سلام
دف دف نوشی عزیز برایتان پیغام خصوصی گذاشتم. در صورت امکان بازدید کنید ممنون میشم.
سلام
اف اف نوشی عزیز برایتان پیغام خصوصی گذاشتم. در صورت امکان بازدید کنید ممنون میشم.
:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
دف دف نوشی عزیز برایتان پیغام خصوصی گذاشتم. در صورت امکان بازدید کنید ممنون میشم.
سلام
اف اف نوشی عزیز برایتان پیغام خصوصی گذاشتم. در صورت امکان بازدید کنید ممنون میشم.
:72:
مدیر محترم همدردی
لطف کردید و از من خواسته بودید که خلاصه ای از مشکلم و نظرات دوستان را عنوان کنم تا راهنمایی فرمایید.
من 5 سال است که ازدواج کرده ام و در این مدت با یک چالش اساسی روبرو شدم :: عدم مسولیت پدیری همسرم و بدقول بودن او
با وجود اینکه ایشان دارای نقاط مثبت فراوانی است من جمله :عاطفی بودن ،درک شرایط روحی من،تشویق هرچه بیشتر من به رشد اجتماعی و درسی,امکان ازادی معقول و...
اما هنوز بعد از 5 سال یک شغل ثابتو ابرومند که هزینه زنذگی مرا تامین کند ندارد
من تصمیم گرفتم از ایشان دور باشم تا هر دو روی نقاط ضعفمان کار کنیم و بتوانیم به دور از بحثهای تکراری و فرسایشی در میحطی ارام به حل مشکل بپردازیم
در این مدت من روی خشم و عصبانیت و کنترل گری و... کار کردم و ماحصل ان تغییر 180 درجه ای خلقیات من بود (میخواستم با احترام و عشق و ابراز محبت و تغییر خودم او را تشویق به تغییر کنم)
اما ماحصلش تنها ایجاد رابطه ای خوب بین ما بود انهم در صورتی که من از همسرم چیزی توقع نداشته باشم
این را هم اضافه کنم که ایشان به ضعف خود کاملا معترف هستند و اضها ندامت می کنند اما در عمل هیچ اتفاقی نمی افت
من کم کم دارم احساس قربانی شدن می کنم. میدانم هر تصمیمی هزینه ای دارد اما نمیدانم کدام درست است دلم میخواهد بهترین راهکاری را باعث ترمیمو رفع این مشکل بدون صدمه زدن به زندگی مشترکم را پیدا کنم؟؟
یعنی هیچ راهکاری نیست که در ایشان تغییر مثبت ایجاد کند
اگر طلاق بگیرم ایا این خلا، عاطفی را که عمیشه او به بهترین نحو پر می کرده چگونه پر کنم
واقعا نمی دانم کار درست چیست؟؟؟
سلام اریو عزیزم
خوشحالم که از مدیر تالار درخواست راهنمایی کردین
منو که عالی راهنمایی کردن
امیدوارم مشکل شما هم به زودی حل بشه
یه کمی مشکلاتمون شبیه به همه
عدم مسئولیت پذیری همسرانمون ولی مال من حادتره
نمی دونم عزیز گلم
همیشه به اصلاح فکر کن نه بریدن
یه رابطه را هروقت بخواهی می توانی قطع کنی ولی ایجاد ارتباط خیلی سخته
برات آرزوی شادی و آرامش دارم
طلاق راه حل درستی نیست . طلاق گرفتن دل شیر می خواهد و نباید به عنوان اولین راه حلها مورد بررسی قرار گیرد .
باید همسرتان را نزد دکتر مشاور بالینی بفرستید . پزشک می تواند مشگل وی را ریشه یابی کند و روی عوامل درونی ایشان کار کند .
تصمیم گرفته بودم تنها به خودم فکر کنم و یادم بره چه برزخی دارم دست و پا میزنم خواستم فقط به خوبیهاش فکر کنم خواستم منتظر باشم ببینم کی درست میشه اما در عمل خونسردی و قول و وعد های الکی اونو میبینم دیگه نمیتونم اخه تا کی؟؟؟؟
در طولانی مدت با این تفکر اونهم تنها،دارم کم میارم.
تمرکزم بهم ریخته،گریه های طولانی دارم،احساس خشم و هزاران احاس بد دیگه
میدانید به اعتراف دیگران من ادم باهوشی هستم اما از انتخابم جدیدا به شدت دچار شک شدم و خدا را شکر مکینم که بچه ندارم.
دیروز بعد از یه جر و بحث اعلام کرد یا تا اخر این ماه من سر یه شغل ثابت میرم و یا همه چی تموم میشه و تو اروم باش و....
البته خودش گفت تو اینقد برام مهم هستی که به اب و اتیش بزنم اما من بعد از هزار بار قول و وعده و عید دادن دیگه به حرفاش اعتماد ندارم
یکی نیست به من بگه چرا این ادم با این همه خوبی در مورد این مسایل این شکلیه؟؟
احساس می کنم سر کارم!!!با هر کی خودمو مقایسه میکنم میبینم که من کمترین را خواستم و این حق من نبود
درسته مرد روشنفکرو اقاییه اما چه فایده؟؟اگه الان این تصمیم را نگیرم شاید مثل5 سال گذشته به امید یه روز که درست شه اما نشد باز سر جای اولم باشم
خیلی کلافه ام خیلی....
مراجع محترم اریو
متاسفانه خلاصه شما فاقد راهکارهای ارائه شده دوستان و همچنین کارشناس محترم تالار همدردی ff-nooshi بود ، همچنین هیچ اشاره ای به انجام دادن این راهکارها و نتایج حاصل نکرده بودید. لذا لازم بود که همه 76 پست قبلی مورد بررسی قرار بگیرد و پاسخ عطف به آن زده شود که مدتی به طول انجامید.
سلام اریو
به خاطر کثرت پستها و توضیحات از شما خواسته بودم خلاصه آن را ایجاد کنی و هم مشکل و هم راه حلها را که گرفته ای ذکر کنی و نتایجی را که گرفتی بنویسی، اما وقتی پست 72 شما را در این رابطه دیدم، متوجه شدم شما ناخودآگاه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده اید. و شاید خودتان ندانید که چرا به راه حلهای ارائه شده اشاره نکرده اید.
این پست من شاید بدترین جفایی باشه که می توانم در حق نظرات تخصصی یک کارشناس حرفه ای مثل ff-noshi انجام دهم. و اگر نبود قولی که به شما مبنی بر پاسخدهی داشتم هرگز به خودم اجازه دخالت در این تاپیک را نمی دادم
من مجبور شدم دوباره تمام پستهای این تاپیک را تک به تک مورد توجه قرار دهم.
واقعا به ff-noshi ، خدا قوت می گویم که چنین هنرمندانه و متخصصانه و دلسوزانه با روند بسیار منطقی و صحیح تاپیک را هدایت کردند و روشهای کاربردی را با شما کار کردند.
لذا راهکار ایشان کامل و مفید هست. لذا شما باید همانها را مجددا بررسی کنید، نت برداری کنید و به کار بگیرید به خصوص این پست:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ff_noshi
اما در اینجا من سعی می کنم همان مطالب را کاملا صریح خلاصه و نتیجه گیری کنم:
اگرچه همسر شما مقداری در مورد مسئله مالی و انجام آنها کوتاهی می کند(که البته می توان تا اندازه ای یک نقطه ضعف دید، اما مهم نیست چون در یک زندگی خوب به مرور حل می شود).
اما مشکل اصلی این زندگی بیشتر متوجه شخص شما و انگاره ها و انتظارات و توقعاتتان هست. شما فردی کمالگرا هستید که علیرغم هم موفقیت هایتان هیچ وقت از زمان حال خودتان و آنچه بوده اید لذت نبرده اید. شما صرفا به دنبال کسب موفقیتها و امتیازات و ... در آینده هستید که شاید به وسیله آنها آرام بگیرید. این سراب خیالی که شما در پیش رو همیشه ترسیم کرده اید ، لذت حال را از شما گرفته است.
شما از ترس اینکه ممکن است در آینده به خاطر بی مسئولیتی همسرتان (به زعم شما)، زندگیتان احتمالا دچار مشکل شود. همین اکنون نقدا زندگی خود را به آتش کشیده اید و از سوزش آن گریه می کنید.
اگر این نیشتر من طی این پست شما را به هوش نیاورد و این شوک زندگی شما را احیاء نکند، باید بدانید وضعیت فکری و ذهنی شما بسیار از آنچه من حدس زدم آسیب رسان تر هست. و ممکن است صدها مشاور هم نتوانند برای شما کاری کنند.(همانطور که با ظرافت از زیر نظرات کارشناسی ff-noshi شانه خالی کرده اید).
راهکار کاربردی همان است که ff-noshi توضیح داده است و من فقط صریحا در ذیل مورد تاکید قرار می دهم.
مسائل مالی اصلا به شما مربوط نیست. و اصلا اجازه نداشته اید همسرتان را از خودتان جدا کنید. شما به خاطر همه مثبت های همسرتان باید عاشقانه در آغوشش باشید و امور مالی را هم به او بسپارید.
نترسید شما هرگز مفلس و در آینده از نظر مالی مفلس نخواهید شد.
اگر مشکلی باشد اکنون هست و اکنون هم صرفا به خاطر ترسهای توهمی شما به آینده است که این مشکلات برایتان ایجاد شده است.
شاید کنار گذاشتن تحصیلات، شغلی و فعالیت های اجتماعی به شما آرامش و رشد بیشتری در زندگی بدهد.
متاسفانه به صورت تومور واری در ذهن شما مسائل مسئولیتی و مالی همسرتان رشد کرده است. و این مسئله چون سرطان در همه زندگی شما منتشر شده است.
فراموش نکنید مبدا این تومور و مشکل درذهن کمالگرای شماست. اگرچه عامل تحریک آن بعضی رفتارهای همسرتان باشد.
شما هر وقت یاد بگیرید که :
اصلا کسی نباشید،
نخواهید رشد کنید،
نخواهید کنترلگر باشید و دست و پا نزنید،
و نخواهید زندگی را (با این تقلاها و افکار ها و ترسها ) حفظ کنید و زحمت بکشید
و در عوض حالت ریلکس بروید. و مسئولیت های زندگی را به همسرتان واگذار کنید (حتی اگر شانه خالی می کند) آن وقت خود را خوشبخت ترین زن دنیا خواهی دید که گرمترین کانون خانواده را دارد.
البته اگر تمایل داری کار کنی، یا تحصیل کنی یا در خانواده پول خرج کنی، صرفا به خاطر تفنن و علاقه می توانی پول در بیاوری و خرج کنی یا قسط بدهی یا ....
اما اصلا فکر نکن که زندگی شما وابسته و نیازمند به این پولهاست. چه بسا همین پولها مبدا آسیب زندگی شما باشد.
شما نه به خاطر زندگی بلکه به خاطر نیازمندیهای شخصیتی اتان کار می کنید و پول خرج می کنید و اینگونه ارضاء می شوید و شاید این مسئله همسر شما را به عقب می راند که کمتر در این حوزه تلاش کند.
پس یا کار نکن و پول در نیاور، یا اگر اینکار را کردی به آن به عنوان یک ضرورت زندگی نگاه نکن.
بلکه به عنوان یکی از نیازمندیهای شخصیتی خود بدان. و تصور نکن که لازم است همسرت هم با کار و برنامه ریزی و پول در آوردن نیازمندیهای شخصیتی شما را جواب دهد.
دقت می کنید.
مشکل شما پول و امنیت مالی و اقتصادی خانواده نیست.
مسئله شما ترس از کهتری ، ترس های موهومی مثل شکست در زندگی و .... ... هست.
شما می توانید برای کاهش ترسهایتان از طریق مشاوره حضوری پیگیری کنید. حداقل بدانید که مشکل شما خانوادگی نیست. مشکل شما فردی هست و باید آنرا درمان کنید.
اریو گرامی ، امیدوارم ذهنتان دنبال مسائل حاشیه ای نرود. همه مراجعان سروران ما هستند و شخصیت کمک جوی آنها نشانه بالندگی و بزرگواری آنهاست و من همیشه خودم را کوچک همه آنها می دانم.
ما مشاوران گاهی لازم است با مراجعان آسیب دیده، هم حسی کنیم، و شاید بر اساس رویکردهایی با آنها و طرز نگرششان همراه شویم. اما گاهی مثل اینجا لازم است که رویکردم بسیار محکم باشد. چون وظیفه خود می دانم شما را دقیقا متوجه اصل مشکل کنم و صریحا شوک لازم را جهت احیاء زندگی شما وارد کنم.
امیدوارم این شوک شما را به هوش آورد.