-
دختر7 پست اخرت یه چیز مهم توش داشت: امید. تا وقتی امید داری همیشه خورشید می تونه برات بدرخشه. پس نگران نباش.
تو خیلی سختی کشیدی دلت هم شکسته. دوران سختی رو می گذورنی. نمی دونم اینکه بنویسم کمک بهت بکنه یا نه. اما می نویسم.
من خودم خیلی سختی های متفاوت با تو کشیدم. انقدر که اخر تحملم چند سال پیشا بود و گفتم قطعا خدا نیست. همین الانم نمی تونم بگم هست به قلبم ولی دیگه در مورد چیزی که نمی دونم حداقل نظر نمی دم که نیست. اینکه ادم حس کنه خدا وجود داره خوشاینده و حس نبودنش یه جور بیپناهی و تنهایی بزرگه. من اون وقتا خیلی بهم فشار اومد انقدر که از قدرتم خارج شد تحملش. الان یه چیزایی دارم گوش می دم و می خونم می بینم کاش اینارو اونوقتا می دونستم.
اینکه وقتی یه هیجان یه احساس (افسردگی، عصبانیت و خشم و ...) در وجودم جاری می شه نباید باهاش بجنگم. چون اگه بجنگم می مونه طولانی تر. باید همون لحظه بدون قضاوت (بدون فکر کردن. با فکر کردنه که قضاوت می کنیم) و بدون اینکه دنبال هیچ دلیلی بگردم اون رنج و اون درد و اون ناکامی و هر چی رو در همون لحظه بپذیرم. وقتی بپذیرم یعنی در واقع دارم اون مشکل رو می بخشم و رها می کنم خودمو ازش. بعد دیگه از اون رها شدم. حالا می تونم با فکرم به موضوع فکر کنم تا راه درست پیدا کنم. چون فکری که قبلا داشتم درگیر قضاوت بود و بهم رنج می داد اما این فکر دیگه بهم زنج نمی ده و سالمه و بهم نتایج سالم و مثبت می ده.
اگه اینا رو زودتر می دونستم نمی ذاشتم چند سال تاریکی تو وجودم بمونه و از زندگی باز بمونم. و درد توی من عمقی شه.
امیدوارم که موفق باشی.
-
مينوش عزيز
به شدت احساس تنهايي مي کنم
ديروز رو مرخصي گرفتم و تو خونه موندم
ساعت 6 صبح از خواب بيدار شدم و تا ساعت 11.5 از جام بيرون نيومدم به همه چي فکر کردم به رفتار هاش به گفتارش به کردارش
پسر عمه ام به بابام زنگ زده بود و گفته بود اين پسره ساناز رو مي خواد , و یک ماهه چسبیده به کار
بابام گفته بود اگه مي خواستش الان 40 روزه يه خبر از زنش نگرفته
گفته بود خجالت مي کشه و پسر عمه ام گفته بودمن ميام هر جا خواستي تعهد مي دم که ديگه تکرار نکنه
تعهد از عقد بالاتر هم داريم ؟
تازه شوهر م نگفته من ميام تعهد مي دم پسر عمه ام گفته
و شوهرم هم گفته خواهراش نمي گذارن ما زندگي کنيم ما با هم خيلي خوب بو ديم !
حتي نمي خواد مسئوليت اين اتفاق رو به گردن بگيره اينقدر خودشو کامل ميبينه که نمي گه چون ساناز پيام دختره رو ديد و من دست روش بلند کردم رفت ،چون بهش خيانت مي کنم رفت ، ساناز براي اين رفت که بابام هزار تا فحش بهش داد و من لام تا کام حرفي نزدم و طرفشو نگرفتم ( نمي گم به باباش بي احترامي کنه ولي حداقل مي تونست بگه پدر اين مسئله بين خودمونه )، ساناز براي اين رفت و برنگشت که من حتي ازش معذرت خواهي نکردم
الان مي گه ما با هم خوب بوديم تقصير خواهراشه نمي گذارن ما با هم زندگي کنيم.
نمي دونم گفتم يا نه
چند وقت پيش تو ماشينش نشسته بودم صندلي بغل راننده زير صندلي يه خودکار صورتي افتاده بود
به شوهرم گفتم چرا خودکار صورتي تو ماشينته اونم اولش انکار کرد و گفت بار آخرت باشه به من گیر میدی و شک می کنی و من گفتم مرد که تو جیبش یا کیفش خودکار صورتی نمی گذاره تا بوده و من دیدم خودکار و خودنویس برای چک امضا کردن و ... تو جیبشون هست اونم نه صورتی یا آبی و یا مشکی
وقتی دید من قانع نمی شم گفت ماشين زير پاي دوستم مهدي بوده و احتمالا معصومه رو بلند کرده ! دوست دخترشه
دوستش مهدي متاهله و يه بچه داره
شايد اقايون تالار بگن اره تو ديگه خيلي حساس هستي و وجود خودکار دلیل نمی شه
الان همه جا رو پر کرده که به خاطر یه خودکار صورتی می خواد طلاق بگیره و کاملا این موضوع رو که دختره بهش پیام داده و روی من دست بلند کرد رو حذف کردن
هر کسی میاد می گه یه خودکار که دلیل نمی شه نخوای زندگی کنی
- - - Updated - - -
مينوش عزيز
به شدت احساس تنهايي مي کنم
ديروز رو مرخصي گرفتم و تو خونه موندم
ساعت 6 صبح از خواب بيدار شدم و تا ساعت 11.5 از جام بيرون نيومدم به همه چي فکر کردم به رفتار هاش به گفتارش به کردارش
پسر عمه ام به بابام زنگ زده بود و گفته بود اين پسره ساناز رو مي خواد , و یک ماهه چسبیده به کار
بابام گفته بود اگه مي خواستش الان 40 روزه يه خبر از زنش نگرفته
گفته بود خجالت مي کشه و پسر عمه ام گفته بودمن ميام هر جا خواستي تعهد مي دم که ديگه تکرار نکنه
تعهد از عقد بالاتر هم داريم ؟
تازه شوهر م نگفته من ميام تعهد مي دم پسر عمه ام گفته
و شوهرم هم گفته خواهراش نمي گذارن ما زندگي کنيم ما با هم خيلي خوب بو ديم !
حتي نمي خواد مسئوليت اين اتفاق رو به گردن بگيره اينقدر خودشو کامل ميبينه که نمي گه چون ساناز پيام دختره رو ديد و من دست روش بلند کردم رفت ،چون بهش خيانت مي کنم رفت ، ساناز براي اين رفت که بابام هزار تا فحش بهش داد و من لام تا کام حرفي نزدم و طرفشو نگرفتم ( نمي گم به باباش بي احترامي کنه ولي حداقل مي تونست بگه پدر اين مسئله بين خودمونه )، ساناز براي اين رفت و برنگشت که من حتي ازش معذرت خواهي نکردم
الان مي گه ما با هم خوب بوديم تقصير خواهراشه نمي گذارن ما با هم زندگي کنيم.
نمي دونم گفتم يا نه
چند وقت پيش تو ماشينش نشسته بودم صندلي بغل راننده زير صندلي يه خودکار صورتي افتاده بود
به شوهرم گفتم چرا خودکار صورتي تو ماشينته اونم اولش انکار کرد و گفت بار آخرت باشه به من گیر میدی و شک می کنی و من گفتم مرد که تو جیبش یا کیفش خودکار صورتی نمی گذاره تا بوده و من دیدم خودکار و خودنویس برای چک امضا کردن و ... تو جیبشون هست اونم نه صورتی یا آبی و یا مشکی
وقتی دید من قانع نمی شم گفت ماشين زير پاي دوستم مهدي بوده و احتمالا معصومه رو بلند کرده ! دوست دخترشه
دوستش مهدي متاهله و يه بچه داره
شايد اقايون تالار بگن اره تو ديگه خيلي حساس هستي و وجود خودکار دلیل نمی شه
الان همه جا رو پر کرده که به خاطر یه خودکار صورتی می خواد طلاق بگیره و کاملا این موضوع رو که دختره بهش پیام داده و روی من دست بلند کرد رو حذف کردن
هر کسی میاد می گه یه خودکار که دلیل نمی شه نخوای زندگی کنی
-
درود بانو
فکر کنم اولین کار اینه آدم اشتباهاتی که مرتکب شده را قبول کنه و سعی در اصلاح رفتار خودش داشته باشه.
با عذرخواهی ما حداقل کار یکه میکنیم اینه که دردی و زجری که از روی قصد و یا غیر عمد به کسی وارد را حداقل مقداری التیام ببخشیم.
ایشون فرار رو به جلو میکنه و داره شما را مقصر نشان میده.
فکر کنم باید یه تصمیمی که گرفتی احترام بزاری و در صورتی که کس یهم آمد سعی کن فقط با جملات کوتاه جواب بدی خیلی توضیح نده.چون بهش فکر میکنی.
راستی از شغلتان چه خبر مشکلی که پیش نیامد خدارروشکری؟
-
ظاهرا همسرشما هیچ توانایی در حفظ زندگی نداره.بچه ها آینه پدر مادر هستند وقتی پدرش اینقدر مغرور و بی ملاحظه است معلومه پسرش چطور میشه.به نظرم شما یا باید بمونی و زندگی کنی و اگر خیلی خوش شانس باشی آخر و عاقبتت مثل پدر و مادر شوهرت بشه و بچه هایی با اخلاق شوهرت تحویل جامعه بدی یا زندگی ات رو پس بگیری و بعد از رفع مشکلات خودت و به آرامش رسیدن به فکر زندگی جدید باشی.الان که بچه نداری خیلی راحت تره.امیدوارم زودتر به آرامش برسی
-
رفتم با یه وکیل جدید صحبت کردم گفت می تونم اون زمینی که پدر شوهرت تو قباله ات انداخته رو برات زنده کنم روی سکه ها و بقیه چیز ها امید نداشته باش و فقط تمرکزت روی جدا شدن باشه , و این زمین یه اهرم فشار هست تا بیان برای طلاق
راستش دلم نمی اد اذیتش کنم با اینکه خیلی اذیت شدم توی این یک سال ولی خیلی دوستش داشتم
بی خیال من کلا ادم خیلی احساساتی هستم و قلبم بی تهایت می تونه هر موجودی رو دوست داشته باشه
چه یه جوجه گنجشگ باشه چه ماهی قرمز فرقی نمی کنه
بی دلیل نیست که لان دلم نمیاد شوهرم رو اذیت کنم
باید منطقی رفتار کنم
دوست داشتن باید دوطرفه باشه تعهد دوطرفه باشه مسئولیت پذیری دوطرفه باشه احترام متقابل باشه
- - - Updated - - -
-
عزيزم
شرايط سختي داري ولي خواهش ميكنم خودت وبدبخت نكن.انتخاب ايشون بزرگترين اشتباه شما بوده ديگه بدترش نكن.هرچه زودتر جدا شوي راحتتر مي شوي. عادت به رابطه يك نوع بيماري هست كه تا هميشه با انسان مي ماند دوست داري شوهرت را باديگران تقسيم كني؟!! پس بگرد شوهري پيدا كن كه براي تو بماند وبميرد.شايد چن سال طول بكشد اما انتظارش ارزشش رادارد
-
سلام دوستان
دیگه سر کار نمی رم و خونه نشین شدم امروز جای
-
دختر هفت عزیز
تاپیکت از ظرفیت مجاز عبور کرده . لطفاً یک جمع بندی طی یک پست از راهنماییهای داده شده و اقدامات خودتان ارسال کنید تا تاپیک برای قفل شدن آماده شود .
با تشکر
-
امروز رفتم جایی فرم پر کردم تو بخش حسابداری یه شرکت محیط کاریش رو دوست داشتم امید وارم منو استخدام کنن چند روز پیش رفتم پیش وکیل و یه مقدار لز پول حق وکالتش رو خواست منم که حسابی دستم خالی هست روی طلاهایی که نامزدم برام اورده که نمی تونستم حساب کنم تنها چیزی که می شد بفروشم حلقه عقدی بود که روز عقد برای نامزدم خریدم و هیچ وقت دستش نکرد خلاصه کلام بردم پیش طلا فروش و قیمت کرد پونصد تومن کلی تعجب کردم گفتم که نه اشتباه می کنید من اینو یک و هشتصد خریدم ازم پرسید چه تاریخی منم چون دقیق روز عقدمون یادم بود بهش گفتم تو سیستمش نگاه کرد و گفت که این حلقه پنج گرمه و اون روز ی که شما خرید کردید طلا گرمی فلان تومن بوده نهایت نهایت یک میلیون تومن بوده اون روز حلقه جواهر بود گفت اگه از طلافروش فاکتور داری برو تو صنف ازش شکایت کن وقتی فکر کردم یادم اومد شب عقد تا دیر وقت تو خیابون دنبال حلقه بودیم و من کارتم رو دادم به نامزدم گفتم خودت برو حلقه رو بخر مندهمه کارهام مونده بعدش دیروز رفتم از حسابم روز عقدمون رو پرینت گرفتم دیدم بله اقای نامزد حلقه رو نهصد و هشتاد خریده و بقیه پول رو که حدودا هشتصد هزار تومن بود برای خودش برداشته و پول گل و شیرینی رو هم از حساب من خریده بود علاوه بر اون هشتصد هزار تومن پونصد هزار تومن هم برداشته بود که خودش بهم گفت و گفت بعدا بهت پس می دم که هیچ وقت پس نداد وقتی پرینت حساب رو دیدم اصلا باورم نمی شد چطوری راحت قبول کردم که حلقه رو اینقد خریده یادمه هر چی بهش گفتم حلقه رو چند برداشتی بهم نگفت و از جاریم شنیدم که یک و هشتصد خریده و بهش گفتم تو که اصلا حلقه رو دستت نکردی حداقل به فکر من می بودی یه کم ارزون تر بر می داشتی تو که دیدی من کل پول رو قرض کرده بودم
خب فرشته جان بلاخره خبر بسته شدن تاپیک من رو اعلام کردن
تا الان تقریبا ۵۳ روزه که از نامزدم خبر ندارم
دوستان لطف کردن راهنمایی هاشون و همدردیشون به نهایت من رو اروم کرد و من الان اون ادم عصبی و داغونی که روز اول این رویداد بودم نیستم
سهم خودمو قبول دارم بزرگ ترین اشتباهم رابطه داشتن قبل از محرم شدن با نامزدم بود و واقعا از این اتفاق پشیمون هستم
اعتماد بیش از حد مهربونی بیش از حد و عشق بیش از حد که باعث شد صلاح و مصلحت خودم رو زیر پا بگزارم و به اونچیزی که اون می خواست تن بدهم و پشیمانم .
خیلی خیلی اتفاقی توی کامپیوترم یه کتاب پی دی اف از باربارادی انجلیس پیدا کردم که خیلی وقت پیش دانلود کرده بودم و هرگز یادم نبود که مطالعه اش کنم
کتاب چطور به اینجا رسیدم
این کتاب به قدری بهقدری به شرایط و زندگی من نزدیک بود که به کل یک ارامش عجیبی رو وارد زندگیم کرد
دقیقا مثل یه نقشه که به من فهموند الان کجای مسیر زندگیم هستم و اتفاق بعدی و گام بعدی تو زندگیم چی هست
و یکی از دوستان تو پستش بهم گفت که زندگیت رو پس بگیر
این جمله تاثیر عمیقی روی من گذاشت
من فکر می کردم که با رفتن نامزدم زندگی و خوشبختی من رو هم برده ولی با این جمله به خودم اومدم
من به اتفاقی که قراره برام بیفته کلمه طلاق رو به کار نمی برم
می گم خوشبختیم رو پس گرفتم زندگیم رو پس گرفتم
اون هویت واقعی من رو برده بود
اعتماد به نفس من ؛ ارزش من ؛ همه رو زیر سوال برده بود
توکلم به خداست و از خودش می خوام تا اخر مسیر من رو راهنمایی کنه
-
عزیزم خوشحالم که اعتمادبه نفست رو به دست اوردی . خوشحالم که زندگیتو پس گرفتی . هر روز برات دعا میکنیم . امیدوارم هر چه به صلاحته همون بشه . توکلت به خدا باشه . فردی که برای گرفتن حلقه هم سرت کلاه میذاره شایسته تو نبوده . امیدوارم خدا اونی که شایسته اته برات مقدر کنه .