RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
بله ولی امین باید این امتحانشو خوب پس بده.
برای آغازش هیچ تلاشی نکرد ولی الان برای نگه داشتنش چی ؟؟؟ من زن قانونیشم و اگه او بخواد هیچ کس هیچ کاری نمی تونه بکنه. الان که راحت تره شرایط!!!
نه نمی تونم دوباره من بخوام و من کوتاه بیام و من همه چیز رو بسازم. دیگه نه. باید این مرد امتحانشو پس بده. الان این مسئله بود فردا چی ؟؟؟ برای مسائل بزرگتر چی ؟؟؟
یا نباید شروع می کردم یا حال که شروع شده باید تا تهش بروم. او هیچ تلاشی نکرده. باید به من ثابت کنه لیاقت گذشت ها و فداکاری های که کردم و در آینده شاید باز هم خواهم کرد داره. باید تلاششو بکنه.باید ثابت کنه مرده و می تونه از پس مشکلاتش خودش به تنهایی ( نه با همفکری مادر و خواهرش !!! ) بر بیاد.
من از ابتدا ساده و احمقانه نگریستم ولی دیگه نمی تونم خودمو گول بزنم. واقعا نمی تونم.
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
نازنین جان خیلی تو فکرتم ولی اینقدر موضوع حساس شده که هیچی نمیتونم بگم فقط واست دعا میکنم هر چی خیرو صلاحته واست پیش بیاد.
عزیزم مراقب خودت باش.
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
نازنین همسر تو مهارت ارتباط برقرار کردن ندارد و نهایت کاری که می تواند بکند این است که برای برقراری ارتباط به تو اس ام اس بزند و تو هم بی مهارت تر از او به جای استفاده از این فرصت به امین می گویی : اس ام اس هایت را پاک کردم ؟!
دختر جان تو و امین هیچکدام مقصر نیستید بلکه نابلد هستید . همین . شاید تنها گناه و تقصیر شما همین نابلدی در ایجاد و حفظ رابطه باشد .
به جای پاک کردن اس ام اس و اعلام این کار به امین بگو دلم می خواهد تنها تو را ببینم ، دلم برایت تنگ شده ، خاطرات خوش گذشته را با امین مرور کن ، به ننه بابای هم کار نداشته باشید . شما دو نفر یک بزرگ تر عاقل و یک رابط درست و حسابی ندارید ؟!
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
نازنین عزیز
شما اسیر افراط و تفریط هستی
پل های پشت سرت رو خراب نکن اما این شرایط فرصت خوبیه برای پیدا کردن راه اعتدال...موق باشی
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
واقعا نازنین جان ادم توی این شرایطمیمونه بهت چی بگه....دقیقا حس میکنی روی مرزی؟نه مرز خوشبختی و بدبختی بلکه مرز بودن با امین یا نبود امین......هیچی تا الان نگفتم چون میترسم گفته هام اثر و برداشت عکس داشته باشه همین چند وقت پیش در یکی از تاپیک ها ولی دلم راضی نشد هی سکوت کنم.......
به نظر شخصی من امین بیش از اندازه به قدرت تو تکیه کرده و از بعضی جهات خیال خودش رو راحت میدونه هنوز هم فرصت این به وجود نیومده که از نظر قدرت مالی و کاری بعد از ازدواج با تو و بعد از این پشتیبانی تو چه خواهد کرد....این که اوی س.م.س بزنه برای اشتی و با یه بوس و کرشمه پای تلفن به نظر من شایسته زن و شوهر ها نیست عروسک بازی که نمیکنید با هم دچار مشکل شدید هنوز هم سو خونه زندگی نرفتید پس اگر هم بنا به ادامه زندگی هست باید محکم و جدی حل بشه بارها شاهد بودیم به هر نحوی سعی به صحبت باهاش داشتی پس تو درست بیان نمیکنی یا اون درست نمیشنوه یا شاید هم دوست نداره بشنوه چون به نفعشه که نشنوه......تعیین کننده حقیقت این حرف ها برای من یا امثال من نیست چون تو با اون طرف بودی و خواهی بود اگر با خود امین نباشی با عواقبی که اون توی زندگیت گذاشته خواهی بود تا اخر عمرت حتی طلاق هم اونو از زندگیت پاک نمیکنه فقط وجودش رو میبره.این هم که الان خودت رو هی با شرایط وفق بدی بعد از این همه زحمت هایی که کشیدی به نظر من اشتباهه خیلی محکم هم بزنی باز هم اشتباهه چون اون هم یه مرده و حسه درونی او قدرت رو میطلبه.....من جای تو بودم نسبت به بی مسولیتی که در همسرم دیدم کوتاه نمیومدم.....
من ادم راحت طلبی هستم ولی اگردر شرایط تو بودم خیلی متفاوت عمل میکردم میزدم محکم زیر همه چیز قدرت مالی که داشتم استقلال هم که داشتم خونه هم که دارم میگیرم بعد میشستم سر جام....اخر سر نمیگفتم مقصر فلانی یا فلانی میگفتم خودم خواستم خودمم مسول هر احساسیم که داشته باشم میتونی حس خوشبختی یا بدبختی داشته باشی یا حس قدرت یا حس تنهایی یا حس ارامش انتخاب کننده هر کدوم این ها تویی......
ما دو کارگر داریم که میان ساختمان برای کار هر دو توی یه محدوده زندگی میکنن و وضع مشابهی دارن یکی چنان خدا رو شکر میگه برای داشته هاش و لذت میبره حتی از کارش که کارگریه(بی احترامی به این صنف نمیکنم بلکه منظورم زحمت زیادیه که میکشن)موقع کار اواز میخونه یه بار خالم گفت این از هر ادمی خوشبخت تره باهاش یه بار حرف زدمنازنین واقعا خوشبخت بود برام تعریف کرد که مدیر دفتر بوده کار درست و حسابی و مال و منال و زن و بچه خیلی خوبی داشته سر یه قمار بازی همش رو از دست میده و بچه هاش دیگه ادم هم حسابش نمیکنن ولی در عوض میگفت قدرت این رو داشتم که اومدم صفر زحمت میکشم شب نون میخورم این لذت داره میگفت نفس عمیق میکشم شکر که قدرتشودارم منظورم از این همه حرف اینه که باور های ماست که درست و غلط رو مشخص میکنه هیچ کسنمیتونه بگه فلانی راه درست میره یا غلط چون باور هامون متفاوته الان وقتشه نازنین ببینی چی میخوای؟الان کوتاه نیا بری توی زندگی بدتر میشه......الان بهتر از 3 سال دیگس.......یادته یه بار بهم گفتی ادمی رو میخواستی ولی بخاطر قبول و عام نبودن جامعه کنار کشیدی؟این دفعه فقط بهخودت فکر کنو انتخاب کن....میدونی اگرجدا بشی شاید تا سال ها موقعیت ازدواج نداشته باشی و تنها باشی ایا میخوایبرای خواسته هات این هزینه رو بکنی؟؟؟؟؟بزرگترین فروشنده نفت در تگزاس وقتی ازش درمورد موفقیت میپرسن میگه باور ها و ارزش هات رو تعیین کن برای نگهبانی از اون ها توی طول مسیر زندگیت هزینه ها رو براورد کن و بپرداز...........
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
نازنین عزیزم
زندگی میدان مبارزست اگه به این اصل معتقد باشی هیچوقت میدونو خالی نمیکنی.خانمی تجربه این سالهای زندگیم به من نشون داد که اگه چیزی رو از مردی می خوای اصلا و ابدا با لج و لج بازی نتیجه که نمی گیری هیچ روز به روز از هدفت دور تر می شی مخصوصا اگه اون مورد در ارتباط با خانوادشون باشه و مخصوصا اگه تو سالهای اول زندگی باشی.
عزیزم صبور باش و اگه می خوای زندگیتو حفظ کنی بازم می گم اگه می خوای !!این راهش نیست همیشه حمله های رودر رو و مسلحانه و با ضربه احتمال فیلورش خیلی خیلی زیاده در صورتیکه ضربه های آرام آرام و توی دراز مدت و پنهانی خیلی کارسازه پس این علم اشکار دشمنی با خانواده امینو فعلا بذار کنار.بدون اینکه کاری به فامیلش داشته باشی اونو جذب خودت کن و بهت قول می دم بعد از چند سال برنده نهایی خودتی.یه که سیاست زنونه داشته باش و در مورد مسایل مالیتم بازم تکرار می کنم این آرتیست بازیتو بذار کنار اصلا با پولات طلا بخر چه می دونم سهام بخر ولی خونه و ماشین و خرج زندگی با اونه عزیزم شوهرتو تنبل بار نیار.
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
خلاصه می گم : همسرم اومد دنبالم ناهار رفتیم بیرون - حرفامون رو زدیم بعد رفتیم خرید بعد هم اومد خانه ما تا 2:30 شب مامان اینا داشتن باهاش می زدم. خودشم ناراحته و می گه من تا مستقل نشوم اون طور که باید و شاید نمی تونم حرف بزنم.
خلاصه مطلب : من دیگه با اونا هیچ ارتباطی نخواهم داشت.
مادرش عمل کرده 8 روز پیش. خب من خبر نداشتم که بیمارستان هم نرفتم. 5 روز دیگه هم تولدشه زنگ نخواهم زد.
دوستان من خیلی حرف ها و کارهایی رو که کرده بود براتون نگفتم. خانوادم مامان اینا بهشون برخورده بود. مادرم به امین گفت : ما که با هیچی نازنین رو به تو دادیم مردم کلی حرف زدن که چرا مگه عیب و علت داشته؟؟؟ مامانتم که همه جار می ره هی حرف می زنه دیگه کاملا مهر تاییدی که حتما دختره عیبی داشته !!!!
مامانم به همسرم رک گفت : ما برای پدرت که بیمارستان بود اون همه اومدیم و رفتیم و کار کردیم ( دوستان توی پست قبلی ام کاملا شرح دادم ) آخرش چه طور تشکر کردن و جوابمونو دادن که حالا توقع دارن برای مادرت بکنیم!!!!! ما هر کاری کردیم قدمی برداشتیم برای خانوادتون فقط نتیجه عکسشو دیدیم ! ( همسرم هم قبول داره خدارو شکر. وقتی مامانم گفت حق رو به ما داد ولی همش می گه حساب منو با اونا یکی نکنید. من چه کنم ؟!)
پدرم گفت : عید اوله عروسشون ( گرچه عید ما زیاد داشتیم و انگار نه انگار!) اگه اومدن دیدنش ما هم می یام بازدید خانه جدید و عیدتون مبارکی وگرنه بگو کلا دور ما رو خط بکشن. پدرم گفت : اگه عروسشونو نمی خوان مهم نیست خود دانند!!!
دوستان خانواده من هی می خوان جوش بدن. اونوقت اونا...
مامانم هم توی اتاق بهم گفت : امین پسر خوب و سالمیه و زندگیشو دوست داره. خودشم از اونا ناراحته. ول کن . حسابشو هم ، من و پدرت و هم تو از خانوادش جدا کن. می گه اگه روابط دوباره برقرار شد دیگه دخالتش نده. هر مشکلی با مادرش پیدا کردی خودت حرف بزن و جواب بده. امینو قاطی نکن.
خلاصه که من توی دل خودم به همسرم تا سالگرد عقدمون فرصت دادم عشق و تعهداتی که پریشب تو خونمون داد رو بهم ثابت کنه. امیدوارم نتیجه همونی بشه که باید باشه نه اونی که توی ذهنه منه...
ممنونم که تنهام نذاشتین و ممنونم که راهنماییم کردین. چشم چشم چشم به تمام حرفاتون گوش می دهم.
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
خیلی خوشحال شدم نازنین جون
ایشالله همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
خدارا شکر انگار هر چی داریم به عید نزدیکتر میشیم عیدی ها بیشتر میشند.
خیلی خوشحال شدم . خوشبخت باشی
اول چکامه دوم نازنین ببینیم سومی کیه که خوش خبر میاد روی خط
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
آفرین به این کولاک . دختر تو خیلی توانایی . انشالله خوشبخت باشی . این دفعه به جای اینکه گوش های قشنگ ات را بکشم از طرف من لپهای خوشگل ات را بکش و یک بوس بر پیشانی و گونه هایت بنشان .آفرین به امین نازنین که برای حفظ زندگی اش و نگهداری تو راه کوتاه آمدن و پیاده شدن از خر شیطان را پیش گرفته .