به خدا توکل کن عزیزم
انشاءاله که پولت هم بر میگرده
خدا بزرگه
نمایش نسخه قابل چاپ
به خدا توکل کن عزیزم
انشاءاله که پولت هم بر میگرده
خدا بزرگه
نازنین عزیز شرح ماوقعی که از زندگی و وضعیتت نوشتی باعث شد برای چند دقیقه مغزم کاملا از کار بیفتد. اوضاع بسیار دشواری است و من حتی نمیتوانم برای یک لحظه فشار و استرسی که ممکن است بر روی تو باشد را تصور کنم. در سن شما که بودم سعی میکردم که شادتر زندگی کنم و حتی اگر کار میکردم برای تفریح و سرگرم کردن خودم بود. آنوقتها به خودم میگفتم من فقط برای یکبار 23 یا 24 ساله هستم و جوانی و شادی آن برایم بسیار مهم بود. تو عزیزم خودت را وارد بخشی از زندگی کرده ای که هر کسی را طاقت تحمل آن نیست. من با اینکه 32 سال دارم اما سعی میکنم چندان زندگی را جدی نگیرم و خود را درگیر مسائل مالی ننمایم. شما دو کار مهم را همزمان انجام داده اید. یکی ازدواج و دیگری پیش خرید خانه . من اگر جای شما الان به خانه فکر نمیکردم و سعی میکردم پس انداز نمایم. آری به فکر آینده و دور اندیش بودن خوب است ، اما نه اینکه حال را نماییم. خرید خانه و پرداخت اقساط آن در حالی خوب است که تمام درآمد صرف آن نگردد.
معمولا مشاورین ازدواج پیشنهاد میکنند که یکسال پس از ازدواج هیچ کار مهمی را شروع ننمایید. منظورم اینست که یکسال پس از عقد فکر طرفین آنقدر آزاد باشد که به غیر از خود و همسرشان دغدغه دیگری نداشته باشند. اینگونه هم خاطره خوبی از کنار هم بودن شامل میشود هم سبب شناخت بیشتر میگردد. این کار مهم می تواند ادامه تحصیل، شروع کار جدید و سایر مواردی میشود که انرژی شخص را به سمت خود گسیل می نماید.
این مصاحبه را مطالعه فرمایید :
زن جواني كه مرا در محل كارش پذيرفت هر روز از ساعت 9 صبح كارش را شروع ميكند. البته از ساعت 6 يا 7 صبح بيدار است و مشغول انجام دادن كارهاي خانه و تهية غذاست. كارش سنگين است و پرمسئوليت. مدير بازرگاني يك مؤسسة فرهنگي است و با اربابرجوعهاي بسياري سروكار دارد. چهرهاش جوان و زيبا ولي بهشدت خسته است. بهخاطر تلفنهاي پشت سر هم عذرخواهي ميكند و ميگويد كه كارش را دوست دارد ولي معلوم نيست تا كي بتواند اينطور ادامه بدهد. «در اينجا، خيلي روي كار من حساب ميكنند. من هم خوب از پَس همهچيز برآمدهام، ولي كار سنگيني است و ارتباطهاي گستردهاي ميطلبد. خودش بهتنهايي به اندازة پنج تا شغل ديگر انرژي ميبَرد. بخصوص كه اين تنها كارِ من نيست... طرحها و كارهاي سفارشياي هم دارم كه معمولا ً تا ديروقت شب در خانه روي آنها كار ميكنم...»
چهچيزي باعث شده كه شما فكر كنيد لازم است تا شب ديروقت اينطوري كار كنيد؟
گفتم كه من عاشق كار كردن هستم، اما خوب، بههرحال بايد زندگيمان را هم اداره كنيم. شوهرم درآمد ناچيزي دارد، خيلي كمتر از من. اگر بخواهيم فقط به آن اكتفا كنيم حتي اجارهخانه را هم نميتوانيم بپردازيم. اهل اينكه بگردد و كار بهتري پيدا كند يا تلاش بيشتري بكند هم نيست. من كار كردن را دوست دارم. اگر بيكار باشم افسردگي ميگيرم. ولي فكر ميكنم از اين اخلاقِ من در زندگي خانوادگيام سوءاستفاده شده!
وقتي ازدواج ميكرد فقط 23 سال داشت. بزرگترها دوستانه در گوشش گفتند: «يا كارَت را بگذار كنار يا هيچ پولي از خودت توي خانه نياور! مردها وقتي بفهمند كمك دارند يا كسي هست كه بار مسئوليت را به دوش ميكشد، خيالشان راحت ميشود و ديگر زير بار مسئوليت زندگي نميروند...»
ولي او اينطور فكر نميكرد. از نظر او زن و مردي كه با هم زندگي خانوادگي تشكيل ميدهند نقشي مساوي در ادارة اين زندگي دارند و هيچ معني ندارد كه مرد از صبح تا شب كار كند و زن و بچههايش صرفاً مصرفكننده باشند!
ميگويد: «من اصلا ً اهل اين حرفها نبودم، ولي فهميدم كه انگار ديگران بد هم نميگفتند! ناگهان احساس كردم همهچيز روي دوش من افتاده. من و شوهرم هر دو ساعت 10 شب ميرسيم خانه. من تازه بايد مشغول تهية شام و كارهاي خانه بشوم ولي او دراز ميكشد جلو تلويزيون يا روزنامة ورزشي ميخواند و منتظر شام ميماند. بعد هم ميخوابد، ولي من همچنان تا ديروقت كار ميكنم.»
نازنین عزیز شرح ماوقعی که از زندگی و وضعیتت نوشتی باعث شد برای چند دقیقه مغزم کاملا از کار بیفتد. اوضاع بسیار دشواری است و من حتی نمیتوانم برای یک لحظه فشار و استرسی که ممکن است بر روی تو باشد را تصور کنم. در سن شما که بودم سعی میکردم که شادتر زندگی کنم و حتی اگر کار میکردم برای تفریح و سرگرم کردن خودم بود. آنوقتها به خودم میگفتم من فقط برای یکبار 23 یا 24 ساله هستم و جوانی و شادی آن برایم بسیار مهم بود. تو عزیزم خودت را وارد بخشی از زندگی کرده ای که هر کسی را طاقت تحمل آن نیست. من با اینکه 32 سال دارم اما سعی میکنم چندان زندگی را جدی نگیرم و خود را درگیر مسائل مالی ننمایم. شما دو کار مهم را همزمان انجام داده اید. یکی ازدواج و دیگری پیش خرید خانه . من اگر جای شما الان به خانه فکر نمیکردم و سعی میکردم پس انداز نمایم. آری به فکر آینده و دور اندیش بودن خوب است ، اما نه اینکه حال را نماییم. خرید خانه و پرداخت اقساط آن در حالی خوب است که تمام درآمد صرف آن نگردد.
معمولا مشاورین ازدواج پیشنهاد میکنند که یکسال پس از ازدواج هیچ کار مهمی را شروع ننمایید. منظورم اینست که یکسال پس از عقد فکر طرفین آنقدر آزاد باشد که به غیر از خود و همسرشان دغدغه دیگری نداشته باشند. اینگونه هم خاطره خوبی از کنار هم بودن شامل میشود هم سبب شناخت بیشتر میگردد. این کار مهم می تواند ادامه تحصیل، شروع کار جدید و سایر مواردی میشود که انرژی شخص را به سمت خود گسیل می نماید.
این مصاحبه را مطالعه فرمایید :
زن جواني كه مرا در محل كارش پذيرفت هر روز از ساعت 9 صبح كارش را شروع ميكند. البته از ساعت 6 يا 7 صبح بيدار است و مشغول انجام دادن كارهاي خانه و تهية غذاست. كارش سنگين است و پرمسئوليت. مدير بازرگاني يك مؤسسة فرهنگي است و با اربابرجوعهاي بسياري سروكار دارد. چهرهاش جوان و زيبا ولي بهشدت خسته است. بهخاطر تلفنهاي پشت سر هم عذرخواهي ميكند و ميگويد كه كارش را دوست دارد ولي معلوم نيست تا كي بتواند اينطور ادامه بدهد. «در اينجا، خيلي روي كار من حساب ميكنند. من هم خوب از پَس همهچيز برآمدهام، ولي كار سنگيني است و ارتباطهاي گستردهاي ميطلبد. خودش بهتنهايي به اندازة پنج تا شغل ديگر انرژي ميبَرد. بخصوص كه اين تنها كارِ من نيست... طرحها و كارهاي سفارشياي هم دارم كه معمولا ً تا ديروقت شب در خانه روي آنها كار ميكنم...»
چهچيزي باعث شده كه شما فكر كنيد لازم است تا شب ديروقت اينطوري كار كنيد؟
گفتم كه من عاشق كار كردن هستم، اما خوب، بههرحال بايد زندگيمان را هم اداره كنيم. شوهرم درآمد ناچيزي دارد، خيلي كمتر از من. اگر بخواهيم فقط به آن اكتفا كنيم حتي اجارهخانه را هم نميتوانيم بپردازيم. اهل اينكه بگردد و كار بهتري پيدا كند يا تلاش بيشتري بكند هم نيست. من كار كردن را دوست دارم. اگر بيكار باشم افسردگي ميگيرم. ولي فكر ميكنم از اين اخلاقِ من در زندگي خانوادگيام سوءاستفاده شده!
وقتي ازدواج ميكرد فقط 23 سال داشت. بزرگترها دوستانه در گوشش گفتند: «يا كارَت را بگذار كنار يا هيچ پولي از خودت توي خانه نياور! مردها وقتي بفهمند كمك دارند يا كسي هست كه بار مسئوليت را به دوش ميكشد، خيالشان راحت ميشود و ديگر زير بار مسئوليت زندگي نميروند...»
ولي او اينطور فكر نميكرد. از نظر او زن و مردي كه با هم زندگي خانوادگي تشكيل ميدهند نقشي مساوي در ادارة اين زندگي دارند و هيچ معني ندارد كه مرد از صبح تا شب كار كند و زن و بچههايش صرفاً مصرفكننده باشند!
ميگويد: «من اصلا ً اهل اين حرفها نبودم، ولي فهميدم كه انگار ديگران بد هم نميگفتند! ناگهان احساس كردم همهچيز روي دوش من افتاده. من و شوهرم هر دو ساعت 10 شب ميرسيم خانه. من تازه بايد مشغول تهية شام و كارهاي خانه بشوم ولي او دراز ميكشد جلو تلويزيون يا روزنامة ورزشي ميخواند و منتظر شام ميماند. بعد هم ميخوابد، ولي من همچنان تا ديروقت كار ميكنم.»
نازنين جان
خودتو كه هميشه اينقدر محكم بودي و عاقلانه صحبت مي كردي كه واقعا آدم حض مي كرد باهات درد دل مي كرد و سراسر همه اميد بودي حالا مي گي كه داري كم مي ياري؟!؟!
اصلا اين حرفها بهت نمي ياد
نازنين عزيز
تو شرايط بدتر از اينها را تحمل كردي و احتمالا در اينده شايد ( البته خدا انروز را نيارد) شرايط بدتر هم خواهي داشت
پس تو را به خدا به خاطر زندگيت و به خاطر استقامت مردانه اي كه تا به امروز در زندگيت داشته اي سعي كن كه كم نياري و پرقدرت ادامه دهي.
اگر امروز تو كم بياري و نخواهي قدمهاي محكم برداري امين كه هنوز خيلي درگير مسئوليتهاي زندگي نشده از اين كار تو ياد گرفته و فردا روز او هم كم خواهد آوردا!!!
الان تو الگوي او هستي . بذار همين الگو هم بماني.
خب. حالا که شروع کردم شاید حتی به اشتباه. الان چه کاری می تونم بکنم ؟؟؟
می دونید دیشب چه اتفاقی افتاد؟؟؟
من همیشه سر بیرون رفتنهام با پدرم درگیری داشتم. 8 شب باید خونه می بودم حتی اگه خونه همسایه بودم یک طبقه بالا. همیشه این موضوع رنجم می داد تا ازدواج کردم.
خوشحال بودم حتی تا دیشب که دیگه مستقلم و کسی کاریم ندارم. شام به خونه یکی از دوستان مشترکمون رفتم. به امین گفتم حتی دلم می خواد شب همون جا بمونم. گفت نه تا 9 برو خونه. ساعت8:30 باهام تلفنی حرف زدیم. گفتم شام همین الان تمام شده. میزو جمع کنم یک چایی هم بخوریم می روم.
من 10 رسیدم خونه. می دونین به من چی می گه؟ می گه تو برای حرف من ارزش قایل نیستی. وقتی می گم 9 یعنی9. بهش می گم منکه آدم آهنی نیستن بهم برنامه بدن. تا بیام شد10. 30 دقیقه منتظر آژانس بودم.
ولی دوستان بعد از یک ساعت بحث بازهم حرف خودشو می زد. آخر حرفاش می گه:تو از اول هم برای هیچ حرف من ارزش قایل نیستی. منو درک نمی کنی. خودسری و ...
می گه : من به خاطر تو خیلی جاها پا رو دلم گذاشتم . خونه خواهرم نرفتیم. خونه مادرم نرفتیم و... بهش گفتم خونه اونا نرفتیم چون خودشون باعث شدن. خودشون بی ادبی می کنن منم نمی روم. می گه اگه من مجبورت کنم می یای ولی من احترام گذاشتم بهت و به خواستت اهمیت دادم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!! ولی تو ترجیح دادی نیم ساعت بیشتر اونجا باشی و به حرف من اهمیت ندادی!!!!!!!!!!!!!!
فقط تلفن رو تونستم قطع کنم.
از دیشب حالم بده. از پدرم راحت شدم گیر همسرم بیفتم؟؟؟
چه طور یک خانم همه چی رو به دوش بکشه؟؟؟ یک خانم لال شه و خیلی جاها حرف نزنه. مثل مرد باشه ولی 10 شب تو خیابون؟؟؟!!!!!!!!!!! من تو خیابون نبودم...
من براش ارزش قایلم و...
خیلی حالم بده. تمام افکارم بهم ریخته. امین از اول هم نمی خواست انقدر زود عقد کنیم ولی همش به خاطر اصرار من بود.
نمی دونم...
می خوام یک مدت باهاش حرف نزنم. نمی دونم تا کی ولی اصلا دلم نمی خواد تا یک مدت با هیچ کس حرف بزنم.
شاید من اشتباه کردم از همون اول...
.............
نازنین جان
این مشکل تو تنها نیست من هم این مشکل رو داشنم و دارم
از این بحثها همه جا هست
به خاطر این مسئله خودتو ناراحت نکن عزیز دلم
یه کاغذ بر دار و هر چی دلت خواست بنویس حتی فحش اینقدر بنویس که هیچی تو دلت نمونه
بعد هم پارش کن ولی حداقلش اینه که خیلی سبک میشی دوست من
نازنین جان اشکال نداره آجی سخت نگیر . همیشه از این سوء تفاهما پیش میاد . به نظرم فقط خواسته خودشو واست یه کم لوس کنه که البته کشدار شد . حالا اگر فعلا نمیتونی باهاش صحبت کنی راحت بهش بگو که میخای چند رز تنها باشی البته با وجود علاقه ای که بهم دارین فکر نکنم هردوتون طاقت بیارین و بعدشم تو یه فرصت مناسب با یادآوری یکی دوتا از کارات بهش بگو که بیشتر از این واسش احترام قائلی.
میدونم که ما خانما هیچ وقت دوست نداریم خوبیارو به طرف یادآوری کنیم که فکر نکنه سرش منت میزاریم ولی عزیزم می بینی که خود آقایون به وقتش میگن که ما به خاطره شما چه کردیمو چه نکردیم . پس تو هم تو یه فرصت یه گریز به فداکاریت بکن میدونم که سیاستشو داری گلم.
نبینم ناراحتیتو خانمی. موفق باشی.
نازنین عزیزم خانومی آروم باش از تو بعیده این طوری بهم بریزی
خوب اینجور کنترلها همیشه رو خانوما هست عزیزم منو آرش که هنوز رسمی نیستیم بازم منو کامل کنترل می کنه
نمونش اینکه می خواستم چند روز پیش برم بازار علائالدین موبایل خواهرمو که داده بود تعمیر بگیرم نذاشت گفت بدونه من اونجا نمی ری اونجا جایه یه دختر تنها نیست
منم دیگه باهاش بحث نکردم با اینکه خودشم وقت نمی کنه باهام بیادو هنوز موبایل اون بنده خدا دسته فروشنده مونده
عزیزه دلم با حرف نزدنم هیچی درست نمی شه که بدتر میشه پس سعی کن اول آروم بشی بعدشم راضیش کنی که اگه دیر اومدی معنیش این نبوده که به حرفش اهمیت ندادی شرایط اینجوری پیش اومد
قضیه لوس کردن نبود. خیلی جدی و با کمی تهدید حرف زد!!!!
می دونید احساس می کنم دارم یک طرفه واسه این زندگی تلاش می کنم. تنهای تنها...
امین هنوز بچه تر از این حرف هاست. شایدم اون داره درست می گه من نمی فهمم...
شاید از اول من نباید اون همه واسه عقد اصرار می کردم. نباید اون همه توقعمون پایین می آوردم. نباید این همه زیر بار فشار می رفتیم. نباید به جای همه فکر کنم و .... خیلی نبایدهای دیگه.
نمی تونم خودمو و افکارمو جمع کنم. واقعا نمی تونم. حرفای دیشبش خیلی بد بود...
نازنین جان من استقامت رو از شما یاد گرفتم حالا این چیزارو وندم شوک شدم صد البته شما هم انسانی شما هم خسته میشی شما هم به خیلی چیزا احتیاج داری ولی پشت پا به هر چی ساختی دوست عزیزم نزن..چه قدر ساخته هات ارزش دارن الان 30-40 ساله هایی که قدرت های شمارو بدونه پدر ندارن...یادته گفتم وقتی به زحمت هایی که کشیدم فکر میکنم حرص میخورم؟؟؟یادته به من چی گفتی؟؟گفتی برای خودت اون زحمت هارو کشیدی چرا حرص میخوری؟؟؟شما هم به حرف همسرت گوش میدی چون به احساس خودت نسبت به اقای امین احترام و ارزش قایلی خانوادشو تحمل میکنی فشاره خانوادت رو تحمل میکنی به خاطر علاقه خودت نسبت به شوهرت پس لطفا حسه شکستگی و خستگی برای خودت احساس نکن....به نظر من حالا که این حالت فعلی اذیتت میکنه کمی حد و مرز هارو تغییر بده .....اصلا هم از شوهرت دوری نکن......بگو دلت تنگ شده و با لطافت بیاد خونتون بعد هم ارام و نرم باهاش حرف بزن و توضیح بده که اون مرده تویه و تو از این لذت میده شاید این رفتاری که بت شما کرد به خاطر اینکه میخواست قدرت مردانگی شو به شما یاد اوری کنه خوب شما از این به بعد پیش قدمی کن و بهش قدرتشو یاد اوری کن او هم به عنوان یه مرد توی فشاره که زنش این قدر توی فشاره کاریه و اون مجبوره سرباز باشه....مرحله بعدی با خانوادت صحبت خصوصی بکن و بگو میخواین این همه زحمتی که برای کار دارم میکشم خرجه اجاره خونه بدم؟؟؟بگوپشتت وایسن تا شوهرت یاد بگیره و بهت کمک کنن تا حد اقل خرجه خونت و جمع کنی بعد میری سر خونه و زندگیت ولی الان اگه بخوای بری اجاره نشینی چه پیامد هایی خواهد داشت و اینکه بگو خانواده شوهرت برات هیچ ارزشی حرفا و کاراشون نداره و اگه خانوادت مدام بهت سرزنش کنن فقط تو رو خسته تر میکنن بگو شوهر و زندگیت رو دوست داری.....البته من خیلی کوچکتر از اونم که پست به این گندگی به شما بدم من خودم اول راهه شمام و چیزی ندارم برای شما ولی برات ارزوی بهترین هارو دارم!!!
به راستي چاره اي براي اين معضل اجتماعي نيست . اگر كار نكنيم كه هشتمون گرو نه همونه
اگر كار كنيم بايد توي خونه خرج بشه و تازه برانامه هايي رو هم كه حتي قبول نداريم بايد روي پولمون بشه اگر توي خونه بمونيم هي سركوفت مي شنويم كه ته خونه موندي و از هيچي خبر نداري اگر بريم سركار كه پوستمون كنده ميي شه چون بعد از كار وظايف ما سرجاشه و آقا (اغلب آقايون) ر حال استراحته
اگر دير بياييم حسابمون با كرام الكاتبينه اگر به خونواده شوهر جان جواب بديم عروس بده ايم اگر نديم توسري خوريم و ازمون سواري مي گيرن اگر اگر اگر
مرد هر وقت دلش بگيره مي ره مسافرت مي ره بيرون با دوستاش قرار مي ذاره اما ما محكوميم فقط زن باشيم نه تفريحي و نه هيچي
بعد هم با افتخار بگيم شوهر من خوبه آقاست چرا چون نه اهل خيانته نه مشروب ونه سيگار و نه هرزگي
خوب من هم همين خصائص رو دارم اما اگر مثل اون رفتار كنم بيست تا مهر طلاق توي شناسنامه ام است .
تنبل و مفت خور و ... به حساب مي آيم
به خدا آرزو به دلم مونده يه جمعه فقط يه جمعه دست به كاري نزنم و مثل هر جمعه شوهرم فقط تفريح و استراحت كنم . دلم مي خواد يه روز فقط يه روز با خيال راحت مريض بشم و آخرش هم مي دونم با آرزوي اين ها سر به گور مي برم اي كاش مرگ زودتر برسه كه حماقت هاي من يكي رو در انتخاب شوهر جان مدفون كنه
آره شوهر من دوست داشتنيه و مرد مهربون اما تا وقتي خانم مهربونه و ساكته و لاله و كره و كوره و ...
نازنين ببخش توي تاپيكت زيادي حرف زدم اما دلم گرفته شد از اين همه ناتواني كه من و تو و ما زن ها اغلب داريم اي كاش لااقل يكي قدر زنش رو بدونه
باور نمي كني گاهي دلم مي خواد طلاق بگيرم و مسوليت بچه هام رو هم به عهده ام باشه نه اينكه شوهر بده نه فقط چون ظرفيتم پر شده چون دلم تنگه .باز هم ازت عذر مي خوام اما نوشتم تا بدوني كه تنها تو نيستي كه اينچنيني.
نازنين جان هي نگو زود عقد كردم !!! يعني چي ؟مثلا اگه نامزد بودي ديشب انگشتر رو پرت ميكردي جلوش و ميگفتي به سلامت.اگه واقعا اذيت ميشي بهتره باهاش يك بار براي هميشه حرف بزني بدون تهديد و گريه ، عزيزم بهش ياد بده كه ميتوني به تنهايي از خودت مواظبت كني شايد به خاطر نگراني بهت گير داده.ضمنا اين رو هم بگم كه بيشتر مردها در زمان عقد اينطوري هستن و بعد از عروسي حساسيت ها كمتر ميشه.بشين و خوب فكر كن از زمان اشنايي با آقا امين تا الان اونوقت تصميمي رو كه گرفتي برامون بگو.
من اصلا نميگم برو پيش مشاور چون به اين اعتقاد دارم هيچ كس به جز خودتون نميتونه شما رو به آرامش برسونه ما هم فقط نظر ميديم كه باز خودت مختاري كدوم رو انتخاب كني.
راستس اينم بگم خود من نازنين رو به عنوان يه دختر مقاوم به دوستهاي از تالار كه ارتباط تلفني داريم معرفي كردم الان هم دوست ندارم كه بنويسي كم آوردي.موفق باشي
می دونید دوستان خوبم. وقتی عمیق فکر می کنم می بینم حرف های دیشب امین بهانه بود. فکر می کنم دردش اینه که توی ذهنش تصر می کنه دیگه مرد نیست!!! یعنی چون الان تقریبا تمام تصمیم ها رو من می گیرم فکر می کنه اون دیگه بازی نیست. امین از این مردهایی که دوست داره امور دست اون باشه.
نمی دونم ولی من حدس می زنم پیش خودش فکر کرد دیشب من به حرفش بها ندادم چون اون الان بازی نیست و من بهش احتیاج ندارم...
ولی دوستان باور کنید من همیشه سعی کردم طوری رفتار کنم که اون این حس رو نکنه ولی انگار نمی شه...
دیشب من آرام حرف می زدم و بهش می گفتم آروم صحبت کن. دعوا که نداریم. آروم. ولی اون هی می گفت کسی نمی تون منو بازیچه کنه حتی زنم!!! می دونین حسابی زده بود تو جاده خاکی دیشب...
شاید اونم حق داره. دو تامون الان ناراحتیم. ولی جز ما کی می تونه بهمون کمک کنه؟؟؟ من همیشه باهاش حرف می زنم در این مورد. بهش روحیه می دهم. اونم می کنه این کار رو. شاید دیشب دوتامون باهم خسته شدیم.
خیلی اما و اگه و شاید تو ذهنمه...
ولی انگار الان مغزم تعطیله. فقط فکر می ره و می یاد بدون هیچ نتیجه ای...
سلام نازنین جان
راستش من تا حالا همش تاپیکتو دنبال میکردم اما چیزی تا حالا ننوشتم
نازنین من همیشه یک حرف تو خیلی واسم جالب و عجیب بود اینکه نوشته بودی من الان باید کار کنم و تلاش و وقت واسه تفریح و خرج کردن و... زیاد هست ایا فکر کردی که ممکنه بعد ازگذشت این زمانی که فقط کار و کار وکار است تو دیگگه حوصله ای واسه تفریح نداشته باشی؟ایا در فکر این هستی که جوانیت رو هم از دست میدی و...
به نظرم در مورد این چیزی که گفتی هر دو شما خیلی خسته هستید
تو هم حق خسته شدن و بریدن رو داری جالبه همه میگن نازنین از تو بعیده
چرا بعید باشه مگه ادما چقدر توان دارند مگه ادما حق خسته شدن ندارند ان هم با این بار عظیم مسئولیت روی دوش دختری 23 ساله
اما ناراحت نباش نازنین میدانم تو کسی نیستس که رویه ات را عوض کنی پس بهتره زمانی برای استراحت به خودت بدی
زیادی هم روی این مسئله که بهت گیر داده حساس نشو اون طفلک هم وضع خوبی نداره یه عالمه فشار روشه از طرفی میبینه همه بار زندگی رو دوش تو هست و اینکه احساس میکنه که جایگاهشو داره از دست میده (چون با پول تو داره خونه ایندتون ساخته میشه)میدونی واسه یه مرد چقدر سخته
به هر حال به نظر من شما دو تا خیلی خسته هستید
ازش دلگیر نباش او وضعیت روحی خوبی ندارد و همراهش باش
من همراهشم. چه کار کنم؟؟؟ کاریه که شروع کردیم. راهی ندارم جز ادامه دادنش.
ما خیلی وقته دوتایی حتی تنها یک ساندویچ نخوردیم چون من پول پس انداز می کنم.
حق با شماهاستو ولی چاره ای ندارم. دوستان الان که هیچ خرجی ندارم بازم برای اقساطمون کم می یارم.
واقعا چه کار کنم؟؟؟ تمام تلاشمو می کنم تفریح کنیم تو خونه. ولی الان کدام خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست خوبم هم تو حق داری و هم امین . به نظر من جفتتون یه کم خسته هستین . دوتایی باید یه کم باطریاتون رو شارژکنید تا بتونید تا آخرش با هم برید و موفقیت کسب کنید . به نظر من هر چند وقت یه بار با هم بیرون برید خوبه میتونه تو روحیتون اثر بگذاره . من فکر نمی کنم امین آدم بی منطقی باشه . اگر هم اون حرفهارو زده نگرانت بوده عزیزم . مطمئن باش اون هم از این وضع خسته شده همینطور که تو خسته شدی . اون داره میبینه که تو چه تلاشی میکنی و چه زحمتی میکشی و اون الان یه سربازه و کار دائم و مستقلی نداره تا بتونه اونهم کمکی بکنه و مقداری از بار مشکلات رو از روی دوش تو برداره . یه مرد براش خیلی سخته و گرون که ببینه همسرش انقدر زحمت میکشه و اون الان کاری از دستش بر نمیاد. همسرت میخواد مردونگی داشته باشه ولی وقتی میبینه که دستش خالیه یجور دیگه مردونگی شو نشون میده . تو هم زیاد حرفاشو بدل نگیر . با زهم میگم هردوتا تون حق دارین .
سلام نازنين جان من فكر مي كردم تايپيكت براي هميشه بسته شده به خاطر همين سر نمي زدم. هميشه دوران عقد مي گند سختي داره، تو دوران عقد سخت گيري مرد خيلي بيشتره تا بعد از ازدواج. من هم مثل مشكل تو رو داشتم وقتي دير مي اومدم مؤاخذه مي شدم چه قبل از ازدواج كردنم (منظورم خونه پدرمه)، چه بعد از عقد كردنم. ولي الان بهتر شده. چون مرد مي دونه كه ديگه مال خودشي. بقيه حرفهاي تند امين هم به خاطر فشار و مشكلاتي هست كه روشه. به دل نگير. درست مي شه. مشكل پدر و مادرت هم مشكل خيلي از ماها بود من جمله خود من. منم نمي خواستم به اين زودي ها عروسي كنم اما به خاطر فشار خانواده خودم مجبور شدم زود اقدام كنم. تازه اونها مي گفتند 6 ماه ولي من با سعي و تلاش كردم 2 سال. منم به خاطر فرار از خونه زود عقد كردم. اميدوارم با صبر و درايت خودت بتوني با مشكلاتت كنار بياي. اگرم مجبور شدي ازدواج كني ناراحت نباش. خدا خودش براتون همچين جفت و جور مي كنه كه نمي فهمي از كجا پول مي ياد. توكلت به خدا باشه عزيزم.
نازنين عزيز
گيرم كه عقد نمي كردي يا اصلا زن امين نمي شدي خوب يكي ديگه
عزيز دلم مردها همشون بلا استثنا به ساعت بيرون موندن زن حساس هستن
حالا بعضي ها يكم بيشتر و يكي هم كمتر
بايد در اين جور مواقع باهاش بحث نكني كه برگرده يك چيزي بهت بگه كه بيشتر ناراحتت كنه
ازش بخواه بيشتر دركت كنه و اينكه تو به جز كار كردن حق چيزهاي ديگه هم توي زندگي مثه مهموني رفتن و ديدن دوستهات داري. قرار نيست كه ماشين باشي
اشتباه بزرگي كه داري توي زندگيت مي كني اينه كه زيادي داري مسئوليت زندگي رو به دوش مي كشي همين باعث شده كه احساس كني زيادي داري توي زندگي دست و پا مي زني و امين كاري نمي كنه. طبيعيه كه نبايد فراتر از اون چيزي كه بايد باشي عمل كني.
نازنین جان واسه تفریح کردن حتما که نباید پول انچنانی داشت
خدا رو شکر که شوهرت قدر تو رو میدونه
یه پیاده روی توی هوای خوب/یه بستنی ارزون خوردن/و... که نیاز به خرج نداره
فقط به نظر من روی این مسئله پیش اومده اصلا بهش گیر نده
فک کنم به طور ناخوداگاه حرفای مامانت روت تاثیر گذاشته
دانه جان چه کنم؟؟؟ ماهی فلان قدر از حقوقم بردارم برای خودم و بقیه اش رو بدم به امین و بگم این تو و اینم دفترچه اقساط . خودت می دونی و خودت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالبه. ازصبح یک زنگ نزده به من.
واقعا می خوام یک مدت باهاش حرف نزنم. شاید دارم اشتباه می کنم شایدم نه.
مغزم تعطیله. حرف های بیخود دارم می زنم.
ببخشید امروز خیلی بهم ریخته بودم. نتونستم رو خودم مسلط باشم. دوستان مرسی که حرفهامو گوش کردین.
نازنين جان
يادمه يه روز يه مشاور توي تلويزيون داشت مي گفت زن و مرد به خاطر هم نبايد از همه خواسته هاشون بگذرن و بيش از همه جانفدايي كنن
مثلا خانمي كه به خاطر شوهرش از ادامه تحصيل دست مي كشه به خيال خودش كار خوبي كرده ولي اگر فردا روز شوهر همان زن اين كار را براي زندگيش نكند زن متوقع مي شود كه چرا من به خاطر تو گذشتم از فلان چيز ولي تو نمي گذري؟؟! همين شروع يك اختلاف است.
الان هم تو زياد از حد داري براي زندگي مايه مي گذاري. درسته كه نفعش براي خودت هست اما ضررش بر روي زندگيت و تأثيراتش بر روي امين خيلي بيشتره.
امين وقتهاي بيشتري داره كه مي تونه بيشتر ازش استفاده كنه.
درسته كه پدر و مادر آقا امين واقعا ندارن اما ببخشيدا بي چك و چونه دستشونو كردن توي جيبشونو در نمي آرنو عروس با پاي خودش با يه خونه اومد تو خونه؟!؟!
امين بيشتر بايد نگران و دغدغه اقساط رو داشته باشه نه تو عزيزم.
جاهاي شما دو نفر داره عوض مي شه
اگر اون بتونه مردونگي و غرورشو توي زندگي حفظ كنه ديگه لازم نيست كه گير به ساعت رفت و آمدت بده عزيزم
خب الان چیکار کنم؟؟؟
الان بعد همه این هایی که گفتین چه کار کنم تا این خستگی ها و تنش ها و دعواها تموم بشه ؟؟؟
نازنين جان
توي زندگي اينقدر به خودت فشار نيار
به خدا يه روز مي ياد كه وقتي مي گي من اينهمه براي زندگي تلاش كردم بهت مي گن مي خواستي نكني
اون موقع است كه از اينكه از خودت و جووني و لحظه هات گذشتي حسرت مي خوري
از اول هم نمی یومدن. به زور اومدن. بعدشم دیدین که چه بلاهایی سرم اوردم. واقعا هنوز که هنوزه نمی تونم پدر و مادر امین رو ببخشم سر اولین مسافرتمون. آقا توقع داره یک شبه با یک لبخند تصنعیشون که از ته دلشونم نیست من همه چی رو بریزم دور. چقدر خودمو توجیح کردم. چقدر سعی کردم اروم باشم. چقدر اومدم تو تالار داد زدم بچه ها بیخیال!:302: ولی در کمال پررویی دیشب می گه : من اگه قبول کردم با خانوادم روابط کم باشه به خاطره تو هست!!! نمی گه به خاطر بیشعوری اوناست!!!!!!!!!!:160: واقعا یادش رفته مثل ابر بهار تو اتوبوس اشک می ریخت و می گفت تنهام نذاری. به من ببخششون...:302::302:نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
عوض شده دانه جان. می دونم. حالا چه کنم؟؟؟ تو این شرایط چه کاری کنم تا همه چی نرمال بشه؟؟؟؟؟؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
نازنين جان
در مورد ديشب سعي كن اصلا به روي خودت نياري و خيلي عادي رفتار كني
فقط توي رفتار ازش همكاري بيشتر بخواه طوريكه به خاطر كارهايي كه براي زندگيش مي كنه به سرت منت نذاره بلكه وظيفه خودش بدونه
نازنين عزيز
با زور و جبر نمي توني جاها رو سر جاش بياري
بايد با سياست و خنده باشه.
توي طرح دوستي مي توني به اهدافت برسي.
سعي كن اصلا براي امين از زبون تند استفاده نكني كه اگر اين كار را بكني به تحفته العيني جذب همون خونواده اش مي شه و روزگار تو بر مي گرده به همون روزهاي اول
پس اول از همه اونو توي مشت خودت بگير
چرا به روی خودم نیارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به روی خودم نمی یارم ولی می خوام چندروزی باهاش کامل حرف نزنم. اصلا حتی یک کلمه. تند رفت. خیلی.
منم آدمم. چرا همیشه من درک کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی دونم...
می گم که الان تعطیلم...
يك شبه نمي شه همه چيز را درست كرد
خانوم فروزش اصولا نوع صحبت کردن شما نشون دهنده خیلی چیزهاست. شما در تاپیکی تحت تاثیر حرف دیگران بودن رو نقد می کنید و در تاپییکی دیگر نتیجه ای ارائه می دهید که زنی به این نتیجه رسیده که دیگران درست می گفتند!!حالا شما اگر تصورتون بر اینه که زمانی که یک مرد در 25 سالگی به کار می پردازه (احتمالا اون مرد یک مجنونه که باید کار کنه تا همسر آیندش از تفریح حالش نزنه!!!)یک زن باید تفریح کنه!!! خوب بحث چیز دیگریست. " گاها مردانی وجود دارند که این توقع برخی از زنان رو به خوبی جواب می دن!"من از اینکه در تمامی موارد مصرانه سعی در "بهینه کردن تابع منافع خود و یک زن"" در حالت کلی دارید تعجب نمی کنم که با توجه به رویکردهای دیگری که از شما دیدم خلاف این انتظار نمی رود.
نازنین خانوم درود
من نظر خودم رو می دم . اگر موافق نظر شما یا دوستان نبود به هر حال نظر من هست و امیدوارم تا حدی راهگشا باشد. . زنی که موقعیت مالی رو بتونه فراهم کنه و این کار رو نکنه یک انگل به حساب میاد در ذهن من!! و من این بزرگوارنه تلاش کردن شما برای زندگی مشترکتون رو می ستایم. فقط یک بحثی این وسط هست که آیا همسر شما توانایی انجام کاری رو داشته و دریغ کرده یا نه. که این سوال باید توسط خود شما پاسخ داده بشه.
a
اگر دریغی در کار بوده بایستی تجدید نظر اساسی در رفتار شما با ایشون صورت بگیره. در این شرایط شما بایستی ضمن سبک کردن کار خود از مسئولیتهای خود کم کم بکاهید تا ایشون متوجه بشوند و بار مسئولیت رو به دوش بکشند. به هر حال باید توجه کرد بیشتر بار مالی معمولا بر دوش مردان هست و کمتر مردی هم این رو قبول می کنه که بار مالی بیشتر بر دوش زن بیفته.
b
اگر ایشون دریغی نکرده اند و به دلایلی توان کار کردن رو ندارند به هر حال این انتخاب شما بوده . تا کی می خواهید ایشون و خودتون رو از درون مورد ملامت قرار بدین به این خاطر که ای کاش این رو می دیدید که ایشون سربازه!؟ شما نباید مردونگی ایشون رو به این خاطر که در شرایط فعلی توان کار کردن ندارند یا کاری ندارند زیر سوال ببرید و اصلا نادیده بگیرید. شما فقط افراط نکنید در مسئولیتهاتون. به ایشون یادآوری کنید به صورت مخفی!! به هر حال موقعیتهای کاری حتی برای سربازها هم وجود داره. شاید خیلی سخت باشه پیدا کردنشون. ولی تدریس خصوصی یکی از این موقعیتهاست که آقا امین می تونه انجام بده. سعی کنید حتما از مسئولیتهاتون کم کنید چون تاریخ نشون داده که یک زن نمی تونه به تنهایی بار مشکلات بیرون خونه رو به دوش بکشه بدون اینکه بعدها احساس پشیمانی و ضعف کنه و یک مرد هم نمی تونه وظایف درون خونه رو به دوش بکشه بدون همچین احساسی!!
دانه:
"اشتباه بزرگي كه داري توي زندگيت مي كني اينه كه زيادي داري مسئوليت زندگي رو به دوش مي كشي همين باعث شده كه احساس كني زيادي داري توي زندگي دست و پا مي زني و امين كاري نمي كنه. طبيعيه كه نبايد فراتر از اون چيزي كه بايد باشي عمل كني"
بدون اینکه توهینی بشه به امین بهش بگید که براتون سخته اینقدربار مشکلات رو به دوش کشیدن. بگید که فکر می کردید ابتدا که می تونید این قضیه رو تحمل کنید که بار مشکلات مالی رو به دوش بکشید ولی الان واقعا براتون سخت شده . بگید که این در توانتون نیست و از اون راهنمایی بخواید. مثل یک درد دل ساده! ولی اینها رو بگونه ای بیان کنید که باور داشته باشه با حسن نیت صحبت می کنید و نمی خواید ایشون رو و مردونگیشون رو تحقیر کنید. از کلماتی مثل ای کاش استفاده نکنید. به جاش مرتب از کلماتی مثل نظرتو چیه؟ تو چی فکر می کنی و... استفاده کنید تا ایشون رو به فکر وادارید.فکر تغییر نه فکر مقابله به مثل کردن. یک مقدار زنانه با ایشون صحبت کنید و از موضعی حرف بزنید که واقعا دارید. شما الان نسبت به مشکلات فراوان زندگیتون احساس درد و رنج و تا حدودی ضعف دارید. بدون اینکه بهش بگید "ای کاش تو هم مثل شوهرهای مردم .." "یا دلم خوشه شوهر کردم ..." که تمام روحشو دچار تحقیر می کنه فقط بگید ازش کمک می خواید همین سه کلمه
اصلا به این قضایا که ای کاش دیرتر عقد می کردم و... اشاره نکنید. هر دو شرایط سختی رو دارید تحمل می کنید . این تفکر هردوتون رو از بین می بره.
شما حق طبیعیتون هست که مقداری از زندگیتون صرف خودتون بشه و تفریحات خاص خودتون رو داشته باشید. اما سعی کنید از موضعی یکسان و دوستانه با امین وارد صحبت شید تا بدون کوچک کردن خود یا ایشون به نتیجه درست برسید. به هر حال امین باید تحریک شه.
این خیلی خوب بود که شما می تونستی تحمل کنی!! ولی این حرف همون قدری ایده آل گرایانه هست که بگیم خیلی خوب بود شما یک انسان کامل و معصوم بودی!! هیچ کس نیست! هر کس تحملی رو داره.
خوب مرد ایرانی ( و حتی خارجی) اندکی از کنترل کردن همسرش احساس غرور می کنه. این تا وقتی به صورت بی حرمتی در نیاد به نظر من چیز بدی نیست. و اگر به نظر شما بده باید دید نظر شما به چه علته
یعنی شما یا 1-ذاتا مبحث اینکه یک مرد بتونه در مورد همسرش محدودیت بذاره رو زیر سوال می برید که در این صورت انتخابتون اشتباه بوده و یک فرد open minded مناسب شما بود نه یک ایرانی
و یا اینکه
2-شما ایشون رو به دلیل اینکه نتونسته نقش مالی رو به شیوه مناسبی ایفا کنه شایسته کنترل بر زندگیتون نمی دونید که یکی از دو حالت a یا b پیش میاد. و شما با توجه به این فاکتور ها باید تصمیم بگیرید.
ببینید من بهترین راه حل رو براتون یک مرور کلی بر آنچه در درون خودتون و زندگیتون می گذره می دونم.
سلام عزيز جون
خيلي بي پرده جوابت رو بدم كه شما خيلي به توان 10 حساس هستي .با اين مطالبي كه خودتان نوشتيد چيزي دال بر بي معرفتي همسر شما وجود ندارد.من فكر مي كنم كه همسر شما علي رغم احساسات شديدي كه دارند سعي مي كنند كه خودشان را منطقي نشان دهند .سعي كنيد كه خودتان را درست كنيد از اينهمه حساسيت خود كم كنيد و براي خود خيالبافي نكنيد آنهم خيالات پوچ،منفي و بي اساس .
شما دلتان مي خواهدكه همسرتان از در كه وارد مي شود از سرو كله شما بالا برود و مدام بگويد دوستت دارم آن وقت فكر مي كنيد كه با معرفت است؟اصلا به اين فكر كرده ايد كه او هم خسته مي شود بي حوصله مي شود گاهي دلش نمي خواهد با كسي حرف بزند مگر اين حالات براي خود شما اتفاق نمي افتد؟سعي كنيد دركش كنيد.
كارهايي كه ديگران انجام مي دهندمثلا مهسا خانم ؛آنها را به حساب شوهرتان نگذاريد و از او حساب كتاب كشي نكنيد جز اينكه خودتان را تحقير مي كنيد كار ديگري از پيش نمي بريد.
به خدا توكل كنيد و از او بخواهيد كه ياريتان كند.
آقاي sorena_arman من كاملا با نظرات سازنده شما موافقم.
خود نازنين هميشه اعتقاد داشت كه تعادل بايد در زندگي رعايت بشه اما در مورد زندگي خودش اين تعادل را دارد فراموش مي كند.
من زنهاي زيادي را ديده ام كه دوشادوش مرد و گاهي بيشتر براي زندگي تلاش كرده و خود را خيلي زود پير و فرسوده كرده اند اما نتيجه براي آنها نداشته جز اينكه مديريت زندگي بر عهده زن افتاده و مرد تبديل به يك موجود بي مصرف شده كه از خود هيچ حرفي براي گفتن ندارد و در كل اصلا اعتماد به نفس و يا انگيزه اي براي بهتر شدن ندارد.در اين جور زندگي ها اگر همه چيز هم مهيا باشد باز يك چيز لنگ مي زند و آن نداشتن تعادل در زندگي و حضور پر رنگ يك مرد است.
ممنون از راهنمایی هاتون. کاملا موافقم.
دیشب از ساعت 7 خوابیدم تا امروز صبح. همسرم 4 بار زنگ زده بوده.
می دونید از از اول اردیبهشت همسرم سربازیش تمام می شه و می ره سر کار دوباره . حتما از همون موقع حساب هامون رو مشخص خواهم کرد. تا عید کاری نمی تونم بکنم. تمام وام هایی که گرفتیم به نام خودم یا پدر مادرم هستو اگه قسطی دیر بشه واقعا اعتبار پدر مادرم و حتی خودم توی بانک از بین می ره.
حتما از ولین حقوقی که همسرم بگیره این کاررو خواهم کرد.
ولی دوستان درد من خیلی رو مسئله مالی نبود. درد من این بود که بهم گفت تو هیچ وقت به حرف های من اهمیت نمی دی.
خیلی این دوشب فکر کردم ولی به نتیجه نرسیدم...
من همیشه به حرفاش اهمیت می دهم و تمام تلاشم رو می کنم . ولی ...
نمی دونم امشب هم باهاش حرفمی زنم یا نه ولی دلم خیلی شکست از همسرم ... .
سلام خانومی احساس می کنم یکم آرومتری
نازنین عزیز خواهر خوبم بجای اینکه امشبم تو سکوت بگذرنی با همسرت حرف بزن حرفای دلت رو خیلی آروم بهش بزن اینجوری هم خودت آروم می شی هم اون
می فهمه که حرف دل همسرش چیه نزار دلخوری یا ناراحتی ازش تو دلت کهنه بشه گلم
نمی دونم . بلوم عزیز از پریشب تا الان خیلی کرخت شدم. می دونی 6 ماهه از عقدم تا پریشب داشتم همه ناملایمات رو خیلی محکم و منطقی رد می کردم. می خندیدم و شاد بودم. ولی انگاریکهو فرو ریختم. همه و همه. خانوادم. خانواده امین و خودش هم تیر اخر بود.
می دونی گاهی از اینکه همیشه من باید رو پای خودم محکمه محکم بایستم خسته می شوم. ولی همیشه خدا رو شاکرم که انقدر بهم توانایی داده که خودمم.
خیلی کرختم. عقلم کار نمی کنه. واقعا بی حسم.
ممنون که باهام همدردین:72:
نازنين جان روي حرفهاي دانه بيشتر فكر كن.
نازنین جان میدونی تفکر مدها ا ما زنها متفاوته دقیقا" زمانی که انتظارش رو نداریم کارهایی میکنند که ادم شوکه میشه ولی یه مدت که بگذره برمیگردند همون حالت قبلی
کاش جایی بود که وقتی توانمونو از دست میدادیم میرفتیم و شارژ میشدیم
موفق باشی
اقای سورنا ممنون از راهنمایی هاتون :72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط sorena_arman
ولی اصل قضیه اصلا این ها نیست. من هیچ وقت همسرمو به خاطر این وضعیت سرزنش نکردم. چون از روز اول خودم اینها رو می دونستم و خودم انتخاب کردم با کمال میل.
دوما فکر می کنم همسرم هم مانند گزینه دو اشتباه فکر کرد. من اصلا این طوری فکر نمی کنم. من فقط می گفتم 1 ساعت تاخیر تا بیام خونه و منتظر آژانس بودم دلیلی نمی شد که به من بگه من به خاطر تو خانوادمو می ذارم کنار و یا اینکه تو به من بی اهمیتی و ...
من اگه با خانواده همسرم روابط رو کم کردم چون به این نتیجه رسیدم اونا عوض بشو نیستند. گاهی مادر همسرم زفتارهایی با دختر خودش می کنه که من گوشام سوت می کشه. من روابطو کم کردم تا تنش ها کمتر باشه. تا احترام ها از بین نره. 1 ساعت تاخیرم هم دلیلی نبود بر اینکه من به حرفش اهمیت ندادم.
می دونید از پریشب تا الان همش دارم فکر می کنم نکنه من دارم راه رو اشتباه می روم ؟؟؟ نکنه امین الان محجوب و ساکته چون راهی نداره. نکنه اونم فردا مثل مادرش باشه و هزار تا اما و اگه ...
آقای سورنا پریشب خیلی خیلی تند صحبت کرد.
الان گیجم بذارم به حساب خستگی یا بذارم به حساب اینکه گوشه ای از شخصیتش لو رفت؟؟؟ ...
به عنوان یک مرد چه تحلیلی می کنید؟؟؟
نازنين عزيز
نگران آينده نباش. اولا طبيعي است كه كمي شبيه مادرش باشد هر چه باشد دست پروده اوست و قرار نيست انساني جدا باشد اما تو روحيات همسرت را خوب مي شناسي و مي داني كه در اين مدت كه با هم بوده ايد خيلي تغيير كرده و خيلي از رفتارهايش مطابق ميل تو شده. به اين مي گويند وفق داده شدن با محيط و عادت.شما در طي ساليان كه با هم خواهيد بود تا حدي بهم نزديك خواهيد شد اما تغييرات اساسي و عمده را نمي توان انتظار داشت.
نگراني تو دقيقا شبيه همان نگراني هاييست كه من از شوهرم دارم. من مي ترسم ناخن خشك باشد، بي توجه باشد و ... اما دارم تلاش مي كنم او را همه جوره محك بزنم. با افسردگي كاري پيش نمي رود. بنشينم دست روي دست بگذارم كه چه شود؟!
اما به تو حق ميدهم كه الان احساس تنهايي و نااميدي كني . اما سعي كن اين حالت را از خودت دور كني. شايد دعواي آنشب به اندازه اي نبود كه بخواهد تو را دشارژ كند. به خودت نيروي منفي نده