سلام میشه منم بیام کنارتووون؟اخه با هم همدردیم:72:
- - - Updated - - -
چون شوهرم بددله اسم خودشو گذاشتم .من خانومم
- - - Updated - - -
طناز جان اصلا اس نده.حرف مدیرو بپذیر بذار مساله از ریشه حل شه غسل صبر بریز و به خودت برس به ارامشت
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام میشه منم بیام کنارتووون؟اخه با هم همدردیم:72:
- - - Updated - - -
چون شوهرم بددله اسم خودشو گذاشتم .من خانومم
- - - Updated - - -
طناز جان اصلا اس نده.حرف مدیرو بپذیر بذار مساله از ریشه حل شه غسل صبر بریز و به خودت برس به ارامشت
ببین طناز عزیز با حرص و جوش و غصه فقط خودتو داغون میکنی
باید آروم باشی اصلن یه مدت بیخیال شو 1ماه که چیزی نیست خودتو بذاز جای من 4ماهه خونه بابام هستم تازه این دومین باریه که دعوامون حاد شده شوهرمم دادگاه رفته پررو شده با کمال پرویی میگه نمیخوامت تو چشمام نگاه میکنه و میگه نمیخوام یعنی دقیقا دارم رو خط طلاق راه میرم اما نا امید نشدم میخوام زندگیمو بسازم زندگی با عزت با احترام با حفظ حق و حقوق
تو هم میتونی فقط باید صبر داشته باشی
- - - Updated - - -
مادرشوهرم نشسته گفته ما که میخواستیم بریم دنبالش حالا خودش زنگ زده
بهت قول 100درصد میدم که قصد نداشتن بیان دنبالت اینجوری به گوشت رسوندن که بچزوننت وقتی میبینن تو زندگیتو دوست داری حسودیشون میشه
میگن حالا که داره اذیت میشه بذار بیشتر اذیتش کنیم که دیگه لال شه حرف نزنه یا خودش بره طلاق بگیره
- - - Updated - - -
در مورد خواهرت بدون دارن ازش سو استفاده میکنن تا بهش ضربه بزنن
بهش انگ خیانت بزنن و بعدها ازش سو استفاده کنن
به خواهرت هشدار بده
حالم خوب نیست..حالم دگرگون شده
جواب اس ام اسمو داد.بهم گفت تو این 20 روز کجا بودی که الان نگران من شدی؟گفتم حال خوبی ندارم..گفت تا یه تقو توقی شد رفتی با بابات حالا مریض شدی یاد من افتادی؟{امروز اومده شهرمون الان خونه باباشه.باز شیر شده داره اینجوری حرف میزنه}من گفتم تو گفتی خاک تو سرت اگه نری منو بابامو از خونه بیرون کردی.هرچی از دهنت در اومد به بابام گفتی اسمش تقو توقه؟منم اگه این کارو میکردم باز میگفتی تقو توق؟ا
_من همینجوری بابات بیرون کردم{یعنی علت داشته..علتشم این بوده بابات با من بد حرف زده}؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_از ظهر گفتی کسی بیاد تو این خونه قلم پاشو خورد میکنم
_عجب که اینطور{باز داشت میزد زیرش}
_گفتم این حرفارو تموم کن اصلا نمیخوام به 20 روز پیش فکر کنم..یه کم باهاش شوخی کردم اونم خوب برخورد کرد
ولی نمیدونم چرا حالم گرفته ست..از اینده میترسم..میترسم عین باباش رابطه شو با خانواده زنش قطع کنه..میترسم روز به روز بدتر بشه و من هیچ کاری نتونم بکنم..فقط جوونیم هدر بره
اون موقع که تو خونش بودمم این فکرا راحتم نمیذاشت
دارم دیونه میشم
بهار جان{مثل اینکه برادرشوهرم اونجا نبوده}یه روده راست تو شکم هیچکدوم از اعضای خونواده شوهرمو شوهرم نیست
دلم واسه خانواده ام میسوزه..واسه خودم واسه خواهرم
خیلی داغونم..خیییییلییی
نا امیدم..حس میکنم دارم وقت تلف میکنم.حس میکنم از پس زندگیم بر نمیام.هیچ نا و نفسی ندارم.فکرم خسته ست
مشاورای سایت کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا قبل اینکه تقریبا اشتی کنم یه نگرانی داشتم اما الان 1000تا نگرانی..همیشه همینم..نمیدونم چمه؟!!!:47::302::302::302::302::302::47:
- - - Updated - - -
ارشین جان ممنون که به تاپیکم سر زدی
خانواده اش خیلی عوضین.خییییلی
اگه من مقدمه اشتی رو نمیچیدم محال بود باباش اجازه بده بیاد دنبالم..مخصوصا الان که واسه برادرشوهرم کینه کردن.میگفتن خودش رفته خودشم برگرده..نمیدونم شاید من اشتباه کردم نباید اس میدادم.شاید زیادی ترسیدم..نمیدونم..گیجم..خیلی ..حالم بده..دلم میخواست الان مشهد تو حرم امام رضا بودم یه عالمه گریه میکردم..دلم خیلی پره..
دلم واسه مامان و بیشتر بابام خیییلی میسوزه:302::47:
طناز تورو خدا حرف گوش کن
خواهش میکنم حرف گوش کن
قرار شد حرف گذشته رو نزنی بازم که گوش نکردی و کار خودتو کردی ببین خودت داری خودتو داغون میکنی
گفتی که یکم باهاش شوخی کردم اونم خوب برخورد کرد
خوب این یعنی چی؟ یعنی دل اونم تنگ شده یعنی اونم میخوادت حالا به هر دلیل یا پدرش یا غرورش یا هر چیز دیگه نمیاد دنبالت خودت باهاش برو بهش بگو داری بر میگردی منم میام دلم برات تنگ شده
اگه اون اشتباه کرده گفته برو خوب تو هم اشتباه کردی رفتی الان تو بگو مییخوام بیام ببین چی میشه
آشنای شهر بارون بیا من شدم پشیمون / فکر این شکسته دل باش پشت ابرا نشو پنهون
دوستی را دوست،
معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر
نیست
قهری او هم نشان دوستی است ...
- - - Updated - - -
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
سعی میکنم گذشته رو به یادم نیارم..اما خیلی سخته..امروز از صبح بهش نه زنگ زدم نه اس ام اس..میخوام ببینم اون چکار میکنه...
انقدر واسه من قیافه میگیره حالا تا من بهش بگم من و بابام غلط کردیم بیا منو ببر..ولی عمرا اگه اینکارو کنم
دیشب خیلی فکر کردم..نباید انقدر خودمو کوچیک کنم.تقصیر اون و خانوادش بود که این دعواها پیش اومد و من باهاش قهر کردم..
تا نیاد از بابام معذرت خواهی نکنه دلم اروم نمیشه..:47:
من نمیدونستم.امروز خواهرم زنگ زد گفت دیروز شوهرخواهرم رفته پیش شوهرم گفته دفترچه بیمه منو بده.شوهرم گفته نه نمیدم..
عصبی ام..ایکاش به حرف مشاورای سایت گوش میدادمو اس نمیدادم بهش..
نمیدونم چرا یه جوریم..!!!:33:
طناز کسی نگفت بری بهش بگی غلط کردم هم تو اشتباه داشتی هم اون و تا اشتباهاتتونو نپذیرید زندگیتون به همین منوال میگذره پس سعی کن آروم باشی
با سلام و احترام
شما متاسفانه کنترل کمی بر احساسات خودتون دارید.
فاقد مهارت های لازم ارتباطی برای اداره زندگی هستید.
صبر و تحملتون کم هست.
این مجموعه البته قابل ترمیم و ارتقاء هست. و شما می توانید تغییرات را انجام بدهید و زندگیتون را دست بگیرید.
اما یا باید زمانی در حدود یکسال بگذارید و صرف مطالعه و تمرین مطالب ما به صورت مجازی در این تالار بکنید.، یا اگر خواستار تسریع در حل مشکلتون هستید به یک مشاور خانواده به صورت حضوری مراجعه کنید و حداقل چندین جلسه طی چند هفته با او مشاوره داشته باشید تا با فرصت کافی ریز مهارتهای ضروری و همچنین نحوه کنترل احساس و تحمل و سعه صدر را به شما آموزش دهد و شما تمرین کنید.
مراجع گرامی، لطفا خوب به حرفهایم دقت کن.
بنده شوهرت را نمی شناسم. و آنچه هم از شما شنیدم خوبی های ایشون نبوده است.
(1) اما شما را که می شناسم، و شما ما اعضاء تالار را نیز به خاطر عجول بودن و احساسی بودن کلافه کرده اید؟ این یعنی اینکه شما روش کارتون برای دیگران آزارنده است. چون صبر ندارید! چون همیشه نگرانید؟ چون می ترسید؟ چون احساسی هستید؟
خب عیبی ندارد! همه ما مشکلاتی داریم! اما باید از طریق صحیح عمل کنیم.
و راه صحیح شما آنست که در بالا قید کردم. شما نیاز به مشاوره حضوری دارید. و با این میزان صبر نمی توانید از تالار همدردی زیاد بهره مند شوید.
99 درصد کمک تالار به شما اینست که ، بتوانید مطالب و مقالات تالار را مطالعه کنید و به دقت یادداشت بردارید و تمرین کنید.
1 درصد کمک تالار هم این تاپیک شما به شما می کند،آن هم در صورتی که صبر داشته باشید و بیش از یک پست در هفته نزنید و بقیه را صرفا انجام کارهای خواسته شده بکنید.
==============
(1) نشانه های عجله و ناسازگاری شما در همدردی
- شما تاپیک های مشابه باز می کنید.
- تاپیکهایتان را به سرعت پیش می برید.(ظرف 8 روز هشتاد پست فقط در همین تاپیک دارید. )
- کمتر به حرفهای دیگران و بیشتر به احساس خود توجه می کنید.
- مرتب در تاپیکهای دیگران اسپم ارسال می کنید و دعوت به تاپیک خود می کنید.
- و .....
مدیر همدردی عزیز..من اگه میام تو این تاپیک پست میذارم فقط دنبال یه سنگ صبورم..
ولی چشم..سعی میکنم صبور باشم..پس فعلا خدانگهدار..
عزیزم از حفهای مدیر همدردی عزیز اصلا ناراحت نشو. ما همگی اینجا هستیم بدون کینه و بدون تیکه پرونی و بدون غرض کمک حال همدیگه باشیم. اینجا خانواده شوهر نیست که واسشون نقش بازی کنیم. اینجا همگی خود خودمون هستیم. خود واقعی امون. اسم این سایت همدردیه. به قول تو باید سنگ صبور هم باشیم چون خیلی هامون غیر این سایت جای دیگه ای برای حرف زدن و در و دل نداریم. حتی گاهی وقتها همسرمون هم برامون غریبه میشه. عزیزم راه حل مشکل تو فقط صبره. ص ب ر . دختر خوب یه کم از شوهرت یاد بگیر. ببین ککش هم نمیگزه. تو چرا اونطوری نباشی پس؟؟؟ توکلت به خدا باشه فقط. دعای توسل بخون. خیلی کارسازه. به خدا و ائمه توسل کن خودشون یه راه چاره ای جلوت میزارن. از ته دل صداشون کن و امیدت رو از دست نده. میدونم چی میکشی. خیلی سخته. 1 هفته ای هم که من به خاطر دعوامون قهر کرده بودم دقیقا حس تو رو داشتم. ولی چیکار میشه کرد. باید با شرایط کنار بیایم و خودمون رو بزنیم به کوچه علی چپ. فکر نکن شوهرت میاد معذرت خواهی. همینطور که شوهر من نکرد. ولی تو باید راهشو و رگ خوابشو پیدا کنی . همینطور که من پیدا کردم و الان مشکلمو حل کردم. چون فقط توئی که همسرت رو میشناسی. تویی که زبونشو میفهمی. ببین از چه دری وارد شی زودتر به مقصدت میرسی.
- - - Updated - - -
به کسانی که پشت سرتان حرف میزنند بی اعتنا باشید، آنها به همان جا تعلق دارند. دقیقا پشت سرتان.
آدمهایی وجود دارند که به نظر می رسد همیشه به دنبال نزاع و ستیزند، اگر با آنها برخورد کردید دور شوید، درگیری آنها با شما نیست با درون خودشان است.
بیاموزید زندگی خصوصیتان را خصوصی نگه دارید، در غیر اینصورت دیگران زندگی شما را وسیله سرگرمی خود خواهند کرد.
قوی بودن به این معنا نیست که باید در یک زد و خورد مبارزه کنید، قدرت واقعی یعنی آنقدر عاقل و بالغ شده باشید که از کنار حرفهای پوچ و غیرمنطقی آدمهای مزاحم و آشوبگر با بی توجهی و بی محلی رد شوید.
طناز جون من این متن ها رو نوشتم و زدم توی آشپزخونه ام که بیشتر وقتم اونجا صرف میشه که حتی موقع آشپزی و تنهایی هم یاد بگیرم ذهنمو درگیر نکنم و بی خیال همه چی دنیا شم. این متن ها خیلی موثر بودن برام انشاء اله واسه شما هم موثر باشن
سلام بچه ها..دیشب اس ام اسی یه کم با هم حرف زدیم..از حرفاش متوجه شدم خیییییلی به من شک کرده.فکر میکرد من حامله بودم این قهر یه بهونه بوده من بیام شهرمون بچه بندازم:311:.خنده ام گرفته بود.خیلی جدی بود حرفاش.منم بهش گفتم بیا بریم بیرون حرف بزنیم.اونم اومد.اولش که خیلی خشک و رسمی حرف میزد.قیافه حق به جانب گرفته بود.میگفت تو ادمی بودی که تا قهر میکردیم به 2/3 روز نمیرسید زنگ میزدی.ادمی نبودی که 30 روز بذاری بری خبری ازت نباشه.یه کاری میخواستی بکنی که یه دفعه غیبت زد.
جدی جدی فکر میکرد من بچه انداختم.بی مقدمه میگفت دوره نقاحتت تموم شد؟
تو صحبتام خیلی تکنیکای sci عزیزو رعایت کردم.احساس کردم میتونم اوضاع رو تا حدودی دستم بگیرم.یکی دوبارم شروع کرد داد و بیداد کردن و به بابام توهین کردن.ولی من فقط سکوت کردم.همدلی کردم.طرفداری نکردم.کارایی که قبلا انجام نمیدادم.اونم یه کم اروم شد گفت خوبه که دیگه طرفداری نمیکنی.همه اشتباهاتشو داشت مینداخت گردن من..ولی دید من بعضی از حرفاشو قبول دارم اون 1/2 بار گفت منم اشتباه کردم.ولی به زووووووررررر:102:
گفت من فردا میرم اگه توام میخوای بیای بیا وگرنه خودت میدونی..گفتم وایسا باهم بریم گفت اگه میخوای باش جواب ازمایشتو بگیر دکترتو برو یکشنبه/دوشنبه من میام دنبالت یکی از شهرای نزدیکمون{یعنی یه کمش با قطار برم بعدش اون بیاد دنبالم}
میخواست منو اتیش بده گفت من هم به طلاق فکر کردم هم به ازدواج:47:
حالا احتمالا میرم خودم ولی دلم زیاد راضی نیست.دلم واسه بابام میسوزه.دوست داشتم بیاد معذرت خواهی کنه.اما هیچی بهش نگفتم.امروزم احتمالا رفت شهرمون..بچه ها برم یعنی؟؟:325:
- - - Updated - - -
بابای عوضیش خیییلی پرش کرده بود.بهم گفت زن اگه زن زندگی باشه از درم بندازیش بیرون از پنجره میاد تو:97::161:
هنوز نیم ساعت نبود اومده بود پیش من مامان سلیته اش زنگ زد بیا میخوایم شام بخوریم.اونم دیگه هی داشت عجله میکرد بره خونه:97::161:
دلم میخواد مامانو باباشو بزنم له کنم.ولی کاری از دستم بر نمیاد:54::97::161:
- - - Updated - - -
sci عزیز اگه میشه یه راهنمایی بکن..ممنونم ازت:72::72::72: