RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
از اینکه می خندی خوشحالم :)
خواننده اش Nana Mouskouri یونانیه در اصل اما کلی اهنگ به زبان های مختلف داره. خیلی هم فروش داشته ظاهرا اهنگاش.
یه اهنگ دیگه هم داره که من باهاش کلی گریه کردم. یه دریانورده که بعد چند سال از جنگ بر می گرده و می ره توی رستوران کوچیکی که یه زن داشته اداره اش می کرده می ره می گه خانم می شه به من یه نوشیدنی بدین؟ بعدش شروع می کنه به نوشیدن و خوندن. خانمه هم شروع می کنه به گریه کردن. دریانورده می گه چرا گریه می کنی به خاطر این نوشیدنیه است؟ خانمه می گه نه. به خاطر مرگ شوهرمه که گریه می کنم. تو خیلی شبیه شوهر منی. مرده می گه تو از شوهرت 3 تا بچه داشتی اما حالا 6 تا بچه داری. چرا؟ خانمه می گه برام نامه نوشتن که شوهرم مرده و دفنش کردن. من دوباره ازدواج کردم. دریانورد نوشیدنیشو سر می کشه و بی تشکر در حالیکه داره گریه می کنه بر می گرده به کشتی.
( یعنی دریانورده از جنگ بعد از چند سال برمی گرده و می بینه که گفتن مرده و زنش هم با یکی دیگه ازدواج کرده.)
http://www.kuwo.cn/yinyue/1266195
Brave Marin - Nana Mouskouri
Brave marin revient de guerre,
Tout doux!
Brave marin revient de guerre,
Tout doux!
Tout mal chaussé, tout mal vêtu
Pauvre marin, d'où reviens-tu?
Tout doux!
Madame, je reviens de guerre,
Tout doux!
Madame, je reviens de guerre,
Tout doux!
Qu'on m'apporte ici le vin blanc,
Que le marin boit en passant.
Tout doux!
Brave marin se mit à boire,
Tout doux!
Se mit à boire et à chanter,
Et la belle hôtesse à pleurer.
Tout doux!
Qu'avez-vous donc, la belle hôtesse?
Tout doux!
Qu'avez-vous donc, la belle hôtesse?
Tout doux!
Regrettez-vous votre vin blanc,
Que le marin boit en passant.
Tout doux!
C'est pas mon vin que je regrette,
Tout doux!
Mais c'est la mort de mon mari
Monsieur, vous ressemblez à lui.
Tout doux!
Dites-moi donc, la belle hôtesse,
Tout doux!
Dites-moi donc, la belle hôtesse,
Tout doux!
Vous aviez de lui trois enfants,
Vous en avez six à présent.
Tout doux!
On m'a écrit de ses nouvelles,
Tout doux!
Qu'il était mort et enterré,
Et je me suis remariée.
Tout doux!
Brave marin vida son verre,
Tout doux!
Sans remercier, tout en pleurant,
Il regagna son bãtiment,
Tout doux!
هیچوقت فکر نکن تنهایی. احساسایی که تجربه می کنیو خیلیها قبل از ما تجربه کردن. تلخ تر و دردناک ترشو.
پس هیچوقت ناامید نشو. هیچوقت خسته نشو. هر چیزی رو که بخوای می تونی با تلاش به دست بیار. فقط باید بی وقفه تلاش کنی و همیشه امیدوار باشی.
راستی نوشتی خانمت متنفره ازت. عزیز نفرت هم احساسه. به نظر من یعنی هنوزم امید هست. فقط وقتی که بی تفاونی و بی احساسی باشه یعنی دیگه سخت می شه کار ادم.
حتما اگه لازم بود که به نظر میاد هست بازم تاپیک بزن.
ببین چی از دنیا می خوای. بگیرش. هر چی می خوای از دنیا بگیر.
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
آقا آرش
به نظر من رفتن شما به در خونه خانمتون اصلا تایید اجاره کردن خونه توسط ایشان نیست.به خاطر دخترتون هم که شده با خانمتون صحبت کنید بالاخره ایشان هم حرف دارن شما هم اصلا لازم نیست التماس کنید یا کارهای ایشون رو تایید کنید فقط اشباهات خودتون رو بپذیرید همین و نه بیشتر (خانمها معمولا دوست دارن آقا پیش قدم باشه حتی اگه کارشون رو بد بدونه و تایید نکنه و اینو عنوان بکنه باز هم همون پیشقدم شدن نوعی توجه و حمایت رو در خودش داره که بی اندازه مهم هست).
البته من در مورد زمانهایی که دخترتون در مضیقه مالی بود گفتم اشتباه کردید نه در مورد الان که ظاهرا دارید جبران می کنید مورد دوم رو هم مد نظر داشته باشید.
به نظر من موانعی مثل قانون،وکیل و حتی دخترتون رو از بین خودتون و خانمتون بردارید خودتون دو نفر با هم صحبت کنید و به یک نتیجه برسید من توی صحبتهاتون دیدم چند جا اشاره کردید که شما زنی با صفات خانمتون رو تا حالا ندید جای دیگه نوشته بودید اگه به گذشته برگردید باز هم با اون ازدواج میکردید پس شما هنوز هم به خانمتون علاقمند هستید به خاطر علاقتون و به خاطر بچه تان همه موانع رو بردارید و با ایشون کمی صحبت کنید هرچی توی دادگاه میخواستید بگید توی خونه اش بهش بگید.
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.
موفق باشید
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
سلام
شاید اکثر پستها اینجا احساسی بوده ولی من میخوام یه چیز دیگه بگم
شما ادم فوق العاده متعهدی هستین ولی متاسفانه تعهد همیشه و همه جا و مخصوصا در مورد هر کس چاره ساز نیست.
فکر میکنم تموم تلاشهای شما تو این مدت مبتنی بر اثبات تعهد دائمتون به خانوم و دخترتون بوده.این تعهد برای فرزند صددرصد باید دائمی باشه ولی در مورد همسری که به هیچ وجه حاضر به قبول زندگی با شما نیست...
اقا آرش عزیز زندگی مشترک دوطرفه س 50-50.اگه یه طرف دنیای محبت و وفاداری هم باشه نمیتونه جای 50 درصده شریکش رو بگیره.
اگه خانومتون 1 درصد ته دلش راضی به برگشتن به زندگی شما بود اینهمه مسایلی که تعریف کردین اتفاق نمی افتاد(البته همه حرفای من بنا به صحبتهای شماست)
تمام اشتباهات همونطور که خودتون هم بارها گفتین یک طرفه نیست ولی اگه کسی عاشق زندگیش باشه برای گذشت حد و حصری قائل نمیشه.نه اینکه بیاد و بگه تحملم تا اینجا بود و تمام!یعنی از نظر ایشون همه چی تموم شده فرض شده.
شاید برای گفتن این حرف زود باشه ولی منطقی ترش اینه که تعهدتون رو برای یه زندگی دیگه سرمایه گذاری کنین.
ولی هیچوقت از دخترتون دور نشین چون هر دلیلی هم برای اینده واسش داشته باشین باز مقصر شمایین.
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
خانم مینوش گرامی
خوشبختانه من اینجا احساس تنهایی نمی کنم، وقتی می نویسم و پاسخ میگیرم، یعنی تنها نیستم و این به من امیدواری میده.
پارسال خیلی سال بدی بود، درگیری های دادگاه، حکم جلب خانمم، بردن جهیزه اش و بعد اون تصادف وحشتناکی که داشتم و تبعاتش، از بیمارستان تا دادگاه و کلانتری...
هر چند امسال مثل پارسال درگیری نداشتم و اوضاع خیلی آرومتر بود، اما به نیمه رسیده و من تا آخر سال باید تصمیم نهایی رو بگیرم، نمی دونم چقدر می تونم درست فکر کنم و درست تصمیم بگیرم، چون ذهنم از خیلی مسایل پر هستش، ذهنم انباشته از اتفاقات ریز و درشته، از زیر این حجم انبوه، چقدر تصمیماتم میتونه درست و منطقی باشه، نمیدونم.
خانم فکور گرامی
اون خونه رو اتفاقی متوجه شدم که اجاره کرده، هم خودش و هم دخترم تا چند ماه تکذیب می کردند، الان هم وقتی میرم دنبال دخترم خونه پدر خانمم می رم،
من نمیدونم اونجا به همسایه ها چی گفته، و شرایط به چه صورته، کلا به نظرم درست نیست اونجا برم، یعنی اصلا نمیخوام اونجا رو به رسمیت بشناسم.
برای من اون خونه پدر و مادرش زندگی میکنه.
از نظر قانون و حقوقی هم محل سکونت اون فعلا خونه پدر مادرش هست،
در مورد بچه هم عرض کردم، قبلا کمک می کردم، مشکلی نداشت، هر بار که میدیدمش ( اون موقع ها هفته ایی دو روز میاومد پیش من) بهش پول می دادم و هر خریدی داشت انجام می داد، اما خانمم متاسفانه قضیه رو دادگاهی کرد، و من هم طبق حکم دادگاه عمل کردم.
در مورد وکیل من هم با شما موافقم، اون تمام کارهاشو داره با وکیل انجام میده، من تقریبا تمام دادگاها رو خودم رفتم به جز همین اجرت المثل که وکیل گرفتم،
الان وقتی دعوتش میکنم برای صحبت کردن، میگه هر حرفی هست با وکیلم تماس بگیر، و من هم بهش میگم اون وکیل توئه و من به رسمیت نمیشناسمش،
من 90 درصد مشکلات فعلی رو تقصیر همین وکیل می دونم، چون تا قبل از حضور این وکیل ما برای حرف زدن و ملاقات مشکلی نداشتیم، بعد از حضور اون آقا همه چیز بهم ریخت و فضا پر تنش شد.
، خدا واقعا لعنتش کنه.
خانم نیلوی گرامی ،
من هم دارم به این نتیجه می رسم، باید عشق و تعهدم رو برای یک زندگی جدید سرمایه گذاری کنم، برای کسی که ارزشش رو داشته باشه، نه برای زنی که بعد از 12 سال به بهانه های مسخره یک زندگی رو نابود کنه، قطعا دخترم رو همیشه دوستش خواهم داشت، اون یک روزی همه ی واقعیت رو متوجه میشه، اون الان در سنی نیست که بتونه تحلیل کنه و علت این اتفاقات رو درک کنه، اون فعلا فقط مادرش رو میبینه که ناراحته، و فکر میکنه من مقصرم، اما بزرگتر که شد، همه چیز رو میتونه بفهمه.
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
امروز با دخترم رفتیم تا خرید مدرسش رو انجام بده، از مداد و دفتر تا کیف و کفش براش خرید کردم.
حال و هوای جفتمون بهتر بود، بعضی از حرفای قبل رو تکرار کردیم، اما این بار بیشتر هی تکرار می کرد که چطور میخوای ثابت کنی عوض شدی.
آخرش که داشتم میرسوندمش گفت، مگه تو نگفتی اگه مامان بخواد جدا شه من حرفی ندارم فقط مامان باید با من حرف بزنه؟
گفتم آره، الان هم میگم، من خودم نمیخوام جدا شیم، من دوست دارم تو و مامانت برگردید و یه بار دیگه به همدیگه فرصت بدیم، اما اگه مامانت تصمیمش رو گرفته من نمیتونم زورش کنم، بچه که نیست.
گفت: مامان گفت اگه حرفای تکراریه که هیچی، اما اگر حرف جدیدی داری زنگ بزن باهات صحبت میکنم.
من هم گفتم باشه، باهاش تماس میگیرم.
یه مسئله دیگه اینکه امروز به خانمم اس ام اس دادم که برای سرویس مدرسه بچه تا فردا فرصت داری ثبت نامش کن تا من پولش رو واریز کنم.
خانمم اصرار داشت که به جای سرویس مدرسه، آژانس بگیرم، خب هزینش خیلی بالاتر میشد، 3 برابر بیشتر میشد.
امروز در جواب اس ام اس گفت، "حتما باید حرف تو باشه دیگه؟خیلی خودخواهی، راحتی و آرامش دخترمون و من مهم نیست."
من جواب دادم شاید اگه بلد بودم ثابت کنم که راحتی و آرامش تو و دخترمون برای من از هر چیزی مهمتره، الان این زندگیم نبود. ...
اینکه خانمم اعتقاد داره راحتی و آرامش اون باید برای من مهم باشه، نکته جالبی بود.
نمیدونم اتفاقی این موضوع رو مطرح کرد، یا واقعا داره پیامی میده.
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
در مورد سرویس کاش بحث نمی کردید.
می گفتید امنیت سرویس مدرسه از آژانس بیشتره.
آقا آرش شما هنوز هم کل کل می کنید.
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
سلام
تاپيكهاتون دنبال ميكردم و ازخدا هميشه ميخواستم راه درست نشونتون بده وقتي اين پستتونو ديدم كه خانمتون اين جمله را نوشت عجيب اين شعر افتاد ورد زبونم اميدوارم اين يك نشونه از آغاز فصل جديد و سرشار از شاديتون باشه .
اندک اندک جمع مستان میرسند // اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند // گلعذاران از گلستان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست // نیستان رفتند و هستان میرسند
جمله دامنهای پرزر همچو کان // از برای تنگدستان میرسند
لاغران خسته از مرعای عشق // فربهان و تندرستان میرسند
جان پاکان چون شعاع آفتاب // از چنان بالا به پستان میرسند
خرم آن باغی که بهر مریمان // میوههای نو زمستان میرسند
اصلشان لطفست و هم واگشت لطف // هم ز بستان سوی بستان میرسند
RE: چگونه از این بحران خارج شوم؟ (جدایی از همسرم و دخترم)
آقا آرش
تاپیک شما از حد استاندارد پستها گذشته . لذا قفل می شود .
پیشنهاد می کنم یک تاپیک جدید باز کنید و از دوستان راهنمایی بخواهید که چگونه از این روزنه ارتباطی که باز شده استفاده کنی برای احیاء دوباره زندگیت . ان شاء الله که نتایج خوبی خواهی گرفت
.