پروانه خانم
خواهر خوبم
شما هنوز به این باور نرسیدی که کارت اشتباه بوده و این راهش نیست
و برای این کارتون دلیل هم میارید
امیدوارم که موفق باشید
نمایش نسخه قابل چاپ
پروانه خانم
خواهر خوبم
شما هنوز به این باور نرسیدی که کارت اشتباه بوده و این راهش نیست
و برای این کارتون دلیل هم میارید
امیدوارم که موفق باشید
دوست عزیز
شما شاید IQ بالا یی داشته باشید و موقعیت خانوادگی و شرایط کاری و اجتماعی خوبی
ولی ببخشید که اینو می گم متاسفانه EQ هوش هیجانی پایینی دارید.
و نمی تونید رفتارهای احساسی تون رو کنترل کنید و همین هیجانی و احساسی برخورد کردنتون باعث شده
در زندگی زناشویی دچار مشکل بشین.
شما در مورد احساسات درونیتون بجای اینکه فکر کنید عمل می کنید و اوضاع رو روز به روز وخیم تر می کنید
همانطور که می بینید با وجود اینکه شرایط همسرتون رو قبول کردید بازم براتون ناز می کننه و اکراه داره به ادامه رابطه
تا کجا می خواین برین؟ تا کی می خواین ناز و خواسته اون رو اجابت کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از اول باز کردن تاپیک همه کارشناسان و دوستان همراه یک کلام از شما خواستند هیچ عملی انجام ندین هیچ پیام و اس ام اسی ولی کو گوش شنوا..............................
من فکر کنم شما بیشتر می خواین دردودل کونین و خاطراتتون رو بنویسین بجای اینکه بدنبال حل مشکلتون باشین.
لطفا کمی واقعبینانه تر به دور وبرتون نگاه کنید و دوستانه ازتون می خوام اینقدر عزت نفستون رو برای کسی که معلوم نیست می خواد تا کجا ببردتون پایین نیارین.
ارزش شما خیلی بیشتر از اینهاست که کسی باهاتون این رفتارو بکنه حتی اگر محق باشه.:72:
به نظر من انسان بايد تغير رو از خودش شروع كنه..تا زماني كه شما همون روند رو ادامه ميدي و به توصيه دوستان گوش نميدي و با اين قضيه كه حالا مهمترم شده كاملا احساسي برخورد ميكني..هيچ چيز هيچ تغييري نخواهد كرد...
گاهي بايد به جاي قضاوت نادرست كردن در مورد ديگران....ابتدا نگاه خودمون رو تغيير بديم
[size=x-large][color=#FF0000]زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست.
عزیزم شما یک ادم معمولی هستید . نمی تونید صبر ایوب داشته باشید ولی خداییش به ما بگید ایا شما تا حالا اصلا صبر کردید؟
به اینکه نمی گن صبر وقتی راه به راه به طریقی (حالا یا اس ام اس یا واسطه یا ...) با همسرتون ارتباط برقرار می کنید. قطع کن قطع کن ......تا خودش رابطه رو شروع کنه. مردها از زنهای ضعیف بدشون میاد (بهتره بگم متنفرند).
عزیزم ما که شما رو زیاد نمیشناسیم و فقط این چند پست رو از شما دیدیم میتونیم بگیم که شما ادمی هستید که میشه هر بازی ای باهاش در اورد و اصلا برای خودش ارزش قائل نیست و هر چقدر حقشو بخوری بازم جا داره . چه برسه به همسرتون که شما رو خوب میشناسه.
یکمی برای همسرت مرموز بشو. بذار فکرش مشغول بشه که این خانم یکدفعه کجا غیبش زد دیگه خبری ازش نیست. بذار اون بیاد سراغت. بعد هم اگر اومد سراغت تازه یه جوری برخورد کن که شما قراره تعیین کنید سرنوشت این زندگی رو نه اون اقا. این جوری برای همسرت خیلی جذاب تر خواهی بود.
لطفا به حرفهای کارشناس ها گوش بده.
سلام عزیزم
من کاملا درکت میکنم که چه وضعیتی داری ولی م فکر میکردم من صبرم کمه اما شما خیلی بیشتر از من کم صبرتری
میدونم الان که این وضعیتو داری دوست داری به هرکار دست بزنی که این رابطه بهم نخوره درست اشتباه من اما به قول بچه های تالار فقط صبر کن میدونم سخته ولی باید تحمل کنی و البته از خدا کمک بخوای و توکل به خدا داشته باشی که هرچی به صلاحته همون رو برات مقدر کنه.
سلام پروانه جان
چه خبر؟؟؟؟؟؟؟
سلام لیلا جان
این چندروز کاملا بی خیالش شدم! اصلا بهش فکر نمی کنم. چسبیدم به کار و تحقیقات. تو 4 روز 2 تا مقاله نوشتم فرستادم برای سمینارها!! فردا هم اگه خدا بخواد قراره با مامان بریم مشهد. می خوام برای حل مشکلم به امام رضا متوسل بشم. شما هم برام دعا کنید.
كار خيلي خوبي كردي.
خواهش مي كنم رفتي مشهد برام خيلي دعا كن پروانه جان
با سلام-من عضو جديد تالار هستم
خدمت دوست عزيز عرض کنم به نظر من در اولين برخورد بپرسيد که با 10 يا 20 سکه بالا و پايين آیا چيزی عوض می شود؟
و به نظر من شما هم قول بديد که روی خودتان کار می کنيد و سعی می کنين در برابر هرگونه مشکلات محکم تر باشيد .به نظرم ايشون فقط خواستن شمار را قوی تر ببينند .
سلام دوستان
2-3 روز پیش با صلاحدید رییس محل کارم که از جریان ما خبر دارند(من ازشون خواستم کارمو به شهر خودم منتقل کنم و ایشون مخالفت کردند و دلیل خواستند و من مجبور شدم بگم که با همسرم اختلاف دارم و رفت و امد هر روزه رو نمی تونم تحمل کنم) رفتم به محل کار همسرم. البته ایشون کلی منو نصیحت کردندو گفتند اول زندگی گذشت خیلی لازمه و از این حرفا غافل از اینکه من 4 ماهه همه جوره ناز همسرمو کشیدمو ..... خلاصه رفتم محل کارش. تو سالن دیدم داره با همکارش می اد منو که دید یه لحظه وایستاد. همکارشم منو میشناخت بعد سلام و علیک با ایشون رفتیم تو اتاقش. خیلی اروم بهم گفت چرا اومدی اینجاو.... خلاصه یه جوری دست به سرم کرد که از اونجا برم فقط چند نکته رو فهمیدم اول اینکه در مورد مشکلمون به همکارا حتی صمیمی هاش و فامیلا(جز خواهر و شوهر خواهر ) چیزی نگفته.
دوم اینکه از چیزایی که گفت فهمیدم شرط مهریه رو تو لج کردن با مامان و بابام گذاشته (آخه گفته بود دماغشونو به خاک میماله!!) گفت که با این کار مشکلمون حل نمیشه و احنمال دادم اصلا نمی خواد عملیش بکنه:227: بهم گفت شما چرا هی اصرار می کنین که جواب اره یا نه بهتون بدم گفت من اونقدر حالم بده که میترسم سکته کنم و می خوام از تنش دور باشم یعنی باز می خواد حالت قهرو ادامه بده:316: با اصرار من قرار شده فردا صحبت کنیم (تلفنی) البته اگه اقا نظرشون عوض نشه اخه من کلی اصرار کردم تا قبول کرد. بعدشم زنگ زد اژانس اومد و من برگشتم محل کار خودم!
تا اینجا اتفاقات خوب بود اما امروز با اصرار بابا بزرگام با وجود مخالفت های من قرار شد برای تبریک عید بریم خونشون فقط برای تبریک و هیچ حرفی نزنیم. من بهش اس ام اس دادم که داریم میایم برای عید دیدینی اما اون گفت ما خونه نیستیم .بی عقلی نکنین!! این توهینش همه مونو ناراحت کرد و از راه برگشتیم خونه. مامانو بابا میگن قیدشو بزنم. ولی من ته دلم هنوز می خوامش. به نظرتون چی کار کتم؟ کاش اصلا امروز اس ام اس نمی دادم بهش.