مینا ازش نخواه که برگرده. مردی که عادت کرده به ارتباطهای جنسی متعدد مطمئن باش و قطع و یقین بدان که بعد از ازدواج هم این کار را خواهد کرد. این یک داستان واقعی است :
خانمی که ماه آخر بارداری اش بود یک شب از ماشین خودش پیاده شد تا برود طرف دیگر خیابان و وارد ساختمانشان شود. ناگهان متوجه شد شوهرش به همراه زنی غریبه با هم وارد ساختمان شدند و رفتند توی آپارتمان این زوج.
زن همه چیز را فهمید و دیگر نتوانست راه برود. خانمی کمکش کرد و او را توی ماشینش برد. زن بلاخره خودش را به خانه پدرش رساند و همه چیز را گفت. مادر و پدر از او مراقبت کردند تا بچه به دنیا آمد و یک ساله شد. اما زن دیگر دوست نداشت به آن خانه نفرین شده برگردد و یک بچه روی دستش مانده بود.