سلام. تا زمانی که خودت نخواهی در دنیای مجازی ذهنت می مونی. اگر دوست داری از این دنیا وارد دنیای واقعیت ها بشی. تلاش کن. به گفته دوستات و مدیران سایت عمل کن. بیدار شو . بیدار.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام. تا زمانی که خودت نخواهی در دنیای مجازی ذهنت می مونی. اگر دوست داری از این دنیا وارد دنیای واقعیت ها بشی. تلاش کن. به گفته دوستات و مدیران سایت عمل کن. بیدار شو . بیدار.
سلام پوووه
بجز رفتار مادر و برادرت که ازشون اسم بردی
همه همه همه رفتارهات مثل منه
همه فکرات
پرسشهات
گذشته و حالت
دغدغه انتخاب رشته ت
کار کردن یا نکردنت
همه حرفات در مورد خدا
انتخابات 88
بی هدفی
مهم نیودن مرگ و زندگی
و.....................
همه پستها رو خوندم خیلی طول کشید اما حس کردم من همشو نوشتم
ما همسن هم هستیم
انگار مغز هر دومون یکیه
واسم جالبه
پس الگوی فکریمون شبیه هستش
پوووه
همدردیم عجیییییییییییییییب
چی به سرمون اومده؟؟؟؟؟؟
خدا ... این واژه یه وقتایی واسم لوث شده است...
- - - Updated - - -
حتی خوب شدن یه روزت بی دلیل و بد بودن حالت روز دیگه...
بهش میکن اختلال دوقطبی
نترس
منم اینطورم
شوهر دوستم بهم گفت باهاشون ارتباط نزدیکی دارم
پووووه
گذشته شادمون کجا رفت؟ عشق درس!! خنده ها... و البته شرایط مالی سختی که تجربه کرده بودی ... همشو منم داشتم
من به علاوه همه این حرفات یه سوال دیگه هم اخیرا تو ذهنم ووول میخوره
چرا من باید به درمان روانی نیاز داشته باشم؟
چرا من باید به توصیه های دیگران نیاز داشته باشم؟ تازه اگر توان انجام این راهکارها رو داشته باشم!!
چرا من قوی نیستم که سختیای زندگی لهم نکنه؟ چرا همیشه همه گفتن کمالگرا هستم اما درست نشدم و
در اخر اینکه پوووه
ببخش تو تاپیک تو مینویسم: من امیدی به تغییر خودم ندارم.. حتی اگه بخوام حس میکنم عوض نمیشم ... :54:
خیلی حالم بده
- - - Updated - - -
پوووه منم باهوش بودم و از همه جلوتر (بدون اینکه برام مهم باشه و رقابت کنم.. چون عشق درس باشم)
حالا همه از من جلو زدن و بهم توصیه میشه حیفی تو! چرا اینطور شدی؟ دکترا نمیخونی! کار چی؟ و...
برام هیچ هدفی والا نیست و جذابیت نداره
سلام خانم مجرد.
درکتون میکنم.
با این حال فکر میکنم چون شما(اگر اشتباه نکنم) به تازگی درگیر یک رابطه عاطفی بوده اید و این جریان هنوز براتون تاز است واثراتش از بین نرفته، این احساسات رو دارید.
گذر زمان خیلی چیزها رو میتونه حل کنه. البته باید خودمون هم کمک کنیم.
میدونی...حسرت خوردن فایده ای نداره. من سالهاست دارم حسرت میخورم و فایده ای نداشته. بهتره خودمون و شرایطمون رو بپذیریم و ببینیم در این شرایط و توانی که الان هستیم چی کار میتونیم بکنیم.
فکر میکنم نباید توقع داشته باشیم از تغییرات بزرگ شروع کنیم. مثلا شاید برای من این تغییر که صبح زود بیدار بشم هم قدم بزرگی باشه. بعد کم کم و آروم آروم قدمهای بعدی.
از طرفی...زندگی ادامه داره...ما هم زنده ایم ...پس مجبوریم یه فکری به حال خودمون بکنیم دیگه.
گاهی فکر میکنم مثلا اگه یه قهرمان دو ، توی یه تصادف پاهاشو از دست بده چی کار میکنه؟ زندگی براش تموم میشه؟ فکر کنم اگه آدم عاقلی باشه از تموم چیزای دیگه ای که براش باقی مونده استفاده کنه.
خودمم این حرفا رو خیلی به خودم میزنم.
در ضمن من امتحان کردم...روزایی که کمتر میام همدردی حالم گویا بهتر میشه. اینجا با اینکه چیزای زیادیمیشه یاد گرفت ولی فکر کنم برای من و شما می استرس زا و مضر باشه.
من تصمیم گرفتم کمتر بیام.
- - - Updated - - -
راستی ...
یه چیز دیگه...
من با وجود تمام مشکلاتی که با افراد خانواده ام دارم و رفتارهای گاهگاه اونها، با این حال خیلی نسبت بهشون حساس هستم و غیرتی. یعنی هرچقدر هم که من از دستشون ناراحت باشم باز هم تحمل ندارم کسی نگاه چپ بهشون بکنه یا کوچکترین بی احترامی بهشون بکنه.
اره poooh
کمتر بیام برام بهتره میدونم سرم به زندگی روزانه م گرم میشه
اما حرفی که ازارم میده و بهش اعتقاد دارم اینه که یجا کسی تو صفحه شخصیس نوشته بود: به رضایت احمقانه ت از زندگی حسودیم میشه
این جمله پر از اضطرابم میکنه
من میدونم شرایطم خوب نیست اما کاری نمیکنم
نمیدونم چرا؟ از دارو خوردن هم میترسم
- - - Updated - - -
دیشب بعد از ترک همدردی به ذهنم رسید برات بنویسم که:
میدونم با همه این احوال و توضیحاتت، خیلی به خانواده ت غیرت داری، اخه منم همینم :43:
خواستم بگم مطمئنم با همه اینا دوسشون داری و این طبیعیه و درست هم هست
سلام. خبری ازت نیست. حال پدرت چطوره؟ امیدوارم بیماری ایشون رفع شده باشه. خودت هم حس بهتری داشته باشی.
سلام.
ممنون از لطفتون.
بابا خیلی بهتره.
خودم هم بد نیستم.
امیدوارم همگی شاد و موفق باشید.
واقعا فهمیدم که حقیقت بیشتر وقتها با رنگ ارزشها و ضد ارزشهای درون من همخوانی ندارد.
حقیقت همیشه تلخ است...
گاهی فقط در تنهایی است که میشود غریب نبود.
سلام. ببخشید فقط سه صفحه اولو خوندم. خودمم حال و حوصله ندارم. شاید پاسخم تکراری باشه.
نوشتی که حالت فاصله داری با بقیه ادما یه جوری که حس می کنی واقعی نیستن. راهی که من خودم برای این حالتم پیدا کردم این بود که 1- قبول کردم دوستی ها و ادما عبوری و گذری هستن. یعنی توقع نباید داشته باشم که کسی پیشم بمونه. باید هر چی می تونم یاد بگیرم از ادمی که توی یه مقطعی باهام همراهه و بعد که می خواد بره بذارم بره (خیلی دردناکه) 2- جاهای جدید برم تا دوستان عبوری جدید پیدا کنم. کلاسای جدید یا حتی اگه تهرانی می تونی کتابخونه ملی بری یا هر جایی که محیطش محیط خوبی باشه و ادمایی که توش میان تا حدی به خاطر این محیط یه جورایی دستچین شدن. 3- بعدش نگاه کنی ادما رو توی این محیط ها و کلاس ها. ببین کدومشونو دوست داری که باهاش دوست شی. خیلی راحت و ملایم و محترمانه برو سمتش و کم کم سر صحبتو باز کن. نگران نباش. ممکنه طرف مقابلت برات دوست نشه واقعا اما هیچکسی نمیاد ادمو راحت رد کنه. یه خورده حرف می زنن دیگه. کم کم از این حالتی که می گی دوری از واقعیت یه کمی بیرون میای.
روانپزشک هم می ری دیگه فکر کنم.
من خودم یه روزم زندگی نکردم. واقعا دلم می خواد حداقل برای یه روز زندگی کنم ببینم این زندگی چیه. بعدش بمیرم. در کل نظرات منم ممکنه به درد هیچکسی نخوره.
موفق باشی.
- - - Updated - - -
یه چیز دیگه هم من تازگیا فهمیدم. اونم اینه که ادمای دیگه با من فرق دارن. راحتن. راحت تصمیم می گیرن. راحت به اهدافشون فکر میکنن. راحت راهشونو می رن. نیاز بود پا رو سر دیگران می ذارن و اصلا هم نمی فهمن. حتی توی روابط جنسی هم اینطوری که من دارم می بینم راحت می رن با هم. اصلا هم عشق و دوست داشتن براشون مهم نیست. یه جورایی سطحی ان. خیلی ها اینطوری ان. وقتی که یه چیزی یه رفتاری یه نگرش زندگی ای رو ادمای زیادی دنبال کنن اون شیوه می شه درست. بعد منی که در اقلیتم میشم نادرست! در صورتی که هیچکدوم درست یا غلط نیست. اما در هر حال اگه می خوای راحت زندگی کنی باید با جمع و در جهت اب شنا کنی. وگرنه تنها می مونی.
اینم نظر و برداشت منه. ممکنه غلط باشه.
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده
پوی عزیز بهتره یک جمع بندی داشته باشی و تاپیک را برای قفل شدن آماده کنی
دوستان عزیز دیگر پستی ارسال نکنند تا فقط جمع بندی پو را داشته باشیم .
فرشته مهربان عزیز
صاحب اختیارید. ببندید.