-
جوانه عزیز مجبوریم بپذیریم که این زندگیه ماست هر کاری بکنیم حتی اگه خدا رو هم بکشونیم بیاد پایین بازم زندگیمون به قبل برنمیگرده بازم اون ادم برنمیگرده واقعیت دردناکیه ولی باید قبولش کنیم ... مشاور به من گفت خب فکر کن هیچ وقت ازدواج نمیکنی هیچ وقت بچه دار نمیشی چی میشه میمیری ؟! گفتم نه نمیمیرم ولی خیلی غصه میخورم گفت غصه میخوری چون حاضر نیستی واقعیت رو بپذیری به قول احسان اگه از دنیای خیالاتمون بیرون نیایم اوضاع خیلی حادتر میشه ..
بعضی ها از همون اول خوشبخت به دنیا میان با مردی که دوست دارند ازدواج میکنند بچه دار میشن و به خوبی و خوشی زندگی میکنند بعضی ها هم مثله ما شکست میخورن باید برای داشتن یه چیز ساده کلی زحمت بکشن و خون دل بخورن ولی در نهایت هر دمون به یه چیز میرسیم و چیزی که ما بهش میرسیم برامون بسیار ارزشمندتره چون با خون دل خوردن به دست اومده کافیه فقط یه نگاه به پست هایی که متاهل ها میذارن بندازی میفهمی که چیزی که اونها دارند ارزوی ماست ولی قدرش رو نمیدونن و بیخود بهونه میارن چون هنوز سرشون به سنگ نخورده و هنوز بزرگ نشدن
بالاخره روزهای خوش میاد کسی چه میدونه شاید چند قدم اون ور تر یه عالمه چیزهای خوب سرراهمون قرار گرفته باشه
-
آره خوب میشه اینجوریم فکر کرد همراهی جان
اما خیلی سخته
یک ساله دارم دیوونه وار به یه نفر فکر میکنم براش ایمیل میفرستم دعا میکنم خوشبخت شه و ...
واقعا نمیفهمم چمه
هزار تا هم روانشناسو روانپزشک رفتم
آخریه دیگه بم گفت حق نداری پیش مشاور بری خودت باید عمل کنی به دانسته هات
خوب من موندم تو گذشته
توقع زیادیه که ازخدا بخوام کمکم کنه؟؟؟
واقعا تحملش سخته
خیلی وقته هیچ چیز خوشحالم نمیکنه حتی تفکرات سکسیم خوشحالم نمیکنه
دکتره بم لیتیم داده( قرص افسردگی) وقتی میخورمش شب تا صبح اشک هام میاد و اصلا نمیتونم بخورم
به درمان واکنش منفی نشون میدم
اصلا نمیتونم نماز بخونم چون تا وضو میگیرم و میرم سر جانماز گریم میگیره
هر کسی ازم خوشش میاد آدم غیر مذهبیه یا سن بالاس
همه مشاورا میگن وارد رابطه جدید شو اما من نمیتونم به دلایلی که گفتم
- - - Updated - - -
منم فقط تو زندگی امیدوم به چیزهای بهتریه که سر راهم قرار داره
من حتی وقتی نصف شب از خواب بیدار میشم و یه نسیم آروم و حس میکنم
خوشحال میشم
خود بیچارم:228:
-
hamrahi واقعا چقدر قشنگ نوشتی عزیزم. خوشحالم که این احساسات رو تنها تجربه نمیکنم. همیشه حس میکردم بیمارم که اینقدر به همسرم وابسته شدم. زندگیمو بد شروع کردم و بد انتخاب کردم اما خدارو شکر بد ادامه ندادم. از این که از عذاب راحت شدم خوشحالم. اما دلم میخواد تکلیف فردای خودمو بدونم.
خدا انشالا یه آینده خوب و روشن برای هممون رقم بزنه. از کجا معلوم؟ شاید تقدیر ما هم یه جا قشنگ رقم بخوره. من به لطفش ایمان دارم. و امیدوارم دیگه هیچ کدوممون اشتباههای قبلی رو تکرار نکنیم.
الان سی و دو سالمه. یعنی یه روزی میشه که بچه خودمو در آغوش بگیرم؟ منم از تصور این که هرگز نتونم مادر بشم حالم خیلی بد میشه. الان اگه بچه داشتم این طلاق برام اینقدر سنگین نبود.
-
جوانه و الناز عزیز موقعی که متاهل بودم میگفتم مامان میشه یه روزی من و شوهرم هم یه خونه و ماشین برای خودمون داشته باشیم من رو برد رو پشت بوم گفت نگاه کن به این خونه ها و ماشین ها یه روزی یکیشون ماله شماست مطمئن باش .. درست گفت خونه وماشین به دست اومد و اگه من میدونستم قراره به این زودی به دست بیاد هیچ وقت غصه نداشتنش رو نمیخوردم .. حالا یه نگاه به زندگی های مشترک دیگه بکنید مطمئن باشید یه همسر و یه فرزند تو این دنیا ماله ما و سهم ماست فقط کافیه صبور باشیم و تحمل کنیم و غصه نخوریم
یه برنامه رقص رویه یخ بود دختره با همراهش یه رقص بسیار خطرناک انجام داد بعد از مراسم ازش پرسیدن نترسیدی بخوری زمین و سرت بشکنه گفت من به دستهای قدرتمند همراهم اعتماد داشتم .. کافیه ما هم به دستهای قدرتمند خدای خودمون (هر کس بنا به مذهب خودش) ایمان داشته باشیم اونقدر محکم هست که سر ما رو نزنه زمین و نشکونه
-
نشستم دوباره تایکمو از اول خوندم یه جمله طلایی که منو به خودش آورده بودو فراموش کردم
راستش من رفته بودم پیش یه مشاور جدید که مجبور شدم راجع به گذشتم حرف بزنم ( نامزدم و رابطمون) دوباره رفتم تو گذشته و توهم زدم
البته بیچاره مشاوره بهم گفت حتی اگه همون موقع هم میومدی اون رابطه راه درست شدن نداشت
اما حرف زدن دربارش باعث شد دوباره بش فکر کنم برم تو صفحش عکسهاشو ببینم و بش ایمیل و پیام بدم :ambivalence:
جمله طلاییم این بود که اون یک ماه همش پیش خودم تکرارش میکردم
فلانی(اسم خودم) تموم شده !!!
دوسش داری میخوایش درست اما رابطتون تمو شده !!!
اون شکلکه که یارو سیگار برگ میکشید کو؟ اشکال نداره به جاش قهمو تلخ میخوریم:82::abnormal: