RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ترانه و نازنین عزیز ممنون از لطفتون:72:
سعی می کنم زودتر پیش یه مشاور برم. همسر من فوق العاده لجبازه، البته مثل خودمه منم خیلی لجبازی می کنم. معمولا بعد از همه اون حرفها و کاراش معذرت خواهی می کنه البته می دونم دلیل موجهی نیست اما من سعی می کنم زندگیمو تا اونجایی که میشه حفظ کنم. فعلا دوست ندارم به جدایی فکر کنم.
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
این چند وقته خیلی بی حوصله شدم. اصلا نمی دونم کار درست چیه!!! چند شب پیش برای اولین بار واقعا برای اولین بار با مادرم درددل کردم، شب بود اونقدر طولانی شد که اذان صبح و گفتن.. بیچاره مامانم، هر لحظه به تعجبش اضافه می شد، باورش نمیشد تو دل من این همه حرف باشه. باور نمی کرد پشت این چهره ی پرانرژی و امیدوار چه آدم خسته ای وجود داره. نمی دونم چرا باهاش حرف زدم، اما آخرش هم احساس بدی داشتم هم خوب، بد برای اینکه دوست ندارم کسی از خونواده ام از مشکلاتم چیزی بدونه، خوب هم برای اینکه یه کمی حالم بهتر شد.
قراره مادرم کمکم کنه، امیدوارم بتونم یه رابطه متعادل با همسرم برقرار کنم، البته بازم مسائل مربوط به همسرم رو نگفتم بیشتر در مورد پدرش حرف زدم، چون اصلا دوست ندارم وجهه همسرم رو خراب کنم.
تا حالا چند نفر صریحا بهم گفتن که از همسرم جدا بشم، در صورتی که در باقی موضوعات و مشکلات، بیشتر سعی می کنن که از جدایی حرفی به میون نیارن. نمی دونم شاید مشکل من و همسرم خیلی حاده، ولی به دلایلی نمی تونم قبول کنم که راه حل این قضیه جداییه.
همه اش با خودم می گم من از مردای دهن بین متنفرم، چرا باید همسرم دهن بین باشه!! چرا باید انقدر تحت تأثیر همه چیز حتی سریال تلوزیونی.... قرار بگیره؟؟ همه اینا به کنار فکر می کنه منم مثل خودشم!!!
راستی از مشاور وقت گرفتم، خودم تنهایی، ببینم چی می گه..
امیدوارم خدا هیچ کس رو به حال خودش رها نکنه
:72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
نمیدونم چی باید بگم ... اول خواستم یه مطلبی رو ارسال کنم ولی بعد خوب روی پست های شما که فکر کردم متوجه شدم که اون مطلب نمیتونه کمکی برای شما باشه و ترجیح دادم ارسالش نکنم ....خیلی دوست داشتم میتونستم کمک کنم ..ولی با توجه به شرایط و نگاهی که شما به موضوع دارین من چیزی به ذهنم نمیرسه که کمکتون کنه ! متاسفم . باید منو ببخشید ..ولی قطعا رفتن نزد مشاور بهترین کاره
فقط امیدوارم هر اتفاقی که می افته و یا هر تصمیمی که میگیرد در نهایت به نفع شما باشه و بعدها از این موضوع خرسند باشید .
موفق باشید
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنونم anigmaی عزیز
من از پست تمام دوستان متشکرم و از راهنمایی اونها استفاده می کنم، پس لطفا نظرتون رو سانسور نکنید...
راستش امشب همسرم باهام حرف زد. وقتی داشت در مورد خودم باهام حرف می زد، داشتم از تعجب شاخ در می آوردم!! از نظر اون من یه دختر خیلی مغرورم که به هیچ وجه به احساسات اون توجه نمی کنه و علاقه اون رو به خودم نمی بینم، می گفت که هیچ وقت از هیچ چیزی به خاطر اون نگذشتم، می گفت هیچ وقت قدر کارهایی که برام می کنه رو نمی دونم، می گفت به علاقه من شک داره و نمی دونه من چه احساسی بهش دارم، می گفت هر کاری که کرده برای این بوده که بفهمه من چقدر دوستش دارم و هیچ وقت هم متوجه نمی شده.
بهش گفتم راه درستی رو انتخاب نکردی، چطور با اذیت کردن من می خواستی پی به میزان علاقه ام ببری!!!
شاید حق با اونه، نمی دونم شاید واقعا خیلی جلوش مغرور بودم، شاید ابراز علاقه نکردنام باعث این قضیه شده، شاید ....
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
یه موضوع دیگه ای رو همسرم بهم گفت، فکر نمی کردم انقدر حساس باشه، من و همسرم توی یه محیط فرهنگی (فرهنگسرا) با هم آشنا شدیم، من شعر می گفتم و همسرم هم به شعر علاقه داشت، یکی از اعضای فعال بودم، همیشه از شعرهای من تعریف می کرد و به گفته خودش برای شنیدن اونها به فرهنگسرا میومد. منم از وقتی که بهش علاقه پیدا کرده بودم مخاطب شعرهام اون شده بود، حالا می گفت، چرا از وقتی که نامزد کردیم هیچ شعری نگفتی؟ این یعنی دیگه منو دوست نداری و یا اون شعرهات هیچ کدوم برای من نبود...
من ارتباطم با فرهنگسرا قطع شده و اون هم به خاطر مشغله های زیاده، شاید راست می گه توی این مدت دو تا شعر بیشتر نگفتم اما هیچ وقت فکر نمی کردم این موضوع انقدر برای همسرم مهم باشه، می گفت با توجه به شعرهام فکر می کرده که من دختر خیلی احساساتی هستم اما الان طور دیگه ای خودم رو نشون می دم و اصلا احساسات ندارم! یعنی همچین قضیه ای می تونه یه مرد رو انقدر آزار بده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
خدمتتون عارضم كه اين مشكل تقريبا جواب داره
جوابش هم مشخصه.شوهرتون به پدرشون وابسته است و به شما هم وابسته است.وابستگي شوهر شما به پدرش از نوع وابستگي به ذات است.شايد يعني يه اسطوره يه الگو.ممكنه كه در صحبتهاش از عملكرد پدرش انتقاد كنه اما يه سري خصوصياتي داره كه اونو به اين شخصيت متمايل كرده علتهايي كه وجود داره اين است:
1-اون به چشم خودديده كه چطوريه مادرش مثل پروانه در كنار پدرش بوده و خيلي هم كوتاه آمده بنابراين اين نوع شخصيت را خيلي دوست داره و دلش مي خاد در زندگي خودش هم همينجوري باشه
2-علت اينكه شما رادوست داره و در اوايل به شما علاقه قلبي بي تكبرانه داشته باشه به خاطر اين است كه اولا بچه كوچيك خانواده است و چنين بچه هايي هميشه در زير دست افرادبزرگتر مجبور به اطاعت بوده و براي فرار از اين ماجرا بهترين گزينه ازدواج بوده است.
3-سرپرست خانواده شخصيت يك ديكتاتور را دارد و همين امر نيز باعث شده كه بهترين گزينه براي فرار از اين ماجرا ازدواج باشد.البته بحث تحصيل و خروج موقت از منزل نيز گزينه خوبي بودكه كه من فكر كنم به واسطه برخي مسائل اين گزينه شانس كمي دارد.
4-حال كه از طريق عقد توانسته تقريبا از ان دژ مستحكم فرار كند و به نداي قلبش لبيك بگه اما اكنون بعد از گذشت زمان هيچ اتفاق سازنده اي نيافتاده بلكه مورد تحريم ديكتاتور قرار گرفته است ضمن اينكه خانواده زن نيز تقريبا در اين ماجرا مورد سب و شتم قرار گرفته كه مي توان گفت داماد از هر دو قلعه (از نظر خودش) گريزان شده است.
5-بي شك اگر داماد از يك كار درست حسابي بر خوردار بود اما به دليل تكيه گاهي كه در خانه ديكتاتور دارد قادر نيست كه استقلال خودش را جشن بگيرد بنابراين با توجه به اينكه :
الف-ايمان كامل دارد كه همسرش او را دوست دارد
ب-شخصيت پدر الگوي خوبي براي كنترل كردن همسر است
ج-بدون تكيه گاه پدر زندگي به سامان نخواهدبود
تصميم گرفته است كه در كنار پدر خواسته خود را اجابت كند ضمن اينكه مي داند اگر ظلمي به همسرش روا شود قطعا به واسطه عشقي كه همسرش(زن)دارد ممكن نيست كه اين وصال به جدايي بكشد و با ايمان كامل به اين موضوع اين شرايط بوجود امده است.
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
من هم کاملا یا حرفای farhadfar موافقم.
امیدوارم عاقبت بخیر بشین
ولی یادمه قبلا هم بهتون گفتم که اگه خواهر من بودی ( البته الان هم جای خواهر من هستین ) هرگز نمیذاشتم با فردی با مشخصات و ویژگی های شوهرتون ازدواج کنی. ( البته ببخشید اگه حرفم و بی احترامی برداشت میکنید ).
یادمه چند روز پیش یه جا شنیدم : " با عقل ازدواج کن و با عشق زندگی کن "
باز هم معذرت میخوام اگه این پست ناراحتتون کرد.
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنونم :72:
پاسخی که دادین درسته، منظورتون رو از این جمله نفهمیدم:
اما اكنون بعد از گذشت زمان هيچ اتفاق سازنده اي نيافتاده بلكه مورد تحريم ديكتاتور قرار گرفته است ضمن اينكه خانواده زن نيز تقريبا در اين ماجرا مورد سب و شتم قرار گرفته كه مي توان گفت داماد از هر دو قلعه (از نظر خودش) گريزان شده است.
در ضمن اگه دو تا پست آخر منو خونده باشید، گفتم که به علاقه من شک داره و مطمئن نیست من دوستش دارم واین قضیه رو دلیل تمام برخوردهاش می دونه. یه سوال هم کرده بودم که واقعا این دلیل می تونه باعث همچین برخوردهایی بشه؟؟؟
اون در واقع نمی خواد آدم بدی باشه، اما همونطور که شما گفتین پدرش الگوش بوده و ناخودآگاه از سلاحهای رفتاری اون استفاده می کنه. من هیچ وقت در این جور مواقع مثل مادرش نبودم همیشه جلوش وایسادم و برای همین بینمون بحث های زیادی سر می گیره، البته هیچ وقت قضیه تکراری نیست، یعنی سر یه موضوع چند بار بحث نمی کنیم، بعد از هر بحثی اون قضیه حل می شه و دیگه به اون شکل عمل نمی کنه اما به هر حال مورد زیاده، تا بخواد یکی یکی حل بشه، فکر کنم ناراحتی اعصاب بگیرم!!!!
anigma جان، بازم ممنون از لطفت. اما من با احساس انتخاب نکردم، اگه موضوع ((چرا با همسرم ازدواج کردم)) رو بخونید تمام دلایلی که باعث این ازدواج شد رو نوشتم، درسته به ایشون علاقه داشتم اما علاقه ام اونقدر نبود که پدر و مادرم و نظر اونها رو نادیده بگیرم، شاید علاقه همسرم نسبت به من خیلی بیشتر بود، پدر و مادر منم اول مخالف بودن چون معتقد بودن که ازدواج برای من زوده، البته من اون موقع 24 ساله بودم. ولی وقتی با خصوصیات همسرم آشنا شدن موافقت کردن البته بعد از کلی تحقیق و پرس و جو، بعد هم هر ناراحتی که بود به خاطر رفتار بد پدر همسرم بود. پدرم همیشه می گفت پسر خوبیه اما باید حواست به باباش باشه، پدرش زیاد نرمال نیست.
اگه به اون سوالم جواب بدین ممنون می شم، امروز هم میرم مشاوره...
:72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
در مورد اون سوالتون ( یه سوال هم کرده بودم که واقعا این دلیل می تونه باعث همچین برخوردهایی بشه؟؟؟ )
به نظر من اين قضيه به هيچ وجه نميتونه دليل قانع كننده اي براي رفتارش باشه " اون با شما ازدواج كرده نه با شعرتون " و من فكر ميكنم اين يهانه هست و اون از گفتن اين كه " در عشق شما به خودش شك داره " چيزي ازتون ميخواد ولي نميتونه مستقيم بيان كنه و يا ترديد داره در گفتنش حالا به هر دليل.
ديگه حرفي ندارم ... فقط اميدورام 10 ساله ديگه به تصميمي كه گرفتيد افتخار كنيد .
خوشبخت باشيد .
____________
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنونم :72:
امروز رفتم مشاوره، گفت 2-3 جلسه دیگه هم باید برم. وقتی رفتم پیشش متعجب شد چون به نظرش ما جزء معدود زوج هایی بودیم که از هر لحاظ به هم می خوردیم. به هر حال مشکلاتم رو بهش گفتم، البته به گفته خودش اگه همسرم هم میومد خیلی بهتر بود اما حالاکه نمیاد کار سخت تر می شه. خیلی بهم دلداری داد، فعلا باید روی خودم کار کنم تا به مراحل بعدی برسم..
ممنونم که منو تنها نذاشتین و بهم کمک کردین :72: