RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
اولا تبریک میگم بابت آشنایی جدید . دوما تبریک میگم بابت شجاعتت برای گفتن در مورد رابطه قبلی به این فرد جدید . امیدوارم آینده خوب و پر از خوشبختی در انتظارت باشه .
یک موضوع برای من در مورد مساله شما مبهمه : (البته اگر نمیخوای به اون رابطه قبلیت فکر کنی لازم نیست پاسخ بدی . )
چطور شما طی شش سال نتونستید دوستتان را بشناسید ؟ شش سال زمان زیادی است . چطور ممکن است کسی شش سال بتونه فیلم بازی کنه و بعد خیلی راحت بگه من دارم میرم ازدواج کنم خداحافظ ؟
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
سلام
من اینو به همه می گم مخصوصا خودم هم سعی می کنم رعایت کنم چرا ما دختر خانم ها این همه احساساتی هستیم تا یکی اومد توی زندگیمون ازمون تعریف کرد ابراز علاقه کرد سریع احساساتمون گل می کنه و عاشق دلباخته اش می شیم .
من نمی گم عشق و دوست داشتن بده ولی طرف مقابل باید ارزش دوست داشتن رو داشته باشه
باید مطمئن شیم که اون لیاقتش رو داره یا نه.
انقدر باید برای رسیدن به ما سختی بکشند تا قدر عافیت رو بدونن
نه اینکه بدون هیچ دردسری اجازه بدیم با احساسات پاک مون بازی کنه و بعد خسته شد بره دنبال یکی دیگه.
اگه اون یک بار بگه نه ما صد بار باید بگیم نه.
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط digitalman
یک موضوع برای من در مورد مساله شما مبهمه : (البته اگر نمیخوای به اون رابطه قبلیت فکر کنی لازم نیست پاسخ بدی . )
چطور شما طی شش سال نتونستید دوستتان را بشناسید ؟ شش سال زمان زیادی است . چطور ممکن است کسی شش سال بتونه فیلم بازی کنه و بعد خیلی راحت بگه من دارم میرم ازدواج کنم خداحافظ ؟
دوست گلم ما سنمون کم بود و اصلاً به ازدواج فکر نمی کردیم بعد چند سال هم که فکر ازدواج افتادیم و گفت ما با هم نمی تونیم ازدواج کنیم و دلایل چرند و پرند آورد اونقدر دوسش داشتم که نمی تونستم ازش جدا شم . البته بعضی وقتا هم اون وسطا می گفت میام خواستگاریت و دو روز بعد یادش می رفت .
از همه تبریکاتتون متشکرم ولی من با شخص جدیدی که گفتم به هیچ وجه تفاهمی پیدا نکردم و خوشبختانه بهم خورد . پسری که من تو برخوردای اول دیدم خیلی خوب و عاقل بود ولی بعد ازش خوشم نیومد . از مردایی که به همه چیز کار دارن خوشم نمی آد . مثلاً ماشین من اسپرته اون روز می گه چراغای ماشینتو عوض کن ماشینت تابلوس همه بهت نگاه می کنن . یا یه روز دیگه میگه بیا بریم خرید کنم واست از اونجاهایی که من میگم اون لباسایی که من میگم اون کفشی که من میگم . تا به مارک لوازم آرایش و جورابمم کار داشت . اصلاً حال نمی کنم با همچین آدمایی . همش تو فکر این کارای سوسول بازی بود . به جای اینکه بشینیم در مورد چیزای مهم صحبت کنیم می گفت مثلاً خونمون فلان جا باشه ماشنمون فلان مدل باشه جهازت اینجوری باشه مهریه ت اینقدر باشه ، موهاتو بلند می کنی . البته متقابلاً می گفت توام هر چی بگی من انجام می دم ولی من دوس ندارم هیچ کسو مطابق میلم عوض کنم . ظرف کمتر از یک هفته وقتی می دیدمش حالم از اخلاقاش بهم می خورد . می خواست هر جا می رم با اون برم . تو برخورد آخر مؤدبانه از ماشینم پرتش کردم بیرون و بهش گفتم منو فراموش کنه .
باور کنید تو همون روزای اول اینقدر جدی بهش فکر می کردم و سعی می کردم عشقی که به عماد داشتم رو بهش بدم ولی ...
اون روز به دوستم می گفتم من به اخلاقای عماد عادت کردم شاید همه بگن لیاقتت همونه ولی من عاشق عمادم . همه کاراش . باور کنید آرزوم بود که یه بار با عماد برم خرید ، همش می گفت کار دارم سرم شلوغه و اینا ، ولی وقتی این پسره گفت بریم خرید هزار تا بهونه آوردم که باهاش نرم به جاش با دوستام رفتم سینما. وقتی عکسشو به دوستام و همکارام نشون دادم همه می گفتن این پسره چقدر نازه چقدر خوش تیپه ولی من نگاه عماد که میاد جلوی چشم دلم میریزه پایین . با این که شاید عماد دوسم نداشت ولی باور کنید تمام این 6 سال یه بار بهم نگفت چرا اینو پوشیدی چرا اینکارو کردی . خودم بهش می گفتم مثلاً امروز خیلی زشت شدم نه ؟ قیافم خیلی بهم ریخته س . می گفت نه تو همیشه قشنگی . اگه می خواست بگه اینقدر آرایش نکن می گفت بدون آرایش به چشم من قشنگتری . می گفتم یعنی زشت شدم ؟ می گفت نه تو همینجوری ساده خیلی قشنگی نیازی به آرایش نداری . تو این مدت فقط یه بار گفت من عاشقتم خیلی بیشتر ازینکه تو عاشقمی فقط تو به زبون میاری ولی من نمیارم . اخلاقای مردونه ش منو می گرفت . این پسره n+1 بار بهم گفت دوستت دارم به داشتنت افتخار می کنم و ازین مزخرفات ولی اون روز میگه بینیتو اگه سر بالا کنی خیلی خوب میشه رفتم از فلان دکتر وقت گرفتم ، می خواستم هر چی از دهنم در میاد بهش بگم .
خلاصه که بچه ها عمادم یه چیز دیگه بود . یه دفعه عماد بهم گفت اگه من یه ربع سکه مهرت کنم تو بازم ok می دی ؟گفتم من خودم یه چیزیم مهرت می کنم . گفت اگه طلاقت دادم چی ؟ گفتم اشکال نداره حتماً دوسم نداشتی دیگه نمی شه که یکی رو به زور مهریه سنگین نگه داشت . گفت مامان باباتو چه جوری راضی می کنی ؟ راضی نمی شن . گفتم من راضی شون می کنم . گفت باشه اگه اینجوریه حق طلاقم با من تو همین هفته میام خواستگاری . گفتم نامرده هر کی سر حرفش نباشه . کم آورد خنده ش گرفت گفت حالا خوابم میاد بعداً در موردش حرف می زنیم . و باور کنید من با این شرایط از ته دل راضی بودم . دعا کنین خدا بهم برگردونش . من مطمئنم که ما با هم خوشبخت می شیم .
خوشحالم که دیگه به کسی تعهدی ندارم و دوباره می تونم با تمام وجودم به عماد عشق بورزم . احساس سبکی می کنم حالم خوبه ، دوباره عاشقم عاشقم عاشقم و می تونم همه جا جار بزنم ...
چی دیدی خدا رو شاید ...
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
عزیزم خوشحالم که این بار عاقلانه و از روی عقل تصمیم گرفتی( شیطون نکن به هوای عماد طرفو دکش کردی ) خانوم خانوما هواست باش یه وقت شیطون گولت نزنه بری سراغ عماد و عشقو ازش گدایی کنی دختر خوب همه چیزو بسپار به زمان اصلا یه مدت نه به عماد ونه به هیچ پسر دیگه ای
فکر نکن بزار اروم زندگیت به جریان بیافته تا بعد خدا بزرگه خدا کریم
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
سلام . خيلي خوبه كه تو اين مورد احساسي تصميم نگرفتي. اما بدون عماد رو خودت روندي. با تعريفي كه الان از عماد كردي به نظر من خودت كردي. مردها از دختري كه غرور داشته باشه بيشتر خوششون مي ياد نه دختري كه خودشو به هر آب و آتيشي بزنه كه بخواد زنش بشه. يعني چي كه من تو رو مهر مي كنم. اصلاً با برخورد شما با عماد موافق نيستم. الانم اصلاً زنگ نزني ها. اگه خدا بخواد و صلاحت باشه بهت برمي گردونه. ببخشيد كه خيلي تند رفتم. به خدا توكل كن.
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
پارمیس عزیزم، دختر خوب، چرا اون حرفا رو به عماد زدی؟ چرا انقدر ارزش خودت رو پایین آوردی، تو خودت حاضری با کسی ازدواج کنی که چیزی از خودش باقی نگذاشته باشه؟ شده بودی مثل همین پسری که اخیرا باهاش بودی که مدام میگفته دوستت داره و ازش زده شدی..
نمی تونم بهت بگم که به عماد فکر نکن چون می دونم فکر می کنی، فقط سعی کن دیگه به سمتش نری، از موقعیت های دیگه ای هم که برات پیش میاد استقبال کن، با تجربه ای که از رابطه ات با عماد گرفتی استفاده کن و سعی کن منطقی پیش بری..
:72:
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
من اینایی که میگید رو می دونم . ولی عماد می دونست که من فقط واسه اون اینجوریم تو این چند سال هم منو هم خونوادم رو خوب شناخته بود . می دونست که من همه این کارارو به خاطری که عاشقشم می کنم . من مغرور بودم ، داشتم از دست می دادمش . ترجیح دادم غرور نداشته باشم ولی عشقمو داشته باشم . نباید بعد 6 سال حرف دلمو می زدم ؟؟ دو سه سال اول که اینجوری نبودم . من با یک نگاه عاشق نشده بودم که زود فراموش کنم . اون حرفارو وقتی بهش گفتم که لازم به گفتن نبود چون خودش بهتر از من می دونست . نه اون همه می دونستن .
من با ابراز علاقه اون پسره مشکل نداشتم مشکلم اینجا بود که آدم کسی رو که نسبت بهش شناخت نداره نمی تونه اینقدر دوست داشته باشه و هی به زبونم بیاره .
الان حتماً دارین میگین این دختره چه زبون نفهمه ، به خدا منم می دونم پسرا ازین دخترا خوششون نمیاد ولی نمی تونستم حرفمو تو دلم نگه دارم که بعد بگم کاش از دوست داشتنم مطمئنش می کردم . من همیشه می تونم حد و حدود رابطه م رو کنترل کنم ولی این یکی فرق می کنه . نمی دونم درکم می کنید یا نه .
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
پارمیس عزیز، امیدوارم از دست من ناراحت نشده باشی، برات آرزوی خوشبختی می کنم عزیزم
:72:
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
شما دختر خانومها چقدر جالب رفتار مي كنيد.يكتون تا اين حد عاشق مي مونه. يكي فقط در حرف عاشقه.
پارميس گرامي عشق شما قابل تحسينه. محكمتر باشيد. در هر راهي كه مي ريد.
من با خانومي دو سال بودم. ما با هم به نتيجه رسيديم كه به هم بزنيم. ايشون گويا خواستگار داشتند. بعد از اينكه از خواستگارشون خوششون نيامده بود(البته مي گفتند منو نمي تونستند فراموش كنند:227: !!!) ازم خواست با تهديدهاي به خودكشي و ... كه مي خوام برگردي . بدون تو هيچم و... 4-5 ماهي كه با هم بوديم اينبار عاطفي بودن منو بهونه كرد و .. يه ماه بعدش خانوم با يه رزيدنت نامزد كردن . داستان زيبايي داشتم . گفتم تعريفش كنم. :305:
RE: کمک کنید بچه ها ، داغونم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
پارمیس عزیز، امیدوارم از دست من ناراحت نشده باشی، برات آرزوی خوشبختی می کنم عزیزم
:72:
شاد گل و مهربون و ناز من
من هیچ وقت از دست شما دل گیر نمی شم . فوق العاده هم خوشحال و ممنونم ازینکه شما منو راهنمایی می کنید . منو ببخشید اگه یه کم این روزا دیر فهم شدم و سرسختانه سعی دارم حرف خودم رو بزنم هر چند همه چیز تموم شده ، بذارید به حساب عاشقی .
عشق اگه روز ازل در دل دیوانه نبود
تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبود