الان توی گلوی خیلی هاست..خدایا به خاطر خوبی بنده هایی که روی این کره خاکی نفس می کشن خدایا خودت همه مریض ها رو شفا بده...الهی امین
از هر کسی می شناسم می خوام واسه خوب شدن شادی عزیز دعا کنه
شاد عزیزو به خدای بزرگ می سپاریم
توکل به خدا
نازنین جان مرسی ما داریم ذکر "الله الصمد" رو میگیم
راستی دوستان یادمون باشه برای همه ی مریضا دعا کنیم اینجوری خدا بیشتر دوست داره و زودتر جواب میده
منم الان 1000 تای دیگه گفتم که میشه
جمع کل=19300
ما بی صبرانه منتظر لحظه بازگشت شاد با سلامتی کامل هستیم
به امید اون لحظه ی قشنگ " اَمَّن يُّجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَکشِفُ السُّوءَ "
خیلی دلم گرفته...
نه که بگم 100% قضیه بخاطر شاد عزیز باشه ،
نه
چون خودمم به اندازه ی کافی برای خودم مشکلاتی دارم مثل همه دوستان که اونام تو احساسم
تاثیر داره،
ولی این روح بلند پرواز شاد منو شدیدا به فکر فرو برده یه نفر توی دنیای مجازی و حقیقی اینقدر
مسئول و دلسوز ظاهر بشه و وجهه ی انسانی از خودش نشون بده ...
واقعا توی این کویر وحشت همچین حس سبزی فوق العاده است ...
راستش از امروز ظهر دیگه نگران شاد نیستم ،
چون به این نتیجه رسیدم که کسی که اینقدر چشم براه و دوستدار و همراه داره مطمئنا پیش
اون قادر مطلق آنقدر خاص هست که بهترین حالت و وضع رو براش پیش بیاره .
من بیشتر نگران خودم شدم که با این جسم نسبتا سالم و روح لنگ لنگانم به کدوم سو و جهت در
حرکتم؟
آیا اصلا سو جهتی این حرکت دست و پاشکسته ام داره؟؟...
آنان که به نظر خاک را کیمیا کنند
آیا بود که به گوشه ی چشمی نظر به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
با شد که از خزانه ی غیبم دوا کنند
19300+1200=20500
خدایا به حق اباعبدالله و آقا ابالفضل العباس به حق این ماه عزیز و ماه محرم که پیش رو داریم شفای بیماران رو عنایت بفرما.
آمین یا رب العالمین
االهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
ای کاش می توان فهمید که در آخر این پرنده را به کدامین قفس خواهند برد !!!
وقتی تایپیک... خیلی تنهام.... رو خوندم از رابطه روژن عزیز و shad عزیز با خبر شدم با خودم گفتم خدایا آاخه یک انسان با چنین قلب مهربونی چرا باید الان گوشه بیمارستان باشه خدایا به خاطر این قلبه مهربونش شفا شو عنایت بفرما.....
الغوث الغوث الغوث الساعه الساعه الساعه العجل العجل العجل یا غیاث المستقیسین....
دوستان بیاین واسه مریضی همه مریضا بخصوص دوست عزیزمون شب جمعه دو رکعت نماز بخونیمو واسش دعا کنیم تا دوباره تایپیکای شاد این دوستمون رو توی این تالار ببینیم...
اسم این تایپیک امتحان خانم shad هست، هر وقت اسم این تایپیک رو می خونم آرامش پیدا می کنم، چون یاد جمله ای می افتم که وقتی شادی خیلی خوشحال بود بهش می گفتم: «چی شده مگه بازم امتحان داری؟» شاید باور نکنید، روزهایی که شادی امتحان داشت یا قرار بود کنکور بده اونقدر انرژی داشت و خوشحال بود که آدم باورش نمی شد، یه شور و اشتیاق خاصی داشت، هیچوقت یادم نمیاد برای امتحان دادن یا کنکور اضطراب داشته باشه، بهترین روزهای تحصیلش زمان امتحاناتش بود، اما من برعکس اون بودم همیشه از امتحان بدم میومد و بدم میاد، همیشه موقع امتحان دادن دلشوره و اضطراب می گیرم، شادی برای اینکه این حالت منو از بین ببره بهم می گفت اصلا فکر نکن که استادت میخواد امتحان ازت بگیره، به این فکر کن که خودت داری خودت رو محک می زنی، این خیلی خوبه که آدم خودش رو بیشتر بشناسه، ببینه چقدر موفق بوده!
من هر چقدر سعی کردم حتی نتونستم این فکر رو توی ذهنم هم داشته باشم، این آرامشی که داشت باعث میشد توی کنکور و امتحاناتش بهترین نمره ها رو بگیره. امسال هم میخواد ارشد شرکت کنه، امیدوارم که همین امسال قبول بشه، مطمئن هستم که میشه :203:
یکی از ویژگی آدمها اینه که زود شرایط رو می پذیرن و عادت میکنن. عادت می کنن که به این طریق زندگی کنن، عادت می کنن، به نبودن، به بودن!!
نمیخوام به نبودنت عادت کنم می فهمی؟ نمی خوام فراموش کنم لحظه هایی که با تو داشتم، نمیخوام فراموشت کنم، نذار نبودنت عادی بشه، نذار توی غبار روزها فراموش بشی.
نداشتن تو خیلی سخته، میدونی چند شبه باهات درد دل نکردم؟ میدونی چند شبه دستامو نگرفتی و آرومم نکردی؟ این همه مدت برات حرف زدم و از غصه هام گفتم، چرا امشب که میخوام از اومدن پدرم بگم نیستی! چرا حالا که من میخوام یه خبر خوب بهت بدم نیستی؟
بیا ببین بی تو شدم تنها
اگه نیای می میرم از غمها
باز دوباره توی خوابم تو رو می بینم ولی
تو میری میشم بازم تنها
اینجا همه شدن مرده متحرک، مرده هایی که جز گریه کردن کاری از دستشون برنمیاد، اون وقت تو معلوم نیست روی شاخه کدوم درخت نشستی. میخوام باهات حرف بزنم، میخوام باهات حرف بزنم تا خالی بشم، تو دختر راز داری بودی اما من دارم تمام رازهات رو فاش می کنم، منو ببخش، منو ببخش که تحملم مثل تو نیست.
دختری که وقتی ابتدایی بود گناه یکی از همکلاسیاش رو به گردن گرفته بود تا مبادا راز اون روفاش کنه، حاضر شده بود به خاطر اون اخراج بشه اما آبروی اون رو نریزه، من ابتدایی بودم تو چه فکرایی بودم و تو توی چه فکرایی، امروز از مادرت خیلی چیزها در موردت شنیدم، چیزهایی که باورم نمی شد!
من به دیگران کاری ندارم، فقط اینو میدونم که خودم خیلی بهت نیاز دارم، خیلی بهت احتیاج دارم، اون شبی که همه چیز رودر مورد همسرت فهمیده بودی یادمه، اشکهات رو مخفی می کردی، چقدر دوست داشتم باهام درد دل می کردی، اما مثل همیشه چیزی نگفتی، هیچی نگفتی...
دلم برات تنگ شده، نگذار به این دلتنگی عادت کنم
واااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااای الان خواهر شادی زنگ زد، گفت شادی برای 6 دقیقه رفته بوده، دکترا برش گردوندن، 6 دقیقه رفته!!!!!!! یعنی راه رفتن رو یاد گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
خیلی اعصابم به هم ریخته خیلی.//////////////////////////////////////////////////////
6 دقیقه زمان زیادیه!!! واقعا میشه آدم 6 دقیقه بره و بعد برگرده؟ چرا باید قلبش بایسته؟
روزن جان
ممنون که بهمون خبر میدی.
خذارو شکر که برگشته. :203:نقل قول:
نوشته اصلی توسط روزن
20500+500=21000
من چند روزه دارم تاپیک شاد رو میخونم الان که به اخرش رسیدم متوجه قضیه شدم .
بغض گلومو گرفته. واقعا چرا؟
راستی الان خیلی وقته شادی تو کما رفته در حالی که اون دوست داشت فقط یه هفته تو جنگلش باشه؟ پس چرا برنمیگرده؟
6 دقيقه زمان زيادي يه؟!؟!
ای وااااااای
خیلی بهم ریختم وقتی این خبرو خوندم تو رو خدا روزن جان مارو بی خبر نزار
خیلی متاثر شدم امیدوارم خوب شه براش دعا می کنم
خدایا اینقدر مشکلات دارم نذار این بشه غوز بالا غوز
خدایا یه لحظه آروم نیستم
امروز میخوام برم سید علاءالدین حسین واسه سلامتیش دعا کنم
خدایا خودت اونو شفا بده
+500
جمع: 21500
روزن جان اون شعری که نوشتی رو امسال شادمهر ترانه کرده یعنی شاعرش شاد ما بوده واقعا زیباست اون شعر.
روزن عزیز امروز اگه رفتی دیدن شاد سلام همه مارو بهش برسون بگو شادی جان ما که به اندازه شما صبور نیستیم پس به متانت و صبوریت قسم اینقدر مارو منتظر نزار.........
خدایا اینجا همه دل شکستن . قسم به دل شکسته بی بی رقیه دوست خوب مارو شفا بده .......
اینقدر حالم گرفته است که امروز شوهرم گفت چرا اینجوری حرف میزنی
من در مورد شاد بهش گفتم و اون خیلی ناراحت شد
خدایا
ای خدا.......جلوت زانو می زنم......اون بازم شاد برمی گرده. نه؟ من هم واقعا دیگه مشکلی از خودم به ذهنم نمیاد..تو رو به عظمتت می دونم که برمی گرده...
+500
جمع: 22000
خدایا ببین همه داریم به درگاهت التماس میکنیم خودت اونو برگردون بهمون
از وقتی زندگی روزن عزیز رو خوندم و فرشته خویی شاد عزیز رو بیشتر متوجه شدم غمم بیشتر شد
خدایا حیف اونه میدونم که تو گلچینی ولی اون واسش خیلی زوده
دوستان
چند روزي بود كه تب بسيار شديدي داشتم و در بستر بيماري بودم. باور كنيد در ميان كابوسهاي شبانه ام فكر و ياد اتفاقي كه براي شاد افتاده مرا رها نمي كرد و دائم مرا غمگين تر از قبل مي كرد . سال گذشته همين اتفاق براي دخترخاله يكي از دوستانم افتاده بود. آنها از كودكي با هم بزرگ شده بودند و من در وصف آن خانم بسيار شنيده بودم.خصوصياتي كه از او به من مي گفتند مرا جريح مي كرد تا انها را ياد بگيرم و بتوانم مثل اوباشم. اما در يك روز كاملا معمولي به من زنگ زدند وخبر بدي را به من دادند. چهار روزي گذشت تا اينكه من با يك دسته گل زيبا رفتم به محلي بسيار خلوت و اما بسيار غمگين. جايي كه انگار هيچ كس در آنجا پا نگذاشته . هنوز خاكي كه بر روي او ريخته بودند تازه و خيس بود. احساس بدي داشتم. باور كردني نبود. اين همه انسان بي ارزش هست كه با رفتنشان حتي يك قطره اشك از هيچ چشمي نخواهد ريخت اما دقيقا كساني مي روند كه محبوب همه هستند. در اين دو سه روزه تمام اين صحنه ها جلوي چشمانم بود و با خود مي گفتم نكند كه دارد دوباره اتفاق مي افتد؟!
نمي خواهم نفوذ بد بزنم.
فقط مي خواستم بگويم كه در اين چند روز چه حسي داشتم و چقدر اذيت شدم.
هرکه در این درگه مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
دوستان خوب طی چند روز گذشته جو جدیدی به تالار حاکم شده ، با بیماری دوست عزیزمون انگار همه نگا هها به یک سمت وسو شده با اینکه خسمامون از هم دوره ولی دلهای همه به هم نزدیک بی شک خداوند هم به چنین جمع با محبتی نظر داره الان بهترین زمان برای راز و نیاز با معبوده ، چون خداوند دوست داره که بنده هاش باهاش درد دل کنند .
به خداوند نگویید مشکل بزرگی دارم
به مشکلات بگویید ما خدای بزرگی داریم
اين روزها چقدر فضايه تالار غمبار و تنهاست ، اين روزها ديگه كسي از غم خودش نميگه ، اصلا يادشون رفته كه با همسرشون ، خونواده همسرشون ، مادر شوهرشون ، و چه ميدونم ... مشكل داشتن و از مشكلشون به عنوان يك درد ياد كرده بودن و اينجا برايه داشتن همدرد اومده بودن !
حالا مي فهمم دل بستن به اين دنيا چه كار اشتباهيه ، زندگي كه ندوني يه ثانيه ديگه اش كجاشي ، چه فرقي ميكنه !!!
دنيايي كه به هيشكي وفا نكرد و نميكنه !!! چقدر خودمون تو مشكلات زندگيمون غرق ميكنيم ، چقدر سر مسائل پيش پا افتاده و اصلا هيچي ، مي خوام اينو بگم ، قدر لحظات در كنار همسر و فرزند و پدر و مادرمون و بدونيم ، چرا كه از اين دنيا همين برامون مي مونه ، قدر همو بدونيم ، فقط همين ...
شاید هفته ها بود که آنلاین نمی شدم آدرس همدردی را اتفاقی تایپ کردم و وارد شدم با دیدن این فاجعه مات شدم و مبهوت تمام بدنم داره ویز ویز می شه اشکام بی محابا می ریزه و نمیتونم . انگاری دست خودم نیست.
خدایا نامیدمون نکن.
چه دردیه. چی بگم و چی کار کنم. یعنی کاری از دستمون بر میاد عاشق حراش بودم. آرامشش قوت قلبی بهم میداد که نگو و نپرس حالا نیست .
امید به خدا . خدا خودش می دونه . کارمون فقط دعاست.
الا بذکر الله تطمئن القلوب
من با کمک مامانم 4000 تا ی دیگه ذکرو گفتیم
جمع کل=26000
تو این چند روز اصلا نمی تونم ذهنمو متمرکز کنم اصلا فکرش از سرم بیرون نمی ره
خدایا برای تو که کاری نداره برگردوندن شاد
ای بابا............................
چیزی برای گفتن ندارم فقط یک اخم بزرگ نشسته رو پیشونیم.
بار الهی ...
500تای دیگه
جمع: 26500
دوستان کمک کنید
بچه ها دمه اذان. به خدا دلم می خواد زار بزنم الان. ای خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااا
یا ابوالفضل...