-
من تاپیک شما رو که خوندم خیلی دوست داشتم بیام از تجربه خودم بگم
من هم مثل آشنایی با آقایی آشنا شده بودم ما هم هر روز با هم در ارتباط بودیم از همه چی هم خبر داشتیم
اون شدیدا ابراز علاقه میکرد میگفت تو همونی هستی که همیشه میخواستم من اوایل بهش میگفتم ما هنوز همو ندیدیم بهتره وارد فاز احساسات نشیم ممکنه هیچ کدوم اونی نباشیم که داریم تصور میکنیم اما اون به قول خودش اینقد دلبسته شده بود که کم کم منم دلبسته خودش کرد
ما برخلاف شما تلفنی هم زیاد صحبت میکردیم عکس همو دیده بودیم به من میگفت خیلی به دلم نشستی هدفش هم ازدواج بود تا اینکه تصمیم گرفتیم حضوری همو ببینیم بعد از دیدارمون متوجه شدیم هر دومون با اون چیزی که از هم تو ذهنمون ساخته بودیم فرق داشتیم یادمه اونشب برای اولین بار باهام سرد برخورد کرد فرداش گفت با عکست خیلی فرق داشتی !
این قضیه باعث شد بعد از اون رو ظاهرم خیلی حساس شدم اعتماد به نفسم رو کامل تو این زمینه از دست دادم با اینکه اصلا ظاهر بدی نداشتم از نظر خیلیا هم خوشگل بودم قبول اینکه کسی که همش میگفت من عاشقتم میگفت به خاطر خودت میخوامت میگفت عاشق شخصیتت شدم اینجوری با دیدنم سرد شد خیلی واسم سنگین بود همش حس میکردم ی ایراد بزرگ دارم من خیلی خورد شدم بعد از اون فهمیدم که ظاهر واسه آقایون چقد مهمه درسته اون هم با عکسش فرق داشت اما واسه من زیاد مهم نبود اما واسه اون خیلی مهم بود
الان یکسال گذاشته اما هنوز اون جریان از یادم نرفته و رو زندگیم تاثیر گذاشته ما هم 23 ساله بودیم هر دومون
اگه اون دختر واستون مهمه بزارین ی خاطره خوب همیشه بمونین واسش نزارین اون اتفاقی که واسه من افتاد واسه اونم بیوفته مطمئن باشین تصویری که ازش تو ذهنتونه با خودش خیلی فرق داره اینو از من قبول کنین چون تجربش کردم احتمالا دلیل وابستگیتون به این خانم هم اینه که اولین رابطتون با جنس مخالف بوده این طبیعیه همه این تجربه رو داشتن
نگران نباشین خیلی راحت تر از اونیکه فکرش رو میکنین فراموشش میکنین
موفق باشین
- - - Updated - - -
من تاپیک شما رو که خوندم خیلی دوست داشتم بیام از تجربه خودم بگم
من هم مثل آشنایی با آقایی آشنا شده بودم ما هم هر روز با هم در ارتباط بودیم از همه چی هم خبر داشتیم
اون شدیدا ابراز علاقه میکرد میگفت تو همونی هستی که همیشه میخواستم من اوایل بهش میگفتم ما هنوز همو ندیدیم بهتره وارد فاز احساسات نشیم ممکنه هیچ کدوم اونی نباشیم که داریم تصور میکنیم اما اون به قول خودش اینقد دلبسته شده بود که کم کم منم دلبسته خودش کرد
ما برخلاف شما تلفنی هم زیاد صحبت میکردیم عکس همو دیده بودیم به من میگفت خیلی به دلم نشستی هدفش هم ازدواج بود تا اینکه تصمیم گرفتیم حضوری همو ببینیم بعد از دیدارمون متوجه شدیم هر دومون با اون چیزی که از هم تو ذهنمون ساخته بودیم فرق داشتیم یادمه اونشب برای اولین بار باهام سرد برخورد کرد فرداش گفت با عکست خیلی فرق داشتی !
این قضیه باعث شد بعد از اون رو ظاهرم خیلی حساس شدم اعتماد به نفسم رو کامل تو این زمینه از دست دادم با اینکه اصلا ظاهر بدی نداشتم از نظر خیلیا هم خوشگل بودم قبول اینکه کسی که همش میگفت من عاشقتم میگفت به خاطر خودت میخوامت میگفت عاشق شخصیتت شدم اینجوری با دیدنم سرد شد خیلی واسم سنگین بود همش حس میکردم ی ایراد بزرگ دارم من خیلی خورد شدم بعد از اون فهمیدم که ظاهر واسه آقایون چقد مهمه درسته اون هم با عکسش فرق داشت اما واسه من زیاد مهم نبود اما واسه اون خیلی مهم بود
الان یکسال گذاشته اما هنوز اون جریان از یادم نرفته و رو زندگیم تاثیر گذاشته ما هم 23 ساله بودیم هر دومون
اگه اون دختر واستون مهمه بزارین ی خاطره خوب همیشه بمونین واسش نزارین اون اتفاقی که واسه من افتاد واسه اونم بیوفته مطمئن باشین تصویری که ازش تو ذهنتونه با خودش خیلی فرق داره اینو از من قبول کنین چون تجربش کردم احتمالا دلیل وابستگیتون به این خانم هم اینه که اولین رابطتون با جنس مخالف بوده این طبیعیه همه این تجربه رو داشتن
نگران نباشین خیلی راحت تر از اونیکه فکرش رو میکنین فراموشش میکنین
موفق باشین
-
من نمی خواستم تا ندیده مش بهش ابراز علاقه کنم چون همونطور ک گفتین ممکن بود از هم خوشمون نیاد ولی این کارو خیلی بد انجام دادم . کاش منم مثل دوست شما اونی ک تو دلم بود می گفتم یه بار نشد از ته دل بگم چقدر دوسش دارم . الانم دیر شده و از دستش دادم
امروز تولدشه ولی نشد تبریک بگم . خیلی وقت پیشا قرار گذاشته بودیم وقتی از هم خدافظی می کنیم روز تعطیل نباشه چون برام سخته خونه موندن و فکر و خیال کردن ولی این روز درست افتاد روز تولدش و روزای تعطیل تا عیش من کامل بشه اون ک عین خیالش نیست من بیچاره از بین رفتم .دیروز ماشین خریدیم ولی تو دلم موند بهش بگم براش تعریف کنم می گفت گواهینامه داره چند ساله ولی برادرش ماشین شو نمی ده سوار شه می گه می کوبی اینور اونور . ربط شو خودتون پیدا کنین دیگه : )
یه وبلاگ هم درست کردم به اسم هر دومون( آخه یه روز دیدم اون یه id جدید تو یاهو ساخته به اسم یه پسری . گفتم این کیه بلا ؟ گفت خودمونیم دیگه . بعدش دیدم اسم منو خودشو قاطی کرده شده یه اسم رمز . atila :) ) بعدش دارم توش هر چی ک دوست دارم به اون بگم می نویسم خیلی تاثیر داره تو خالی شدن آدم . برا دوستان دیگه ک مشکلات مشابه دارن هم توضیه می کنم امتحان کنن .
فقط اگه میشه دعا کنین برام دوستان . فقط خدا می تونه کمکمون کنه
-
کار درست رو شما کردین نه دوست من , به نظرم اون خانم کاملا داره عاقلانه تصمیم میگیره و بهترین کارو میکنه این شمایین که خیلی دارین احساسی برخورد میکنین مطمئن باشین تصمیمی که صرفا از روی احساسات باشه هیچ پایه محکمی نداره
شما راه زیادی دارین با خیلیا میتونین آشنا بشین میتونین طعم دوست داشتن و عشق واقعی رو بچشین اونم تو دنیای واقعی نه مجازی!
-
درست اون عاقلانه تصمیم می گیره ولی ب چ قیمتی ؟ باشه من عاشق نیستم به قول شما ولی علاقه ک دارم اگه اینطوریه جای عشق کجاست ؟ عشق فقط توی دوستی های واقعی هست ؟ آشنایی های مجازی 100% عشق نیست ؟ شما تضمین می دین اگه همدیگه رو می دیدیم ختم به ازدواج نیم شد ؟ اگر 1% احتمال می دادین به نظرتون نمی ارزید ؟ به خدا کلی خاطزه داریم با هم . لحظه به لحظه سفر مشهدش با هم بودیم ، لحظه به لحظه سفر راهیان نورش . شاید حرف شما درسته ولی خیالش ولم نمی کنه . خیال اینکه می تونستیم با هم باشیم ولی ...
اصلا از اینکه آخرش این رفتارو کرد ناراحت نیستم چون از شرایط الانش خبر ندارم می دونم اون از این حرفا بهم نمی زد ولی چقدر تحت فشاره ک بهم می گه گند نزن به زندگی ام برو . منم می رم گرچه خیلی خیلی سخته . فقط شدید احساس تنهایی می کنم دوستان