RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
صبا جان
به خودت بگو این تنها راه نجات زندگیته. مگه نه اینکه برای زندگیت هر کاری حاضری بکنی. ان همون کار مهمه. پس مرتب با خودت اینو تکرار کن که چون زندگیتو و همسرتو دوست داری باید این کار رو بکنی. باور کن اینقدرها هم سخت نیست.
من مطمئنم تو موفق میشی عزیزم.
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
الینای عزیز بازم ممنون:43:
5 شنبه مامانش اینا با ابجیشش دعوتشون کردم خونمون واسه ناهار .ابجیش چون خونه شونو دارن میسازن وکارگر داشتن زودتر از مامانش اینا پاشود که بره موقعه ی که میخواست بره گفت این همون ادکلانه که سعید(شوهرم) گفته بود دوستش واسش اورده چند روزی باشه اینجا(خونه ی مامانش)میام میبرمش اون موقعه شوهرم خواب بود و حرفها رو نشنید بعدش که همه رفتن داشت اماده میشد بره بیرون بهش گفتم دلیلت واسه اینکه به من دروغ گفتی چی بود گفت در مورد چی بهت دروغ گفتم منم بهش گفتم اون ادکلانه رو کی واست خریده مگه نگفتی ....این قیمتش بوده من از همونجا پرسیدم قیمتشو یه چیز دیگه گفته اونم همون قیمتو تائید کرد وگفت منم هنینو گفتم بعد قضییه ی خواهرشو گفتم اونم با لهن مسخره بهم خندید و گفت بیکاریا مثلا ازت میترسم که دروغ بگم منم گفتم زنگ میزنم به خواهرت ببینیم تو همچین حرفی زدی یا نه گفته خوب بزن گفتم حرفشو قبول داری با مکث گفت اصلا تو چیکار داری که کی خریده به تو چه من حرف هیچکی رو قبول ندارم منم از پیشش اومدم کنار بعد خودش زمزمه میکرد ..کی واست خریده:58:میخندید دوباره میگفت کی واسم خریده :58::58:منم رفتم بالا پیش مامانم اینا اونم که بعدش رفته بود بیرون اخر شبم اومدم پایین دیدم پشت کامپیوتره بهش هیچی نگفتم که خودش برگشت گفت علیک سلام منم گفتم سلام ورفتم خوابیدم فردا صبح مامانش بهمون زنگ زدن وگفتن ناهار بیاین اینجا به داداشش گفت بیا دنبالمون من بهش گفتم 3 نفره رو موتور نمیتونم تو برو خودم میام اقا بهش برخورد گفت بچه رو اماده کن تو خودت میدونی منم امادش کردم موقعه یکه میرف بابام بچه رو ازش گرفته بود(البته از هیچی خبر نداشتن)و باهاش بازی میکردن تا مثل همیشه من بیام باهم بریم من اماده شدم رفتم بیرون که دیدم برادر شوهرم ماشین اورده سرتونو به درد نیارم رفتیم اونجا موقعه ی ظرف شستن خواهر شوهرم بهم گفت چی شده باهم دعوا کردین منم کل ماجرارو بهش گفتم ساعت 5و6 بود که شوهرم پاشو که یه سر بره خونه وبعدم بره سره شیفت کاریش (باید عصر می رفت سر کار)منم باهاش رفتم .......شب ساعت9:30 بود من بالا بودم که بهم زنگ زد گفت تو حرفی به بابام زدی من گفتم نه قسمم داد منم گفتم نه قطع کرد امروز صبح یه نیم ساعت پیش مامانش زنگ زدن از حرف زدنشون معلوم بود میخواستن ببینن خبری نشده پرسیدن سعید کجاست گفتم شیفته فردا میاد بعد احوال پرسی کردن....من ازشون پرسیدم بابا حرفی زدن به سعید گفتن مگه چی شده منم گفتم که زنگ زده به من(دیروز مثل اینکه فهمیده بودن ما باهم مشکل داریم بعد از رفتن ما از خواهر شوهرم پرسیدن و اونم گفته باباشم جوش اومدن زنگ زدن بهشو حسابی باهاش دعوا کردن )باباش گوشی رو گرفتن وگفتن من دیروز زنگ زدم بهش گفتم چته چرا زنو بچه تو اذیت میکنی مگه این همون نبوده که واسش با ما دعوا میکردی ومیگفتی خدا یکی.... یک در میون یا 2 روز یه بار میای خونه اونم پامیشی میری بیرون یا کافینت مگه زنو بچه واسه خونه استخدام کردی اگه بخوای ادامه بدی تردت میکنم اصلا فکر نمی کنم پسری دارم .............. باباش گفتن تو روش وایسا من پشتتم واسه چی هرس می خوری مگه کیه جلوش وایسا بگو یا من یا دوستات بگو این بچه ات باشه واسه خودت منم میرم پی زنگیم مگه پدر مادرت تو رو از سر راه اوردن که اینقدر تحمول میکنی سفت ومحکم حرفتو بزن بگو تکلیفمو روشن کن من با درو دیوار ازدواج نکردم اگه میخواد بره کافینت یا هر جا باهاش برو بگو خسته شدم ..............من پشتتم فقط جلوش وایسا اینا رو که گفتن یه جورایی پشتم قرص شد وحالا اصل مطلب: به نظرتئن چیکار کنم کمکککککککککک خواهش میکنم بگین چیکار کنم فردا شوهرم میاد کمکم کنید:203::203::203::203::47:
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
صبا جان
حالا که پدرشوهرت پشتته بهتره محکم جلوش وایسی بذار بهش فشار بیاد و بفهمه که تو خسته شدی از این کارهاش. البته من جریان ادکلن رو متوجه نشدم .
این درست نیست که تو رو فقط واسه خواب بخواد و بقیخه روز سرش جای دیگه گرم باشه. البته مواظب باش خیلی تند نری.
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
نمی دونم خانواده شوهرت چه جور آدمایین ولی مطمئنی که می خوان پشتت وایسن؟ رفیق نیمه راه نیستن؟ دنبال بهانه ای برای خراب کردن زندگیت نیستن؟ واقعا دوست دار شما و زندگیتون هستنو می خوان زندگیتون پا بگیره؟
ببخشید اگه ناراحتتون کردم واقعیتش من یه جورایی در مورد خانواده شوهر دید مقرضانه ای پیدا کردم
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
دوست عزیز از زندگیت چه خبر؟مشکلت حل شد؟
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
سلام به همه سال نو مبارک
امیدوارم مثل سال نو زندگیتونم نو وهمراه با شادی بشه:46::43:
مشکلم اون روز وقتی اومد دوباره باهاش در میون گذاشتم و گفتم که خسته شدم دیگه نمیتونم تکلیفم رو روشن کنه اماده شد بره بیرون همراش شدم هرچی گفت جوابشو ندادم گفت برگرد خونه راه افتادم دنبالش اون روز دعوای حسابی کردیم تو راه باهاش قهر کردم برگشتم خونه برعکس همیشه زود برگشت عذر خواهی هم کرد مثلا مشکلو حل کرد بهش گفتم باید یا منو یا کاراشو بذاره کنار اونم تقریبا قبول کرد بعد اون ماجرا ما نقل مکان کردیم اومدیم خونه اجاره ی اینجا کمتر میره بیرون بعد از ظهرا بیشتر یا خونه هست یا منو با خودش میبره ولی با این وجود بازم یه وقتایی اذیت میکنه بازم همون چت بازی یا تک زنگهایی که بهش میشه سیگار کشیدنش دروغ گفتنش... با وجود اینکه میگه منظوری نداره و فقط واسه سر گرمیه ولی من نمیتونم این مسئله رو درک کنم هنوز بهش مشکوکم واقعا نمیدونم مشکل از منه یا اون این شکاک بودن نمیذاره زندگیمو بکنم نمیدونم تا کی این مسئله میخواد ادامه پیدا بکنه پیش مشاور هم که رفتم میگه ببین اون کاری میکنه یا تو شکاکی بعد مسئله رو حل کن اخه من از کجا باید بفهمم یه جورایی بزرگ شده با این مسائل من چجوری باید درستش کنم اصلا نمیتونم در مقابلش عکس العمل انجام بدم بعد هر مشکل یا دعوایی یه جوری قضییه رو می پیچونه و منو رام میکنه که من باز میمونم ومشکلم چی کار کنم:203:
به: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
صبای عزیز
از نوشته هایت فهمیدم که همسرت هنوز در دوران مجردی سیر میکند البته تقصیری هم ندارد 23 سال سنش است وخودشو با هم سنان ودوستانش مقایسه میکند .
صبا جان ببخشید تحصیلات شوهرت چیه؟
حتما به یک مرکز مشاوره برو اگر همسرت قبول کرد با هم برید.
در ضمن عزیز م اگر توهم بخواهی چت کنی مخالفت میکنه؟
تو
شاید مقابل به مثل کنی به اشتباهش پی ببره.
مواظب خودت باش
امیدوارم مشکلت هر چه زودتر حل شود
به: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
به نظر من هم خیلی جای نگرانی نیست چون خیلی از رفتارهای ایشون نشان از بی تجربگی و خامی دارد درست مثل همسر خودم که توی سن 23 سالگی با من نامزد کرد و توی تموم دوران نامزدی با خامی رفتار کرد. به نظر من این تنها شما هستید که می تونید با سیاست و درایت خانومی ایشون رو به سمت زن و زندگی شون بکشونید. حتما از همسرتون شناخت پیدا کنید که چه چیزهایی باعث دلگرمی ایشون هست و اون رفتارها و محبت ها رو در مقابلشون انجام بدید. از این موضوع هم باخبر بشید که دوست صمیمی ایشون کی هست و چرا، چه خصوصیتی این دوست ایشون داره که باعث میشه همسرتون وقتش رو با اون بگذروه، اون وقت شما می تونید با این شناخت اون رفتار رو در خودتون تقویت کنید و همسرتون رو بهتر به طرف خودتون بکشونید.
سعی کنید با برنامه ریزی های پنهانی، جوری که همسرتون متوجه نباشند که شما این کارها رو آگاهانه انجام میدید، برنامه ریزی کنید برای پیک نیک های دو نفره، مهمونی های غیرمنتظره، حتی گاهی بیرون رفتن های ساده مثل پارک و سینما با خانواده ی ایشون، یا خانواده ی خودتون. به هر حال سعی کنید فقط با محبت در ظاهر کار و با سیاست و درایت و آگاهی در باطن همسرتون رو به محیط خونه دلگرم تر نگه دارید.
امیدوارم که موفق باشید
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
سلام صبا جان
راستش من خیلی کم پیش میاد که وارد سایتی بشم و توش عضو بشم
ولی در مورد مشکل تو یه دفعه یه راهی به ذهنم رسید...راهی که به نظرم ارزش اینو داشت که بخواه عضو شم....
چرا تو هم مثل خودش راحت زندگیتو نمی کنی...
به نظرم بهترین راه اینه که ID شو پیدا کنی و مثل یه غریبه باهاش ارتباط برقرار کنی و حتی یه خط ایرانسل بخری و وقتایی که سر کاره باهاش اس ام اس بازی کنی و وقتی کافی نته از خونه باهاش بچتی...
اینجوری حتی به علایقشم نزدیک میشی و بیشتر میتونی ابعاد روح شوهرتو کشف کنی...
البته اینکارو رو خیلی هوشمندانه باید انجام بدی... یه جوری که اصلا پی نبره تویی
باید دوباره بتونی عاشقش کنی....اونوقت در آخر وقتی بفهمه تو بودی مطمئنا براش خیلی لذت بخش خواهد بود و فقط به خودت می چسبه...
ضمن اینکه تازه تو هم به جای فقط حرص خوردن از زندگیت و از اس ام اس بازی و چت با همسرت لذت می بری:43:
تازه اینطوری مقابله به مثل هم کردی:P
RE: دارم دیونه میشم دیگه نمی دونم چیکار کنم
سلام نازی گل این تایپیکم واسه پارساله الان تقریبا خیلی بهتر از قبل شده وممنون از فکرتون من این راه رو امتحان کردم و فهمید حتی باهاش چتم کردم بعد یه مدت از اونم باخبر شده اخه ما از یه کامپیوتر استفاده میکنیم و همین باعث شده لو برم .الان یه تایپیک دیگه رو باز کردم ولی در کل ممنون از همفکریتون :43: