-
سلام دوستان عزیزم
دوران آرامش و آرام 10 گرامی ازتون ممنونم برای نوشته های دلسوزانه
الان من دارم یک دوره آرامش رو میگذرونم به قول مشاورم میگه به این دوره میگند ماه عسل بعد از خیانت ....و واقعا هم همینطوره ...همسرم خیلی مهربون و ملایم شدند...سعی میکنند چیزهایی که من دوست دارم برام تهیه کنند...و با من و دخترم تو خونه مهربان هستند...
اما...من هنوز بی اعتمادم ....به چند دلیل ...یکی این که علیرغم خواهش و ناراحتی من همچنان به همون مجتمع میرن و البته مثلا دارند آروم آروم روزهای کاریشون رو اونجا کم میکنند ...سر این مساله چندین بار صحبت کردیم و حرف زدیم در نهایت ایشون قول دادند که فقط یک روز اونجا برند اون هم برای این که با صاحب اون مجتمع پزشکی رودربایسی دارند و نمی خوان یک دفعه اونجا رو خالی بذارند که دلیلشون از نظر عقلی درسته اما از نظر عاطفی و حسی و اونچه من در طی این مدت کشیدم نه ...دوست داشتم ایشون به جبران خطای مجددشون هم که شده از اون درمانگاه کامل بیرون بیان که متاسفانه زیر بار نمی رن
دوم این که در کمال تعجب میبینم که از خواهرهای اون خانم برای پیدا کردن کلینیک مناسب دارن کمک میگیرند ...بهشون میگم چرا از اینا کمک میخواید ؟ میگند که من اینجا رو خوب نمی شناسم ( قبلا گفتم که تقریبا یک سال و خورده ایه خونه رو به شهر دیگه ای انتقال دادیم ) و اینا بچه های خوبی هستند و جاهای مختلف رو میشناسند ....و میگند که حساب اینا با خواهرشون جداست و اصلا نمی دونند که من با خواهرشون دوست بوده ام و...این موضوع هم برای من خیلی سنگینه با خودم فکر میکنم اگر کوچکترین ارزش و احترامی برای من و زندگی مشترک قائل بود اصلا دیگه دور و بر اون ها پیداشون نمیشد ...اما ...
دیگر این که به نام زدن آپارتمان رو قبلا هم گفتم حواله کردند به سال بعد ...و ازشون خواسته بودم مقداری پول برای خرج خونه بدن که اول قبول کردند اما الان بازم طفره می رند و قبول نمی کنند....و این که چون حقوقم رو تو خونه بهشون گفتم خرج نمی کنم ایشون هم مثلا اگر بیرون بریم خرج ها رو به عهده نمی گیرند البته روراست نمیگند که خودت خرج کن بلکه مثلا میگند کارتم همراهم نیست و پولم رو یادم رفت بردارم و...
از طرفی با هم رفتیم و برای خونه مبل نسبتا گرونی خریدیم ...چون مدت ها بود که لازم داشتیم اما ایشون زیر بار نمی رفت و دائم حواله به بعد میکرد اما این بار اومدند و خریدیم ...و ماشین هم ظاهرا هر روز کلی تو سایت های مختلف دنبال ماشین هستند که برای من بخرند
...من دوگانگی تو رفتارهاشون میبینم ...حس میکنم اصلا نمیخوان زندگیشون از هم بپاشه ولی اصلا اصلا هم نمیخوان ارتباطشون رو با اون خانم از دست بدن
ارتباط عاطفی نسبتا خوبی الان با من دارند اما باز هم سایه یک شک و بدگمانی در زندگی من وجود داره من نمی تونم خیلی باورشون کنم و بعد این که حس میکنم واقعا منو دوست ندارند بلکه بنا به اجبار و برای دخترم دارند ادامه میدند یا حتی گاهی اوقات فکر میکنم عذاب وجدان دارند اینو از روی کلمات و جملاتی که گاهی بی هوا همینطور که مثلا داریم تلویزیون میبینیم ، میگند متوجه میشم مثلا به من میگند« چه قدر مظلومی ...چرا کز کردی اون گوشه بیا اینطرف کنار من بنشین »...و برداشتم از این جملات دوست داشتن نیست بلکه حس دلسوزیه
دوران آرامش عزیز ...درسته اختلاف سن من و اون خانم خیلی زیاد نیست اما شما خستگی مسئولیت و کار و زندگی مشترک رو که حتما حتما در چهره من بازتاب قوی ای داشته در نظر بگیرید و اون وقت حق رو به من میدید ...من عکس های اون خانم رو دیدم و اگرچه بعضی از دوستان در همین سایت برای من نوشته بودند که الان چهره رو با فتوشاپ تغییر میدهندو...اما واقعیت اینه که من الان چهره ام با چهره معمولی و بدون ادیت اون خانم فرق داره و طراوت و شادابی ایشون رو ندارم
آرام 10 عزیز
مشاورم هم همین صحبت شما رو تکرار کردند که ضمانت مالی بسیار مهمه ...اما مگه همسرم زیر بار چنین تعهدی میرند؟ در واقع ایشون به هیچ وجه چنین تئوری رو قبول نداره و اصلا نمی خواد بپذیره که باید تاوان و خسارت بده ...
...از همتون تشکر میکنم
نوشته های شما برای من آرامبخش ترین جملات دنیاست
:72::72::72::72:
-
ماری عزیز
نمیدونم نوشته هام برات مفید هست یا نه، اما خیانت یه مرد به زنی مثل شما خیلی پذیرشش برام سخته، زن قوی و نجیبی که برای زندگیش هم مرد بوده و هم زن، نمیتونم چیزی نگم...
من میدونم که حس یک زن تو این مواقع هیچگاه اشتباه نیست. به حست اعتماد کن و ببین آخر آخرش چه تصمیمی میخوای بگیری.... کسی که خواب هست رو میشه بیدار کرد اما کسی که خودش رو به خواب زده، نه...چیزی که از گفته هات پیداست این آقا هم خدا رو میخواد هم خرما رو... نذار دیگه مشکلات زندگی این مرد که بعد از این همه گذشت و وفاداری و خونه داری و نجابتت با خیانت جوابتو داده بیشتر از این پیرت کنه. خودت رو دریاب....
خستگی را تو به خاطر مسپار
که افق نزدیک است ...
و "خدایی" بیدار
که تو را می بیند
و به عشق تو همه حادثه ها میچیند ...
که به یادش باشی
و بدانی که همه بخشش از اوست
و همینش کافی است....
از صمیم قلبم برات دعا میکنم.... انشاالله که هر چی خیره برات پیش بیاد
-
سلام ماری 22 جان . خوبی ؟ امیدوارم حالت بهتر بشه.
من یه پیشنهادی داشتم.
به نظرم به یکی از اعضای خانوادت یا خانوادش بگو.
نمیگم همه جا جار بزنید.
منظورم اینه که این آقا احساس نکنه شما بی پشت و پناه و پشتوانه هستید.
شاید بهتر باشه پدرشون از کارشون خبر داشته باشند.
-
مهربونی عزیز به نظرم کار درستی نیست در این مرحله کسی رو در جریان بذارن...چون قبحش که ریخته بشه این کار برای همسرشون راحت تر میشه...ماری جان خوشحال شدم نوشته هاتو دیدم اینکه میگی همسرت برا خونه مبل خریده و دمبال خرید ماشین برای تویه علامت خوبیه، یعنی اینکه تو موفق شدی مجبورش کنی به خرج کردن (هرچند کم ولی بازم ارزش داره ) همینجوری ادامه بده عزیزم...اینکه میگی عذاب وجدان داره خیلی هم خوبه ،این خودش یه عامل بازدازنده و محدود کننده هست ...ببین همسرت با اون خانم رابطه عاطفی داشته و طبیعیه که هنوز بهش تمایل داشته باشه و از بین رفتن این حس زمان میبره ...تو خیلی زن قوی و با اراده ای هستی...من اگه جای تو بوذم اصلا نمیتونستم تو این شرایط خودمو جمع و جور کنم.فقط زمان میبره و صبر زیاد میخواد.یه چیز دیگه ماری، احساس من اینه که زیادی همسرت رو برا خودت بزرگ کردی و بهش بیش از حد احترام و توجه نشون دادی(احتمالا به خاطر موقعیت شغلیشه) جای خودتو با همسرت عوض کن و همه این عشق و احترام و محبت رو به خودت بده ...همه کارایی که برا همسرت کردی الان برا خودت بکن ، چون لیاقتت بیشتر از ایناست! تا خودت رو عاشقانه دوست نداشته باشی و ارزش برا خودت قایل نشی کسی نمیتونه دوستت داشته باشه...با خودت مهربون باش نوازشش کن لوسش کن ...
بازم بیا برامون از خودت بنویس....
-
سلام مارى جان
تو زندگى انسان ها بعضى بحران ها هستن كه ميتونن بزرگ ترين ضربه هاى احساسى و حتى جسمانى رو براى افراد به دنبال داشته باشن كه يكى از اون ها هم خيانته.
تمام صحبت هاى دوستان از اول تاپيكت با فرض قطعى اين بود كه خيانت همسرت ادامه داره و واقعا نيازى به اثبات وجود نداشت. رفتارت براى تعقيب همسرت نسنجيده و عجولانه بود. ولى خب ما كه اينجا بيرون گود نشستيم خيلى راحت ميتونيم بگيم كار درست چيه ولى اينكه در عمل بشه واقعا آرووم بود و منطقى رفتار كرد اصلا راحت نيست. در كل تو يه دختر صبور و عاقلى و منم جاى همسرت بودم نميخواستم از دستت بدم. قدر خودت رو بيشتر بدون.
بهترين اتفاق اين روزها همين حس عذاب وجدان همسرته و اينكه تلاش ميكنه بهتون محبت نشون بده. حواست باشه كه پسش نزنى چون حتى محبت هر سر منشايى هم كه داشته باشه در نهايت تبديل به محبت واقعى و درونى ميشه. حس خودت هم بهترين حسيه كه ميتونى داشته باشى. حس بى اعتمادى كه دارى! تلاش نكن اين حست رو به زور از بين ببرى چون اگر بابت اين احساس به خودت عذاب وجدان بدى و تلاش كنى دوباره به همسرت نزديكى زيادى داشته باشى و بهش به اندازه سابق عشق بورزى، خيلى زود تبديل ميشى به همون زن منفعل گذشته كه هرچقدر هم له بشه براى ديگران مهم نيست!! پس به خودت هم زمان بده. در واقع دارى روى يك لبه باريك پذيرش محبت همسرت و دورى عاطفى درون خودت، قدم برميدارى.
مراقب حال خودت و دختر نازنينت باش.
-
دوستان عزیزم سلام
باز هم از همتون به خاطر وقتی که می گذارید و نوشته منو میخونید ممنونم
دوران آرامش عزیز ...کاملا درسته و من هم دارم همین کار رو میکنم ....سعی میکنم برای خودم وقت بیشتری بذارم و این که مثل قبل به نیازها و خواسته های ایشون ( چه جنسی و چه نیازعاطفی) جواب ندم ...قبلا خیلی برای من مهم بود که ایشون از من راضی باشند و تاییدشون برای من حکم یه جایزه گرانبها رو داشت ولی الان نه....در واقع خودشون با کارهاشون جایگاه خودشون رو در چشم من پایین آوردند ...و من دیگه نمی خوام خودم رو درگیر فکرهای عذاب آوری که فقط برای خوشنودی ایشون بود ، کنم ...
.
مهربونی عزیزم
ممنونم که به فکر من هستید ...اما در مورد ایشون این راهکار جوابی نخواهد داد ...اگر به پدر و مادر خودم جریان رو بگم که هر دوی آن ها مسن و پیر هستند و دلم نمی آد یه مشکلی به مشکلات و فکرهاشون اضافه کنم و علاوه بر اون انقدر محجوب و ماخوذ به حیا هستند که در حقیقت کاری هم از دستشون بر نمی آد ...و خانواده ایشون هم متاسفانه همانطور که قبلا گفتم قبح طلاق به دلیل خیانت ریخته شده و برادرهاشون هر کدوم به راحتی در طی زندگی مشترک دوست دختر داشتند و در نهایت جدا شدن....گفتن این موضوع به پدر همسرم هم مطمئنم راهی رو برای من هموار نخواهد کرد چون پدر همسرم هم تفکر به شدت سنتی دارند و در واقع برای خانم ها حقی قائل نیستند و چنانچه من این موضوع رو با پدر همسرم در جریان بگذارم حتی ممکنه متهم هم بشم یا با رفتارشون کاری کنند تا ارتباط زخم دیده ما بدتر و خراب تر بشه
میس بیوتی عزیزم
درسته ایشون کمی داره خرج میکنند و این نشونه بدی نیست ...حداقل با خودم فکر میکنم اگر قصد جدا شدن داشته باشن برای خونه زندگی و خرت و پرت خرج نخواهند کرد ...اما الان همونطور که نوشتم طوری میخوان گذشته رو جبران کنند و به زعم خودشون خرید مبل یا مثلا ماشین میتونه کمی باعث دلجویی بشه ...اما در مورد عذاب وجدان ....متاسفانه من حس خوبی به عذاب وجدان ایشون ندارم چون فکر میکنم حتما باز هم در پس پرده خبری هست که ایشون خودشون رو به در و دیوار میزنند تا کمی راحتی خیال داشته باشند ...و با شما موافقم ...همسرم احترام و توجه زیادی رو دیدند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که حتما در جایگاه فوق العاده ای نسبت به من قرار دارند که این طور من رعایتشون رو میکنم و نتیجه چیزی شد که نباید میشد ...من دارم سعی میکنم به خودم بهای بیشتری بدم و خودم رو در درجه اول قرار بدم تا شاید یه مقداری روابطی رو که خودم با رفتارهای اغراق آمیز خراب کردم و با بها دادن بیش از اندازه سبب شدم که ایشون خودشون رو محق بدونن که چنین کاری رو انجام بدن ، درست کنم
شایسته عزیز
درسته ...تعقیب همسرم یک عمل احساسی و عجولانه بود ولی شما نمی دونید که من چه حالی داشتم ...اصلا نمی تونستم باور کنم که ارتباطشون تموم شده ....از طرفی هم نمی تونستم باور کنم که واقعا دوباره دارن به من خیانت میکنند....نمی تونستم باور کنم که زندگی مشترک ما از دید ایشون پایان پذیرفته ...خیلی دلنگران و پریشان بودم ...اعتمادم رو به همه چیز از دست داده بودم حتی ایشون یه آهنگ رو گوش میکردند من شک میکردم که شاید این آهنگ خاطراتی رو براشون زنده میکنه ....در بحران بدی بودم ...و در واقع میخواستم به خودم ثابت کنم ....ته دلم میخواست به خودم ثابت کنم که هیچ خیانتی وجود نداره و ارتباطشون قطعه ....میخواستم به خودم ثابت کنم که همه اینا فکر و خیال منه ....اما نشد ...و این که من الان واقعا در مرز بسیار باریکی قدم بر میدارم ....از یک طرف ایشون میخوان جبران کنن....اما از نظر عاطفی بسیار ضعیف عمل میکنند و بیشتر از نظر مالی دارن جبران میکنند و از طرفی خودم هستم که زخم خورده و بی اعتمادم ....
.
متاسفانه بازهم بی اعتمادم ...فکر کنم این موضوع بی اعتمادی من داره واقعا فرسایشی و خسته کننده میشه ولی چه باید کنم؟ الان شبها تا دیروقت پای نت هستن ...اونچه من میبینم گردش در سایت های مختلف سیاسی و اجتماعیه ....و اون چه فکر میکنم اینه که در لابلای این گردش ها ...حتما خبری هست ...باز هم سایه شک و بدگمانی ....از طرفی خیلی تو خودشون هستن ...حوصله ندارند ....و زود عصبی میشن ....گاهی ازشون سوال می پرسم جواب نمی دن ...منظورم سوالات ساده و معموله ....مثلا هفته قبل دخترم دنبال شارژر گوشیش میگشت از من پرسید گفتم همون جای همیشگیه گفت اونجا نبود ....از پدرش پرسید ایشون اصلا جواب ندادند....من ازشون پرسیدم : شما شارژر رو ندیدی ...با سر اشاره کرد نه ...چه قدر من و دخترم دنبال شارژر گشتیم و پیدا نکردیم نهایت بهشون گفتم از شارژر گوشی پدرش استفاده کنه چون شارژر گوشی خودم هم خونه مادرم بود....به محض این که دخترم رفت شارژر گوشی ایشون رو برداره با پرخاش و عصبانیت گفتند شارژر رو بردم مطب کار داشتم بردم اونجا ....بهشون گفتم پس چرا جواب نمیدید من که از شما پرسیدم گفتند حوصله نداشتم جواب بدم !!!
-
حتما بروید زیر نظر مشاور.
باید از طریق فرد سومی که بی طرف هم هست به همسرتون صحبت بشه تا موقعیت برای ایشون شرح داده بشه و متوجه بشوند که چه عواقب سنگینی می تونه این کارهاشون داشته باشه.
به نظر می رسد ایشون فقط در پی آرام سازی فضا هستند و گرنه پشیمانی دیده نمی شود.
فضا رو جوری آماده کنید که ایشون رو راضی کنید یک مدت بروید زیر نظر مشاور. مثلا از این حیث که من نیاز دارم و خیلی حالم بده و با این شرایط به خودی خود نمی تونم به حالت سابق برگردم.
یک آقا باید با ایشون صحبت کند و ایشون رو متوجه کند که شما در چه شرایط بدی قرار دارید.
بعد از اینکه در یک زندگی خیانت رخ می دهد باید برای آرام سازی و برگشت اعتماد ، فرد خیانت کننده لازمه یک سری کارها انجام دهد مثل اتاق شیشه ای و... اما متاسفانه همسر شما نه چنین آگاهیی دارد و نه خیلی به وجوب چنین کارهایی اعتقاد دارد .
-
بي نهايت عزيز به نظر نمياد همسر ايشون احساس پشيماني داشته باشن كه حالا بخوان تحت نظر مشاور دغدغه هاي ماري رو كاهش بدن! همسر ايشون حتي هنوز هم خيانتشون رو كتمان ميكنن!! تنها اتفاقى كه افتاده اينه كه ايشون براي رهايي از يك عذاب وجدان اندك كه درونشون به وجود اومده سعي ميكنن بخشي از توجهشون رو نثار خانواده حقيقي كنن.
ماري جان به نظرت وقتي تو عامل عصبانيت همسرت نبودي پس كي ميتونه باشه؟! اگر ايشون از اون خانم رنجيده باشه بهترين زمان براي ورود تو و حفظ زندگيت هست. تو بايد مثل يك دختر با سياستي كه در اولين روزهاي آشنايي سعي بر دلبري داره، همسرت رو دوباره به دست بياري! چه روزهاي سختي و چقدر ميتوني براي خودت شيرينش كني ...
-
-
ظزیفت تاپیک ها 50 پست می باشد ،این تاپیک بسته می شود . در صورت نیاز تاپیک جدیدی با جمع بندی و خلاصه نویسی این تاپیک در یک پست باز کنید