RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خانم با لهای صداقت
وقتی رفتن شوهرتان را توانستید قبول کنید باید مشکلات ناشی از قبول ترک همسرتان را هم بپذیرید ، به نظرم بیش از آنکه برای پیدا کردن راه حل هر مشگلی ( که بعد از این بیشتر هم خواهد شد ) از دوستانتان خاصه دوستانتان در این تالار ، کمی به توانائیهایتان تکیه کنید ، به یاد داشته باشید که پیش از شما زنهای بسیاری بودند که در عنفوان جوانی با داشتن حتی چند فرزند ، شوهر انشان را از دست داد ند ، حال چه با طلاق و یا مرگ همسرانشان ، اما یک تنه و با پرورش توانائی هایشان از عهده مشکلات بر آمدند .
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتاد ه ای مردانه باش
وقتی در یک جمله کوتاه برایتان نوشتم باید پدر هم باشید منظورم ، محکم ایستادن در برابر ب مسائل عاطفی دخترتان بود ، و به جای گریه در خفا که قطعا فرزندتان هم متوجه خواهد شد ، روش دیگری که باعث تقویت روحیه فرزندتان بشود اتخاذ کنید . ضمن پوزش از صراحت کلامم آرزو می کنم هر چه زودتر مشکلاتتان با درایتی که از شما انتظار می رود به خوشی پایان پذیرد
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقاب
ممنون
الان من چی کار کنم؟
در کنار دخترم شادم
اما خلائ پدر رو نتونستم پر کنم
من امید زندگی ام مو طلایی است خیلی دوستش دارم من به جهنم اصلا مهم نیستم من یه ازدواجی کردم درست یا نادرست
خیلی هم اشتباه کردم
مگه چند سالم بود همش 19 سالم بود
21 سالگی زیر فشار درس و زندگی زناشویی مادر شدم
حلا سرمایه ام ده سال تجربه است که الان وقتی مشکل کسی رو می بینم و اونچه که به نظرم میرسه می گم
و بعد می بینم با اون یه نکته کوچک مشکشون حل میشه
خدا را شکر می کنم که تونستم به یکی کمک کنم
کمکی که شاید یه زمانی اگه کسی به من می کرد الان به گونه ای دیگه ای زندگی می کردم
نقاب با اینکه با ازدواج مجدد مخالفم
الان اگه ازدواج کنم چه دردی می خواد دواشه
هیچکس جای پدر موطلایی رو نمیگیره
جناب پندار
من از اینکه شوهرم میاد و احساسات دخترم رو زنده می کنه بعد میره و سرد میشه
دارم زجر می کشم
اگر پدره پس باشه اگر نیست هی نیاد و بره
تمام این رفتار ها رو با من هم کرده یه روز خوب بود یه روز بد
بابا من 29 سالمه
ولی دخترم نه سالش هست
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خواهرم به نظرم باید یک بار برای همیشه ، آن هم با صحبت کردن با پدر فرزندتان این مسئله را حل کنید و از او بخواهید با آمد و شد هایشان که فرزندتان را هوایی می کند دست بردارد و اگر خواهان جدایی کامل است برای همیشه برود اما با روح و روان دخترش بازی نکند اینکار را که می توانید انجام دهید ؟ اگر نه به همان خواهر و یا شوهر خواهر همسرتان مراجعه کنید و ماجرای افسردگی دخترتان را بگوئید تا آنها او را از این خطری که برای سلامت روح و روان دخترتان مضر است آگاه کنند
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام،
من به دلایلی که میدونین، احساس مو طلایی رو کاملا درک میکنم...
آخه میدونین که منم لاک پشتهای نینجا خیلی دوست دارم..:43:
این وابستگی، شما چه بخواهی چه نخواهی وجود داره...
برا منم به شخصه سخت بود، من شعار نمیدم...هم پدر هم مادر بودن، کار خیلی سختیه و تقریبا غیر ممکن...
اما شما میتونی...یعنی میتونی کاری کنی که مو طلایی این قضیه رو خیلی کمتر حس بکنه...خیلی کمتر...
با پدرش هم این سری صحبت کنین، این شل کن سفت کن ها، به مو طلایی صدمه جدی میزنه و کار شما رو بسیار مشکل میکنه...
تکلیف زندگیتونو سریعاً باید روشن کنین، اگه تکلیف زندگیتون روشن باشه، بعدش دیگه شما میمونی و مو طلایی و اگه سعی کنین تو زندگی شریکش کنین، خیلی کمتر به پدرش فکر میکنه و باهاش کنار میاد،
اگه تکلیف زندگیتون روشن باشه، دیگه حرف پدرش تو خونه خیلی پیش نمیاد و با این قضیه کم کم کنار میاد و راحت تر میتونه قبول کنه و باهاش کنار بیاد...
اگرچه کتمان نمیکنم که این کمبود حس میشه، اما وقتی شما غرق محبتش بکنین، و دیگه موضوع پدرش مدام یاد آوری نشه، مشکل حل میشه...
مدام هم به حساسیت هاش دامن نزنین...مثل اینکه اینو میگین بهش(دلت گرفته میخوای با بابا بری بیرون!)...این جمله فقط درد دلشو تازه میکنه...
شما اگرم بخواد با باباش بره بیرون میتونی کاری بکنی واقعا؟!
پس مدام یاد آوری نکن براش...به جاش سعی کن نزاری وقت خالی براش بمونه که به این موضوعات بخواد فکر کنه و غصه بخوره!
مهمترین کاری که الان میتونی بکنی، اینه که تکلیف زندگیتونو هر چه سریعتر روشن کنی قبل از اینکه مو طلایی به خاطره این رابطه مغتشش خانوادگی صدمه بخوره...:300:
کامران
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
عدم مداخله من بیشتر معطوف به جملات قبلی ام راجع به شما در مورد خونسردی، خویشتن داری و صبر است.
جناب مدیر من خونسردی ام رو حفظ کردم صبر هم کردم حالا چی کار کنم؟
شما صحبت های فرشته مهربان را دقیقا مطالعه کنیدحالا با جملات ذیل من ترکیب کن:
- مسائل طلاق زمان بر است.
- مسائل طلاق طی فرایند خود نیاز به درخواست دو طرف دارد، لذا شما در محل دادگاه اگر قلبا تمایل به طلاق ندارید این را اعلام کنید. و در آنجا توافق نکنید.
- اگر همسر شما به هرترتیب به شما علاقه داشته باشد، یا خواستار زندگی باشد، یا خواهان تغییر باشد، یا ...، به مرور در این پروسه هم با دست پیش خواهد کشید و هم با پا...
این که نشد که با احساسات من بازی کرد تموم شد رفت اصلا مهم نیست ولی دخترم کوچیکه آخه چرا با اون داره بازی می کنه؟
اینکه شما سراسیمه بشوید، مسائل را خراب می کند.
بگذارید فرایند آرام پیش برود و شما صحبتهای منطقی که طی مشاوره با شما و همچنین این تاپیک شنیده اید، را به مرور بیان کنید.
چرا هر کار می خواهید بکنید، فوری با ترس از طلاق ، دستپاچه می شوید و خویشتنداری خود را از دست می دهید.
من از طلاق خیلی وقته نمی ترسم
ترسم را هم به دور ریختم
خودم رو دوست دارم
دخترم رو دوست دارم
زندگی ام رو دوست دارم
همسرم رو هم دوست دارم حالا چه باشه چه نباشه مهم نیست
گاهی شرایط ان طور که ما می خواهیم پیش نمیره
خوب پیش نره مهم نیست
من زندگی ام رو می کنم
ولی دخترم داره ضربه می خوره
برای هر کاری باید تا اندازه ای بر خود مسلم باشید تا بتوانید با توجه به علم و مهارتها و مشورتها عمل کنید.
الان به من مشورت بدید
امشب دوبار به شوهرم زنگ زدم که بهش بگم
به خاطر دخترت بیا اون رو ببر بیرون
بچه بهت نیاز داره
گوشی اش رو جواب نداد
حتی به دخترم هم زنگ نزد
شاید سرزنشم کنید که چرا زنگ زدم
ولی این از اون حس غریزی مادری هست که داری حسرت رو توی چشم بچه ات می خونی
اگر خیلی عجول و ... باشید، به موقع نیاز نمی توانید از این نظرات استفاده کنید.
5ماه شد
فردا میرم سرکارش بهش می گم
مرد حسابی از چی می ترسی
پاشو اقدام کن
بریم جداشیم
من و تو هر چقدر هم همدیگه رو دوست داشته باشیم نمی تونیم با هم زندگی کنیم
پاشو برای یکبار در زندگی ات درست تصمیم بگیر
....
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
من در اینجا نکته ای میبینم و ان هم این هست که شما دارین خیلی بیشتر از دخترتان ضربه میبیند و چون مادرید و انقدر مهربان ...دخترتان را خیلی بیشتر میبینید و دردهایش را
من گمانم این هست که شما با نگاهی به کودکتان مینگرید که با ان نگاه مادرانه درد را زیادتر در او میبینید در حالی که گاهی نگاه های ما فرق میکند به هر صورت وقتی نوشته های شما را میخوانم انگار یه یک قلب زخم خورده با ما حرف میزند
به هر صورت این شما هستین که میتونین کاری کنین که در این موقعیت دخترتان با این شرایط جید خو بگیرد و حتی لذت هم ببرد.اگر شما به طورناخوداگاه اینگونه برایش زندگی ترسیم کنید که در ان شما دو تا قراره با هم حسابی خوش بگذرونین
واسش برنامه هایی بریزین که اون متوجه بشه که شما دارین لذت میبرین اون هم متوجه میشه که این برنامه هایی که براش میذارین واقعا خوب هست و شاد میشه اما اگه بفهمه که شما غمگینی اون هم میفهمه و غمگین میشه
خلاصه بدونین که اینجا وجود شما و نقش شما خیلی مهمه و اینقدر نگین من به درک این دیگه چه حرفیه؟...شما تازه اول جوانی و اول راهین و هنوز فرصتهایی داری و لذتهای فراوانی باید در این دنیا داشته باشی.این نوع ناامید حرف زدن بدترین کاری که دارین میکنین
اما باید که یه تذکر جدی به شوهرتون بدین و احساس دخترتون رو بگبن و ازش بخواین که در یه برنامه مرتب بهش باید حتما زنگ بزنه چون به عنوان یه پدر یه مسئولیتهایی تا اخر عمرش داره و از بچه نمیشه طلاق گرفت
شاد باشین:72:
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
من از اینکه شوهرم میاد و احساسات دخترم رو زنده می کنه بعد میره و سرد میشه
دارم زجر می کشم
اگر پدره پس باشه اگر نیست هی نیاد و بره
پس تو داری زجر می کشی ؟!!!!!! موطلایی هم به واقع در حال زجر است یا تو این احساسات و این توقعات را به او منتقل می کنی ؟!!!!!!!
بچه ها روانشناسان خوبی هستند یادت باشه که موطلایی از روی رفتار و کردار و افکار تو نت برداری می کند .
کم زنان با غیرت و باشرف و استوار داریم که توی این اجتماع پر خطر و پر از گرگ با شرایطی به مراتب از تو سخت تر دارند زندگی می کنند و بچه هایشان و احساسات و افکار و اعمالشان را مدیریت می کنند ؟!!!
اول : بله حق با توست سنی نداری
دوم : مردهایی با مشخصات بی مسئولیت و........کم نداریم .
چیه ؟!چرا فکر می کنی دنیا به آخر رسیده ؟!!!
خودت را مدیریت کن تا بتوانی دخترت را مدیریت کنی . بار فشار احساسی و نیازهای خود را لطفا روی شانه های کوچک و نحیف موطلایی سرازیر نکن .
راست می گویی مو طلایی فقط 9 سال دارد اما به فکر این باش که اگر مادر قوی نباشی 19 سالگی نمی توانی جمعش کنی . به آن روز هم فکر کن . پس از الان خودت را قوی کن . وقتی 19 سالش شد دیگر نه تو و نه حتی پدرش قادر نخواهید بود جمعش کنید . اگر امروز آن چه باید به او یاد بدهی و راه و رسم درست زندگی کردن و قوی بودن را یادش دادی برای یک عمر واکسینه اش می کنی . اگر نه که تا آخر عمر گرفتاری .
فکر می کنی موطلایی تنها دختر 9 ساله ی اسیب خورده ای است که بابا جان یادش نمی کند .فکر می کنی چند در صد بچه های کره زمین چنین تجربه ای را داشته و دارند ؟! فکر می کنی چند درصد از این بچه ها موفق بوده و هستند و با واقعیت زندگی به راحتی و یا حتی به سختی کنار آمده اند و بسیار هم موفق شده و می شوند .
سعی کن بچه ای تربیت کنی که از زیر بنا قوی باشد با هر بادی در هر سنی نلرزد .
توصیه می کنم تاپیک ویژگیهای تک فرزندان را یکبار نه ، هزار بار دیگر بخوانی .
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خانم بالهای صداقت مسئله مهم تر همان تقویت توانایی هایتان است که غیر از حقیر دوستان دیگر هم این توصیه را به شما داشتند . باور کنید دیگر نباید وقت و عمر تان را برای گرفتن راهنمایی از این و آن تلف کنید به اندازه لازم راهنمائی شده اید اکنون وقت عمل است در وهله اول راهکاری برای تامین نیاز های مالی خود و فرزندتان پیدا کند و همزمان همسر تان را برای جدایی تحت فشار قرار دهید ( کاری که او هر گز از شما انتظار ندارد ) شاید همین تلنگری برای بیدار شدن همسر تان باشد که البته بعید به نظر می آید.
خانم محترم شما یک زن تحصیل کرده و توانایی هستید مطمئن باشید با راهنمائی هایی که دوستانتان در این تالار کردند خاصه جناب سنگتراشان که ایشان هم حل مشکلتان را در توانایی شما دیده است ، دست به کار شوید
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
من دوتا راه حل دارم
1- برم باهاش صحبت کنم؟
2- مستقیما برم دادگاه دادخواست طلاق به علت عدم پرداخت نفقه بدم؟
کدومش بهتر هست
مدیر تالار منتظرم
دوستان
من تصمیم گرفتم قاطعانه برم فردا به شوهرم بگم بیا توافقی طبق این شرایط جدا بشویم
1-تمام حق و حقوق من را بدهد
2-بچه را هم اگه میخوای بگیر
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
من دوتا راه حل دارم
1- برم باهاش صحبت کنم؟
2- مستقیما برم دادگاه دادخواست طلاق به علت عدم پرداخت نفقه بدم؟
کدومش بهتر هست
مدیر تالار منتظرم
دوستان
من تصمیم گرفتم قاطعانه برم فردا به شوهرم بگم بیا توافقی طبق این شرایط جدا بشویم
1-تمام حق و حقوق من را بدهد
2-بچه را هم اگه میخوای بگیر
خوشحالم که بالاخره به این نقطه عطف رسیدین و تصمیم گرفتین...
میدونین، خود تصمیم گیری یه هنره...یه توانایی مهم!:104:
در مورد خود تصمیمتون نظر خاصی ندارم، اگرچه نمیدونم، جسارت اجرای تصمیمی رو هم که گرفتین دارین یا نه...
مثلا اینکه همسرتون بگه من بچه رو میخوام(که با توجه به خانوادش و مشکلی که با شما هم دارن بعید نیست)، چیکار میکنی؟ میتونی بدون مو طلایی زندگی کنی؟
چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم، ترجیح میدم در این مورد مدیر همدردی بیاد و نظر بده یا دوستانی که تجربه بیشتری دارن...
فقط خوشحالم از اینکه به این مرحله رسیدین و قدرت و توانایی تصمیم گرفتن رو پیدا کردین:72::104:
کامران