مرسی عزیزم تو ی پست جناب sci اولین موردش این بود
حق بيان انديشه ها و ديدگاه ها، اگرچه با عقايد ديگران مغاير باشد
این حق من بود زندگیم از هم داشت می پاشید ولی چون همه می گفتن نگو به شوهرت مجبور به تحمل بودم
با توکل به خدا دارم روی خودم کار می کنم و نصایح جناب sci رو به کار می برم امید وارم درست درک کرده باشم و درست انجامش بدم
پدری که بهم می گفت الکی دلت رو به این پسره خوش نکن من طلاقتو ازش می گیرم و صد تا توهین بهش می کرد دیروز بهم می گه بابا اختیار زندگیت رو دست خواهرات نده ا ز هم می پاشند زندگیت رو ، اونا سرشون کنار سر شوهر هاشونه و واسه تو تند می رن !
این ها همه به خاطر نصایح دوستانه
از همتون صمیمانه تشکر می کنم چون پدرم در جواب داد و بی داد های من می گفت طلاقتو می گیرم وقتی من آروم شدم خودش اومد پشتیبا ن من شد الان خوشحالم
جناب sci خیلی برام مشکله بخوام حرف های شوهرم رو باور کنم ولی با ذهن شکاک زندگیم رو می بازم و خواه ناخواه به همون جایی کشیده می شه که اگه شوهرم بهم خیانت کنه نتیجه هر دوش پایان زندگی مشترک منه
دارم از روش توقف افکار استفاده می کنم ولی ناگهان می بینم که یه فکر منو با خودش برده نا کجا دوباره بر می گردم و باز از نو
روی خودم کار می کنم لطفا من رو تنها نذارید .