سلام خانم
خب بذارید به شما کمک کنم ببینید شما این حالت ها رو دارید :
- احساس ضرر زیاد می کنید و فکر می کنید خیلی فرصتها رو از دست دادید/ قبلا ها آره. یعنی تا شاید پارسال. ولی تقریبا یک ساله دیگه کلا بی خیال همه چیزم.
- خودتون رو با هم سن و سالاتون مقایسه می کنید/مثل جواب سوال اول. خودم دیگه برام مهم نیست. ولی خانواده ام بخصوص مامان خیلی مقایسه میکنند.
- احساس می کنید وقتتون رو تلف کرده اید و عمرتون تلف شده /بازم مثل جواب سوال اول.
- خودتون رو بابت کارهایی که کردین و نکردین سرزنش می کنید/به شدت قبل نه. ولی هنوز دارمش. حتی از رفتارهای خوبم هم پشیمونم. حس میکنم خر بودم. بد بودن و سنگ بودن رو خیلی بیشتر الان ترجیح میدم.
- احساس پوچی می کنید/بله. کلا به نظرم همه چی مسخره است. خودم هم به عنوان یه بخش از این هستی مسخره ام.حس میکنم همه چی فقط سرگرم کردن خودمونه.
- شدیدا بی حوصله هستید/مثلا حوصله ی چرخ زدن توی همدردی رو زیاد دارم. ولی حوصله زندگی رو نه.در پستهای قبلم گفتم که حس نمیکنم بی حوصلگیم از بیرمقی و غم و این چیزا باشه. حس میکنم کلا حال جنگیدن با زندگی و دردسر رو ندارم.
- نا امید هستیددر خودتون عدم توانایی لذت بردن از زندگی رو احساس می کنید/بعضی چیزا ممکنه برام لذت بخش باشه. مثلا نور آفتاب. اما در برابر لذت بردن و دوست داشتن حس مقاومت درونم هست.
- نگاه پوچ گرایانه به جهان و محتویاتش دارید/وقتی خدا هم به نظرم بدجنس میاد و وقتی محبت هم که به نظرم پایه ی زندگی بود به نظرم دروغ میاد، بله.
- در خودتون احساس احساس می کنید یک نفر و یا حتی چند نفر دائم با شما صحبت می کنند و نقدتون می کنند/نقد درونی دارم.ولی باز هم کمتر از قبل. قبلا ها خیلی شدید بود. البته میدونم که خودمم که دارم خودمو نقد میکنم نه اینکه حس کنم فرد نقد کننده چیزی جدا از منه.
- میل به خواب صبحکاهی دارید ( شاید شبها بیدار بمونید زیاد)/شبها معمولا دیر میخوابم . صبح ها هم معمولا خیلی دیر بیدار نمیشم. مثلا هشت و نیم-نه. ولی نمیدونم باید برای چی از جام بلند بشم؟ بلند بشم که چی بشه؟ تا دو ساعتی همینجوری بیدار و هشیار دراز کشیدم و بلند نمیشم.
- احساس می کنید انرژیتون به سرعت کم می شه یا در فعالیتهایی کم میارید یا نوعی احساس ضعیف شدن؟/انرژی جسمی رو کم نمیارم. حوصله ندارم. یعنی یه چیزی مثل تنبلی. البته دو ماهی هست ناگهان حالتهای گرگرفتگی دارم. یه دفعه حس میکنم حرارت بدنم و ضربان قلبم به شدت بالا میره و بعد یهو بدنم یخ میکنه و لرز میکنم. شاید حدودا در هفته 5 بار اینجوری میشم.
- بی اشتها هستید/کلا آدم کم اشتهایی هستم. گرسنه ام میشه. ولی حوصله ی درست غذا خوردنو ندارم. فقط چندتا لقمه میخورم در حدی که معده ام دردش بروز نکنه.
- در مورد مسائل مهم بی تفاوتید/در مورد همه چیز بی تفاوتم. یعنی دیگه به نظرم هیچی مهم نیست. مثلا یه مدته بابا کلیه اش درد میکرد. امروز دکتر گفته کیست داری. ولی انگار برام اهمیتی نداره. نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی هم قبلا خیلی حساس بودم و الان بی تفاوتم.
- سست شده اید/منظورتون اگر بی ارادگیه بله.
- مشکل افراط و تفریط دارید در هر کار، موضوع و حتی فکری/خب مثلا غذا نمیخورم هیچ جور رسیدگی به خودم نمیکنم. هیچ توجهی به خودم نمیکنم. ولی مثلا در مورد چرخ زدن توی همدردی افراط میکنم.یا مثلا قبلا برای کمک به دیگران حتی خودمو زیر پا میذاشتم الان از اون ور بوم افتادم. هیچ کمک و توجهی به دیگران نمیکنم.کلا قبلاها خیلی سختکوش و درکارهام جدی بودم. الان بی تفاوتم.یه کلاس که اسم مینویسم رو وسطش ول میکنم.یاتکالیفم رو انجام نمیدم و... حالا نمیدونم منظور شما از افراط و تفریط اینها رو شامل میشه یا نه؟
- زود رنج هستید/ دیگه فکر نکنم.خیلی پوست کلفت شده ام.یعنی خیلی خودسر و پررو شده ام. حتی پدرومادرم میگن تودیگه حتی یه ذره غیرت نداری.
- تازگی گوشه گیر شده اید/چندسال هست گوشه گیر هستم.البته باز هم فکر میکنم نوع حسم نسبت بهش با قبل فرق کرده.
- و احساس می کنید که تمامی موارد فوق شاید هر روز داره بیشتر می شه؟/ فقط حس میکنم روز به روز بی قیدتر و بی تفاوت تر و دلسنگ تر و بی اراده تر میشم. و از این چیزا......
منتظر جوابتون هستم