RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
اقليما؛ خواهر خوبم،
به شما تبريك مي گم كه بالاخره توانستي مهراتها رو در عمل پياده كني/ مي دونم ديدار بسيار سختي بود
وقتي هم سرت درد مي كرد به شوهرت مي گفتي / من تاكيد مي كنم كه اين مواقع به صراحت ( ببينيد مي گم صريح نمي گم با پرخاش) بگيد مشكلتون دقيقا چيه و طرفتون رو در موقعيت مبهم قرار نديد.
اينكه گفتيد كه خوب بود خيلي عاليه! اما حتما مي گفتيد : عزيزم، سرم خيلي درد مي كنه! فكر مي كنم قرص بخورم و يا بخوابم بهتر مي شم... نگران نباش
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
سلام جناب sci
خیلی خیلی ممنونم بابت راهنماییتون درست میگید باید این کارو می کردم
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
اقلیما جان سلام
واقعا" برات خوشحالم
خدارو شکر دیدی همه چی به خوبی حل شد عید فطر فرصت مناسبی واسه اینکه بتونی با همسرت بری خونه پدر مادر خودت
مطمینم اینم به زودی حل میشه :72:
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
سلام
می خوام برای عید فطر به همسرم بگم بریم خونه بابام اینا یه سری بزنیم ولی می ترسم بگه نه و من دوباره عذاب بکشم هم بابت سنگ رو یخ شدن همم بابت ادامه این دوری.......
و دوباره ناراحتی پیش بیاد
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
نمي گه نه به شرطي كه خودت توي درخواستت جواب نه را نگنجانده باشي.
مثبت بپرس.
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
راستش دیشب همسرم دیر اومد خونه چون براش کار پیش اومده بود بهم چند باری smsداد من هم جوابشو دادم ولی وقتی تو آخرین sms بهش ابراز علاقه کردم دیگه جوابی نداد
همینم باعث شد از کارم پشیمون بشم ولی من کار اشتباهی نکرده بودم فقط به کسی که برام مهم بود ابراز احساسات کرده بودم
همینم باعث شد وقتی اومد خونه خیلی خیلی خوب نباشم ولی خودمو خوب نشون دادم مثل همیشه
ولی اون احساس کرد که ناراحتم و نمی دونم چرا؟
ازم پرسید چیزیت شده منم گفتم نه اصلا ولی بعد احساس کردم داره ذهنش بیراهه میره چون من اون روز خونه مامانم اینا بودم این بود که دوست نداشتم فکر بدی کنه و بهش گفتم که از اینکه جواب sms ام رو نداده ناراحتم که اونم گفت تو که می دونی من جواب اینجور sms اتو نمی دم پس چرا .....
بعدم گفت می دونم مشکلت چیز دیگه ای منم گفتم اصلا ولش کن بگیر بخواب
صبحم همه چیزو فراموش کرد و خوب بود
کار من به نظرتون اشتباه بود؟
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
اقلیما جان
کار اصلا" بدی نکردی ولی با توجه به شناختی که از روحیات همسرت داری شاید بهتر بود یا نهایتا" در ادامه پاسخ smS بهش ابراز علاقه میکردی و یا اینکه بدون توقع بهش sms میفرستادی ببین تو تا حالا شده به همسرت بگی دوست دارم بعد 2 min اگر اونم نگه دوست دارم بهش اعتراض کنی که وای توچرا نگفتی !!!!! خوب sms هم همینه تازه بدتر از این من که شخصا" از ابراز احساس با sms اصلا" خوشم نمیاد و هیچ بار عاطفی برای من شخصا" نداره. مثلا" اگر جای sms یه تلفن خیلی کوتاه در حد 1min بزنی عکس العملش چیه؟؟
راجع به پیشنهادتم برای رفتن به خونه مادرت ضمن اینکه با لیلا موافقم شاید بهتر باشه اولا" خودت برای هر پاسخی اماده کنی بعدا" این پیشنهاد با رفتن به خونه مادرش اغاز کنی و بعد خونه مادر خودت مطرح کنی و اگرم موافقت نکرد خیلی عادی بگی باشه ولی خونه مادر شما بریم حتما" عید دلتنگمون میشن و حتما" اونجا برو بعدشم بگو اگه مشکلی نیست من یه سر خودم پس برم به مامانم بزنم فکر میکنم موثر باشه
البته نهایتا" نگران نباش با توجه به اینکه گفته من میدونم مشکلت چیز دیگه ای هست یعنی کاملا" به فکر ناراحتی تو هست و حتما" این مساله حل میشه فقط رابطت حتما" با خانوادش حفظ کن :43:
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
عزیزم مگه نمیگی به کسی که دوسش دارم ابراز علاقه کردم پس چرا میگی انتظار جواب داشتم؟
اگه توقع نداشتی اونم ابراز احساسات کنه میشد ابراز علاقه اما وقتی منتظری اونم جواب بده یعنی به قصد اینکه نیاز علاقه داری این کار رو میکنی
همسرتون چطور به شما محبت میکنه؟
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
خواهرم اقلیما،
برای بیان احساسات عاشقانه و زیبای خودت از اس ام اس استفاده نکن...بذار کلامت، لحن گفتارت، زبان بدنت همه اینها با هم احساست رو بیان کنند...اونم برای ادمی به این مهمی از نظر احساسی...
با بیان جملاتی مثل "اصلا ولش کن بگیر بخواب" موافق نیستم... صراحتی نداره.. مرد رو تو موقعیت بلا تکلیف می ذاره..
تا می تونی نذار طرف مقابلت بلا تکلیف باشه... برزخ نذارش... به خدا اون مسئول کشف احساسات نهفته تو نیست..
شروع کردی... موفق خواهی بود
RE: مشکلات من و همسرم(مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....)
سلام خیلی ممنون از پاسختون
درسته حرفاتون من چند باری چوب این کارمو یعنی با sms ابراز احساسات کردن رو خوردنم همون موقع هم خیلی بعدش پشیمون شدم از کارم ولی دیگه کار از کار گذشته بود ولی دیگه این کارو نمی کنم
صحرا جان ممنون از جوابت حق با توئه در مورد رفتن خونه پدرم اینا هم نمی دونم شاید بهش گفتم شایدم هنوز دو دلم هنوز اونقدر مهارت پیدا نکردن که با گفتن نه یا هر جواب دیگه ای خود دار باشم
همدم عزیز شایدم یه جورایی نیاز داشتم که از کسی که دوستش دارم بشنوم که .....
ولی اون اوایل راحت ابراز احساسات کلامی می کرد ولی حالا دیگه نه واصلا اینکارو نمی کنه درصورتی که می دونه خیلی خوشحال میشم و نمی دونم چرا
اون معمولا با توجه کردن بهم مثل اینکه سرما نخوری و مواظب خودت باشو و کلا توجه کردن توی مسائل مربوط به من و زنگ زدن تو روز بهم و یا اگه تغییری توی قیافه یا لباسم بدم حتی خیلی کوچیک می فهمه و میگه و گاهی هم تعریف میکنه و اینارو ابراز محبت به من می دونه بارها هم بهش گفتم که ابراز محبت کلامی هم از نیاز دارم ولی....
sciعزیز خیلی ممنون از جوابتون حتما این کارو می کنم توی دو تا تایپ آخرتون دو تا چیز یاد گرفتم که بابتش ازتون خیلی ممنونم
یکی اینکه هیچ وقت همسرمو تو ی وضعیت مبهم قرار ندم که هزار تا فکر و خیال کنه و با صراحت باشم که توی مسئله sms به خاطر همین مسئله که بهم گفته بودید بهش دلیل ناراحتیم رو گفتم
دوم اینکه اونو تو موقعیتی قرار ندم که بخواد احساسات نهفته منو کشف کنه