بهار جان! فکر کنم مشکلش با این آواتاره:نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
http://www.hamdardi.net/imgup/28/124...242d5ea339.gif
:311::311::311:
نمایش نسخه قابل چاپ
بهار جان! فکر کنم مشکلش با این آواتاره:نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
http://www.hamdardi.net/imgup/28/124...242d5ea339.gif
:311::311::311:
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...da5758baa7.jpg[/img]
شوخی شوخی .بادم شیرم شوخی.:311::311::311:
یکی بره دست این ویدا رو بگیره بیاره آلاچیق .همش رفته کناره مدیران هی از خودش اخطار دروکنه.
این صورتی ها چرا نمیان اینجا کمی کل بندازیم.
کسی پیدانشد اسم خانم بی دل رو عوض کنیم.
وای تا اسم بی دل میاد همه میرزنند به چاک .بیاید بابا بی دل انقدررررررررررمهربونه حتی آزارش به یه خرس هم نرسید.چون جرعت نداره به خرس نزدیک بشه.:311:
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...dc2d5108c5.jpg[/img]
محححححححححححححححححححححححم د کجای بیا باهم عصرانه بخوریم .شنیدم گهر کردی.یا همون قهر
خوب بی دل جان اینجا ازهمون روشهای دیگه استفاده میکنیم نمیشه همیشه خِشانت.یعنی میریم مسالمت امیز با جناب مدیر صحبت میکنیم.:122:
میگیم اقای مدیر به قول بی دل قَدَر قدرت ما تو تالار یه محمد ابراهیمی که بیشتر نداریم.اونم میاد روزای عید و مناسبتها رو یادمون میاره،ازاعضای تالار تشکر میکنه هر چند تا حالا بصورت علنی از من تشکر نکرده:) خلاصه یه تالاره و یه دونه محمد ابراهیمی.والله غیرتن حواست بهش باشه..دست شما سپردیمش.
گاهی جوش میاره ایرادی نداره دلش صافه با پاکناز پاکش کرده....
بعد میگیم یالله روی همو ببوسید و اشتی کنید.
بعد شما میپری از مغازه دم تالار شیرینی اشتی کنون میگیری.و عین فیلم ایرانیا و هندیای قدیمی همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه
یه حالت دیگش این میشه که میبینی مدیر تالار من رو هم باند کرد خِلاص.
عوضش ما از روشهای نوین استفاده کردیم.راه رو برای ایندگان باز کردیم.
خانم بی دل مشکلی با اواتار ندارم ممنون:72::72::72:
محمد جا الهیییییییییییییییییییی چیشده چرا غمگینی .
من تو آلاچیق برات عصرونه آماده کردم نیومدی مریم گلی زد توگوشش.
از چی نالاحتی بیا به من بگو .اصلا بیا شب باهم بریم پارک بگردیم بحرفیم.
جمع کنید این بساط بخور بخورووو
میخوایم انتقام بگیریم...یو ها ها ها ها
محمد ابراهیمی اومدیم سراغت.فعلا بنا به در خواست خودت موهاتو از ته میزنیم.
این بچگیات.میخواستی بری مدرسه
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...11e7beb153.jpg
اینجا میخواستی بری سربازی
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...b6f8f55b27.jpg
اینجا وقتایی که قهر میکنی..
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...1e93b301ef.jpg
اینم نوع جنگولک بازی.قباحت داره والله
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...730d9858d1.jpg
اما من که به این کارا راضی نیستم..پیشنهادم اینه که بذاریمش رو صندلی داغ و حسابی بسوزونیمش.منتظر پیشنهادای خشنانه تر برای انتقام از محمد ابراهیمی هستیم.
فعلاً
بهار99 فکرکنم شما اصلا به غذا علاقه ای نداریدا.
بخاطره همینه انقدرررررررررررررررر لاغر موندی دیگه.
موهای محمد رو از ته اصلاح کردی حالا بی دل+مهربونی چطوری گیس کشی کنه .کاره بی دل رو مشکلتر کردیا.
حالاکه اینطوره الان بی دل میاد سراغت .[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...4086216ef6.jpg[/img]
سلام خانم بهار 66 من کی گفتم مو کچل کنید من گفتم مو با قیچی کوتاه کن:311::311:
اعضای نگران نباشید خانم بهار 66 مو کچل نکرده است گفته امشب یا فردا مو با قیچی کوتاه می کند:311::311:
ایشان بهترین ارایشگر هستی تخصص در ارایشگری خیلی عا لی است:104::104:
:72::72::72:
پدربزرگ مثه این که شما هم دلت کچلی میخوادا..بهار99 کیه؟
بهار66...من رو اسمم حساسم.باش شوخی نکنید
خوبه والله بی دل بهترین و با دانش ترین عضو تالاره،من شدم ارایشگر اختصاصی محمد ابراهیمی..چرا به من نمیگی عضو بادانش تالار؟
مگه میخوای بری عروسی موهاتو خوشگل کوتاه کنم؟؟این چه جور انتقامیه؟؟انتقام باید خشن باشه...والله ندیدیم طرف معلوم کنه چطور ازش انتقام بگیریم
حالا بذارید بگردم تو این البومم ببینم چیزبه دردبخوری پیدا میکنم؟
مو بلند
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...d4e7fae11a.jpg
فرق وسط
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...6bef8c46e5.jpg
مدل گیس..به درد بی دل هم میخوره واسه گیس کشی
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...5eebb66971.jpg
رنگم بلدیم بکنیم.
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...a2680fefe1.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...ed8ca93557.jpg
محمد ابراهیمی انتخاب کن
اه اه اه خیلی بی سلیقه این! آخه بین این عکس هایی که شما گذاشتین واقعا هم باید کچلی را انتخاب کرد!
http://s1.picofile.com/file/72082961...balderized.jpg
سلام خانم بهار 66 محترم عضو با دانش تالار هستی:104::104::104::104:
:72::72::72:
سلام خانم بهار 66 محترم
عضو بادانش تالار هستی خانم بهار 66 محترم بهترین و بادانش ترین عضو تالاره:72::72::72::72::72::72::72:
بچه ها یه سوال.
بهار66 واقعا 66سالشه .
یا متولد 66 هست .
آخه من از یکی شنیدم 66سالشه .وحرفهاشم معلومه که سنش بالا هست وهنوزم مجرد:163: .
از روی کدوم حرفم معلومه سنم بالاست؟؟؟؟؟؟:101:
پدربزرگ مثه اینکه یه انتقام اساسی دلت میخوادا:301:..حیف که پیری و لاجون:307:..فوتت کنم خونت میفته گردنم...سن خودت بالاست بین جوونا غریبی میکنی چرا سن منو میبری بالا؟
نخیر 66 شماره شناسناممه..من تازه رفتم تو 17 سال..:P
یکی بیاد داد منو ازپدربزرگ بستونه...به من توهین کرد....خیلی بدی.
بچه مثبت ناسلامتی انتقامه ها..قرار نیست ترگُل ورگُل کنیم که.
بی دل کجایی که در غیابت اقای ابراهیمی عنوان عضو با دانش تالار رو به من داد..:311:
حالا من دلم ميخواد بيام و اوتارمو عوض كنم همتون جيغ و داد كه معادلات ذهنيمون به هم ميريزه
ما اونجوري ميشناختيمت و ...، ولي به ديگران هيچي نميگين.
نميگين من افسرده ميشم اينجوري تبعيض قائل ميشين؟؟؟؟:302:
گلنوش جان،
عوض کن دختر گلم:)
دیگه کسی چیزی نمیگه:)
:43:
به قول دخترمهربون توام آواتارتو عوض کن دیگه عادی شده .نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
باید عادت کنیم.
مریم گلی هم که هرمناسبتی یه آواتار میزاره دیگه عادت کردیم.
ای خدا چی میشه این سیستم مریم گلی ویروس بگیره همه تصاویرش پاک بشه .دیگه عکس در وکنه.:311:
باز دم آقایون گرم 3 سال پیش یه آواتار گذاشتن هنوزم تکون نخورده.با اینکه انقد آفتاب به این آواتارشون خورده رنگ و رو نمونده .:58:
کجاییییی گوشت تلخ .
اگه دستم بهت برسه با این نام کاربریت.
حداقل ایمیلتو فعال میکردی بشه ایمیل زد.
مجبور شدم بیام اینجا بهت بگم.
داداش من این چه نام کاربریه تورو به خدا عوضش کن .حیف نیست این اسم رو خودت گذاشتی .
میری پست میزنی مراجعه کننده با لحن تند پست تو میخونه .
خوب خودت مقصری دیگه حالا هی بگو بابا من مهربون نوشتم گوشش بده کار که نیست.
شنبه اومدم نام کاربریتو عوض کردیا .
پا میشم میام اونجا گوشتو میپیچونما
سلام خانم نازنین 1 بهترین عضو تالار هستی ایشان عضو با تجربه بادانش با علم هستندبهترین اعضا تالار هستی:72::72::72::72:
به افتخار خانم نازنین 1 دست بلند بزنید:104::104::104:
:72::72:
سوغاتی ؟ سوغاتی چی هست ؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط چشمک
ما که اصلا رسم نداریم :311::311::311:
شوخی کردم بابا . خب بذار چمدونمو بگردم ببینم چیزی تهش مونده .................آهان یافتم
بفرماید نوش جان
سلام،
می خواستم امشب یک تاپیک بزنم و سفره ی دلم رو باز کنم :311:
ولی گفتم تا وقتی این شعر هست، تاپیک می خوای چی کار :)
اصلاً این شعر لپ مطلب رو بیان می کنه :311:
کلی زحمت کشیدم این شعر رو اینطوری تنظیمش کردم ها! سرسری نخونید. دقت کنید! :311:
http://www.hamdardi.net/imgup/26486/...5aaaa70c8c.png
این شعر ظاهرش کوچه بازاریه، ولی کلی مطلب رو داره بیان می کنه و پر از تشبیه و استعاره های زیباست! در اصل خیلی شعر پیچیده ایه و شاعری ماهر داشته! :311:
از همون اول از تک درخت خونه شروع می کنه و اشاره به تک بودن و تنها بودن داره. این همونه که میگه
سینه مالامال درد است دریغا مرهمی ... دل ز تنهایی به جان آمد، دریغا همدمی
و بعد از زخم تیر صیاد صحبت می کنه. به نظر من صیاد همون روزگاره... همونطور که باز حافظ گفت:
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
در بیت بعدی از این صحبت می کنه که یاکریم کلی صدمه دیده و یک ذره جون هم نداره... باز حافظ گفته:
این همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
و البته می رسیم به شاه بیت این شعر که شاعر با یاکریم همدردی می کنه و بهش امید میده و میگه که غصه نخوره. و همینطور به نکته ی مهم فلسفی اشاره می کنه که ناامید شدن و ناامید بودن مساوی با مرگ انسانه.
البته با توجه به وضع و حال یاکریم که در حال مرگه، شاید سوال پیش بیاد که این چه حرفیه و چرا ما به جای اینکه به زخم های یاکریم بتادین بزنیم و باند پیچیش کنیم، بهش می گیم غصه نخور؟!
خب دو دلیل داره. یکی اینکه همیشه حرف زدن راحت تر از عمل کردنه :)
بعد هم ما کارمون همدردیه...! ما راهنمایی می کنیم، مراجع خودش باید عمل کنه.
یکی هم این که به هر حال امید دادن هم خودش خیلی مهمه. و به هر حال اتفاقی هست که افتاده و کاریش نمیشه کرد و به قول حافظ:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای ... که بر من و تو در اختیار نگشادست
بعد اینجا دیگه شاعر کلاً دپرس میشه و یاکریم رو فراموش می کنه و یاد خودش می افته.
و البته آدم می فهمه شاعر در اصل چقدر زیبا با اشاره به زخم یاکریم و تنهایی او، به خودش و به شرایط نابسامان خودش میرسه. و اینجا واقعاً شاعر کارش محشر بوده!
میگه که من هم دلم شکسته و غم به دلم نشسته!! به به!
کسی تو این زمونه به عشقم دل نبسته.
و مشخص هست که شاعر زیاد همدردی می اومده! چون در اینجا از "دلبستگی" صحبت می کنه و انزجار خودش از "وابستگی" رو به گوش همگان می رسونه.
بیت بعدی در اصل تکرار همون بیت قبلیه. ولی به نظرم به خصوص وقتی از زمونه صحبت می کنه حتی یکم فراتر از عشق و عاشقی میره و به مسائل اجتماعی و شرایط جامعه می پردازه و اشاره هایی به اون شعر حافظ داره که میگه:
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد ... دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
باز شاعر یاد یاکریم می افته. ظاهراً تصمیم گرفته زخم هایش رو خوب کنه و این دفعه با جدیت بیشتری از روزی صحبت می کنه که یاکریم حالش خوب میشه و دوباره می تونه پر بزنه. ولی در همون جا که می گه به یار خود سر می زنی دوباره، من یک سوزی رو در این مصرع حس می کنم. انگار شاعر یک جورهایی با حسرت گفته که به یار خود سر می زنی دوباره. و این فرضیه ی من در بیت بعدی تایید می شه که شاعر می گه: منم که باید شب و روز بسوزم... یه عمری چشمامو به در بدوزم...
و بعد شاعر باز شاه بیت رو تکرار می کنه و به نظرم این دفعه این بیت کنایه ای از اون شعر حافظ داره که میگه:
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن ... وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
واقعاً دیدید چقدر این چند بیت حرف برای گفتن داره؟ :311:
تازه به نظرم این شعر خیلی جای بحث و گفتگو داره ولی در حوصله ی تالار نیست :)
شاد باشید.
وای آقا حامد چقدر خندیدم متنتون رو خوندم :311: دل من دست شکسته رو شاد کردین :311:
انصافا فقط یک تحلیلگر میتونه انقدر قشنگ یک شعر و بسط بده و به اشعار حافظ ربطشون بده!
نه مثل اینکه درد عمقیه. انقدر که زدین تو کار تحلیل شعر و اینا
بچه ها آخه این بنده خدا چطور بگه حالش خوب نیست. زود بیاین دورش مورد اورژانسیه.
البته در این پست خود مراجع بسیار ظریف به خودش مشاوره و امید داده و این یک نمونه تکامل یافته و پیشرفته از
مراجعان همدردیه که بسیار خوب درس هاش رو از بر کرده :) بسیار زیبا هم متن مشکلش رو طراحی کرده تا خواننده
خسته نشه :)
فقط بیت آخر درستش این نیست مگه؟
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
ولی در کل خوب بود
من داشتم پست baby (کباب پوست مرغ) رو میخوندم بغض گلومو گرفت یاد غموغصه چندین سال پیش خودم
که دست کمی از این ماجرا نداشت افتادم.
میخوام یه پست راجب غم زندگیه خودم بزنم شاید برای خوانندگانی که این پستم روبخونند درس زندگی بشه .
دارم این تایپ رو میزنم لبهام از بغض میلرزه .
خیلی اون دوران برام سخت گشت .دراصل در تمام شهرمون در همسایگیمون از این مشکلات بی نهایت وجود داره.
مثل اینکه بحث یاکریم خیلی داغ شده
یه مطلبی خیلی سالها پیش در روزنامه خونده بودم ، خیلی تعبیرش زیبا بود ، هرچی گشتم پیداش نکردم
مضمونش این بود:
توی حیاط یاکریم ها دانه بر می چیدند از روی زمین
گربه ای زیرک در کمین یاکریم ها
تسبیح را برداشتم همه را پر دادم
یاکریم ! یاکریم ! یاکریم !
(اگه کسی متن اصلی رو پیداش کرد ، ممنون می شوم )
اما کم کم دارم برای خودم متصور کرامات می شما!!!
آخه بنا بود صندلی داغ باشه برای ما شده گلستان :)
اما حامد جدی خیلی دمت گرم بسی خندیدم.
بچه ها کجاید بدوید بیاید که عروسی افتادیم.
نازنین 1
من برم دنبال ماشین عروس رو گل بارون کنم آخه عروسی آبجیمه .هههههههههههههووووووووورا ااااااااااااااا.:227::227::227:
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...8ad0c5220b.JPG[/img]
نازنین 1 خانم ماشین عروس هارو کدومشو می پسندی .بگم بیارند
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...7f1b93bc0f.JPG[/img]
این چطوره شییییییییییکه.
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...7c56018783.JPG[/img]
حالا اینارو نگاه کن بازم ماشین هست میارم آبجی
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...33b169d758.JPG[/img]
دارم میرم نمایشگاه یه سر بزنم ببینم لیموزین برات پیدامیکنم. آخه یدونه نازنین 1 که بیشتر نداریم.
سلام پدر بزرگ :)
خوبی؟
می دونی هنوز هیچی معلوم نیست که من حتی بابام هنوز نمی دونه به مامانم هم نگفتم یعنی فقط شما میدونیدو خودم و اینکه هیچی هم معلوم نیست حالا میخوام به خونه بگم .
اصلا نمی دونم چه جوری بگم
به خدا من نمی خواستم یهو پیش اومد و خیلی سعی کردم نسبت بهش بی تفاوت شم ولی نشد....
راه زیاد داریم تا ماشین گل زدن
ولی گفتم چون حس کردم اینجا برای من شگون داشته خوش یمن بوده
یادمه خیلی مشکلاتم تو مراحل اولیه اینجا حل شده مثلا پدر بزرگم که مریض بود اینجا نوشتم خوب شد حالش.
می دونم این حرفاخرافاته
مساله ازدواج خوش یمنی وبد یمنی نمیشناسه و باید عقل داشت و احساساتی نشد
می خوام این جریان رو آزاد بزارم free
اخریه خیلی خاصه
اونخوبه
:)
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...4757e11982.jpg[/img]
البته این خنچه عقد روباید خانم مریم گلی میرفت دنبالشا .دیدم از خانمها خبری نیست سر راهم یه سر رفتم آلبوم خنچه عقدرو گرفتم ببینم نازنین خانم کدومش رو پسند میکنی.
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...9ce4907a39.jpg[/img]
اینم خوبه ها
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...b456601feb.jpg[/img]
اینم تالار فکرکنم همه بچه های همدردی جا بشند.
آی وآی من دست تنها چقدر کار انجام دادما .
سلام به همه
نازنینم راست میگی :46: واقعا داری عروس میشی؟ عزیزم مبارکا باشه :R:R:R:227: :227:
حالا کی هست این مرد خوشبخت؟ :43:
خیلی برات خوشحالم عزیز دلم
انشالا خوشبخت بشی و بهترین انتخاب رو بکنی
:72:
==============================
جناب مهاجر منم باز گشتتون رو تبریک می گم
==============================
پدربزرگ دست رو دلم نذارین که خونه...چون آتل بستن به دستم امضا نمیشه زد :( انقدر هم درد میکنه که بیچارم
کرده. تمام کارهام لنگ مونده :302:
سلام خانم نازنین محترم عروسی مبارک:104::104::104:
خیلی خوشحا ل هستم امیدوارم در کنارهمسر خوشبخت باشید :72::72::72:
:72::72::72:
نازنین خانم تا چیزی قطعی نشده کسی را در جریان نگذارید. چون دردسرهای بعدیش اذیتتون میکنه! اما انشاء الله که خوشبخت بشین و زندگی خوبی داشته باشید.
خانم بهار شادی درکتون می کنم. منم یه ماه پیش پام توی آتل بود کلافه ام کرده بود. حالا درماندگی پا بیشتره یا دست نمی دونم. انشاء الله که زودتر خوب بشین.
محمد ابراهیمی هم که صندلی داغ را رها کرد. فکر نکنم دیگه خبری از صندلی داغ ۱۰ بشه!
نه آقای بچه مثبت درست میگید نباید گفت ولی اخه الان فکر نکنید من یک موجود احمق و احساساتی هستم و هیجان زده شدم اومدم ی چیزی گفتم
نه این جوری نیستش..
ایشالا خدا بخواد کمک کنه قطعیه
فقط مونده خانواده من در جریان قرار بگیرن البته منظورم از خانواده پدر ومادرم هستن
وگرنه خواهرم و شوهر خواهرم در جریان کامل ماجرا هستن و چندبار دیدنش و خوب چه می دونم قلبم میگه همه چیز خوبه
اصلا من دنبال این ماجرا نبودم ولی نمیدونم چرا همه چیز داره خوب پیش میره و این آقا دوست شوهر خواهرم در اومده
و پدرش هم دانشگاهیه پدرم در اومده.
این رو هم اضافه کنم!اصلا
به هیچ عنوان احساساتی نیستم و هیجان زده نیستم
تخیلاتی نشدم و رویا پردازی نکردم
علاقه وافری به ازدواج نداشتم که بخوام به هر طریقی ازدواج کنم
و از معیارم بگذرم وفکر کنم حالا چون نامزدیم بهم خورده ی مورد خوب پیدا شد از دستش ندم به هر قیمتی
خیلی مقاله خوندم
خیلی مطالعه کردم
و پیش یک مشاور خوب حضورا تنهایی و دو تایی رفتیم
آهان راستی ی خبر خوب آقا ابراهیمی استفاش رو از صندلی داغ پس گرفت:72:
جناب مثبت همش 1 مصیبته :) دست و پا نداره. نه می تونم بنویسم نه کاری بکنم. 1 انگشته فقط میتونم تایپ کنم.
اونم که سخته.
آخه اینم آرزو بود داشتی دختر :311:
=========================
نازی جان
همه میدونن نازی عاقله. جناب مثبت بیشتر فامیل و آشنایان رو گفتن...میدونم اگر هم گفتی واسه کمک گرفتنه.
من هم مطمئنم نازی دیگه بی گدار به آب نمیزنه :46: ما اصلا هم فک نکردیم احساساتی شدی.
انشالا که هر چی به صلاحته همون بشه و آقا امام زمان ضامن خوشبختیتون گلم
=========================
خیلی خوشحال شدم که آقای ابراهیمی استعفاش رو پس گرفت. اصلا مدیریت صندلی داغ فقط برازنده آقای ابراهیمیه
:72:
خانم نازنین 1 منظورم آشنایان بود و نه پدر و مادر. قصد جسارت هم نداشتم من پنج سال پیش یه بار شیرینی ازدواجم را هم به دوستام دادم!!!! :311::311::311: هنوز مجردم! الان اگه پای سفره ی عقد هم نشسته باشم تا زمانی که عروس خانم بله را نگن و امضا را نزنن :) باور نمی کنم! :311:
==========
خانم بهار شادی حالا یه مدت را بی خیال تایپ بشین! به خودتون مرخصی بدین! فرض کنید تمرین ترک اعتیاد به اینترنت و همدردی!
می تونید به جاش تا دلتون می خواد کتاب بخونید :)
انشاء الله خدا زودتر شفا بده.
==========
خوب الحمدلله که نقاش باشی تالار بازم فیتیله ی شعله ی صندلی داغ را در دستان هنرمند خودش گرفت.
سلام
اعضای تالار موافق هستی از خانم بهار 66 محترم انتقام بگیرم موافق هستی خانم بهار 66 محترم در صندلی داغ شرکت دهیم تا از ایشان انتقام بگیرم ممنون:311::311::311::311:
سلااااااااااااااااااام
به به ! میبینم که عروسیه و جمعتون جمعه !
نازنین جان..چه بی خبر !؟
منم برات کیک آوردم...
http://www.cakecreationsbyamy.net/im...g%20cake-1.jpg
کارای سخت رو بسپر به بابا بزرگ...!!
پیوندتان هم مبارک !!(راستی کی قراره پیوند بخورید؟!)
سلام بچه ها..حالتون چطوره؟
چقد تالار سوت و کور و بی رونق شده..بچه های قدیمی دیگه نیستن..تالار پر از ادمای تازه وارده...حس غریبگی میکنم اینجا...
حس میکنم کلاً تالار یه جوری شده.:(
نمیدونم واقعا فرق کرده یا حال من دگرگونه..انگار قدرت انطباقم کم شده :(
اما انگار قبلنا بهتر بود..الانا...
جای بی دل خالی بیاد کل کل کنه..
فرهنگ هم که زیاد نمیاد..جوانه نیست..ماهی..کارشناسا کم میان..
یه نکته مهم اینه که من خیلی از اعضا رو میبینم 24 ساعت انلاینن اما دریغ از یه پست..واقعا چیکار میکنن؟فقط مطالعه؟؟!!!
یه جورایی حالم داره بد میشه..چقد مشکل..چقد مشکلای تکراری...وااااای..چقد تالار موج منفیه
.................................................. ........
(گاهی یاد گذشته میاد...یه سرکی میکشه........نمیخوام اجازه بدم بیاد تو...باید بفهمه دیگه اینجا نمیتونه بیاد)
سلام بچه ها
وای چه آشفته بازی شده اینجا . پست میزنی رو تو برمیگردونی غیب شده:311::311:
توصیه به دوستان: از همه پست های ارسالیتون و همچنین جزییات رتبه هاتون کپی بگیرید تا اگر رتبه ای ازتون حذف شد بدونید کدوم رتبه بوده برید خواهش کنید دوباره بهتون رتبه بده:311::311:
سلام،
من دردم رو به کی بگم :(
3 صبح سحری می خوریم، وقتی میرم سر کار، آدم 9 هم که کار رو شروع کنه، 6 ساعته که قضا نخورده :)
بعد این همکاران گرامی ما از ساعت 9-12 که همینطوری هی قهوه می خورند جلوی آدم. حالا این هیچ.
ساعت 12 میگن بریم نهار. میگم برید نهار! :)
از نهار که میان، شروع می کنند دسر خوردن. اون یکی کیک با خودش آورده، یکی دیگه نوشابه تگری باز می کنه می خوره..... هوا هم که گرم و مرطــــــــــوب....
بعد دیدم اون یکی همکارم در رو باز کرد اومد تو، یک بشقاب پر از میوه های تازه، شسته، بعد رویش یک انگور سبز بود، دونه هایش یکی چقدر! :311:
آخه چرا من رو توی این موقعیت قرار میدین؟ :311:
آخه ایها الناس من دردم رو به کی بگم؟ باور کنید ستمه! :311:
بعد عصری می خواهی برگردی، توی ایستگاه مترو پر از خوردنی های خوشمزه :311:
حالا آدم وقتی روزه نیست، هیچ وقت دلش این چیزها رو نمی خواهدها! نمی دونم چرا وقتی روزه است، اینطوری میشه :)
افطار هم که ساعت یک ربع به 10 شب! :)