-
خیلی لجم میگیره .خیلی حرصم میگیره اما قدرت بروز ندارم. همش خود خوری میکنم . بانوی مهر عزیز حالا بیا پای حرف مادر شوهرو خواهر شوهرام بشین ببین اونا چی میگن این همه نسبت به پسرشون (همسرم)گذشت کردم حتی یکبار ،فقط یکبار نشد از پسرشون پیششون گله کنم یا شکایت کنم با این همه بلایی که سرم اورد . تمام اخلاق ها و الواتی های تند برادر شوهرم رو تحمل کردم نوه بی مادرشون رو مادری کردم دریغ از این که یکبار بهم بگن دست درد نکنه حتی جواب سلام هم نمیدن.
به همین دلیل هزار تا چیز دیگه واقعا میخوام بیخیالشون بشم حالا تا هفته بعد اسباب کشی میکنم میرم شهر خودم امیدوارم اونجا بتونم زندگی جدیدی رو شروع کنم. امروز داشتم برا دخترم بادکنک باد میکردم بادکنک از دستم در رفت و به طررز خنده داری چرخ خوردبعد با دخترم خندیدیم دخترم (که هنوز شش سالش نشده) بغلم کرد و گفت عزیزم چقد خوبه که بخندی ............جیگرم اتیش گرفت
- - - Updated - - -
البته خدایش شوهرم خیلی بهم مهربانی میکنه فقط در گفتار ها ولی کاری بیشتر از این از دستش بر نمیاد و اشتباهاتش هم جبران ناپذیره .
-
من کار درستی کردم؟ یا باز مرتکب اشتباه شدم؟ چرا من اینجوریم ؟ چرا نسبت به چیزی که به من ربطی نداره احساس مسئولیت میکنم؟امروز هر چی لباس واسه دخترم کوچیک شده بود اسبابازی های اضافه که حدودا چهارتا نایلکس بزرگ شد رو دادم به شوهرم ببره برا اون بچه (البته همه لباسا نو و اسباب بازی ها قابل استفاده بودن).(خودش نمیبره اونجا داماد زنه میاد میبره یا با آژانس میفرسته ) شوهرم بهم اس داده« هیچکی کاری که تو کردی رو نمیکنه من متوجه هستم که تو چقد داری در مقابلم بزرگواری نشون میدی ازت ممنونم». بنظرتون درسته که من تا حدی که منافعم به خطر نیفته اون بچه رو ساپورت کنم(یعنی در این حد که مثلا همین لباسا و اسباب بازی های دخترم رو دادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟باور کنید دختر خودم هم خیلی از وسایلاش مال دختر خاله هاشه :81:
-
دوستان همفکری نمیکنید؟ من کار اشتباهی میکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
خیلی فکرم مشغوله نمیدونم چرا همش یه بعد ذهنم مسائل مربوط به اشتباهات شوهرمه ،خیلی سعی میکنم جلو افکارم رو بگیرم اما باز به اون سمت کشیده میشه
-
سلام دوستان فکر نکنم کسی عدم حضورم رو متوجه شده باشه.خب مهم نیست. من اسباب کشی کردم اومدم شهر خودم حالا از شوهرم دورم احساس بدی ندارم .....دوری و دوستی. فقط امیدوارم اوضام روبراه بشه و من سر بلند بشم
-
مینا حان این جا دوستان همه دوست دارند مشکلت هر چه زودتر حل بشه
اگر چیزی نمی گند فکر نکنید به فکرتون نیستند واقعا شرایط شما خیلی سخت و پیچیده ست
من هر وقت تاپیک شما رو می خونم غم عمیقی تو دلم می شینه و همه ش هم دعاتون می کنم
- - - Updated - - -
قهر کردی اومدی شهرتون مینا جان؟ یعنی می خوای طلاق بگیری؟
همسرت کجاست اون چرا نیومد؟
-
بانوی مهر عزیز گفته بودم که برادر شوهرم عذر ما رو خواسته بود نمیدونی لحظه تخلیه چقد تحقیرمون کرد گفته بودم شوهرم نمیتونه برامون تو شهر خودش خونه بگیره در ضمن از اون شهر دیگه متنفر شده بودم هر بار میرفتم خیابون با اضطراب میرفتم هر لحضه استرس داشتم. اومدم اینجا حالم بهتر بشه . شوهرم نمیدونی چیکارا که نکرد دلم بحالش خیلی میسوزه تو اسباب کشی شبا تا ساعت 3 بیدار میموند و کمک میکرد شبی که فرداش میخواست بره شهرش (برگرده سر کارش)تو تاریکی دستم به چشم خورد داشت گریه میکرد . بخدا من با تمام وجودم حس پشیمانی رو تو رفتار و کردارش حس میکنم . روزی چندبار زنگ میزنه خیلی ناراحته فعلا هفته ای دو سه بار رفت و امد میکنه تا بتونیم یه ماشین بگیره دیگه هر روز رفت و امد میکنه . ولی با هاش اتمام حجت کردم که اگه کوچکترین چیزی ازت ببینم دیگه برای همیشه همه چی بینمون تموم میشه. دعا کنید تا سربلند بشم و عاقبت بخیر
-
سلام
داستان زندگی شما باور نکردنیه
صبر و استقامتی که داشتید و سختی هایی که متحمل شدید امیدوارم گشایشی حاصل یشه و دوران آسایش براتون آغازبشه
فقط من یک چیز به نظرم میاد حالاکه شما این همه ظرفیت های وجودیتون رو شناختید این همه پایداری و صبر و از خودگذشتگی که همه به فکر لباس های اون بچه هم هستید یک نیت الهی بکنید واقعا باوجود این اتفاقات اینکه همسرتون پشیمونه واقعا یا الکی یا هر چی دیگه چه اهمیتی داره اون دیگه مربوط به همسرتونه که چقدر به خودش بیاد و جبران کنه اصلا احساستون دیگه وابسته و تحت تاثیر پشیمونی اون نباشه حالا ظرفیت های وجودی تون انقدر بالا رفته یک زن قوی باشید ومتکی به نیروی انسانیت و قدرت ذاتی خودتون مثل یک انسان ضعیف نباشید که انگار مجبور شدید و این شرایط رو تحمل کردید نه قوی باشید و با انتخاب خودتون این درجه از گذشت و صبر رو اشته باشید
شما یک زن قوی هستید از نیروهاتون دیگه در مسیر منفی و غصه خوردن برا ی خودتون و همسرتون و حتی اون بچه استفاده نکنید نیروهای شما دیگه باید جهت دیگه ای بگیره نمی دونم چه استعداد و توانمندی دارید بچسبید به یه کار حرفه ...یه چیزی که فقط و فقط خودتون و پیشرفت بچه تون مهم باشه وظیفه ی اصلی شما فراهم کردن آرامش روانی و جسمی برای بچه تونه
د ست از غصه خوردن بردارید متاسفانه همینه که هست می بینید که کاریش نمیشه کرد تمرکزتون رو بردارید و به خودتون فکر کنید میلیون ها زن شکست می خورن خیانت می بینن خب شماهم یکی از زن هایی که تو ازدواج شکست خوردن به چیزای دیگه فکر کنید مراحل دیگه ی زندگی....
-
این تاپیک بسی از ظرفیت مجاز عبور کرده .
مینای عزیز حال که این مسیر را انتخاب کرده اید اگر تاپیکی خواستید باز کنید در راستای ارتقاء خود و دریافت راهنمایی برای شاداب زندگی کردن باشد
موفق باشی