-
همسرتون از مشهد جابه جا شد به تهران دوباره مجبور شد همه ی واحدها رو بگذرونه؟؟؟؟!!!!!!!
دوست عزیز شما حتی اگه از یه رشته به رشته ی دیگه ای برید واحدهای مشترک براتون حساب میشه یعنی لازم نیست دوباره واحدهای مشترک گذرونده رو بگذرونید بعدشم علوم پایه دادن و ندادن چه ارتباطی داره به اینکه یکی جابه جاکرد بیاد دوباره همه رو بخونه؟؟؟؟ به نظرم کمی تیزبینانه تر به مسائلی که براتون تعریف میکنن نگاه کنید من بقیه داستانهاشو خبر ندارم راست میگه یا نه اما این قضیه مشهد به تهرانو و عقب افتادن سه سالش رو چون خودمم پزشکم میدونم که درست نیست
من احساس میکنم ایشون خودشونم نمیدونن از زندگی چی میخوان و با این داستان سرایی ها میخوان همراهی شما رو برای حل کردن مشکلاتشون بگیرن
کلا نحوه ازدواج و طلاق و ازدواج مجدد و درس خوندنو ادامه تحصیلشون یه کم درهم برهمو قرو قاطیه ادم اصلا فکر نمیکنه اینکار هارو یه ادم تحصیلکرده انجام داده
به نظرم سعی کن یه مقدار با چشمان بازتری زندگی کنی
-
سلام
در ادامه صحبتهای سحر و دوستان دیگه
حرفهای همسرتون خیلی درست به نظر نمی رسه. اگر می گم راست نمی گه، نه این که بخوام دروغگویی کسی را ثابت کنم. فقط می خوام بدونی با این دروغهاش دنبال یه چیزیه. یا ثابت کنه قربانی زندگی و آدمهاست، یا جلب توجه یا .... به هر حال همه اش بیشتر شبیه دروغه و این همه دروغ گفتن یه دلیلی داره.
فکر نمی کنم نهادی که مسئول شناسایی شهدا باشه، همسر و برادر شهید (عمو و مادر همسرتون که توی پست ازشون نوشتید) بذارن کنار و برن یک پسربچه 13 ساله برای شناسایی شهید ببرن !!! شما خودتون وکیل هستید. صحبت یک پسر 13 ساله ارزش قانونی داره در این مورد مهم؟ چرا از یک بزرگتر این کار را نخواستن؟
یا موضوع ازدواجش اصلا عادی به نظر نمی رسه. یه هفته ای نفهمید چی شد یهو دید عقدش کردن !!
بعدم دید خانواده همسرش توی شهر به بدی شهره اند و شش سااااااااااااااال دنبال طلاق همسرش بود و نمی شد !!
الان هم مادرش حاضر نیست بیاد شهادت بده پسرش توانایی پرداخت مهریه نداره.
یا شهادت دروغ می خواد که مادرش حاضر نیست بیاد شهادت بده
یا یه مشکلی هست. وگرنه چرا مادرش نباید تو یه مساله عادی به پسرش کمک کنه؟ دروغ که نمی خواد بگه.
با طلاقش مخالف بوده؟ یه مشکلی هست. وگرنه کدوم مادری بجه اش را اینطور اذیت می کنه؟
انتقالی هم که سحر جان توضیح دادند.
خلاصه این که همسرت خیلی سعی داره بگه زمین و زمان بهش ظلم کردند ...
-
ازدواجیه که صورت گرفته درست یا غلط تا حالا اینجوری پیش رفته اینکه کی مقصر بوده و چقدر مقصر بوده مهمه ولی از اون مهمتر وضعیت بانو محتشم هست اینه که الان مهمه ایشون بیشتر یک حامی قوی بودن برای شوهرشان تا اینکه یک بانوی سنتی باشند یه متنی دیشب تو یک گروه روانشناسی خوندم بسیار زیبا بود در انتهای پستم برای شما قرار میدهم. البته بانو دختر بیخایل بانو سحر و بانو شیدا وضعیت را توضیح دادند نگاه واقع بینانه ای دارند ولی الان مسئله اینه با این وضعیت روحی که شما دارید ترجیح میدهید زندگیتان را درست کنید و نظر بنده هم همینه هرچند مشکل باشه ولی بازم ارزش داره تلاشتان را انجام بدهید.حداقلش اینه بعد چند سال برگردی به پشت سرت نگاه کنی می دانید تلاشتان را کردید و همه انرژیتان را برای بهبود این وضعیت بکار بستید.
لازمه به شوهرت یادآوری بشه که وظایفی داره نسبت به همسرش نوشته بانو she خیلی زیبا بود:هیچ مسئولیتی که وظیفه شما نیست را قبول نکنید:81: شما فقط یک بانو باشید همین شما نه مادرشی نه پشتیبان مالی ایشون و نه وکیلش اینکه میخواد چه کار یانجام بده بزار بعهده خودش این مشکل ایشون هستش و خودش باید از عهدش بربیاد بزار یاد بگیره نباید از همسرش توقع داشته باشه بیشتر از حد توانش مسئولیت قبول بکنه جایگاهش را به ایشون گوشزد کنید.نه تنها با گفتار بلکه در عمل خودتان را کنار بکشید بخودتان بیشتر اهمیت بدید برای خودت زندگی کن مثل وقتی که مجر بودی زندگی خودت را بیش از اندازه به شوهرت متصل کردی پیدا کردن منزل وظیفه شما نیست وظیفه شوهرتان است از همین نقطه شروع کنید در مورد وکیل اقدامی نکنید بزار خودش بره دنبال کارهاش نهایت همراهی شما فقط بعنوان یک همسر باشه همدلی کنید اکگر رفتار درستی داشتند تشویقشان کنید اعتماد بنفسشان را زیاد کنید ولی مسئولیتی را قبول نکنید.
این تنها مشکل شما نیست شوربختانه آقایون متاهل نسبت به نسل قدیم کمتر حاضر به قبول مسئولیت هایشان هستند و این تنها مشکل شما نیست.شما تلاشتان را انجام بدهید ان شاء الله به نتیجه میرسید در مورد مشکلاتش اگر هم صحبت کرد شما بهتره فقط یه شنونده باشید و یه حامی روحی حالا چه در مورد همسر قبلیشان چه مسائل مالی و درسی و چه خانوادش اینجوری خیلی بهتره و امکان اینکه به نتیجه برسید بیشتره.
راستی یه تایپیک جدید بزنید و توی پست اول در مورد خودتان و شوهرتان و وضعیتی که درش قرار گرفتید توضیح بدهید اینجوری دوستانب یشتر شرکت میکنن در دادن نظرات برای مشکل شما
-
. میل شدید مرد به حمایت از زن و نیروی طبیعی زن در جذب حمایت مرد ، این امتیازات جنسیتی است که به طرقی تقویت ،و با اتخاذ روشهای نادرستی نیز نابود خواهد شد.
مرد فطرتا دوست دارد از زنی که تحت سرپرستی خود دارد، حمایت کند .مردها از سرپرستی و خدمت به زنی که خودرابه مردبسپاردوخودراتحت حمایت اوببینند ،لذت می برند .دلبستگی ،ظرافت و لطافت زن ،او را فوق العاده محبوب مرد قرار می دهد .بعضی از روانشناسان بنام معتقدند :"مرد فقط زنی را دوست دارد که از او قوی ترنباشد و زن فقط مردی را دوست دارد که از او قویتر باشد ."(لذات فلسفه ،ویل دو رانت ،ص 187)
زنان با پرهیز از خلق و خوی مردانه و تقویت ویژگی های زنانه خود ،میل به حمایت را در مرد تقویت می کنند آنگاه هر چه میزان حمایت مرد ،سرپرستی و دلسوزی او نسبت به همسرش در وی تقویت شود ،متقابلا بر محبت او افزوده می شود زیرا محبت و حمایت در مردان رابطه مستقیم دارد .بر اساس همین فرمول، رفتار عجیب بعضی از مردها را می توان تفسیر کرد .چرا بعضی از مردها که همسرانی پرکار و فداکار دارند و به خاطر کارهای سخت آنها وضعیت مالی بهتری پیدا کرده اند ،به اندازه مردانی که همسرانی صرفا خانه دار دارند ،از خود علاقه و محبت نشان نمی دهند ؟
مرد وقتی همسرش را قوی و همچون خود مانند یک مرد می بیند ،احساس می کند همسرش به او نیازی ندارد،فکرمیکندبایک مردازدواج کرده، چنین مردی کمتر دلسوزی نسبت به همسرش را تجربه خواهد کرد شاید در بسیاری از موارد خود نیز به او تکیه کند اینها هیچ کدام بد نیستند چیزی که بداست این است که میل مرد به داشتن همسری لطیف وطناز و اصطلاحا "ناز "مرتفع نمی شود این زن و شوهر ها شاید دوستان ،همکاران یا شرکای خوبی با هم باشند اما همسران خوب و محبوبی نمی شوند .و به اصطلاح پای این جور زندگی ها همیشه لنگ می زند.
لذا اگر مایلید برای مدت کوتاهی به محبوبیتی سطحی دست یابید ،می توانید هر نوع رفتاری که شما را جالب و حیرت انگیز جلوه دهد در پیش گیرید اما اگر می خواهید به محبوبیتی دائمی و عمیق در قلب همسرتان دست یابید ،زنانگی را درخودتان تقویت کنید و واقعا یک زن باشید.
به عنوان مثال برخی از زنانی که به امر تجارت مشغول اند ،(آن هم تجارتهای سخت و گسترده بین شهری یا کشوری که مستلزم برخوردهای زیاد با مردان و زرنگی های مردانه است ؛)کم کم آن بی پروایی و درشت خویی مردانه را تجربه می کنند و از آن حالت ناز زنانه که آمیخته با نوعی شرم است ،فاصله می گیرند .در زندگی زناشویی با این گونه از زنان ،عشق کمتر قابل تجربه است .منطقی و حسابگر بودن نهایت مزیت اینگونه زندگی هاست .
این خصوصیت که بعضی از زنان به تنهایی معادل ده مرد هستند ،هر چند از لحاظ داشتن توان روحی ،مثبت ارزیابی می شود،اما از آن جاذبه جنسیتی که بتواند برای یک عمر زنی را محبوب مردی قرار دهد می کاهد.
زنانی که مایلند زنانگی خود را تقویت کنند ،لازم است که خود را به محیط ها،هنرها و مشاغل زنانه محدود نمایند و حتی المقدور تا جاییکه ضرورت ایجاب نکند ،از برخوردها و اختلاطهای غیر لازم با مردان و اشتغال به شغلهای مردانه بپرهیزند ارتباط زیاد با مردان ،زنان را به سمت داشتن خلق و خوی مردانه سوق می دهد .چنین زنانی ،نه خوبی های مردان را دارند (چون ازیک ضعف درونی رنج می برند )و نه خوبی های زنان.
رفت و آمد و اختلاط زیاد در محیط هایی همچون دانشگاهها که ارتباط بیشتری بامردان داشته باشد، نیز می تواند از شرم و پروای زنانه و وابستگی روحی او به شوهر بکاهد و به زن روحیه ای مردانه ببخشد .به همین جهت است که برخی روانشناسان معتقدند تحصیلات علمی درسطح خیلی بالا از مطلوبیت و محبوبیت زنان می کاهد و بر این اساس اعلام می کنندکه بسیاری از دختران که خیلی مدارج بالادارنداج می کنند .
حقیقتا آنچه باعث عدم مطلوبیت و محبوبیت زنان تحصیلکرده می شود ،اختلاطهای زیاد با مردان و برخوردها و ماجراهای جنبی است که از حیا و متانت زنانه شان می کاهد و آنها را همچون مردانی زرنگ و قوی جلوه می دهد .مردها فکر می کنند چنین زنانی ،همسرانی دوست داشتنی و مطیع نخواهند بود.
این یک اصل مسلم در ارتباطات بین زن و مرد است که :
اگر تفاوتها (تفاوتها زنانگی و مردانگی )نبودند ،کشش و جذابیتی بین دو طرف بوجود نمی آمد این تفاوتهای مکمل احساس مرموزی را به نام عشق بوجود می آورد."هنگامی که زنان و مردان خیلی شبیه به یکدیگر شوند ،آن جاذبه ی مرموز را از دست می دهند ."
مردانی که از مردانگی بیشتری برخوردارند از زنانی خوششان می آید که زنانگی بیشتری داشته باشند
پروفسور روژه پیره ، روانشناسی اختلافی زن و مرد ،
- - - Updated - - -
خواندن این مقاله بسیار زیبا به همه بانوان توصیه میشه چه مجرد و چه متاهل فوق العادست از نظر من بعنوان یک مرد متاهل :104::104::104:
-
سلام با تشکر از همراهی کاربران
خانم محتشم ، دلیل اینکه شوهرتون ، شما را به عنوان همسر انتخاب کرده چه بوده؟
مطئنم که پاسخ به این سئوال ، شاه کلید حل مشکل شما خواهد بود ... امیدوارم خوب فکر کنید و عمیق به پاسخ این سئوال بیندیشید
ذکر چند نکته ضروری
//// شما همانقدر در این زندگی مقصر هستید که شوهرتان مقصر هست ، نه بیشتر و نه کمتر
//// شما همسر ایشون هستید ، نه ناجی زندگی ایشون ... نه مادرشون... نه مشاورشون .... نه حامی ایشون
//// شما یک انسان هستید ، همان طور که من هستم ، با تمام ضعف ها و ناتوانی ها و کاستی ها مون ... هرچقدر هم که از بیرون خودمون رو قوی نشان دهیم ، به علت چشمه احساساتی که در وجودمون می جوشد ، بسیار احساساتی و آسیب پذیر هستیم ، پس چه بهتر که در خصوص توانا بودن و قوی بودن ، تعادل را حفظ کنیم ... یعنی مواقعی که ضعیف شده ایم ، قبل از اینکه کارد به مغز استخوانمان برسد به طور صحیح تجدید قوا کنیم ... هیچ عیبی هم ندارد که بگوییم ، خسته هستیم ، ضعیف شده ایم ، قدرت نداریم (البته با شیوه درست و برگرفته از مهارت های ارتباطی)
-
با سلام خانم محتشم و سایر دوستان
میخواستم این نکته را ذکر کنم که من قصدم این نبوده که با دیدگاه واقع گرانه که جناب خاله قزی گرامی هم فرمودن ذهن ایشون و نسبت به همسرشون بدبین کنم و خدایی نکرده ایشون و بسمت جدایی سوق دهم.
1.من فقط زمانی که پست های ایشون و خواندم احساس کردم ایشون بیش از حد خودشون و نادید گرفتن هم در زندگی متاهلی و مشترکشون و هم در هنگام بحران جدایی، بنابراین خواستم فقط صرفا تلنگری به ایشون زده باشم که، شما بواسطه انسان بودنتون، لیاقت داشتن ارزش و احترام هستید.
2.فکر نکنید در زندگیتان مقصر تام بودید خیر همسرتان هم مقصر بودن.
3.فکر نکنید چون همسر از نظر شما یا اطرافیانشان یا حتی خودشان ظلمی در گذشته بهشون وارد شده یا خواسته هایشان نادید گرفته شده پس هم اکنون شما نیز باید از تمام خواسته های خود بخاطر همسرتان بگذرید.
4.نکته بعدی این بود که خانم محتشم گذشت مادرانه داشتن نه همسرانه! ( مانند خرج و مخارج زندگی و مراقبت های کنکوری که از ایشون کردن، خصوصا ازاون قسمتی که توضیح دادن حواسشون بود با تلفن آروم صحبت کنن یا ... حقیقتا من فکر کردم اینا صحبت یک مادر برای فرزندشه ).
5.نکته بعدی هم اینکه وقتی همسر ایشون درخواست طلاق و جدایی دارند و بنظرشون در زندگی مشترکشون بهشون ظلم شده و فکر میکنن خوشبخت نیستن و مقص کامل و خانم محتشم و میبینند اونوقت وقتی خانم محتشم خیلی واضح بیان کنن بله درسته من مقصرم و شما اصلا مقصر نیستی، و مظلوم واقع شدین!
که مثلا به خیال خودش خواسته مظلوم نمایی کنه که همسرش دلش بحالش بسوزه در صورتی که نمیدونه با اینکارش داره به تمام فکر و خیالات این آقا مهر تایید میزنه خیلی قشنگ داره میگه آره تو درست فکر میکنی من مقصرم من رابطه و به جدایی سوق دادم تازه بماند که دوست و آشنا و فامیل هم شمارو مقصر بدونن دیگه هیچی اونوقت این میشه که همسرتون هم پیش خودشون هم دیگران میگند :
با همسر اولم به اجبار ازدواج کردم بعدم که اونا کلاهبردار از آب در اومدن.
با دومی با عشق ازدواج کردم ولی خودش مقصر بود و .... تازه خودشم اعتراف کرده که مقصرم ..
من در دو ازدواجم هیچ وقت مقصر نبودم و فقط و صرفا یک قربانی بودم!
خانم محتشم شما اگرم بخوای همسرتو برگردونی نباید اینقدر خودتو مظلوم نشون بدی و نباید بگی اون اصلا مقصر نبوده.
انگشت اشاره ات نه صرفا به سمت خودت باشه نه همسرت به هردو طرف باشه!
اینو به همسرت هم باشه بگو ما هردو مهارت زندگی نداشتیم منم اشتباهاتی داشتم اشتباهاتم و پذیرفتم در شرف حل اشتباهاتم هستم.
حتی یک مشاور انتخاب کن و آدرسشم بهشون بده بگو شما هم خواستی برای بهتر شدن زندگیت به این مشاور میتونی مراجعه کنی، نه برای باهم زندگی کردن برای اینکه از این به بعد زندگیمون حال چه بدون هم چه باهم راه درست زندگی و انتخاب کنیم.
-
آقاي دني، سحر جان، شيداي مهربون متشكرم كه وقت گذاشتين و نظر دادين،
دختر بي خيال ممنون از راهنماييهاتون،
جناب خالقزي عزيز خيلي خيلي ممنون بابت مقاله خيلي خوبي كه برام گذاشين،
نظرات همه دوستان رو به دقت خوندم و سعي مي كنم كه از راهنماييهاتون استفاده كنم،
خيلي خيلي خيلي خوشحالم و سپاسگزارم كه بالهاي صداقت عزيز به موضوع منم سري زدن و نظر دادن، راستش وقتي تاپيك سوده رو مي خووندم همه اش با خودم مي گفتم موضوع من و سوده كه خيلي به هم شبيهه ، پس چرا بالهاي صداقت به من كمك نمي كنن، الان كه ديدم راجع مساله من هم نظر دادن واقعا خوشحال شدم! بالهاي صداقت عزيز قبل از اينكه جواب سوالتون رو بدم اجازه بدين يك نكته رو بگم و اون اينكه براي دوستان سوء تفاهم پيش اومده، من هرگز از همسرم حمايت مالي نكردم و در تمام مدتي كه ايشون درس مي خووندن تامين هزينه هاي خونه رو خودشون به عهده داشتن، البته شايد چند باري من از درآمد خودم براي خونه هزينه كردم كه در مقايسه با مخارج زندگي خيلي مبالغ قابل ملاحظه اي نبوده و فكر مي كنم همه خانمهاي شاغل گاهي از درآمد خودشون براي خونه خرج مي كنن، و همسرم اصلا از اين مرضوع كه من گاهي از درآمد خودم خرج كردم ، خبردار نشده...
و اما پاسخ به اينكه چرا همسرم با من ازدواج كرده:
با من ازدواج كرده كه در كنار من به آرامش برسه، براي رسيدن به آرامش هم چند مولفه لازمه:
اول اينكه احساس مرد بودن و اقتدار كنه ( كه البته اين در مورد همه آقايون لازمه)
دومين مولفه ( كه البته شخصيه و در مورد همسر من صادقه) اينكه از طريق ازدواج و با تشكيل خانواده جديد از طبقه فرهنگي و اجتماعي كه بهش تعلق داره كنده بشه و در طبقه ديگه اي كه همسرشون در اون هست ،قرار بگيره ( اين مولفه براي همسرم واقعا اهميت داشته چون در خانواده و محيطي كه تووش بزرگ شده به شدت تنها بوده و با رفتارها و اعتقاداتش به شدت مخالفت مي شده) و به قول خودش قبل از من با ٣٥- ٣٦ دختر براي ازدواج صحبت كرده اما نه خودشون و نه خانواده هاي اون دخترها انقدر به دلش ننشستن!!!! ( البته احتمالا خيلي مبالغه مي كنه و در خيلي موارد هم رضا بوده كه جواب منفي گرفته ازشون )
در خصوص مولفه اول اين رو بگم كه از زماتي كه براي رزيدنتي شروع به درس خووندن كرد كه دقيقا همزمان شد با طرح دعوي همسر اولش عليه اون، نقش من و همسرم به عنوان حمايت كننده و حمايت گيرنده كاملا جابجا و با هم عوض شد.
بالهاي صداقت عزيز لطفا تنهام نذارين و كمك كنين.
راستي در آخر يه خبري هم بدم و اينكه پريشب يكي از دوستان همسرم كه در جريان اين وضعيت ٢ ماه اخير زندگيمون هست و ماه گذشته چندين روز با همسرم صحبت كرده بود كه كارهاش درست نيست و سر خونه و زندگيش برگرده، وقتي فهميد كه رضا مي خواد منو با خودش نبره شهرستان، بهش زنگ زد و با يه لحن خيلي خيلي تند باهاش حرف زد،در واقع باهاش دعوا كرد و گفت وقتي تو، زحمتهاي اين زن رو ناديده مي گيري و داري به بهونه هاي واهي ازش جدا مي شي و در واقع بهش خيانت مي كني، هيچ تضميني وجود نداره كه بعد از ٢٠ سال دوستي به دوستي ما خيانت نكني....و دوستي ٢٠ ساله شون رو تموم كرد با رضا.... وقتي قطع كرد رضا شروع كرد به درد دل كردن با من و از رفتار اين دوستش شكايت كردن و لحنش صميمي شده بود، بعدش فردا صبحش
(يعني ديروز) باز دوباره راجع به اينكه چرا من هيچ اقدامي نمي كنم براي گرفتن خونه جدا و اين مسايل با من بحث كرد و از خونه رفت بيرون، بيرون كه بوده مامان همين دوستش بهش زنگ زده و شروع كرده به نصيحت كردن كه قدر همسرت رو بدون و قدردان زحمتاش باش ( كه رضا به من sms) داد و ناراحت بود كه چرا از طرف مادر دوست ٢٠ ساله اش نصيحت شده....
شب كه اومد خونه، لحنش خيلي ملايم تر و دوستانه تر شده بود، بهم گفت رفته ديدن مدير دبيرستانشون ( اين آقا و خانمشون از دوستان خانوادگيمون هستن و خود اين آقا يكي از شاهدان عقدمون بودن) گفت وقتي به حاجي ( همين آقاي مدير دبيرستان) گفتم چشم پزشكي قبول شدم ، خيلي خوشحال شده و بعدش گفته من تو رو از نوجووني مي شناسم و زير و بم همه وجودت رو مي دونم، قدر همسرت رو بدون و هواشو خيلي داشته باش، اون بوده كه تووي اين ٢ سالي كه وارد زندگديت شده اينقدر متحولت كرده و...، خلاصه آقاي مدير دبيرستان بدون اينكه كوچكترين اطلاعي از موضوع اختلاف ما داشته باشه كلي از من تعريف و تمجيد كرده....
رضا كه اومد خونه ، بعد تقريبا ٢ ماه مدام دلش مي خواست باهام حرف بزنه.... ديگه حرفي از خونه جدا نزد و جالب اينجا بود كه وقتي گله مي كرد كه چرا مادر دوستش بهش گفته زنت رو هم با خودت ببر، همه اش مي گفت اصلا مگه من گفتم تصميمي به جدا شدن از تو گرفتم كه اينا دارند اينطوري باهام رفتار مي كنن!!!!!
از ديشب مهربون شده، حرفي از خونه جدا ديگه نزده، امروز صبح زود هم رفت شهرستان براي ثبت نام....
دوستان عزيز، بالهاي صداقت مهربون، لطفا راهنماييم كنين كه چه كار كنم الان، ديگه به روش نيارم كه منم با خودش مي بره يا نه؟ اگه وقتي برگشت دوباره حرف خونه جدا گرفتن زد، چه واكنشي نشون بدم؟
لطفا راهنماييم كنيد!!!!!
-
ببینید خانم محتشم چند نفر از اطرافیان همسرتون از شما و خوبی هاتون تعریف کردن و گفتن قدرتون و بدونن کمی از موضع خودشون پایین آمدن و ملایم تر شدن.
این نشون میده ایشون در ذهن خودشون فکر میکردن که انگار در زندگی با شما همه ی تقصیرها گردن شماست ، برای همین اگر از شما جدا بشوند خوشبخت خواهند شد، نمیدونن که بخشی از مشکلاتشون و خودشون بوجود آورده بودن و بخشی از اشتباهات بخاطر ایشونه که الان هم زندگیتون به اینجا رسیده.
برای همینه که بشما میگم یادتون باشه اینقدر به همسرتون نگید ایشون فرشته اند هیچی مقصر نیستند هیچ اشتباهی نکردن فقط شما اشتباه کردید اینطوری شما میخواهید اقتدار و به ایشون بدید مثلا میخواین اعتبار و ارزش بدید درصورتی که نمیدونید بدتر مهر تایید میزنید روی افکارشون و از خودتون دورشون میکنید، دیدید که دو نفر که این شیوه ایشون و افکارشون و تایید نکردن ملایم تر شدن این یعنی دارند کم کم میفهمند که در زندگی با شما قربانی نبودن خودشون هم مقصرند.
وقتی بهتون گفتن چرا خونه جدا نمیگیرید واکنش شما چی بود؟ چه پاسخی دادید؟
شما اصلا توان گرفتن خونه جدا و دارید؟
یا وقتی باهاتون درد و دل میکردن در خصوص نظرات دوستانشون پاسخ شما چی بود؟
بنظر من بهشون نگید شما رو با خودشون ببرند، عادی زندگی کنید و فقط طرح نیاز به حضور ایشون در خانه کنید.
میدونید چرا میگم نگید؟ چون ایشون فکر میکنند دارید براشون تصمیم گیری میکنید، بذارید خودشون تصمیم بگیرند چکار کنند ولی شما بصورت غیر مستقیم نشون بدید که به درکنار ایشون بودن نیاز دارید ولی مستقیم نگید ببرنتون.
-
سلام خیلی خوشحالم که اوضاع بهتر شده من پستهاتون پیگیرم اگه چیزی نمیگم میبینم دوستانم حرفای منو دارند دختر بیخیال نکته خوبی گفت یادت باشه هروقت ازین به بعد که زندیگیتون بهتر وعادی شد هر وقت باهم بحث کردین و دلخور شدین حتما یه زمان مناسب مثلا تو خوشیا بهش بگو ازین کارت ناراحت شدم بذار او هم بدون تقصیرش کجاست ودرست کنه و یطرفه شما مقصر نباشی
ببین این که هی میپرسی خونهذجدا بگیرم ،چیکار کنم ، منو با خودش میبره ؟،یا اینکه شوهرت گفته من دارم میرم شهر دیگه تو میخای چیکار کنی ؟
شاخ در میارم یعنی چی وقتی یه مردی زن گرفت مسولیت دادن جا و غدا و ....با مرده پس این سوالا از کجا میاد؟
ایشالله که شوهرت نرم شده و شما اصلا دیگه اینکه میخای کجا زندگی کنی ازش چیزی نپرس خودش باید فکر اینچیزا باشه اگه ازت سوال کرد بگو تو مرد منی از من میپرسی چیکار میکنم با شوخی زنانه بگو ، دیگه برو خودت سرگرم کار دیگه ای کن و اصلا حرفی راجع به اینچیزا نزن خودش فکرش میکنه
اگه به احتمال یه درصد گفت برو پیش مامانتینا بگو مامانمینا بد میدونن زنی که ازدواج کرده جدا از شوهرش زندگی کنه ، همین خیلی قضیه رو کش نده برو تو اشپزخونه خودت سرگرم کن سعی کن اون موقعرجلوش نباشی تا راحت تو خلوتش فکر کنه
-
من فقط یک اخطار بدم نه خوشبین باش نه بدبین بلکه منطقی باش پله پله داری میری جلو امکان داره تلوتلو بخوری بیوفتی زمین ولی ناراحت نشو رفتارهای سینوسی نداشته باش کاری که میدانی درسته انجام بده از شوهرت انتظار نداشته باش رفتارهای درست از خودش نشان بده شما محکم و قوی باش:72:
دیگه بقیشو جسارت نمیکنم ایشالله بالهای صداقت گرامی وقت داشته باشند به تایپیک شما سر بزنن فقط خواهشا هرکاری گفتن بدون کم و کاست انجام بده.