تير، تابوت مرا فردا مشبک مي کند
نسخه مرگ مرا همچون حسن پيچيده اند http://qsmile.com/qsimages/72.gif
نمایش نسخه قابل چاپ
تير، تابوت مرا فردا مشبک مي کند
نسخه مرگ مرا همچون حسن پيچيده اند http://qsmile.com/qsimages/72.gif
دارم از زلف سیاهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بی سر و سامان كه مپرس
سر آن ندارد امشب که برآرد آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
ستاره نیز در آن شب غزلسرای تو بود
در عين گوشه گيري بودم چو چشم مستت
زیبا ده عزیز باید ی می دادی.اشکال نداره عزیز من ی می دم
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
شيوه و ناز تو شيرين خط و خال تو مليح
چشم و ابروي تو زيبا قد و بالاي تو خوش
شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
به لاله های ز حنجر دریده می ماند
دل به اميد وصل تو همدم جان نمى شود
جان به هواى كوى تو خدمت تن نمى كند ...
دشمنش هم آب ميبندد به روي اهل بيت
داوري بين با چه قومي بيحيا دارد حسين
نمیدانم چه دردست این چه دردست
کـــه فــــــــولاد دلـــــم را آب کردست
تا شعلة هجران تو خاموش کنم بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم
بسيار بکوشيدم و، نتوانستم يک لحظه غم تو را فراموش کنم
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
ما در این ره نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
مرحبا اي عشق خوش سوداي ما
اي طبيب جملــــــه علت هاي ما
با سلام
بااجازه من دو بیتی میگذارم.
ای برادرتو همان اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای
((گر بوداندیشه ات گل،گلشنی وربودخاری،توهیمۀ گلخنی ))
یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند
دشمنت كشت ولي نور تو خاموش نگشت
آري آن جلوه كه فاني نشود نور خداست
***زندانی***
تبدارم
بر کف سرد و نمناک سلول
فتاده ام و تبدار
پی میگیرم
رد باریک خون را
که چون رودخانه ای بر کف زندان تاریکم
روان است
نوری کمرنگ از پنجره
لب تشنه و خشکیده
جدا از یاران
اینجا فتاده ام تبدار
یکپارچه درد
آرزوی قطره ای نور خورشید
تا زخمهایم را بشویم با آن
آرزوی مرگ
تا رها شوم از درد
غم شکست و فروپاشی
اما هنوز
در اعماق تاریک ذهن
نغمه امید میخواند
و عده روز آزادی
که فرا خواهد رسید
میدانم که میرسد فرا
که بی امید
شکسته بودم با اولین ضربه
من میدانم
که فردا می آید
و فردا روشن است
ازنور قربانگاه رفیقانم
من میدانم اینرا
من میبینم فردای روشن میهنم را
***یاد رفیقان***
فرا راه ما
مشعل سرخ را بر افراشته گیرید
به یاد رفقای رفته
و فتاده بر خاک سرد میدان نبرد
به یاد قهرمانواره های آرش
و لبخند سعید حتی زیر برق گلوله ها
در آن صبحگاه خونین ستارخان
و زهر خند عباس آنگاه که طناب دار بر گردنش فکندند
در تاریک روشن اوین
و بهنام آنگاه که باران گلوله فکندش بر زمین
در میدان انقلاب
و حسین که موسیقی را بر نمیتابید
ولی زندگی کوتاهش سراسر یک سنفنی بتهوون بود
و کتایون که حتی سخت ترین شکنجه ها
نشکست قامت بزرگ اراده اش را
آینده سرزمین تاریک من
روشن است اما
اگر تنها به یاد وجود نازنین شما رفیفان
***صدای آب***
سکوت رودخانه
آب صاف چون آیینه
از دور صدای شبگردان مست پرکرده کوچه ها ی خالی را
گاه ز دوردست، از درون یک کافه شلوغ پر دود
صدای خسته موسیقی میکشد خود را بر آب، ناتوان و تنها
بید کهن چون مادری انگشتان نرم خود را گسترده بر آب
قطره قطره آب از شاخسار درخت بید
می شکند آیینه آب را
هر قطره ، در نور خیال انگیز ماه
میدرخشد لحظه ای چون الماس و زان پس
در تماس با تن نرم آیینه
میگسترد دایره ای نرم و مواج بر آب
قایقها زیر پل
در انتظار مسافران
خمیازه میکشند و تن بر تن میسایند
اما مسافری نیست امشب
پس هر پنجره اینجا
می تپد دلی نگران امتحان
همه سخت مشغول به درس
ماهی کوچکی
می درد پرده آب و سکوت را ، میجهد لحظه ای ،
وان پس دوباره سکوت است که میگسترد خود را
و باد، نرم نرم
دست آب را گرفته و خط مواجی میکشدبرآن
ماه ، آن بالا، گسترده بساط سرد خود را
من اینجا اما
سکوت سرد، بیهودگی اینهمه و پوچی زندگی را لمس میکنم تا اعماق تنهایی خود
صدایی گرم
از درون تاریک آب
فرا میخواند مرا
با نوای آرام خود
“اینجا بیا ، اینجا
اینجا پایان پوچی است
اینجا خط پایان مسابقه بیرحم زندگی است“
سلام dani
سلام dani
اینا که گفتی مشاعره بود؟!:162:
سلام daniمن هم با فرمايش آقاي سنگ تراشان موافقمhttp://i29.tinypic.com/20r8qdl.gif http://i31.tinypic.com/72yjko.gif
ولي حالا براي ادامه مشاعره من با(( د )) حرف آخر كلمه بود در جمله آقاي سنگ تراشان شروع مي كنم http://i31.tinypic.com/9prl20.gif
:72:در شام هجر از دل تنگ خرابهام
هی ناله كردم و به عزایت گریستم :72:
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
تشنه ی بادیه راهم ،بزلالی دریاب
به امیدی که دراین ره ،بخدا میداری
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکررست...
" تو که نوشُم نئی نیشُم چرایی
تو که یارم نئی پیشُم چرایی
تو که مرهم نئی زخم ِ دلم را
نمک پاش ِ دل ِ ریشم چرائی
يكي ناسزا گفت در وقت جنگ
گريبان دريدند وي را به چنگ
گفتم غم تو دارم ... گفتا غمت سر آيد....
گفتم كه ماه من شو .... گفتا اگر برآيد
در تماس با تن نرم آیینه
می گسترد دایره ای نرم و مواج بر آب
بلبلي برگ گلي خوش رنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا صد ناله هاي زار داشت
گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست
گفت ما را جلوه معشوق در اين كار داشت
:72:
تا در اين بوستان بهار و خزان
بسپـــــــــــارند جــــا به يكديگر
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش عشق تو سوزانم چوشمع:47:
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد، نثار
مکنش، عیب که بر نقد روان قادر نیست
تبي آن گونه هستي سوز و جانكاه
كه مغز استخوان را آب مي كرددددد http://qsmile.com/qsimages/40.gif
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شوق گریبان دریدن است
شعر : آیت الله خامنه ای
تا رسانيد نويد تو به گلزار ، نسيم
چشم نرگس به رهت ديده قرباني شد
دوش از شور عشق و جذبه شوق
هـــر طرف میشتافتـــــم حیــــــران
نغمه خاطر نواز مرغ شب ،
كاروان ماه را همراه بودددد