وای باز امشب خیلی دلتنگم .
:316:
میدونم حرفها و دلتنگی هام هم خیلی تکراری و خسته کننده شده ، ولی فقط اینجا میتونم حرف دلمو بگم .
نمایش نسخه قابل چاپ
وای باز امشب خیلی دلتنگم .
:316:
میدونم حرفها و دلتنگی هام هم خیلی تکراری و خسته کننده شده ، ولی فقط اینجا میتونم حرف دلمو بگم .
سلام و 100 سلام به متین عزیز دلتنگم
خوب کردی دلتنگی هایت را به آغوش تالار همدردی آوردی
خوش آمدی دوست عزیزم
دلتنگی تو برایم آشنا و طبیعی است و کاملا قابل درک ... من هنوز هم دلتنگم
کار بسیار خوبی کردی که زنگ نزدی و شان خودت را نزد خانواده اش حفظ کردی!
کسی که 7 سال برای بدست آوردنت جنگیده گمان نکن به راحتی فراموشت خواهد کرد!
او هم دلتنگ توست اما به زمان نیاز دارد...دلتنگی را تاب بیاور و صبوری کن تا روزی خداوند لطفش
را شامل حالت کند و زمانش که برسد و صلاح باشد تو را به محبوبت برساند...
من نیز دعایت می کنم
راستی خوشحالم که حضورت را در تالار بیشتر کرده ای و راهنمایی های خوبی هم به دوست
عزیزمان حنان کرده ای!...تو فوق العاده ای...بی نظیری...و دوست داشتنی
محبوبت چنین دختری را به راحتی از دست نخواهد داد البته تو به رحمت خدا امیدوار باش و به
زندگیت ادامه بده...انشا الله آینده برای تو زندگی زیبایی ترسیم خواهد کرد!
تا می توانی در همه زمینه ها پیشرفت کن و زیبا شو و شاد و پر انرژی باش و دائما به او انرژی
مثبت بده تا کائنات سیگنالهای تو را به او برساند و زیبایی شخصیتت مخالفت مادرش را به اذن
خدا به زانو در آورد!
میدانی چرا بهار که انقدر شادو پر انرژی است غمگین است؟...چون در دل غمی دارد که برای
او شیرین و دلنشین است و به یاد داشته باش که غم و رنج و هجران همزاد آدم هستند و تا
نباشند انسان لذت خوشی ها و وصال را درک نخواهد کرد! به قول شاعر :
از دوست به یادگار دردی دارم .......... کاین درد به صد هزار درمان ندهم!
همواره دعایت می کنم و امیدوارم روز به روز بیشتر شاهد حضور پر رنگت در تالار باشم!
التماس دعا دوست عزیزم
:72:
سلام بهار جونم
خیلی وقته نیومدی .
از وقتی اینجا عضو شدم ، بیشتر احساس خوشبختی میکنم . خصوصا موقعیکه میبینی همه با این مشکلاتی که دارند بازم دارند سعی میکنند مشکل بقیه رو حل کنند .:310:
ولی خیلی حالم گرفته ست که چند روز پیش تولدم بودم و همه دوستام حتی کسانیکه شهر دیگه بودند از ساعت 1 صبح بهم اس دادند ، زنگیدن ، یا کادو واسم پست کردند ولی ازون هیچ خبری نشد ....
بابت همه اینا خوشحالم ( که اینقدر اطرافیانم حواسشون بهم هست . و وقتی مثلا می خوان منو روز تولدم سوپرایز کنند . )
میدونم تولدم یادشه ، چون اونموقعها که تحویلش نمی گرفتم اصلا( دو سال اول) ، واسه دل خودش روز تولدم و یا ... کادو میگرفته و یه کلکسیون از کادوهایی که من ازش قبول نکرده بودم داشت .
ولی خب بازم منتظر بودم امسال .
اینها رو از کجا میدونی ؟؟؟ :311:نقل قول:
...تو فوق العاده ای...بی نظیری...و دوست داشتنی
دوست من ، منم همیشه به یادت هستم و واست دعا میکنم که هر روز خوشبخت تر باشی .... بعد ها حتی اسم کاربریت هم دیگه بهار غمگین نباشه .
همیشه میگم کاش دیگه هیچ کس به درد من مبتلا نشه .
سلام بهار جونم
خیلی وقته نیومدی .
از وقتی اینجا عضو شدم ، بیشتر احساس خوشبختی میکنم . خصوصا موقعیکه میبینی همه با این مشکلاتی که دارند بازم دارند سعی میکنند مشکل بقیه رو حل کنند .:310:
ولی خیلی حالم گرفته ست که چند روز پیش تولدم بودم و همه دوستام حتی کسانیکه شهر دیگه بودند از ساعت 1 صبح بهم اس دادند ، زنگیدن ، یا کادو واسم پست کردند ولی ازون هیچ خبری نشد ....
بابت همه اینا خوشحالم ( که اینقدر اطرافیانم حواسشون بهم هست . و وقتی مثلا می خوان منو روز تولدم سوپرایز کنند . )
میدونم تولدم یادشه ، چون اونموقعها که تحویلش نمی گرفتم اصلا( دو سال اول) ، واسه دل خودش روز تولدم و یا ... کادو میگرفته و یه کلکسیون از کادوهایی که من ازش قبول نکرده بودم داشت .
ولی خب بازم منتظر بودم امسال .
اینها رو از کجا میدونی ؟؟؟ :311:نقل قول:
...تو فوق العاده ای...بی نظیری...و دوست داشتنی
دوست من ، منم همیشه به یادت هستم و واست دعا میکنم که هر روز خوشبخت تر باشی .... بعد ها حتی اسم کاربریت هم دیگه بهار غمگین نباشه .
همیشه میگم کاش دیگه هیچ کس به درد من مبتلا نشه .
:323:
سلام متین عزیز
عیدت مبارک خانم گل
معلومه که فوق العاده هستی و دوست داشتنی!!!
از اینجا فهمیدم ارزشمندی که پسری 7 سال برای بدست آوردنت مبارزه کرده پس معلوم است
قیمتی هستی...حضورت هم که در تالار زیاد شده و بسیار مفید...واقعا از این که یک دختر
خوشبخت و پر انرژی را می بینم بسیار خوشحالم...امروز هم دوست عزیزمان را بسیار دعا کردم
و امیدوارم همای اوج سعادت به بامتان افتد به زودی زود انشاالله... ;)
برای تولدت هم ناراحت نباش ... هنوز نیاز به زمان دارد...تولدت حتما یادش هست
راستیییییییییییییی
تولدت مبارککککککککککککککککککککک ک :R :R
بیا شمعا رو فوت کن تا 100 سال زنده باشی :326:
پس کیک چرا به ما ندادی
همیشه خدا را شاکر باش بخاطر اینکه دوستت دارد و به تو سلامت و خوشبختی را هدیه کرده
اجازه بده بهار هم با همین نام کاربری بماند
مهم اینست که بهار همیشه بهاری و خوشبخت است حتی با وجود غمی در دل
بهتری؟
سلام بهار جون
عید تو هم مبارک .
مرسی که اینقدر خوبی و به فکرمی ، و واسم دعا میکنی .
من از اون افراد لوس و تنبلی هستم که دیگران باید واسم جشن تولد و کیک و ... بگیرند عزیزم . ولی تو نبودی که ..... خب چه جوری باید بهت کیک میدادم ؟:311:
:43::43:
واقعا هنوز دلتنگشم و منتظرم .
ولی هر وقت دلتنگش میشم سعی میکنم به خوشبختیهام فکر کنم و چیزهایی که دارم .
(دیشب خواب دیدم رفته بود خواستگاری و داشت ازدواج میکرد ) خیلی حالم تا ظهر گرفته بود ولی بعدش خیلی بهتر شدم .
یه چیزی هنوز محکم ته دلم میگه برمیگرده .
:323:
سلام به متین عزیزم
خوب می بینم که متین عزیزم کم کم به زندگی عادیش بازگشته و با راهنامایی های عالی اش
دارد به همنوعانش کمک می کند :104: :104: :104: :104:
راهنماییهایت فوق العاده است عزیزم!....یادت هست به تو گفتم که فوق العاده ای؟...حالا دیدی
که اشتباه نکردم عزیز دلم؟
خوشحالم که با کمک های خوبت بچه ها را راهنمایی می کنی :46:
راستی متین جان کاش حق عضویت بپردازی و شما هم به جرگه اعضای ویژه در قسمتهای خاص
بپیوندی تا بتوانم از طریق پیام خصوصی با شما دوست عزیزم در ارتباط باشم
راستی حالت بهتر شده؟
همواره دعاگویت هستم
:72:
سلام بهار جونم
مرسی که بفکرمی .
راستش حالم زیاد خوف نیست ولی فقط سعی میکنم فکر نکنم اصلا . خیلی خیلی ناراحتم از اینکه بچه بازی در آوردم و اینقدر بهش فشار آوردم توی اون مدت ، و هنوز یجورایی خودمو مقصر میدونم توی این جدایی .
اینروزها خیلی دلم گرفته یه لحظه که بهش فکر کنم اشکم درمیاد . هر بار که تاپیکهای مختلفو می خونم احساس میکنم که چقدر خوشبخت بودم که با این فرد آشنا شدم و خودم خبر نداشتم . الانم خوشبختم ولی اون خوشبختی یکم فرق داشت . ( اولین بار که بهم پیشنهاد داد یادمه جواب رد دادم و علتشو اصرار داشت بدونه ، بهش گفتم من خیلی خوشبخت بودم و هستم و نمی خوام خرابش کنم ) نمیدونم چرا با اینکه ازش دورم ولی حس میکنم یه جایی همین نزدیک هاست .
(دوست دارم حق عضویت بدم ولی چون نمی خوام اسمم هیچ جا باشه اینکارو نکردم .)
هر وقت عشق برادرم به خانمشو میبینم خیلی دلم میگیره ( حسود نیستم ولی میگم کاش منم می تونستم این نوع خوشبختی رو حس کنم .):310:
(اگه من فوق العاده باشم ، بازم تو خیلی بهتری :46:)
سلام دوستان
خیلی امشب دلتنگم . امروز خیلی اتفاقی از یه نفر شنیدم که خونواده این آقا دو ماهه دارند واسش میرن خواستگاری و اون تا حالا هیچ جایی باهاشون نرفته و گفته دیگه نمی خوام ازدواج کنم .
هم خوشحالم و هم دلگیر .:310::302::311::227::302::302::302:
وقتی ازش پرسیدند به خاطر منه ؟
گفته نه ، چون میدونم دیگه هیچوقت خونوادم رضایت به این ازدواج نمیدند ، نمی خوام بیشتر از این به پای من بشینه . فقط نمیتونم جز اون باکسی خوشبخت باشم .
خیلی کلافه م همش حس میکنم بایدیه کاری کنم ولی نمیدونم چکار؟
سلام متین عزیزم
حس و حالت برایم خیلی آشناست!.همون حس و حالی که خودم 6ماه پیش داشتم و خدا
میداند وقتی که می شنیدم مادرش برای خواستگاری به جاهای مختلف می رود چه حالی
می شدم...اما گدشت زمان مرهم زخم روحم شد...نمیدانم او الان کجاست یا چه می کند
اما بالاخره پذیرفتم که هر آنچه خداوند برایم بخواهد بهترین است.
نامزد تو هم درست تصمیم نامزد من را گرفته...او به وعده اش عمل کرد و به تنهایی به
زندگی خود ادامه می دهد. نه اینکه با خودش لج کرده باشد ها نه!...دقیقا او هم فکر
می کند که خوشبختیش جایی در گذشته پیش من جا مانده.من هم بعد از او خواستگارانی
داشتم اما خوشبختی من هم همانجا پیش او جا مانده!
فقط می دانم خودم را به خدا سپردم و هر آنچه او برایم بپسندد می پسندم!
این ها را برایت گفتم که بدانی کاری از تو جز صبوری و توکل و دعا ساخته نیست!
نمیدانم تصمیم تو برای ادامه زندگی ات چیست اما من تصمیم گرفته ام پای هیچ مردی به
زندگی ام باز نشود مگر اینکه درست همانند او باشد. کلافه بودنت به مرور زمان بهتر میشود
و می توانی او را در قلبت نگه داری تا ببینی خداوند برایت چه می پسندد.
من عشق او را در دلم نگه داشته ام و به زندگی ام ادامه می دهم.
عزیز دلم کسی چه می داند که آینده چه می شود؟من می دانم که حاصل اعتماد به خدا
روزهای خوبی را پس از روزهای سختی به ارمغان می آورد.
بهترین کاری که می توانی بکنی صبر و صبر و صبر است.
من همواره وقتی برای عشق خود دعا می کنم برای تو و عشقت نیز دعا می کنم.
امید آن دارم که به لطف پروردگار روزی خوشبختی هر دو تایمان را ببینم.
از صمیم قلب اعتقاد دارم که روزی به بهترین شکل ممکن نتیجه صبرمان را خواهیم دید و هر وقت قسمتمان باشد به عشق می رسیم.
روزی عشق خواهد آمد
ممنون بهار عزیز
اینکه مادرش میره خواستگاری چیز عجیبی نیست واسم ، چون همه فیلمها ( سکته و تهمت و...) رو سر من درآورد واسه همین .
ولی فکر میکنم این آقا با خودش لج کرده یعنی یجورایی عذاب وجدان داره نسبت به زندگی من و می خواد هر کاری کنه که مثلا من آسیب نبینم و برم سراغ یه زندگی جدید . ( هر چند میدونم اگه به فرض محال سراغ یه زندگی جدید هم برم ، داغون که چه عرض کنم له میشه . فقط یه بار خواب دیده بود من ازدواج کردم تا صبح گریه کرده بود ) ولی من واقعا دوسش دارم و همین تصمیم تو رو گرفته بودم از روز جدایی ، و همه و حتی خود آقا فکر میکنند باید کاری کنند که من این قضیه رو فراموش کنم . :302:( از این ناراحتم که چرا خواسته خودشو نادیده گرفته و همش بین خواسته من و مادرش گیر کرده ؟ چرا خودشو نمیبینه ؟:316: )
منم جز دعا و صبر کاری ازم برنمیاد . ولی باز هر از چند گاهی به خودم میگم چرا نشستی باید کاری کنی قبل از اینکه دیر شه . :324::325:
راستش نمی تونم اصلا خوبی ها و علاقه شو فراموش کنم و مطمئنم که تنها کسی بود که اینقدر قبولش داشتم و بهش علاقه دارم . الان فقط تصمیم دارم به کارم برسم و ... ، و کلا اینکه متمرکز روی بقیه جنبه های زندگیم باشم و تنها اونو کم داشته باشم . شاید خدا یه روزی دوباره اونو برگردوند .