از قصد داره اذيت ميكنه

سلام دوستان
شايان به خاطر امتحاناتش 13 روز مرخصي گرفته و همش خونه است.دو سه روزه گذشته هم كه خونه بود دختر خوبي بودم و گير ندادم نه اينكه بخوام بيخيال شم اما مثل گذشته از دستش حرص نميخورم.ديروز هم خانوادش و زن دايش همگي خونه ما بودن طفلك براي اينكه من خسته نشم تمام كارهاي خونه رو اون انجام داد.
ميخوام يه مدت گير ندم ببينم آخرش چي ميشه شايد آقاي سورنا در مورد من راست گفته نوشته بود كه :من با غر زدن هام براي شوهرم مخ نذاشتم.!.
ديشب ساعت 12 رحمان به شايان ام اس زد (جوك) شايان هم نوشت نكنه فكر كردي اينجا هم گشته و من بيدارم اين موقع ام اس ميزني.الان كه سر براهه و تلفن مشكوك هم نداره نميدونم واقعا راه صراط المستقيم رو پيش گرفته يا به خاطر امتحاناتشه كه منو حرص نميده.
28 دي هم سالگرد عقدمونه نميدونم براش هديه بخرم يا نه؟اگه اون فراموش كنه من ناراحت ميشم.

سلام طراوت جان
خوبي عزيزم ؟ اوضاع بر وفق مراده كه ان شا الله

سلام طراوت جان. بهترین کار رو می کنی. براش حتماً هدیه بخر. بذار بدونه که هنوز دوستش داری و به فکرش هستی. این روزها تو زندگی خیلی مهمه. امیدوارم زندگیت بر وفق مرادت پیش بره. آرزوی بهترینها رو برات دارم عزیزم.

ماندگار عزيزم خوب بودم اما .......................امروز يه اتفاق بد افتاد.گوشيه دوست صميميم رو ازش دزدين و چند تا از عكسهايي عروسيه من هم توش بود شايان ميگه اگه عكسها پخش بششه منو ميكشه دارم ديونه ميششم.چيكار كنم؟

به دلت بد راه نده اما دختر خوب آدم توي اين بلبشو بازار عكس هاي شخصي اش رو مي زاره توي گوشي دوستش
از يه بعد ديگه كه نگاه كني اينه كه حالا پخش هم بشه توي اين هفتاد ميليون كي من و تو رو مي شناسه و در ضمن آقا دزده كه به اين طريق خودش رو توي بند نمي اندازه .نگران نباش خدا بزرگه

دلناز عزيز دارم ميميرم اما به روم نميارم:54:.دوستم از من بدتره تمام عكسها از خواهرش و خودش هست اما عكس من مربوط به عروسي و حنابندونه.....:302:عزيزم خانوادم و فاميل شوهرم كه منو ميشناسن.:47:آبروي شايان جلوي دوستاش و همكاراش ميره.ديشب كلي غر زد ميدونم حق داره تازه داشتم روي ارامش رو ميديدم.:203::203::203::203::54::302:

عزیزم قبل از مرگ واویلا چرا اینقدر زود بهش گفتی هنوز که اتفاقی نیفتاده حالا هم که گفتی سعی کن خوت را باهاش همدرد و موافق نشون بدی در مقابل غرغراش عکس العمل تند نشون نده چون اون تورو مقصر میدو نه از قبل خبر داشت که عکسات توی گوشی دوستت هست یا نه ؟ آیا از این عکسها توی گوشی خودت یا شوهرت یا اقوام هم هست در این صورت میتونی بهش بگی این اتفاق میتونسته برای هر کدومتون بیفته در غیر اینصورت سر به سرش نذار که تا حدودی حق داره

سلام طراوت من فقط از خدا موفقیت وشادکامی شما رو می خوام فقط همین خدانگهدار

طراوت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آخ كه حالم از هرچي موبايله بهم ميخوره ، كاش زود امام زمون ظهور ميكرد و اين دنيام زود تموم ميشد .
بعد كه فكر ميكنم ، ميبينم ما خوب مقدمات ظهورش و فراهم كرديم ، اونقدر قلبش از كارهايه بد ما به درد اومده كه ...
نمي دونم چقدر به دعا و اينها اعتقاد داري ، اما با خوندن آيه الكرسي مي توني عكسها و اون گوشي و حصار كني تا از گزند افراد سودجو دور بمونه ( چقدر مربوط حرف زدم !!!!‌) ، نگران نباش عزيزم ، البته بهت حق ميدم كه نگران باشي !!! تو بازم داري امتحان ميشي طراوت . هنوز اون امتحانت و خوب پس نداده بودي كه اين شد ...
به هر حال برات دعا ميكنم كه مشكلي برات پيش نياد عزيزم . دوستت دارم

طراوت عزیز اصلا چرا بهش گفتی عزیزم؟ خب اون الان حق داره که ناراحت باشه
ولی اتفاقیه که افتاده کاریشم نمی شه کرد فقط دعا کن که اتفاق بدتری نیفته و از همه مهمتر اینکه سعی کن شایانو آرومش کنی نه اینکه یه جوری برخورد کنی که بدتر شه.

ممنون از همه دوستان.
شايان شركت پيشم بود كه دوستم زنگ زد و گفت كه گوشيش رو دزدين:302: منم گفتم كه دعا كنه عكسها پخش نشه اونموقع شايان گير داد كه من چه عكسي داشتم منم گفتم كه چندتاعكس با مقنعه داشتم اما از دلشوره اي كه داشتم فهميد. منم گفتم كه يكي از عكسهاي حنابندون بوده و بدنم معلوم نبوده و............ قبلا بهم گفته بود كه به همه بگم كسي حق نداره تو جشن عكس يا فيلم بگيره اما مگه ميشه ادم به دوستش:163:
اگه بدونه عكس عروسي هم توي گوشي بوده با اون لباس باز من:203::223:

ماندگار جان چقدر امتحان من دارم تاوان چه چيزي رو پس ميدم ؟تازه يه كم داشتم آرامش پيدا ميكردم:54:

اين همه خوني كه دنيا در دل ما ميكند.
جاي ما هر كس كه باشد ترك دنيا ميكند.
هر زمان گويم كه فرداترك دنيا ميكنم.
تا كه فردا ميرسد امروز و فردا ميكنم.

طراوت جان نگران نباش عزیز
این روزها این اتفاق واسه خیلیها داره میفته. تازه دزدها هم دنبال عکس که نبودند دنبال گوشی بودند. نگران نباش عزیزم.

تراوت عزیز ببخشید که من این حرفو میزنم
ولی بعضی کارا از عمل ما برمیگرده این دوره و زمونه دیگه غریبه وخودی نمیشناسه با وجود این همه حرف وحدیث که از موبایل میاد و در هر صورت امیدوارم مشکلت زود حل بشه دست به دامن ائمه شو انشا ا.. مشکلت حل بشه و از ادمهای بد دور بمونه

الينا جان و صباي عزيز ممنون.تروخدا برام دعا كنيد

نگراني تو کاملا قابل درکه عزيزم ، تنها چيزي که مي تونم بهت بگم ، سعي کن ايمانتو قوي تر کني ، به خدا بيشتر نزديک شو ، از خودش بخواه که نگهدار آبروت باشه عزيزم !!!!!
حتي مني که دارم اين حرفها رو بهت ميزنم ، تو امتحان سختي قرار دارم که فقط خدا ميدونه از همونم مي خوام که بهم استقامت و تحملي بده که بتونم از اين امتحانم سربلند بيرون بيام .
اينقدر هم خودخوري نکن ، اون کاري و که بهت گفتم کردي يا پشت گوش انداختي و رفتي ؟؟؟؟؟!!!!!

به قول خواهرم چه غصه بخوری چه نخوری بلایی که سرت اومده پس بزن طبل بی اعتنایی رو که صدایی خوش تر داره!

ماندگار عزيز من به ظاهر حرف گوش نكن هستم اما خدا ميدونه اوني كه نشون ميدم نيستم بعضي وقتها احساس ميكنم دلسوزي و سادگي خودم داره نابودم ميكنه.آيت الكرسي ميخونم و هميشه هم صلوات ميفرستم.


وهم عزيز ميترسم يه بار به طبل بزنم صداش دنيا رو برداره.

امروز شايان امتحان داره و بايد ميرفت دانشگاه متاسفانه دانشگاهش تا تهران 3 ساعت فاصله داره(آران و بيدگل) بهش گفتم كه باهاش ميرم به ظاهر قبول كرد اما معلوم بود ته دلش راضي نيست صبح كه منو رسوند سر كار گفت كه ساعت 10:30 ميره كه 2 به امتحانش برسه بر عكس هميشه كه 3 پيچ گير ميدادم گفتم به سلامتي چيزي جا نذاري.اصلا هم زنگ نزدم از7:30 صبح تا 5 دقيقه پيش كه تو راه بود گفتم تنهايي گفت نه با مجيد هستم ناراحت شدم اما هيچي نگفتم:162:.البته اينم بگم مجيد پسره خيلي خوبيه و از بچگي با هم بزرگ شدن خلاصه بهش ام اس دادم كه امتحانت تموم شد برگرد خونه و مثل اون دفعه كه با مجيد بودي نري تا دير وقت خونه نياي من تنهام.:81:
ميدونيد خدا رو شكر اين مدتي كه مرخصي گرفته حتي يكبار هم نه اون منو ناراحت كرده نه من اون رو اما فكر اينكه يكشنبه باز كار كلانتري شروع ميشه ديونم ميكنه:33:
اينم بگم اين دو سه روزه چند نفر به گوشيش زنگ زدن كه همه رو من جواب ميدادم(چون امتحان داشت ) همه هم قطع ميكردن و وقتي كه زنگ ميزدم اصلا جواب نميدادن و فقط ام اس عاشقونه وقتي هم شماره رو دادم دوستم زنگ بزنه گفت كه همشون مرد بودن.:162:
قراره 15 اسفند نقل مكان كنيم بهش گفتم اگه محل كارش رو نياره سمت خودمون بايد خونه رو ببره ستارخان در كمال ناباوري قبول كرد:103: نميدونم فعلا ميخواد من ساكت باشم يا واقعا همچين تصميمي داره.

خدا رو شکر طراوت جان.
امیدوارم روحیه ات همیشه همینطور خوب باشه و همیشه به هم وفدار بمونید.

اليناي خوبم اگه بهبودي هم در زندگي من باشهبه خاطر تلاش شما و دوستان خوبمه.ممنون از همه شما.

سلام طراوت خوبی. بهتره یه کم هم به همسرتراه بیای بالاخره اونم آدمه .این که با دوست دوران کودکی هست من نمی دونم چه مشکلی پیش میاره.د یگه نمی تونه که پاستوریزه باشه عزیزمن.بهتره یه کمم نیمه پر لیوانو ببینی.واز زندگی لذت ببریدودیدگاه خودتونونسبت به هم عوض کنید من پیشنهاد می کنم که بشینید و با هم با ارامش حرف بزنید . با حرف زدن خیلی مشکلات حل می شه حداقل انتظاراتتون از همو می فهمید .ببخشید خودت می دونی که من نمی تونم کسیو راهنمایی کنم موفق باشی
و بر اعصاب خود مسلط

zibaalizade عزيز چقدر خوشحالم كه توي اين سايت عضو شدي.دوست خوبم اينو بگم كه هميشه برام مثل يه خواهر بودي و اميدوارم با نظرات سازنده خودت بتوني به بقيه دوستان هم كمك كني.در مورد صحبت كردن هم حرف زديم اما خودت ميدوني كه مشكل اصلي من كار شايانه نه خودش.

بازم به روي چشم سعي ميكنم نيمه پر ليوان رو ببينم.

خوشحالم که بهبودي رو در جراحات زندگيت ميبينم

طرات عزیز خوشحالم کمی آرامتر شدی عزیزم با آرامش برخورد کن و سعی کن این موضوع توی ذهن شوهرت کمرنگتر بشه البته شوهرت به دلیل شغلش حق داره کمی حساستر باشه ولی عزیزم اینو بدو ن هر شغلی گرفتاریهای خاص خودشو داره مثلا اگر شوهرت دکتر بود چطور با کشیکای شبانش توی بیمارستان کنار میومدی و یا ... پس از زندگی زیبات لذت ببر و خودت رو عذاب نده

اوضاع چطوره طراوت جان؟

سلام به همه دوستان
اليناي خوبم فعلا كه روابط عاليه اينطوري بگم بهتره سعي كردم زياد ريز بين نباشم.متاسفانه من توي خونواده اي بزرگ شدم كه دروغ رو ننگ ميدونن و به خاطر كوچكتريم مساله بيش از حد حرص ميخوردن .ميدوني هميشه همه چي تو خونه ما روي نظم بوده و به خاطر كوچكتريم مساله كه خلاف شرايط خونه بوده محكمه داشتيم ...اينها همه روي من تاثير گذاشته! برعكس خانواده شايان جز خوشي چيزي رودرك نميكنن شايد باورتون نشه پدر شوهرم 52سالشه اما هر كس اون رو ديده ميگه 45 سال بيشتر نداره دليل اونم شاد بودن و بي مسوليتي كه متاسفانه شايان هم اين خصلت رو به ارث برده . منم ميخوام يه مدتي مثل اونها باشم.راستي 2 روز پيش بازم يه دروغ گفت كه بدون داد و بيداد بهش گفتم از من ديگه انتظار صداقت نداشته باشه و مثل هميشه قول داد تكرار نكنه.

میدونی طراوت جان هر چیزی به اندازه خوبه نه جدی بودن زیاد و نه شادبودن بیش از حد.و هر کدوم از این موارد به اعتدال خوبه. پس نه سعی کن که کاملا" مثل خانوادت باش نه مثل شوهرت .
موفق باشی عزیزم

سلام طراوت جان امیدوارم که ایام به کام باشد سالروز ازدواجتنو تبریک می گ
م امیدواورم که سالها زندگی خوبی داشته باشین .کادوئی هم که گفتی فراموشت نشه
حتما بخر و با همه عشق و احساست بهش بده و فکر کن که زندگیتونو تازه شروع کردین
موفق باشید

زيبا جان ممنون ازت گلم سالگرد عقدمون بود،كادو رو هم خريدم همون رنگي رو كه شما گفته بوديد.
اليناي خوبم چشم به حرفهات گوش ميكنم.دوستت دارم
ديروز قلبم يه كم درد ميكرد شايان منو برد دكتر و نوار قلب گرفتم قرص پراپرانول دوز 10 به 40 تبديل شد.دكتر گفت كه بايد اكو بدم!!! شايان ناراحت بود اما به روم نميآورد ديروز هم مثل پروانه دورم ميگشت.

طراوت جان قشنگ نهایت استفاده رو ببر......به خودت خوب خوش بگذرون....جای منم خالی کن:D:227::shy:

چشم خانمي به روي چشم.

طراوت عزیز بهت تبریک می گم، امیدوارم هر سال این روز رو در کنار هم جشن بگیرین :72:
مواظب خودت هم باش، خدا قلبت رو صحیح و سالم بهت داده بوده، باید سالم بهش برگردونیا :43:

:72:

آخي خوشحالم که مي شنوم آقا شايان مثله پروانه دورت ميگرده ، اما يه دوست دارم من که هر وقت مريض ميشه ، شوهرش عينهو شير دورش ميگرده و مواظبشه که يه وقت هوس دوا و دکتر به سرش نزنه ، !!!!!
بازم خوشحالم برات طراوت جون

ممنون دوستهاي خوبم.:72:
يه خبر ديروز آرميتا بهم زنگ زد :33:و گفت كه ديروز رحمان و شايان رو ديده كه بهش چراغ دادن و بوق زدن منم پرسيدم چه ساعتي گفت كه ساعت 2 ظهر.اين در صورتي بود كه شايان ديروز ناهار خونه مامان من بود بعد هم به خواهرم رفته بود مترو اون رو برسونه و ساعت 2 امد شركت دنبال من.
منم به آرميتا گفتم خجالت نميكشي دروغ ميگي!شايان 13 روزه كه خونه است و اون ساعتي كه ميگي اينجا پيش من بود.با وقاحت گفت شايد اشتباه ديديم:47:
منم هر چي از دهنم در اومد بهش گفتم واونم گفت كه شايان پسر خوبيه و ولش نميكنم.منم قطع كردم و ام اس دادم كه شايان از ....خوشش نمياد.:R:227::73:
شايان هم گفت ديدي دختره مريضه و مشكل داره:227::227::
تازه داريم به روال عادي زندگي بر ميگرديم اما مردم نميذارن.به خدا 5/1 كه عقد بوديم و 2-3 ماه اول زندگي زبون زد فاميل بوديم همه ميگفتن كه من چه شانسي آوردم كه همچين شوهري گيرم اومده اما الان نميذارن.
از فردا شايان بايد بره سركار و شب كاره :54: ميترسم بازم بي طاقتي و بهونه گيري هام شروع بشه.برام دعا كنيد:203:

طراوت جان
از چی میترسی عزیز من؟ تو دیگه متوجه شدی که آرمیتا بهت دروغ میگه و اصلا" خیانتی در کار نیست. سعی کن به شوهرت اعتماد داشته باشی تا اون هم با اعصاب راحت کارشو بکنه. سعی کن خوددار باشی عزیزم.<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/0002012D.gif" border=0 ></a>

elina جان به خاطر پيگيريهات ممنونم عزيزم.تمام سعي ام رو ميكنم كه بازم عصباني نشم و دوباره همه چي شروع نشه.

دیدی بالاخره مشکلت اینه که زود به اون دختره اعتماد کردی بابا تو جامعه ما پر از گرگه چه زن چه مرد باید خودت عاقل باشی دیگه نبینم گیر بدیها بعضی چیزارو زیاد نباید بهشون گیر داد حالا هم که بهت ثابت شد ولی دختره چقدر عوضی بوده

سلام من برات دعا می کنم که خدا یه کم تحملت رو زیاد کنه.ولی تو هم یهکمی باید این پیش زمینه ذهنی رو از خودت دور کنی که همسرت وقتی می ره سر کار آی چطور می شه. حالا یکی پیدا می شه اونو برش می زنه و از من می گیردش.سعی کن یه کم مثبت فکر کنی
بای

دوستهاي خوبم از همتون ممنون كه تنهام نميذاريد.به يه نتيجه رسيدم كه قبول كردنش برام سخت بود.

نياز به يه مشاوره دارم ذهنم بيمار شده به همه و همه چي بدبينم....فقط نيمه خالي ليوان.خودم باور نميكنم يعني من همون آدم صبور و مهربون 2 سال پيشم ؟؟؟

الان حس ميكنم يه بيمار رواني ام....