RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
ليلا،
رفتي تو جاده خاكي... بيا تو راه اصلي!
هرگز نذار، هرگز اجازه نده، هيچ گاه فرصتي بهش نده كه به جاي تو حرف بزنه! خرابكاري مي كنه... ذهن سطحي و منتقد درونيت رو مي گم! خرابكاري مي كنن!!!! ديدي يه دفعه جات چي گفت!!! خواهرم داره پادشاهي مي كنه... اين ذهن سطحي تو نمي ذاره آب خوش از گلوي تو شوهرت پايين بره... تمرين تنفس نكردي! آروم نكردي خودت رو.. مي دونم كار سختيه! براي همين هم بايد انجامش بدي..
از خودت متنقر نباش.. خودت رو ببخش!
حرفاي عصبانيت... حرفاي شما نيست... ذهن هاي سطحي شما دو نفر، كه الزما كودك درونتون هم نيستند! يك آدماي پر مدعاي پرخاشگر بالغند، با هم جنجال مي كنند...اينجور مواقع تمرين تنفس، ساكتش مي كنه! همديگه رو به آرامش بخونيد... و بذاريد خود مهدي با خود ليلي حرف بزنه!!
حرفاش رو فراموش كن... تو هم چيزاي خوبي نگفتي!
مهدي نمي فهمه چون ليلا بهش مي گه خواهرم داره پادشاهي مي كنه و انگشتر گرون قيمت دستشه... نه چون آرامش داره! اين حرفا،حرف دل ليلا است؟؟؟ پس چرا مي گه؟؟ مي بيني؟؟ ليلا نبوده كه گفته... ذهن سطحيش بوده!! منتقد درونيش ! اين رو بايد آروم كني
امشب آشتي كنيد...
زندگي كردن يعني سوزن نخ كردن... مهم نيست نخ تو چند بار خطا مي ره! چون بالاخره سوزن نخ مي شه! اما مهم اينه كه سوزن تو دستت نره!
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
شب نوزدهم و بيست و يكم به خدا گفتم پدر شوهر و مادر شوهرم را بخشيدم.
به خدا گفتم بهشون سلامتي بده و سايه شون را هميشه بالاي سر مهدي نگهدار.
به خدا گفتم سرشون را به خوشي و شادي و عقد و عروسي و زيارت گرم كن تا ديگه حواسشون به زندگي ما نباشه و بذارند ما زندگيمون را بكنيم.
الان واقعا احساس حماقت مي كنم كه اين حرفا را به خدا زدم. حتما اون موقع كه من اين حرفا را مي زدم خدا چقدر تو دل اش به من مي خنديده.:311::311::311::311::311::311:
جناب دانشمند
من فقط مي خوام يك چيز را بدونم. مهدي چي مي خواد؟؟؟ چي راضيش مي كنه؟؟؟؟؟ چرا اينطوري رفتار مي كنه؟؟؟؟
به خدا گيج ام ديشب به من مي گه چرا شنبه نذاشتي من شب خونه بابام بخوابم.
دلم خيلي شكسته جناب دانشمند. به حرفاش كه فكر مي كنم چشمام پر از اشك مي شه.
نمي تونم مثل سابق فكر كنم. به نظرم مهدي اصلا اين همه گذشت و فداكاري من را نمي بينه.
ديشب تو تك تك حرف ها و جمله هاش، حرف ها و جمله هاي مامانش را مي ديدم. (نگيد داري ذهن خواني مي كني مطمئنم) از مامانش متنفرم. نمي بخشمش.
جناب دانشمند من قهر نيستم ولي دلم بدجوري شكسته.
در واقع من هيچوقت قهر نيستم. ولي حالت عادي اينقدر رفتارم مهربون و بچه گونه است. كه وقتي يك كم سر سنگين ميشم (البته بدون اينكه قهر باشم) همه مي فهمند. و بهشون خيلي فشار مي آيد.
ببخشيد فكر كنم اينقدر انرژي منفي از خودم ساطع كردم كه همه از من خسته شدند و تنهام گذاشتند. ولي تنهام نذارين من حتي نمي تونم مشكلات زندگيم را به پدر و مادرم بگم. (از ترس اينكه غصه بخورند)
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
خواهر خوبم،
مي فهمم چه احساس بدي داري... مي دوني مهدي از تو مي خواد كه منفعل نباشي! مي خواد كه جرات مند باشي! مي خواد ضمن اينكه به نظراتش احترام مي ذاري، به خودت هم احترام بذاري... مي خواد اينقدر غصه نخوري!
تو يه بار مادرش رو بخشيدي... ديگه نگو نمي بخشمش... هيچ وقت وجودت رو از تنفر پر نكن چون يك كوچولوي پاك و ساده كه حتي نمي دونه مادر شوهرش كيه و باباش كيه... داره با تو زندگي مي كنه! حواست اصلا بهش نيست!!!
به اينكه دلت گرفته احترام مي ذارم... و دوست دارم خيلي زود خلقت رو باز كني و توصيه هاي قبلي رو بخوني و كارهايي كه گفتم رو انجام بدي... روحيه ات بهتر مي شه!
راههاي مراقبت از خودت رو ياد بگير!
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
اگه رفتارم را مثل قبل خوب و پر از احساس كنم پس مهدي چطوري بفهمه كه داره به جسم و روح من چه آسيب جبران ناپذيري مي زنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهدي چند دقيقه بعد از اينكه بدترين حرف ها را به من مي زنه مي ياد بغلم ميكنه و ميگه ببخشيد.
دليل اين رفتارش چيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟اگه من واقعا مقصرم................................
اگر من بعد از اون همه ناراحتي كه در وجودم بوجود آورده بلافاصله باهاش مثل قبل رفتار كنم. اين يعني كه اين چرخه معيوب مدام تكرار بشه. غافل از اينكه روح و جسم من داره تو اين چرخه معيوب روز به روز ساييده تر و ساييده تر ميشه.
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
سلام جناب دانشمند و دوستان خوبم
ديشب طبق گفته شما كاملا عادي رفتار كردم و قهر نكردم.
مهدي برخلاف بقيه دعواهامون خيلي نگران بود كه باهاش قهر كرده باشم. (نمي دونم چرا؟؟؟؟ اگه شما مي دونين بهم بگين؟؟؟؟؟؟؟؟)
مهدي برخلاف بقيه دعواهامون (كه هميشه كه خودش اصرار داشت به هر قيمتي جريان دعوامون را به گوش خانوادم برسونه.) خيلي نگران بود كه خانوادم بويي نبرند و نفهمند. (نمي دونم چرا؟؟؟؟ اگه شما مي دونين بهم بگين؟؟؟؟؟؟؟؟)
ديشب چيزي از دعواي اون شب بهش نگفتم فقط چند بار كه بهم ابراز علاقه كرد. بهش گفتم اگه دوستم داري ديگه اذيتم نكن.:302:
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
حالت عادي اينقدر رفتارم مهربون و بچه گونه است. كه وقتي يك كم سر سنگين ميشم (البته بدون اينكه قهر باشم) همه مي فهمند. و بهشون خيلي فشار مي آيد.
نمي تونم مشكلات زندگيم را به پدر و مادرم بگم. (از ترس اينكه غصه بخورند)
اگه رفتارم را مثل قبل خوب و پر از احساس كنم پس مهدي چطوري بفهمه كه داره به جسم و روح من چه آسيب جبران ناپذيري مي زنه.
مهدي چند دقيقه بعد از اينكه بدترين حرف ها را به من مي زنه مي ياد بغلم ميكنه و ميگه ببخشيد.
دليل اين رفتارش چيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟اگه من واقعا مقصرم................................
اگر من بعد از اون همه ناراحتي كه در وجودم بوجود آورده بلافاصله باهاش مثل قبل رفتار كنم. اين يعني كه اين چرخه معيوب مدام تكرار بشه. غافل از اينكه روح و جسم من داره تو اين چرخه معيوب روز به روز ساييده تر و ساييده تر ميشه.
ديشب چيزي از دعواي اون شب بهش نگفتم فقط چند بار كه بهم ابراز علاقه كرد. بهش گفتم اگه دوستم داري ديگه اذيتم نكن.
------------------------------
تو این قسمت حرفهاتون با هم مشترکیم
تایید نمی کنم ولی روش فکر می کنم تا به جواب مناسبی برسیم
تا بفهمیم ایراد من و شما کجاست؟
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
فكر كنم ديشب همه رفته بودند احيا امروز همه يا خوابند :33::33:كه جواب علامت سوال هاي گنده من را نمي دهند يا خوابشون مي آيد و حوصله علامت سوالام را ندارند.:311::311:
در هر حال من بيدارم و شديدا منتتظر جواب هاي ارزشمندتون به علامت سوالاي گندم هستم:58::58: .
راستي ديشب براي من هم دعا كردين. من براي همتون خيلي دعا كردم.:321:
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
فكر كنم ديشب همه رفته بودند احيا امروز همه يا خوابند :33::33:كه جواب علامت سوال هاي گنده من را نمي دهند يا خوابشون مي آيد و حوصله علامت سوالام را ندارند.:311::311:
در هر حال من بيدارم و شديدا منتتظر جواب هاي ارزشمندتون به علامت سوالاي گندم هستم:58::58: .
راستي ديشب براي من هم دعا كردين. من براي همتون خيلي دعا كردم.:321:
--------------------------
:310:
سلام
خانمی درست حدس زدی کم خوابی دیشب بود
اما خدا می دونه برای همه گل بانو ها دعا کردم
هیچی را برای خودم تنها نخواستم
گرچه پیش خدا رویی ندارم ولی با این امید که دعا در حق دیگران مستجاب می شه
:323:
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
سلام جناب دانشمند و دوستان خوبم
من هنوز منتظر جواب هاي ارزشمندتون به سوالام تو پست هاي 74 و 75 هستم.:316::316::316::316:
RE: خودم براي خودم اعصاب خوردي درست كردم (فوري)
سلام لیلا جان
راستش به نظر من همسرت می دونه که رفتارش درست نیست ولی بعضی وقتا هم واقعا تحت فشاره
حالا شاید خانواده اش تحت فشارش می ذارند که چرا اینجا نمی آین
درکش کن وقتی می فهمی داره بهونه گیری می کنه باهاش همدردی کن سعی کن باهاش جوری رفتار کنی که باهات درد و دل کنه و موضع گیری نکن
فکر می کنم همسرت وابسته به خانوادهشه از طرفی هم می بینه رفت و امد با خانواده اش اوضاع زندگیشو بهم می ریزه پس این وسط نمی دونم چی کار کنه می آد گیر می ده به تو پس قصد خاصی از این کارش نداره