به نظر من هم شما باید فعلا روی مسائل عاطفی زندگیتون با حوصله بیشتری کار میکردید
با سرعت کمتری تصمیم میگرفتید
خونه به نام زدن به نظرم اصلا لازم نبوده فعلا
شاید باعث بشه مریم تلاش کمتری برای بهبود روابطش با شما بکنه
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظر من هم شما باید فعلا روی مسائل عاطفی زندگیتون با حوصله بیشتری کار میکردید
با سرعت کمتری تصمیم میگرفتید
خونه به نام زدن به نظرم اصلا لازم نبوده فعلا
شاید باعث بشه مریم تلاش کمتری برای بهبود روابطش با شما بکنه
زندگي شما خيلي خيلي خاصه. از ديد من خواننده يه سري اشتباهات متوالي توسط شما و همسرتون رخ داده كه فقط آسيبشو دخترتون مي بينه . در حال حاضر هم بهتره كه رفتار هاي هيجاني رو كم كنيد و سعي كنيد با حفظ آرامش و احترام و حرمت ها روابط عاطفي تون رو به شكل واقعي و نه تصنعي بهبود ببخشيد.طوري كه خودتون ازش لذت ببريد .همسرتونو با خودش مقايسه كنيد و نه با كسي ديگه مثلا دوست دختر سابقتون... اگر همسر و دخترتون براي شما مهم هستند كه قطعا هم هستند تلاش كنيد در برخورد با آنها كاري كه دلتون حكم ميكنه انجام بدهيد و رفتارهاتون نه براي جلب تاييد ديگران بلكه فقط و فقط به آرامش رسيدن قلب و روح خودتان باشه. دوست داشتن عزيزانمون از ته دل (يعني مصنوعي نباشه و تظاهري در كار نباشه) بهترين موهبتي است كه خدا به ما مي ده.
نقل قول:
نگین ایران من احساسی هستم ولی در کنارش قاطع هم هستم
منظور من از نبود قاطعیت ... عدم قطعیتی بود که ناشی از ناپایداری احساسی هست ...
به نظر میرسه سرعت تغییر احساسات در شما خیلی تنده ... پیش از اینکه یک احساس کامل شکل بگیره و شما فرصت داشته باشید که نگاهش کنید ببینید درسته یا نه ... احساس بعدی که حتی ممکنه متناقض با قبلی باشه رشد میکنه ...
این طور وقتها شما ممکنه زمان احساس اول یک تصمیمی بگیرید و وقتی احساس دوم رشد کرد به نظرتون میرسه که تصمیم اول رو تحت اجبار گرفتید.
تصمیم آخرتون هم نشون میده که این مشاهده خیلی هم دور از واقعیت نیست. میخواهید سریع سه دنگ خانه را به نام مریم کنید. البته خیلی خوبه اگر این نتیجه یک احساس پایدار و آگاهانه باشه. اما آیا واقعا این طوره؟
یک ساعت هست دارم با خودم کلنجار میرم که این حرفی که شما زدی درست نیست ولی هر چی بیشتر به خودم کارم زندگیم نگاه می کنم میفهمم جرف شما دقیقا درستهنقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
از تصمیم های خیلی کوچیک زندگی تا بزرگترین تصمیم های زندگیم معمولا هم اخرین لحظه تصمیم عوض میشه تو 90 درصد موارد بعد یک مدت کوتاه پشیمون میشم از کاری که کردم ولی چرا؟
پیدا
نه بابا خواهش می کنم این چه حرفیه به دل نمی گیرم
وایسا ببینیم اخرش چی میشه خدا کنه خوب تموم شه
ببخشید این رو میگم ولی این تاپیک یکم عجیب به نطر میرسه .
به نظر میاد نویسنده این تاپیک بیشتر میخواسته داستان سرایی کنه .
تاریخ اولین پست 23 مهر هست وتا به امروز 10 روز بیشتر نگذشته این همه اتفاق عجیب افتاده؟
نویسنده خیلی به صورت تخیلی داستانش رو نوشته ، و خیلی در پستاش اصرار داره که بیشتر از ثروتش بگه و رویای اینکه 2 تا زن همزمان دوستش دارند .تولد دخترش ...تولد دوست دخترش ...تولد مریم ....سفر به دور اروپا و آمریکای جنوبی ...پریناز یک دفعه وسط داستان چی شد؟
اگر پدر شما 10 سال پیش اصرار داشت که با مریم ازدواج کنید وگرنه شما رو آق میکنند و از ارث محروم میکنند ...زمان طلاق شما رو از ارث محروم نمیکردند؟
این تاپیک از ظرفیت استاندارد همدردی فراتر رفته .
در صورت احساس نیاز به دریافت راهنمایی بیشتر می توانید تاپیک جدید باز کنید ، اما توصیه ما این است که فعلاً تا مدتی بنا به راهنماییهایی که داده شده عمل کنید و سعی کنید عقانیت را بیشتر به کار گیرید و ثبات احساسی داشته باشید .
موفق باشید
.
ببخشیدا شما خیلی پررو و خودخواه هستین
به خاطر اینکه از ارث پدر محروم نشین با آینده یک دختر بازی کردین و اون دختر پاک و ساده دلباخته شما شده
اوایل به شما گیر میداده که 100 در 100 خطایی داشتید که چون اون زندگیشو دوست داشته سعی می کرده با گیر دادن به شما و راههای دیگه ، اون خطا رو نکنین
اما شما به جای حفظ زندگیتون از روی هوا و هوس با یکی دیگه دوست شدین
متاسفم براتون
با اینکه می بینین تو این 6 ماه همسرتون کلی عوض شده اما نمی خواین باهاش زندگی کنین
واقعا آدمها تا چه حد میتونن خودخواه باشن
حیف این خانم
کاش این همه فداکاری نمی کرد به خاطر شما
واقعا متاسفم براتون
- - - Updated - - -
من نمی دونم چرا همه لی لی به لای لای این جور آدمها می ذارن که هر لحظه از زندگیشون دنبال هوا و هوسشون هستند و نه تعهد حالیشونه نه هیچ چیز دیگه
زندگی موفق عزیزم، این تاپیک واسه یک سال پیشه!