این حرف خودمه... حرفی که می خواستم آویزه ی گوشم باشه، ولی بازم اشتباه کردم. وگرنه الان قهر نبودیم...
جریمه : هر روز از روی تاپیک های خودم بخونم! هر روز!
نمایش نسخه قابل چاپ
این وضعیت سخته. بدجوری قهره. پر از نفرت و خشم. احساس می کنم اگر می تونست منو می کشت. از کنار هم که می خوایم رد شیم، مواظبه که به من راه نده! پر از عصبانیته. هیچ دوست داشتنی در کار نیست. یه کبریت بزنم منفجر میشه.
من طاقت قهر رو ندارم. شب ها دیر میاد خونه. 10 شب. تلفنی با دوستاش چیزایی می گفت که منو اذیت کنه. تاکید می کرد روی اینکه 4 بعداز ظهر از سر کار برمی گرده...
دلم میخواد آشتی کنیم ولی الان وقت حرف زدن و جلو رفتن نیست. همین سکوت و آرامش بهتره. خدا بزرگه صبر می کنم. نمی خوام چیزایی بهم بگه که بعدن هر دومون پشیمون بشیم.
چطوری این همه بدی و نفرت و کینه و فکر منفی رو توی قلبش جمع می کنه. عصابیت من نهایتا دو روز بیشتر طول نمی کشه.:grief:
من... من خوب نیستم. این احساسیه که ما زن ها بر اثر بی توجهی همسرانمون نسبت به خودمون پیدا می کنیم.
ولی من خوب نیستم. واقعیت اینه که همه چی تقصیر منه. همه چی. منم که زن خوبی نبودم. منم که اول از خانواده اش ایراد گرفتم. منم که قدر زندگیم رو ندونستم. منم که نتونستم لحظه های عصبانیتم رو کنترل کنم.
ولی به جای آویزون و وابسته و نگران جلوه کردن، می خوام قوی و محکم باشم. یکم به خودم برسم.
درود بانو she
خیلی وقتا خواستم حرف دلمو بزنم ولی نزدم امروز میخوام یکمشو به شما بگم حداقل یکم آروم شم.
چرا با خودت اینکارو میکنی دختر خوب؟چرا فکر میکنی همیهش مقصری و همیشه باید بهترین باشی و بدون اشتباه انگار که همیشه باید نمرت بیشت باشه خدایی نکرده 19 بشی باید بری توی انباری زیرزمین خونه زندانی بشی؟!!!!
این یه قسمت از حرفایی بود که خیلی وقته دوست داشتم بهت بگم.اینکه من بشخصه فوق العاده همسرمو دوست دارم اگه بخوام حساب کنم شما نمرت از مهارت و انجامشون 20 باشه خانومم 18 هستش ولی روی سرم میگیرمشو حلوا حلواش میکنم.
خواهشا دیگه اینهمه با اضطراب ننویس که من مقصرم چون واقعا از درونم آتیش میگیرم.
براتون آرزوی موفقیت و شادی میکنم بانو:72:
sheعزیز گاهی همه آدمها اشتباه میکنن!نباید اینقدر خودت روسرزنش کنی.
اگه فکرمیکنی اشتباه ازتوبوده !اگه ازاین سکوت وقهراذیتی چراخودت پاپیش نمیزاری؟چرا خودت روعذاب میدی؟
میتونی خیلی خوب وزیبا درموردش باهم حرف بزنید توکه مهارتش روداری؟پس کم کم این فاصله روپر کن.اول از اشتباه خودت بگو وبعد هم ازاحساست درموردحرفها ورفتارهای اون بگو.
توواسه به دست آوردن آرامشت به توجه همسرت احتیاج داری اون هم همینطور!پس هرچه زودتر این سکوت روبشکن.
محکم و قوی اما مغرور نباش. محکم باش. صبور باش. زندگی کن. آروم و شاد و درست.
"من این زندگی رو راحت بدست نیاوردم که راحت از دستش بدم."
این ها جمله هایی بود که از پست های قدیمی خانم سبکتکین دستگیرم شد.
چون نزدیک بود برم منت کشی. اما تصمیمم عوض شد. میخوام تمرین صبوری کنم.
شما خودت زندگی و شوهرت و خودتو می شناسی و تصمیماتت حتما درسته.
اینا رو فکر کردم ممکنه بهت کمکی بکنه شایدم نکنه.
به جای غرور وقار داشته باش. اینو حافظ می گه.
به نظر من توی زندگی مشترک چیزی به اسم منت کشی وجود نداره. زندگی مشترک مثل یه کار گروهیه. دیگه مهم نیست کی چه کاری کرده. مهم اینه که هر کدوم از دو طرف هر کاری که در توانشه بکنه و کوتاهی نکنه. هر دو طرف. کار گروهی کسی نباید بگه مثلا من این کارو کردم تو چرا این کارو نکردی. واقعیتش هم اینه که در نهایت هر چی از یه گروه در بیاد هر پروژه و هر نتیجه ای که بشه کسی نمی گه این کارو اون کرد این یکی نکرد. می گن این نتیجه مال این گروهه. زندگی مشترک هم همینه. اگه هر دوتون بتونین اینطوری فکر کنین دیگه شوهرتون موقع قهر فکر نمی کنه که هنره بیشتر قهر باشه و بد خلق تر باشه و شما هم منت کشی نمی بینین اینکه بخواین دوباره اوضاع رو به سمت محبت ببرین. این اصلا منافاتی با غرور نداره. مهر مهر رو صدا می زنه. بی توقع و شاد مهر بورز به ادما و شوهرت. در مواقعی هم که نیازه توضیحات کوتاه محترمانه و کاملا واضح بهش بده که بتونی هدایتش کنی.
موفق باشی. :72:
نقل قول:
شوهرت منتظره که تو باز هم مثل قبل بری به دست و پاش بیفتی و التماسش کنی و اون هم واست ناز کنه و طاقچه بالا بذاره
الان شوهرت یه جوری شده یه کم ته دلش اومده نکنه سبکتکین دیگه منو نخواد واسه همین همش داره بهت سیخونک میزنه تا مطمئن بشه که تو هنوز دوسش داری...
می دونم که دوسش داری ولی یادت باشه به قول فرشته باید ماهی باشی
یعنی شوهرت دست و دلش بلرزه که نکنه از دست بدهدت
ديگه سعي مي كنم بهش فكر نكنم .
می دونم که دوسش داری ولی یادت باشه به قول فرشته باید ماهی باشی
یعنی شوهرت دست و دلش بلرزه که نکنه از دست بدهدت
ممنونم فرشته ی مهربون!! ممنونم!! تو "بالهای صداقت" رو به من معرفی کردی و از زندگی اش گفتی. همون موقع اگر میفهمیدم و میرفتم تاپیک هاش رو می خوندم دیگه الان دعوامون نشده بود.
فقط یه نکته ی اساسی مونده بود که حالا دارم توی این تاپیک ها پیداش می کنم... احساس می کنم یه گنج پیدا کردم!
ازت ممنونم. از بالهای صداقت، از مدیر همدردی و ... از خیلی ها ممنونم.:72:
نقل قول:
2- روحیه ترکیبی
منظور روحیه ای است که دستخوش لحظه ها و یا به عبارتی" آنی بودن" نباشد.
روحیه ای که به هیجان تسلیم نشود.
در هر واکنش بیندیشد و دراین اندیشه همه عوامل را مدنظر قرار دهد. هرگونه رفتارهای آنی، و هیجانی دربهبود ارتباط انسانها کارساز نیست.
آنان که به هیجان دامن می زنند، روابطی بسیار پر نوسان دارند.
آنچنان که با یک خبر خوش چنان به شعف می آیند که تعادل از دست می دهند و درعین حال، با یک حادثه نامطلوب چنان به غم می نشینند که امکان هر آسیب روانی و جسمانی می رود .
باید آن چنان خویش را بار آوریم که در برابر هر رفتار یا واکنش احیانا نامطلوب، یکبار از کوره در نرویم.
بلکه گذشته را به خاطر آورده و به آینده نیز بیندیشم و در نهایت کنترل و مهار هیجان را مد نظر قرار دهیم.
بسیاری از طلاق ها ناشی از همین هیجانهای آنی است، همان طور که بسیاری از جنایت ها چنین اند.
4- تسری پذیری
در بحث از روان شناسی طلاق باید بدین نکته نیز توجه داشت که طلاق یکی از واگیرترین پدیده ها درحیات انسانی است.
با دیدن طلاق و تعدد آن مخصوصا در محیط پیرامون خویش، انسانها به نوعی تساهل نسبت بدان می رسند.
قبح عمل کاهش می یابد و به تبع آن، انسانها دربرخورد با اولین مشکل به اندیشه طلاق می افتند.
در پی آن باشیم که اساسا اندیشه طلاق پدید نیاید. چه همان درنهایت در واقعیت امکان تجلی خواهد یافت.
5- روحیه اغماض یا تساهل
باید اندیشدید که هر انسانی جایز الخطاست.
باید پذیرفت که ما نیز خود خطا کرده ایم و امکان تکرار آن را نیز داریم پس نباید به تبلور و بزرگ سازی خطای دیگری پرداخت.
این جمله معروف همیشه مد نظر ماست: " اگر بدی را با بدی پاسخ دهیم، کی بدی از میان برخیزد؟"
هنگامی که می پذیریم هیچ کس از جمله خود ما بی عیب نیستیم وهنگامی که قبول می کنیم هرکس از جمله خود ما ممکن است اشتباه کند و عملی به خطا از ما سر زند، پس نباید و نمی توان آنچه را خود خطای طرف مقابل می خوانیم، بزرگ سازیم و بر آن تاکید کنیم تا در دور تسلسل افتد و بنای رابطه را فرو ریزد.
فراموش نکنیم با یک گذشت، سلسله ای از مسائل را خنثی ساخته ایم به جای آنکه با واکنش خود آتش غضب دیگری را برافروزیم و سپس با واکنش او، خود شدیدتر واکنش نماییم، ایا بهتر نیست اساسا با یک اغماض، آب را از چشمه قطع کنیم؟
از آنجا بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداخته ای نیست؛ بلکه با برگزیدن اخلاق خود، خویشتن را می سازد و نیز ویژگی های شخصیت، مادر زادی نبوده بلکه اکتسابی است ، برای ساختن یک زندگی خوب و ارزشمند ، می توان 5 خصلت بالا را در خود ایجاد کرد
نقل قول:
بارها شده وسط خون و خون کشی توی زندگی من و همسرم، و موقعی که رابطه خراب شده و نه من میخواستم خودمو کوچیک کنم ازش بخوام بیاد و نه اون روی اومدن رو داشته، با یه بل گرفتن من از حرفش پشت تلفن و قاه قاه خندیدن هردومون یا یک ظرافتی و یا لطایف الحیلی چیزی، با شوق هر چه تمامتر بهم گفته: دیووووووووونه! حالا اجازه میدی بیام خونه؟ دلم برای همین خنده هات تنگ شده بود!:227:
خلاصه: از استعدادها و امکاناتت بدرستی استفاده کن! ببو گلابی بازی ممنوع!
تعجب نکنین بچه ها دارم مطلب جمع آوری می کنم!
دوباره خوشحالم و احساس خوشبختی می کنم. جزئیات رو تعریف نمی کنم اما اوضاع قهرمون هم به خاطر همین روحیه ی من بهتره!
- - - Updated - - -
رنگ مشکی نوشته های خانم سبکتکین هست و نوشته های رنگی مربوط به خانم بالهای صداقت :
نقل قول:
هزار بارم زنگ زدم و گفتم برگرد خوت نمي ياي خونه . حتي حاضر نيستي وقتي كه جا نداري بخوابي بياي خونه خودت .
ببین چقدر ضعف از خودت نشون دادی
یعنی شوهرم یعنی من ارزشم اونقدر پیش تو و خودم کم هست که تو که شوهرمی حاضری به سختی دنبال جای خواب بگردی اما نیایی پیش من
وقتی سبکتکبن خودش داره ارزش خودش رو میاره پایین اون موقع انتظار داری شوهرت واست ارزش قائل باشه؟
اما ما قرارمون این بود که تو واسه خودت ارزش قائل بشی و خودت رو دوست داشته باشی
گفت اصلا . من بميرمم نمي يام خونه . منم گفتم پس خواهشن اصرارم نكن من بيام براي طلاق توافقي .
دیدی برداشت شوهرت رو دیدی تو بهش گفتی واسه خواب بیا خونه اما شوهرت رفت روی دنده چپ که نه من نمیام
خوب حالا عیب نداره
اما آخه چرا بلافاصله مقابله به مثل می کنی؟
پس من هم نمیام طلاق توافقی
این یعنی ضعف
یعنی شوهرم حالا که تو نمیایی آشتی کنیم منم نمیام طلاق بگیرم
این میشه بازی درآوردن
میشه لج و لجبازی
پس اگه شوهرت بگه سبکتکین داره ادا درمیاره و بازی راه انداخته ، حق داره
من كه گفتم از هر دري مي يام وارد شم حالمو مي گيره خودمم همش مي يام به خودم بگم بالاخره خسته مي شه و دلش به رحم مي ياد ولي دريغ از يه ذره تغيير . تنها ناراحتيش اينه كه من طلاق بگيرم همين وگرنه اصلا و ابدا به برگشتن فكر نمي كنه .
اشتباه می کنی
می دونی چقدر براش سخته
خانواده داره بهش فشار میاره
زن و شوهرهای دیگه رو می بینه ، آه می کشه
یاد زندگی اش با تو میفته
نیاز جنسی داره بهش فشار میاره
دلش می خواد یه جای خواب داشته باشه
یه کسی براش بدون منت غذا بپزه ، لباسهاش رو بشوره بهش محبت کنه واسش دلسوزی کنه
داری می گی از هر دری وارد میشی حالت رو می گیره
خوب بلد نیست
خودت رو مقایسه کن
از بدو ورودت به تالار تا امروز
ببین شما اینجا کلی مطلب خوندی کلی مشاوره گرفتی
چقدر عوض شدی
اون چی؟ کسی رو داره؟ یه نفر که حداقل باهاش درد و دل کنه
متاسفم ولي ديگه كم آوردم چيكار كنم كه هم غرورش حفظ بشه هم برگرده به خدا برنمي گرده هرجوري حرف مي زنم نمي ياد .
برمی گرده ، غصه نخور
اما اگه درست گامهایت رو برداری
بهت گفتم بترس از روزی که شوهرت خسته بشه و قید تو و این زندگی رو بزنه
آشتي كه هيچ دلتون خوشه اصلا نظرش تغيير نكرده و همچنان منو غير قابل بخشش مي دونه . چيكار كنم به زور كه نمي تونم وادارش كنم منو ببخشه .
سبکتکین اول خودت ، خودت رو ببخش
نه زبونی بلکه از ته قلبت
بعد واسه جبرانش تلاش کن
اون وقت ببین خدا همه چیز رو برایت درست می کنه
به شرطی که عوض بشی .. به شرطی که جبران کنی
وقتي در مورد شوهر خواهرم صحبت كرد و گفت تو نشناختيش و خيلي مارموزيه و از اين حرفا . گفتم مي دونم هيچوقتم حرفاي اون برام اهميتي نداشته تو خيلي حرفاي اون روت تاثير مي گذاشت من هيچوقت نذاشتم دخالت كنه تو زندگيمون و تو برام مهمتري ولي اصلا براش مهم نيست حرفاي من .
در عمل ثابت کن نه در حرف
به خدا از يه طرفه ناز كشيدن خسته شدم آخرشم هيچي دوباره تمام مسايل گذشته رو حلاجي كرديم و آخرش گفت باشه مثل اينكه ما به نتيجه نمي رسيم و باز دوباره رفت تا خدا داند .....
یه فرصت رو که از دست دادی
عیبی نداره
اینبار که زنگ زد
سعی کن از قبل واسه همه حرفهایش بدونی چه جوری و منطقی پاسخ بدی
جوری که مشکلتون سر به روشنایی بره
عزت نفست رو حفظ کن و خیلی آرام و غیرمستقیم جوری که غرورش حفظ بشه جای آشتی رو باز کن
چيكار كنم به خدا هيچ سوتي اي ندادم و از كوچكترين فرصتي براي آشتي استفاده كردم كه بينمون بهتر شه حتي اگه يه جاهايي آروم مي شد ته تهش كه حرفمون تموم مي شد مي گفت اصلا از اين حرفا بگذريم اينا رو كه صد دفعه گفتيم و حرفمونم عوض نمي شه . مهم اينه كه بابا جان من اصلا ديگه بهت فكرم نمي كنم . خداييش شما باشين چه حالي بهتون دست مي ده . خسته شدم .
می دونی چه حالی بهم دست میده؟
می شینم های های گریه می کنم
همش با خودم می گم مگه من چی کار کردم که مستحق این همه عذابم
خدایا اخه چه قدر عذابم میدی
می گم بلند شم برم طلاق بگیرم تموم بشه
دیگه بریدم ، حوصله ندارم ، خسته شدم ، چه فایده ای داره ، اگه به غلط کردن هم بیفتم که اون نمیاد بهتره هم خودم رو راحت کنم و هم اون رو
اما بعدش با خودم می گم
آیا این اون چیزی هست که من می خواهم؟
آیا اگه طلاق بگیرم خوشحال و خوشبخت می شم؟
بعدش فکر می کنم می بینم نه .... من شوهرم رو دوست دارم ...
درسته که از حرفهایش آزرده ام اما یه بار دیگه راهنمایی های بچه ها رو مرور می کنم و سعی می کنم اینبار درست عمل کنم
ايميلم اينه البته با اجازه مديران تالار .
واست ایمیل زدم
اگه دستت رسید یه جواب بده تا بهت بگم
دفعه پيش كه زنگ زده بود بين حرفاش با ناراحتي گفت تو حتي خانوادت انقدر براشون مهم نبود كه يكي رو واسطه كنن ببينن اصلا چه خبره . كه من گفتم شوهر خواهرم كه زنگ زد .
تو مگه نگفتی حرفای شوهر خواهرت روی تو تاثیر نداره
مگه نگفتی نمیذاری توی زندگیتون دخالت کنه؟
پس کو؟
نمی دونم باورت میشه یا نه؟
من پستت رو کامل نمی خونم
خط به خط می خونم جواب می دهم بعد میرم خط بعد
الان یهو دیدم از شوهر خواهرت نوشتی
دیدی دخترجان شوهرت ازت عمل می خواد نه حرف
بعدش هم اینقدر حاضر جواب نباش
مگه قرار نبود بهش بگی مشکل من و شوهرم به شخص دیگه ای ارتباط نداره و من اجازه نمی دم شخص دیگری وارد این قضیه بشه؟
مگه من قبلا مثال خاله ام رو برایت نزدم؟
مسخرم كرد و گفت چه آدميم زنگ زد من اصلا اونو قبول ندارم . از اون به بعد خيلي تو مغزم افتاده كه شايد منتظره يكي مثل يه بزرگتري ازش بخواد كه برگرده و من تو فكر اين بودم كه عموم رو واسطه قرار بدم .ولي از يه طرف هم مي ترسم اوضاع بدتر بشه
بدتر میشه که هیچ آبروی تو و شوهرت هم میره
اصلا نذار مشکلت رو دیگران بفهمند
و همه چي رو به عموم بگه و آبرومو ببره هم مطمئن نيستم كه با اين پادرميوني برگرده . از طرفي هم بالاهي صداقت عزيز گفتن كه اصلا نذارم كسي دخالت كنه . ولي از يه طرفم طبق نظر خودتون كه مي گين دوست داره غرورش حفظ بشه و برگرده همش مي رم تو فكر اين عموم .
این غرور حفظ شدن نیست
اگه یکبار دیگه این حرف واسطه رو زد
بهش بگو
من به همسرم اعتماد و اطمینان کامل دارم که بهتر از همه شرایط زندگیمون رو می دونه
هر تصمیمی که بگیره برای من ارزشمند و مهم هست
دلسوزتر از من و همسرم کسی پیدا نمیشه
اگه من و شوهرم بخواهیم می تونیم زندگیمون رو از نو بسازیم
اگر هم نخواهیم هیچکسی نمی تونه این زندگی رو دوباره برقرار کنه
می دونم شوهرم برای زندگی دوتاییمون داره تلاش میکنه به همین خاطر لزومی نداره وقتی خودم و شوهرم دوتا آدم بالغ و عاقل هستیم کسی بیاد پادرمیونی
اصلا این اجازه رو هم به خانواده خودم نمی دم شما هم هر جور خودت صلاح می دونی
( این حرفا رو که بگی غرورش حفظ میشه و در ضمن راه ارتباط رو هم نمی بندی
یعنی چی ؟ یعنی اگه اون می خواد یه واسطه بفرسته که آشتی کنید
گرفتی مطلب رو؟
از همین جا که می گه واسطه بیاد بفهم که دلش نمی خواد طلاقت بده )
خودمم كه هركاري مي كنم و هر حرفي مي زنم هيچ تغييري تو رفتارش نمي بينم . اصلا به حرف من بر نمي گرده . و اصلا نتونسته منو ببخشه و يه ذره مهربونتر بشه . هيچي هيچي تغيير نكرده كه دلم خوش باشه .
سبک تکین وقتی آشتی کردید قول بده نیای بگی
من این زندگی رو نمی خواهم ها :311:
من کلی تغییر کردم اما همسرم نه :311:
جون خودم این حس رو تجربه کردم دارم بهت می گم
راستی امشب مهمون داریم ... ناخونده!
نقل قول:
الان هم بازی دادگاه مطابق میل شوهرت پیش نمیرهچرا چون هرچی اون اصرار کرد که تو حتما میای و انتظار داشت جواب منفی از تو بگیره
تو همش گفتی آره میام
هی میگه اگه بیایی حقیقت رو می گی
تو می گی آره
هی می گی آبرویت رو همه جا بردم باز هم میایی
تو می گی آره
می گه مامان و بابات می فهمن تو بازم میای دادگاه
تو می گی آره
خوب طبیعی که وقتی تو از موضع ات پایین نیایی بره سراغ یه بازی دیگه
الان داره بازی مهریه و نفقه رو سرت در میاره:324:
توافق کردن روی مهریه و نفقه الان ، امروز ، سرکار تو و اون هم تلفنی ، به نظرت منطقی میاد؟
سبکتکین باید سعی کنی با قاطعیت، احترام ، کلام و جملات عاطفی و حق دادن به شوهرت اون رو خلع سلاح کنی
تو حاضری بری به شوهرت بگویی
من اشتباه کردن ، ببخشید ، تو راست می گی ، بیا خونه دوباره زندگی کنیم و هرجور تو می خواهی مطابق میل تو می شوم
شوهرت هم این رو می خواد ولی نه با این الفاظ و روش
چون همه ی مردها از زنی که غرورش رو بذاره زیرپا بدشون میاد
باید جملات و کلماتی رو یاد بگیری و عنوان کنی که همون مفهوم رو برسونه اما به گونه ای که حق را به شوهرت داده ای احترامش حفظ شده و ارزش و غرور تو هم حفظ بشه
شوهرت دلش می خواد ( اصلا هر مردی) برای رسیدت به زن محبوبش همیشه بجنگه ، حالا می خواد قبل از ازدواج باشه یا بعد از ازدواج
بذار شوهرت انتظار بکشه که تو امشب بهش تلفن بزنی
نترس ، این انتظار هم به نفع تو هست و هم اون
:72:نقل قول:
توی دادگاه هم یادت باشه که موضع دفاع نباشی بلکه در موضع عاطفه توام با اقتدار و ادب و احترام سعی کن که تحت هیچ شرایطی گریه نکنی و صدات نلرزه
سلام دوستان. بابت این پست های مبهم عذرخواهی می کنم. الان توضیح میدم چون واقعن لازم دارم کمکم کنین :
من و همسرم روابط ظاهرا خوبی داشتیم. اوضاع خوب پیش می رفت و یکی از مهمترین دلایلش این بود که من علاوه بر احترامی که همیشه به خانواده اش می گذاشتم، هیچ غرغر یا اعتراضی هم به همسرم نکردم پشت سرشون.
این جمله رو الگوی خودم قرار داده بودم : خوش رو باش، مهربون باش و بذار هر کاری میخواد بکنه به این معنی که غر نزدم و راضی باشم.
اما این وسط یه مشکلی پیش اومد : توقع! توقع من!
یعنی فکر کردم چون همه چی خوبه، اونم باید از این به بعد خوب رفتار کنه. یه شب که با نهایت محبت و صمیمیت با خانواده اش صحبت می کردیم، بعدش من به خانواده ام زنگ زدم و اون نیومد که باهاشون حرف بزنه.
من نباید اعتراض می کردم. نباید به روی خودم می آوردم اما رفتارش با جبهه گیری اش اذیتم کرد. بعد هم که من گفتم چرا؟ اون شروع کرد به چرت و پرت گفتن راجع به خانواده ام.
من شوکه شده بودم. به معنی واقعی چرت و پرت می گفت. وسط حرف هاش رد پای حرف ها و دخالت های مادرش رو پیدا کردم که پرش کرده بود.
احساس می کردم تمام تلاش هام بی فایده بوده و برگشتم سر جای اول. نتونستم نفرتم رو از این وضع نشون ندم. می گفت باید پدرت به من زنگ بزنه و حالم رو بپرسه. می گفت برادرت باید به من بگه آقای فلانی! چون من بزرگترم!!!! و ....
1.ازش متنفر بودم. این. بهش گفتم.
2. بهش گفتم که همیشه طلبکاری.
3. بهش گفتم که کینه ای و کمبود دار هستی.
4. بهش گفتم عوضی. من قبلش باهاش درد دل کرده بودم و از دلتنگی هام گفته بودم. اما اون رفتارش بدتر شده بود و حتی دلش نمی خواست من با مادرم تلفنی حرف بزنم.
اون شروع کرد به فحش و به طرفم حمله کرد.
این بدترین دعوای زندگیمون بود. چون پر از نفرت بود. هم از طرف من و هم از طرف اون.
بعدش روز مادر گذشت و بعد هم من رفتم شهرستان. اولش ترسیده بود که من برای قهر و جدایی رفته باشم، برای همین بهم زنگ زد ولی وقتی خیالش راحت شد که برمی گردم دیگه تماسی نگرفت.
حالا شب ها 10 و 11 شب میاد خونه. طوری رفتار می کنه انگار که من وجود ندارم. شاممش رو براش میذارم. میخوره و بشقابش رو برنمی داره.
برای خودش سالاد درست می کنه، میوه می خوره و با اشغالش میذاره تا من بردارم.
لباس هاش رو میشوره و با دقت اتو می کنه. به خودش میرسه. کفش هاش رو واکس میزنه اما جوراب هاش رو از وسط خونه برنمی داره.
طوری رفتار می کنه که من عصبی بشم و اعتراض کنم. تو وجودش نفرت رو می بینم. کینه و خشم و عقده که منتظره تا تخلیه بشه.
پدرش دو روز اومد پیشمون تهران. کار داشت. من تا جایی که میشد تحویلش گرفتم و ازش پذیرایی کردم. جلوی اون، شوهرم بق کرده بود و با من حرف نمیزد. اما من لبخند میزدم، تعریف می کردم و نذاشتم به باباش بد بگذره.
اون طوری رفتار می کنه انگار منو نمی بینه و از من متتنفره. انگار میخواد ثابت کنه واقعن یه آدم عوضیه.
من طوری رفتار می کنم انگار همه چی خوبه. انگار هر کاری کنه من باز هم زندگی ام رو می کنم و حاضر به اعتراض کردن نیستم. انگار که کارهاش برام مهم نیست. دیشب هم براش غذا بردم.
اون یه سیاست مدار حرفه ایه. دوست داشتنش پر از خودخواهی و طلبکاریه. اگر آقای sci بود می گفت که واکنشی نداشته باشم. چون شوهرم زبان انفعال رو انتخاب کرده. و من نباید به این زبان جواب بدم. باید بفهمه که این زبان جواب نمیده و بذارتش کنار.
باید به جایی برسیم که با هم حرف بزنیم. با آرامش و بدون دعوا. میخوام بهش بگم که بالاخره بعد از این چند سال باید سهم خودش رو از اشتباهات بپذیره و بخواد که رفتارش رو درست کنه.
اما؟
ما تا حالا آشتی نکردیم، مگر با منت کشی من.
تاپیک های خانم بالهای صداقت رو می خوندم و سعی می کردم بفهمم باید چه کار کنم.
- - - Updated - - -
ببینین اعتراض من دلیلش این بود که زیادی خوش بین شده بودم. واقعیت رو فراموش کرده بودم. یهو دنیا تو سرم خراب شد.:grief:
اگر به عقب برگردیم، هر حرفی هم که میزد من عصبانی نمی شدم. همینطوری که حالا سعی می کنم عصبانی نشم.:81:
ولی نمیخوام برم جلو برای آشتی. چون هر چی کاسه کوزه است سر من شکسته میشه و اوضاع از این به بعد بدتر میشه.:305:
میخوام صبر کنم تا از رفتارش خسته بشه.
میخوام صبر کنم و بهش فکر نکنم و بی اهمیت باشم.
میخوام صبر کنم تا وسایلم رو جمع کنیم و ... می ترسم. انگار میخوام وسایلم رو برای همیشه جمع کنم و برم. نه اینکه جابجا بشیم...:47:
تا حالا یه قدم به سمت من برنداشته. میدونم فعلن طلاق نمیخواد. زندگیش رو میخواد حفظ کنه. آبروشه. براش زحمت کشیده. اما اگر پاش بیافته، بعید می دونم برای نگه داشتنش هم زحمتی بکشه.:161:
چقدر زیاد من در موقعیت نیاز قرار گرفتم و اون در موقعیت ناز.
درود بانو she
خواستم بدونین با شما همدلی میکنم.و اینم بگم در تایپک صلوات شمار امروز را مختص به شما قرار دادیم.
شخصیت بسیار قابل احترامی دارید:72: