RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
اول به خودم
بعد به دوستان خوبم آنی و سرافراز
بهتر هست ما دیگر ادامه ندهیم که در روند کار جناب sciکه کاملاً تخصصی و ریشه ای کار را دنبال می کنند تداخل ایجاد نکرده باشیم . و صد البته ذهن بهار که که مستعد اغتشاش هست را مشوش نکنیم که با روند جناب sci پیش برود .
بهار جان آنچه بنده بهت گفتم به نوعی میشه گفت حاشیه بر عروة الوثقی هست . بهتره بیشتر روی پستهای جناب sci متمرکز شوی و راهکارهایش را در پیش بگیری . از من و آنی و سرافراز کمکی برای شفافیت بیشتر تا بتوانی صورت مسئله ای که جناب دکتر ازت خواسته را دقیق و خوب تنظیم کنی .
جناب sci !
عرض معذرت که تداخل ایجاد کردیم . این شما و این بهار عزیز
ما هم استفاده می کنیم و مشتاقانه منتظر کمک های نیک شما به بهار خوبمون هستیم .
.
RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
ممنون انی جان.
اگه منظورت ازبی دقتی قسمت دوم سوالت مبنی براینکه چکار کردم؟چکار میتونستم و نکردم؟و چرا اون کارو نکردم هست؟من متوجهش شدم اما پستی که نوشتم خیلی طولانی شده بود برای همین به خودم گفتم بعدا بقیشو مینویسم.البته باید میگفتم که نگفتم و تنبلی کردم.نمیدونم الان بگم؟
اما در مورد اینکه به پست خودم به دید یه مراجع جدید نگاه کنم:
بهارزندگی سلام(نخندین خوب مراجع جدیده)
درک میکنم شرایط سختی داری.قریب به اتفاق چیزایی که نوشتی برای خود من اتفاق افتاده.چندتا کار بهت پیشنهاد میدم انجام بدی:
1-ازنظر احساسی خودتو تحت فشار نذار.اگه حالت بده،اگه ناراحتی،اگه دلخوری به ضرب و زور سعی نکن حال خودتو خوب کنی.حال خوب زورکی دوامش کوتاهه.
2-مشکلاتت رو دسته بندی کن.بر چند اساس.یه بار بر اساس اهمیت.اهمیتی که برات دارن.یه بار بر اساس اولویتی که میشه جبرانشون کرد.اگه میبینی بعضیاشون فعلا قابل جبران نیستن بذارشون ته لیست.
میخوام وضعیتت برا خودت یه کم روشن بشه.
3-این وسط اگه باز دچار طوفان احساسی شدی خودتو تحت فشار نذار.بذار بگذره و اروم بشی.
4-فعلا خودتو تحت فشار نذار با خونوادت رابطت خوب بشه.الان وقتش نیست و توانشو نداری.
5-باید یه فکری به حال ترسات بکنی.ترس از محیط کار جدید،ترس ازبردن خواستگار به خونه.(البته راهشو دقیق نمیدونم:))
6-تموم اونچه که فعلا از دستت بر میاد انجام بدی رو لیست کن.براشون برنامه بریز
7-به ایندت فکر کن.به اونچه که میخوای بشه..خدا رو چه دیدی شاید شد
انی میتونستم بیشتر بنویسم اما نشد.دست و دلم نرفت.خیلی شعار زده میشد.چیزایی مثه بخشایش در حالیکه نمیتونم..فعلا میخوام نبخشم.فعلا میخوام به خودم حق بدم ازرده باشم.
فرشته مهربون از تو و سرافراز و انی عزیز ممنونم:72::72: و حتما بازم از کمکهاتون استفاده میکنم.
RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
من از جناب sci و بهار عذرخواهی می کنم . متوجه ی پیگیری ایشان نبودم . :72:
فرشته بابت تذکرت تشکر می کنم . :72:
RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
ممنون انی عزیزم.خیلی محبت کردی و البته کمکهای خیلی خوب.مرسی واقعا:72:
الان من چیکار کنم؟دوباره صورت مسئله بنویسم؟همون نبود که نوشتم؟:303:
RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
(از همكاري خانم آني، سرافراز بسيار سپاسگزارم)
بهار زندگي،
آفرين بر شما كه توانستي يه جمع بندي داشته باشي... (پست 59) شما عملا در اون پست صورت مساله رو پيدا كرديد! ببينيد قرار نيست ما همه مسائلمون رو با هم حل كنيم! قراره آرام آرام جلو بريم! وقتي ريشه يابي كرديد متوجه شديد كه يكي از بزرگترين مواردي كه مسائل مختلف براي شما ايجاد كرده همين گفتگوي سطحي ذهن شماست
خب: پس چگونه مي توانيد منتقد دروني خودتون رو خاموش كنيد! اين اولين و مهمترين صورت مساله است
قبل از اينكه بخواهيم چيزي رو خاموش كنيم بايد ببينيم چي هست؟؟ اصلا منتقد دروني چيه؟؟؟
ببينيد منتقد دروني همان ذهن سطحي نيست! اما هر دو اينها موجب اغتشاش ذهني مي شود. اين اغتشاش ذهن شما كه توسط گفتگوي دروني يا ذهن سطحي
اول رام كردن ذهن شما:
ذهن سطحي در تمام مدت بيداري شما،فعال است! اگر مي خواهيد تصوري از اين ذهن داشته باشيد،يك صفحه مانيتور بزرگ (مثل صفحات مانيتور هاي فرودگاه) رو در نظر بگيريد كه همينطور داده هاي آن عوض مي شود. اما آيا مي شه خاموشش كرد؟ شايد نه! مي شه آرامش كرد! اين ذهن كاركرد ويژه اي براي شما داره
1/ عملا شما را از وقايعي كه اطراف شما اتفاق مي افته آگاه مي كنه!
2/ مرتبا وراجي مي كنه و پر گويي مي كنه...
3/ تمام مدت برداشت هاي ذهني مي كنه و چندين باره بر اونها تاكيد مي كنه
4/ شما رو مطمئن مي كنه كه شما از همه اتفاقات پيرامونتون مطلع هستيد
5/ قضاوت مي كنه
6/ به نحو بازي گونه اي توضيحاتي كنايه آميز مي ده: بي شك منظورش اين بود كه مي خواست من هم باهاشون برم! چرا آخه؟ (ببينيد اين سرزنش نيست يك برداشته)
7/ نسبت به برداشتهايي كه مي كنيد شما رو مطمئن مي كنه كه اين برداشتها كاملا صحيح هستند!
ما معمولا به اين ذهن بي توجه هستيم! خيلي راحت فعالش مي كنيم و بهش بال و پر مي دهيم... با ماشيني كه بوق مي زند... فورا مي گوييم: چرا بوق زد؟ منظورش چي بود؟ مي خواد من چي كار كنم؟؟
و وقتي مي خواهيد روي موضوعي متمركز شويد ذهن شما آرام نيست و اين گفتگو ها مزاحم هستند...شما بي شك بدون داشتن آرامش ذهني نمي توانيد كاري انجام دهيد! و وقتي تلاش مي كنيد كه كاري انجام دهيد... بسيار خسته و خشمگين مي شويد!
چه مواردي ذهن شما رو آرام مي كند، خواهم گفت! پس متوجه شديد كه ذهن سطحي چيست؟ اين ذهن آشفتگي بسيار زيادي براي شما ايجاد مي كنه و مجالي براي منتقد دروني!
منتقد دروني را مي توان جنبه اي از ذهن سطحي گفت كه جنبه اي از شخصيت شماست! اين جنبه شخصيتي شما واقعا قصد آسيب زدن به شما رو ندارد! دشمن شما نيست! مي خواهد شما رو حمايت كند و دائما نگران است! مثل مادري كه تماما مراقب كودك خود است! حتما ديده ايد! مادري در كودكي بچه رو حمايت مي كند كه اي واي نخوري زمين! دستش رو مي گيره! كمكش مي كنه! نظر مادر خيره! ولي وقتي اين بچه مي شه 20 سالش... اون مادر اگر خودش رو تغيير نده و همون حمايتها رو انجام بده چه حادثه دردناكي خواهد بود!
منتقد دروني در دوارن كودكي شما شكل گرفته براي همين گفتيم كه ريشه در كودكي و خانواده شما داره! تحقير شدنهاي دوران كودكي، بي توجهي پدر و مادر و ... همه اينها مي توانند دلائلي باشند كه منتقد دروني شما رو بزرگ و بزرگتر كرده اند! بطوريكه شما همواره خودتون رو در معرض نقد مي گذاريد و از هيچ كاري كه انجام مي دهيم راضي نمي شويد... آيا مي توانيم او را خاموش كنيم! سوال اينجاست كه چرا خاموشش كنيم!؟ چرا اين حامي رو از بين ببريم! بهتره كه در آرامشي كه با رام كردن ذهن سطحي بدست مي آوريم... اين منتقد رو تربيت كنيم تا نقش واقعي خودش رو ايفا كنه و بفهمه كه شما ديگر كودك نيستيد!
اين منتقد چند تا كار مي كنه كه موجب مي شه شما صداي معلم دروني خودتون رو نشنويد، و آرامش شما رو سلب مي كنه
1/ شما رو در انجام هر كاري سرزنش مي كنه! اصلا مهم نيست كه شما چه مي كنيد! سرزنش مي كنه شما رو! چرا كه شما خودتون رو باور نداريد!
2/ مانع تصميم گيري در موقعيت هاي مهم مي شه... و امكان داره شما در دقائق پاياني تصميمتون رو تغيير دهيد
3/ سرزنش رو با صداي بلند تكرار مي كنه! اونقدر تكرار مي كنه كه شما عزت نفستون رو از دست مي دهيد
4/ موجب آشفتگي شديد ذهني و متعاقبا اضطراب فيزيولوژيك مي شه! (درد قلب شما و يا دردهاي مبهم قفسه سينه يا رحم مي تونه دردهايي باشه كه ناشي از اضطراب مي باشد)
حالا كه صورت مساله اوليه رو شناختيم! فقط سعي مي كنيد كه كمترين مشكلات رو براي خودتون ايجاد كنيد و در سريعترين زمان ممكن به آرامش برسيد:
اولين راهكارها براي آرام كردن ذهن سطحي است: (دقت داشته باشيد كه شايد هرگز نتوانيم اين ذهن را خاموش كنيم،ولي سعي مي كنيم آرامش كنيم؛ اگر بتوانيم كلا خاموشش كنيم حالت سكوت عميق رو تجربه خواهيم كرد! آرامشي كه شما رو چنان شيفته خودش مي كنه كه عاشقانه براي بدست آوردنش لحظه شماري مي كنيد
1. روزانه به مدت 10 دقيقه در دو نوبت، موسيقي بدون كلام گوش كنيد. به ساعت نگاه نكنيد و چند تراك رو انتخاب كنيد و گوش كنيد كه مجموع اونها ده دقيقه باشد
از اينجا مي توانيد موسيقي هاي خوبي پيدا كنيد:
http://vmusic.ir/category/download/newage-music/
2. تمرينات تنفسي انجام دهيد. ( در تاپيكهي مختلفي اين رو توضيح دادم، همان روش رو استفاده كنيد) فقط در مورد تعداد: 10 با تنفس بشيوه نور رنگي/ در هفته اول هر 2 ساعت/ در هفته دوم هر 4 ساعت/
در طي روز هر دو ساعت در هفته اول اين تمرين رو انجام دهيد:
- چشمانتان را ببنديد/ يك نور رنگي از رنگ مورد علاقه خودتون رو در نظر بگيريد/ با دو شماره نور رنگي رو طي يك نفس عميق به داخل بدنتان جاري كنيد و ريه ها رو پر كنيد/ فكر كنيد كه اين نور به تمام قسمتهاي بدنتون مي رسه و نور رو دنبال كنيد تا به همه وجودتون برسه... از سر شروع كنيد و تا پاها اون رو هدايت كنيد/ اين بخش كه نفس رو نگه مي داريد چهار شماره طول مي كشه/ شايد در يك بار تنفس نتوانيد اون نور رو به همه اعضا برسونيد... اما طي 5 با تنفس اين نور رو به همه بدنتون برسونيد بطوريكه بعد از تمرين تنفس متوجه شويد كه بدنتون نوراني شده/ سپس طي يك شماره نورهاي سياه و بد رو از بدنتون خارج كنيد!!! با يك بازدم قوي!
3. توجه داشته باشيد كه ذهن سطحي بسيار نيرومند است! و حاضر نيست صحنه رو ترك كند! پس شروع به حمله مي كند... قبل از انكه موفق شوند انديشه هاي سطحي پيامشان رو به ذهن شما وارد كنند، آنها را به عقب برانيد!
فشار افكار حمله كننده يا مهاجم، تا مدتي پس از تمرينات فوق با شما خواهد بود ولي به مرور رفع خواهد شد
4. پياده روي سريع به مقدار 500 قدم در روز در يك نوبت/ قدمهايتان رو بشماريد! به هيچ وجه ندويد
- زمانيكه مورد سرزنش منتقد دروني قرار مي گيريد:
يك كش به دور مچ خود بياندازيد/ به محض اينكه سرزنش شروع شد كش رو محكم بكشيد تا به دست شما برخورد كند... سپس اين عبارت را بگوييد:
امروز من بزرگ شده ام و منتقد دروني من اين را تشخيص مي دهد و طوري من را حمايت مي كند كه مناسب زندگي كنوني من باشد.
اين تمرينات در مراحل اوليه شايد دشوار باشند اما به مرور زمان طي هفته هايي كه مي گذرد آرامش بيشتري را مشاهده خواهيد كرد
طي اين مدت كمترين برخوردها را با پدر و مادر و خانواده داشته باشيد و به هيچ وجه كسي رو نقد نكنيد
سوالي بود بپرسيد
RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
با سلام
تعداد ارسال های این تاپیک به بیش از حد مجاز رسیده است.
لطفا" برای پیگیری مشکل مطرح شده تاپیک جدید ایجاد کنید.
این تاپیک بسته شد