نازنین جون آخه چه مرزی وقتی هر روز سر نهارو شام بلند می شه می یاد سر الینا خراب می شه اونا باید مرزاشونو بشناسن نه الینا
نمایش نسخه قابل چاپ
نازنین جون آخه چه مرزی وقتی هر روز سر نهارو شام بلند می شه می یاد سر الینا خراب می شه اونا باید مرزاشونو بشناسن نه الینا
حرف دل لطفا برای خالی کردن خودتون و مشکلاتتون اینجا اظهارنظر نکنید. اینجا شما می تونید در تاپیک مخصوص به خودتون به بیان همچین دیدگاههای تندی بپردازید. باور کنید این القا واکنشهای احساسی که من در پستهاتون دیدم ممکنه به همین راحتی زندگی مشترکی رو به هم بزنه. ممنونم و بابت این حرفم عذر می خوام.
الینا باید مرزهاشون رو بهشون بفهمونه.
سلام دوستان
ممنون ار پیگیریهاتون
دیروز تا ناهار خوردیم داییش اینا اومدن و میخواست بره پیششون به من هم گفت بیا
بعدش هم من رفتم دیدم مامانش باز هم خودشو زده به کمردرد 1 شاعتی نشستم وبعد رفتم پایین ولی شوهرم نیومد میخواستم واسه شام واسش کلم پلو درست کنم که هم بخوره هم ببره خیای طول کشید تا اومد پایین من هم تا اومد زدم زیر گریه همه چیو گفتم از اینکه تو این خونه آسایش ندارم از اینکه یه بیرون هم نیتونیم تنها بریم از اینکه 1 هفته ای که در ماه هست باید بیشتر به من اهمیت بده چون من نمیخوام بیرون از خونه دنبال محبت بگردم از اینکه از این خونه متنفرم از اینکه یه لباس راحت نمیتونم بپوشم هیچی نمیگفت و من هم بیشتر ناراحت میشدم آخر سر هم گفت حق با توه بهش گفتم یه کاری بکن من جیگرم تو این خونه خونه دارم دیوونه میشم ما که همش نمیتونیم تو جمع پیش هم باشیم
نمیدونم یه کم ناراحت بود عادتشه که همه چیزو تو خودش بریزه دیشب رفت موقع رفتن هم مامانش گریه کرد یه کم دلم سوخت ولی نموندم میدونستم اگه بمونم بتاز یه چیزی میگه که ناراحتم کنه
من همونیم که با مدرکی که دارم واسش افتم
تو رو خدا دعا کنید از این خونه برم تا بیشتر از این ازشون متنفر نشدم
نازنین جان چه جوری حدو بهشون نشون بدم ؟
من که لباس لختی میپوشم تا سرزده نیان داخل من که درو قفل میکنم
الينا جان سلام. اين مادر هيچ حد و مرزي رو نمي شناسه و تا وقتي اونجا نشستي بايد بسوزي و بسازي. تنها چاره ات بلند شدن از اونجاست. ولي اگه الان موقعيتش نيست به خدا توكل كن. صبر پيشه كن عزيزم.
ممنونم حرف دل از توجهت
يه مدت بي خيالي طي كن
به خودت فكر كن
براي خودت مشغوليتهايتو بيشتر كن تا زياد تو دست و پاي اونا نباشي
الینا جان عزیزم باید صبر کنی تا از اونجا برین اگه بیش از این اهمیت بدی خودتو داغون می کنی گلم برات دعا می کنم زودتر مستقل بشی
الان خونه ی پدرتی؟
آره دشب اومدم
همسرم ناراحته از اینکه چرا پیش مادرش نموندم