آقای sci من حق شماره 5 (نه گفتن) رو در این زمینه برای شوهرم قایل نیستم. پدر و مادرم مثل یه شاهزاده با شوهر من رفتار می کنند و وقتی مهمونشون هستیم جلوش هزار بار خم و راست میشن و اونو بالای مجلس می شونند و فکر این هستند که چطوری بیشتر بهش خوش بگذره حالا حالا، اگر اون وقتی اونا به تهران اومدند بخواد اینطوری رفتار کنه، ..:97:
.
من که با شوهرم بحث کردم اون به من ثابت کرده حق باهاشه! مث همیشه! و حالا خودش رو محق می دونه که قهر کنه! و طلبکار باشه! خانواده اش هم دارند حمایتش می کنند. من یه تنه با این وضعیت منفعل بودن چه کار می تونم بکنم؟:grief:
.
- - - Updated - - -
ملکه جان ممنونم که برام وقت میذاری. منم پستت رو راجع به بچه خوندم درکت می کنم ولی راستش هیچی دراین باره نمی دونم که به دردت بخوره.
.
اگه شوهرم نیاد همه فامیل می فهمند که مشکلی هست. مادربزرگ منو نمی شناسین به اون ور دنیا هم مخابره می کنه!!
.
پدر و مادر من هم همه چی رو می فهمند و خبر دارند. شوهر مزخرف من رو هم میشناسند. نمیشه دروغ بگم! پدرم هم عصبانیه.
.
- - - Updated - - -
گاهی حسابی دچار استرس و اضطراب میشم. شاید حق با ملکه است. شایدم بشه یه چیزی گفت یه کاری کرد که همسرم باهام همراه بشه. ولی میدونم که توی این شرایط خانواده ام ازم انتظار دارند. حق هم دارند.