برادر جان صدای منو داری؟
مشاور رفتی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
برادر جان صدای منو داری؟
مشاور رفتی؟
با تشکر از همه دوستان و سروران گرامی که بنده را در این زمینه راهنمایی کردند !!! :72::72::72:
شما درست میرمائید زمان تصمیم فرارسیده ...
چرا ؟؟؟
چون ایشون دیروز خودش را نشون داد !!!!
===============================
ایشون مدام در حال تغییر و تحول اخلاقی و خلقی هست
یک لحظه عاشق ..... و لحظه دیگر فارق
یک لحظه میخواد ........ و لحظه دیگر نمیخواد
اصلا معلوم نیست چش هست !!!
مدام تو خودش هست .... انگار با خودش خود درگیری داره
من یه چیز دیگه میگم >> ایشون یه جواب دیگه میده !!!
اصلا انگار شروع درک مطالب را نداره !!!
انگار نمیفهمه منظور من از هر کلام و جمله چی هست !!!
=========================================
مثلا بهش میگم : تا روشن شدن تکلیف کارمون بهتره همدیگه را کمتر ببینیم تا به هم عادت نکنیم !!
میگه : اره - بلاخره ممکنه تو این زمان م برای شما کیس های بهتری معرفی بشه ....
دیروز من خیلی ساده بهش گفتم آدرس مادر شوهرت را میخوام تا برم و از نزدیک باهاش صحبت کنم
که یکدفه قاطی کرد و گفت : من نمی تونم با مرد شکاک زندگی کنم و تو بدبین هستی و ....
مگه باهاش تلفنی صحبت نکردی ؟؟
بعدشم شروع کرد به اس ام اس دادن -- اصلا من حاج و واج مونده بودم که داره اینا را مینویسه
یه چندتایی شا براتون مینویسم شما هم بخندید :biggrin: :biggrin: :biggrin:
================================================
نوشته :
آقای ............ یه وقت هایی بخت در خونه آدم میزنه ولی ادم با دست خودش خراب ش میکنه
آقا ........... شما خودت لگد زدی به بخت خودت -
از من گفتن بود - اگه واقعا میخوای ازدواج کنی مثل من دیگه پیدا نمیکنی !!! :biggrin:
========================================
نوشته :
تو یه پل به من نشون ندادی که من سی و سه پل بهت نشون بدم !!
البته شایدم حکمتی بوده و من ادم بدی هستم و میخوام کلاه سر شما بزارم
به هر حال خوب فکراتو بکن اگه خواستی و به نتیجه مطلوب رسیدی به من خبر بده
من از عشقم گذشتم
=================================================
پشت ش نوشته :
شما فهمیدی من عاشق تم داری اذیتم میکنی
دنیا بر عکس شده به جای اینکه دخترا ناز کنند - آقا داره ناز میکنه !!!!
=================================================
بعدش نوشته :
امروز مغازه کناری که مطلقه ست اومده با هم صحبت میکنیم
میگه داری اشتباه میکنی - من بودم عمرا زن یه مرد بچه دار نمی شدم ....
ولی من بهش گفتم من دوستش دارم و بچه ش مهم نیست
حالا ام اگه فکر میکنی من دارم دروغ میگم - شما را به خیر و ما را به سلامت
=================================================
در اخر نوشت :
احساس حقارت میکنم که اینقدر خودم را کوچیک کردم
شما فکر کردی من یه عیب و ایرادی دارم و میخوام خودم را به شما تحمیل کنم
برای من پسر میاد و من قبول نکردم
به اون خانم راوی هم گفتم : هر کی یا میفرستی فقط پول دار باشه - پول دار پول دار
حالا نمی دونم چرا از شما خوشم اومد و نظرم عوض شد ولی دیگه بسه
آقای ................ من دیگه بهتون پیام نمیدم و زنگ م نمیزنم !!!
برا همیشه خدا حافظ .....
================================================== ===
بچه ها من همش سکوت کرده بودم ببینم دیگه چی مینویسه !!!
خوب که نوشت و تمام شد
من برایش یه کلمه نوشتم : داری اشتباه میکنی - اینطوری نیست که شما فکر میکنید ....
================================================== ===
که دیدم نوشت :
اگه راست میگی چند تا دوستم داری ؟؟ :biggrin: :biggrin: :biggrin:
========================================
منم نوشتم :
از قدیم میگن اول برادری شا ثابت کن بعد دم از ارث بزن ....
شما اول ببین اینوری هستی یا اونوری ------
میخوای بمونی -- یا احسای حقارت میکنی و میخای بری !!!
================================================== =====
خلاصه تا نوشت چندتا دوست م داری --- فهمیدم که ایشون ثبات نظر و رای ندارند .....
فقط میخواد یه شوهر بالای سرش باشه
یه سایه - یه اسم .....
اخلاق فوق العاده بچه گونه و ابتدایی ...
و برا همین :
تصمیمم را گرفتم و با این خانم رابطه را تمامش کردم !!!! :310:
و خوشحالم از اینکه تو این مدت 15 ایشون خودش را نشون داد ....
============================================
البته ایشون دوباره صبح امروز نوشته
سلام عزیزم و .....
ولی من دیگه جواب ش را نمیدم و میدونم که الان سریع تغییر حالت و اخلاق میده ..... :biggrin:
************************************************** *************
به نظر دوستان چرا ایشون دم دمی هست ؟؟؟
یک دقیقه خوب و یک دقیقه بد !!!
یک لحظه عاشق هست و یک لحظه فارق .....
چرا ؟؟؟؟؟
=====================================وسئوال کلی تر که هنوز جوابش را نیافتم !!! :huh:
چرا ایشون با تمام موارد و مسائل بنده مثل بچه و ازدواج دومم
بنده را پذیرفت و قبول کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
که حتی حاضر شد مهریه هم فقط همون 14 تا سکه باشه .....
و بچه را هم بپذیره ...
چی در بنده دید ؟؟؟
لزومی نداره دنبال این چیزها باشید. هرچه باشه مهم این هست که شما فهمیدی سنخیت ندارید و حل تردید هست
و این رویه که تا کنون بوده سرنخهای شکست در زندگی را به شما داده و شما هم حاضر نشدی تن به این شکست
بدهی و تمام کردی . حالا دیگر نیاز نیست که بدانی چی به چی هست . فقط می توانی برای بالا بردن قدرت شناختت
از افراد تحلیل رفتار ایشان راداشته باشی این یافتن سرنخها هست که دوستان اشاره خوبی داشتند که من هم
نمونه هایی می گویم :
اگر دیدی کسی به خودش و اخلاقیات و اعتقاداتی که به آن معتقد هست تعهد ندارد بدانید که از جهت متعهد بودن به
دیگر مسائل هم نمی توانی مطمئن باش . مثلاً کسی که خود را مذهبی می دند یا اخلاقیات را مهم می داند اما برای
به دست آوردن یک شخصی حاضر هست به این اعقتادات و اخلاقیات پشت پا بزند ..... هم متعهد به آن معتقدات و
اخلاقیاتی که از آنها دم می زند نیست . هم ثبات ندارد ، هم عزت نفسش بسیار ضعیف هست و هم احساس
محور هست .
لذا در زمینه هایی مثل شغل ، قرارهای بین طرفین و خانواده ممکن است برای چیزی که خیلی او را جذب کند
متعهد به اصول اخلاقی و شرعی و قانونی نباشد و ....
کسی که دوره شناخت را به دوره عشق و عاشقی آنهم بدون محرمیت تبدیل می کند تا حد تحریکات جنسی ،
معیار مشخصی برای تشخیص وانتخاب ندارد و احساس محور هست و روش درستی برای جلب نظر انتخاب نکرده است .
کسی که برای خود وشخصیت خود احترام قائل نباشد و از وجو.د خودش خارج از اصول اخلاقی مایه برای جذب و
به دست آوردن دیگری می کند نمی توان از او انتظار داشت برای دیگری ارزش قائل باشد و باید انتظار داشت که
آسیب پذیر باشد بخصوص در برابر آنچه جذبش می کند
کسی که از راه تطمیع و تهدید برای بدست آوردن استفاده می کند نه ثبا ت دارد نه رویه منطقی در پیش گرفته و
قابل اعتماد نیست .
در اینگونه موارد شما ابتدا سابقه فرد را باید بررسی کنید . صحبت با همسر سابق ، خانواده همسر ...
مثلاً در چنین مورد فهمیدن تقویم اعتیاد همسر یعنی آیا پیش از ازدواج معتاد بوده یا بعدش معتاد شده و اگر
بعدش بوده چه مدت بعدش بوده . پرسیدن از همسر سابق که در چه صورتی همسرت را طلاق نمی دادی یا
دوست داشتی چه انتظاراتی از شما را برآورده می کرد و .....
سلام
حالا به نتیجه رسیدین دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
سلام
حالا به نتیجه رسیدین دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نیلاخانم.درپست۴۵درنقل قول ازشمایه مقدارتند رفتم ونظرم روبااحساسات بیان کردم.منظورم درنظرگرفتن بچه های طلاق،درازدواجهای مجددبودکه مطمئن بشیم مشکلی براشون پیش نیاد.پوزش منو به خاطراون صحبتها بپذیرید.امیدوارم آقای تنهایی هم هرازدواجی درآینده داره موفقیت آمیزباشد.
ammin عزیز
من پست شما را به عنوان یک ابراز عقیده ای که با مال من متفاوت هست دیدم و اصلا ناراحت نشدم
ولی این حساسیت شما به نحوه رفتارتون نشان از درک بالا و دل پاکی داره که بهترین ها رو براش خواستارم:72:
راستش فاطیما جان اینجوریشا دیگه ندیده بودم !!!
عرض کردم نمیدونم واقعا عشق ؟؟؟ هوس ؟؟؟ سادگی ؟؟؟ نمیدونم ؟؟؟!!!!
==================================
راستش بعد از صحبت های دوستان خودم خیلی راجع به این قضیه فکر کردم و نهایتا تصمیم بر نه گفتن
شد .
خلاصه هفته گذشته بهم زنگ زد که میای دنبالم باهات کار دارم !!!
گفتم چیکار داری ؟؟؟ گفت تلفنی نمیشه باید ببینمت !!!
خلاصه رفتم دنبالش و رفتیم پارک و حدود یه 2 ساعتی با هم صحبت کردیم و توی این 2 ساعت هم مدام بحث
روی بحث بود
گفت : میخوام ببینم تکلیف کار من چی یه ؟؟؟
گفتم : چه تکلیفی ؟؟
گفت : میخوام ببینم میخوای چیکار کنی ؟؟؟؟ کی میای خواستگاری ؟؟؟
و من با مادرمم صحبت کردم راجع به مهریه و بهش گفتم که من دوستش دارم و مهریه برام مهم نیست
اونم گفته خود دانی فردا نگی شما نگفتید !!!
گفتم : ببینید خانم ............ راستش من فعلا نظرم منفی هست و هیچ علاقه و میلی به ازدواج با شما ندارم .
گفت : چرا و شروع کرد به توجیه کردن کارها و رفتارهاش
گفتم : اخلاق ما با هم جور در نمیاد ...
من از طرز صحبت کردن - لباس پوشیدن - اخلاق و ..... شما راضی نیستم
بهش گفتم : نه به اون که باید حرص میخوردم و میگفتم اینقدر آرایش نکن !!!!
و نه به شما که باید بهت بگم یه
چیزی به خودت بمال و ....
:305: خلاصه نظر من منفی هست ...
خوب اولش یکم جبهه گیری کرد و سریع اخمهاش رفت تو هم و تغییر چهره را میشد درش واضح ببینی ...
==========================================
خلاصه بهش گفتم من کار دارم و بیایید تا شما را برسونم خونه تون که من باید برم ....
================================================== ====
آقا ما رسوندیمش خونه دیدم وای همینطور داره اس ام اس میده .....
=============================================
گوشی م را برداشتم دیدم نوشته :
1- بخدا قول میدم همونی که تو میخوای بشم - اخلاقی - رفتاری - پوششی و ....
من جواب ندادم :biggrin:
2- دوباره اس ام اس داد : بابا من مدتی هست شوهر ندارم آخه برای کی خودم را آرایش کنم و تیپ بزنم
دوباره جواب ندادم :biggrin:
3- دیدم پیام داد : تورو خدا شب بیا پیشم کسی خونه نیست بیا اینجا پیش من ....
دوباره جواب ندادم :biggrin:
4- دوباره پیام داد : تورو خدا جواب بده - جان بچه ت جواب بده من بی تو میمیرم من بهت عادت کردم
گلم پاشو بیا خونه پیش من -- من تنهام ....
خلاصه جواب ندادم ----- که دیدم زنگ زد ..... :biggrin:
منم اصلا جواب ش را ندادم ....
===============================
خلاصه شب شد و من خوابیدم ( جمعه شب گذشته ) --- صبح جمعه من در خواب عمیق بودم که از صدای زنگ بیدار شدم ..
حاج و واج بچه ها ی خونه را صدا زدم دیدم هیچ کسی نیست ..
آیفون را برداشتم و گفتم کی یه !!!
دیدم یه خانمی میگه بازکنید منم ...
گفتم ببخشید شما !!! ممکنه بیاید جلوی دوربین آیفون !!!
دیدم به به مادمازل خانم خودش هست ....
پاشو شده بود اومده بود در خونه ما ....
====================================
خدایا چیکار کنم !!! کسی هم خونه نیست - شر نشه !!!
خلاصه لباس پوشیدم با چشمانی باد کرده از خوای رفتم پائین در را باز کردم ...
دیدم خانم با یه جعبه شیرینی پشت در خونه ست ....
سلام و احوال پرسی گفت : خوب اقا مارا نبینی خوش میگذره
گفتم : هی به مرحمت شما ------- گفت : تعارف نمیکنی بیام تو !!!
گفتم : کس خونه نیست ....
گفت : عیب نداره - اونا هم میاندشون -- میخوام باهات صحبت کنم ....
===========================================
خلاصه گفتم : والا چی بگم ...... بفرمائید و اونم رفت تو خونه ...
سریع زنگ زدم به مادرم که خودت را برسون که فلانی اومده ........
مادرمم رفته بود خونه یکی از همسایه ها و سریع اومد ....
===========================================
خوب ایشون نشست و شروع کرد با مادر من صحبت کردن که چرا این آقا ....... اینجوری میکنه
من که با همه چیزش کنار اومدم - کوتاه اومدم ---- الان م خانوادم نمی دونند که من اومدم اینجا و .....
===========================================
منم به بهانه خرابی ماشین م از خونه رفتم بیرون و ساعت 4-5 بود که اومدم خونه
دیدم بله ایشون حسابی با مادر و پدر من صحبت کرده
و خیلی هم سفارش کرده که اونا با من صحبت کنند .....
====================================
خلاصه منم از راه رسیدم یکم نشستم و سریع رفتم خوابیدم ....
====================================
بعدازظهر گفت من را میزارید خونه ؟؟
منم ماشین را گذاشتم بیرون و بردمش خونه شون که توراه شروع کرد به حرف زدن و التماس کردن
که از چی من خوشت نمیاد !!!
بخدا قول میدم همونی بشم که تو میخوای و ....
========================================
خلاصه بهش گفتم من باید فکر کنم >>>>> آخه روم نمیشد صراحتا بهش بگم من ازت خوشم نمیاد ....
========================================
خلاصه پیادش کردم و رفتم ...
========================================
دیدم دوباره شب پیام داد که میای بریم بیرون ؟؟؟
نوشتم نه ماشینم خراب !!!
پیام داد : خوب پاشو با آزانس بیا اینجا - من تنها هستم
نوشتم : هرگز .....
پیام داد : چرا از من خوشت نمیاد ؟؟؟
بعدش نوشت : آقا ................. تو اصل قضیه را ندیدی که از من خوشت بیاد ....
نوشتم : اصل قضیه چیه دیگه ؟؟؟؟؟
دیدن نوشت : من هیکلم خیلی س...... هست --- من که نمی تونم از خودم تعریف کنم .....
جواب ندادم .... :biggrin:
دوباره نوشت : شما داری اشتباه میکنی که چنین دختری را داری از دست میدی !!!
دوباره جواب ندادم ... :biggrin:
دیدم نوشت : تورو خدا پاشو بیا پیشم ..... اگه یک بار پیش من باشی دیگه عاشق م میشی !!!
که آمپرم چسبید و گفتم : تو چی در وجود من دیدی که داری مدام من را با س....... تحریک میکنی و
میخوای من را سمت خودت بکشونی !!!!
نوشت : به خدا منظوری نداشتم -- همینطوری نوشتم ....
بعدش براش نوشتم : ببینید خانم ................ دوست داشتن و عشق باید 2 طرفه باشه - من شما را
دوست ندارم - من هیچ علاقه ای به شما ندارم .....
خلاصه دیدم نوشت : شما داری بهانه در میاری - ولی باشه من دیگه مزاحمت نمیشم و خوش بخت بشی ....
==================================================
فردا دیدم دوباره پیام داد : آقا .......... من به شما حس دارم و عاشق شما شدم و قول میدم که هرجور
که شما بخوی بشم ولی شما داری بهونه در میاری و من شما را نمی بخشم .....
دوباره من جواب ندادم .... :biggrin:
==================================================
تا امروز دیگه بهم پیام نداده بود که صبح دیدم نوشته :
در زندگی به کسی اعتماد کن که به او ایمان داری نه حس ...... ( دوستت دارم ))
باز من جواب ندادم :biggrin:
دوباره نوشت : آقای ....... من برام یه خواستگار دیگه پیدا شده ولی نرفتم ببینمش ---
چون دلم پیش شما گیره
تورو خدا از خر شیطون بیا پایین ---
بخدا قول میدم همونی بشم که تو دوست داری ...
دارم چاق میشم --------- تیپ هم همون تیپی که تو میخوای میزنم --
من مغازم را بسته م و دارم به خودم میرسم اگه دوست داری حالا بیا من را ببین ....
باز من جواب ندادم ....... :biggrin:
=================================================
:305:
البته ناگفته نماند که من احمق یک بار حرف گرم و سرد مزاجی و احساس پیش اومد و من گفتم که :
میدونستی زن و مردی که با هم رابطه جنسی دارند به هم علاقه مند میشوند و یه جورایی
شاید نتونند از هم دل بکنند --- یکی از راه های علاقه مند شدن همین هست .....
بهش گفتم : تا حالا شنیدی زنی و مردی را که در دوران عقد میخواند از هم طلاق بگیرند
بزرگ تر ها بهشون میگند عروسی که کنید بهتر میشید و به هم علاقه مند میشید !!!!!
گفت : نه --- برا چی ؟؟
علتش همین رابطه جنسی و احساسی هست که بوجود میاد .....
*******************************************
من فکر میکنم -- ایشون این حرف من را سفت گرفته و میخواد به نحوی با این کار من را علاقه مند
بکنه .....
قافل از اینکه نمی دونه کارش زشت و به ضررش تمام میشه ....
=================================================
دوستان شما نظرتون چی یه ....
به نظر شما این رفتار ها علتش چی میتونه باشه !!!!
ممکنه علتش همون حرف من باشه !!!!
سلام جناب تنهایی:
اولا: دوباره نظر خانم فرشته مهربان رو بخونین
دوما : مجددا نطر خام فرشته مهربان رو بخون
دوما: از زنی که اینجوری طالب شماس خوشت میاد؟ یا دوس داری که خودت طالب باشی؟ یه جورایی ازش دلزده ای؟
سوما: ادم منطقی با یه نظر تغییر رفتار نمیده . این هم همچین موردی! مگه ایشون بچه هستن و تجربه نکرده!
چهارم: این خانم خ منطقی نیس. من نمی خام به ایشون انگی بزنم اما می بینم که بسیار انسان سطحی ی هستن؟ دوست داری چه ادم ینصیبت بشه: کسی که تو سختیها همراهت باشه یا نه کسی که تو بحرانها برات مشکلساز بشه!
پنجم: اگه دوسش نداری واقعا قطع رابطه کن باهاش. بلاک کن شمارشو. و کاری نداشته باش منظورش چی هس یا چی نیس. دیگه هم وقتی تنهایین ریسک نکنین و دعوت نکنین( ببخش البته ولی شما که نمیشناسی ایشون رو خ)
===========================
کلا خانمها هم از ادمی که خ گیر باشه و برا خودش شخصیت قایل نباشه و به قول یه مشاور بیاد در خونه ادم لحاف تشک پهن کنه نه تنها نمی گن عاشق بلکه می گن تهی. این مشاور می گف به چنین عاشقی شک ببرین که بویی از منطق نبرده! در کل ادمایی دلنشین ترن که همیشه یه خودکنترلی داشته باشن.
اگر تو باورهای کسی این که یکی را با رابطه جنسی واسته کنه وجود نداشته باشه هزار نفر هم هزار بار بهش بگن همچین کاری نمی کنه
به خصوص در فرهنگ ما که سرسنگین و خود دار بودن یک زن یک اصل بسیار مهمه
کارهای ایشون دلیل بر عشق نیست و عشق در مدت کوتاهی بوجود نمیاد
هوس هم نیست
فقط میل به دست آوردن هست ، بنابه دلایلی ایشون میخواد شما را به دست بیاره و اونم از راه نادرست و زرنگ بازی
سلام خدمت صاحب تایپیک تنهایی من....
من یه خانمم هم سن و با شرایط تقریبا مشابه شما....
تصمیم نهاییتون چی شد البته اگر دوست دارین جواب بدین.....