فعلا آروم باش .
دلتنگی هم نکن .
رو خودت کار کن فعلا لازم نیست کاری کنی .
بجز صبر و خود سازی
انگار که مجردی و با یه سری موضوعات تازه آشنا شدی .
اروم باش ...
نمایش نسخه قابل چاپ
فعلا آروم باش .
دلتنگی هم نکن .
رو خودت کار کن فعلا لازم نیست کاری کنی .
بجز صبر و خود سازی
انگار که مجردی و با یه سری موضوعات تازه آشنا شدی .
اروم باش ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khoda khaili mehrabone
سلام دوست من
از همدردی شما ممنونم
صبر و تحمل آدمها یه حدی داره که مال من پر شد
دیگه نمیتونم تحمل کنم
تموم شد
سلام داداش گلم احمد جاننقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
فکر کنم اگر تو اینجا نبودی من داغون میشدم
آره داداشم
جز اینکه خودم داغون بشم هیچیزی نداره
من هم می خوام به توصیه تو عمل کنم و فقط روی خودم کار کنم و مهارت هام رو ببرم بالا
ولی واگذارش میکنم به خدا
من به عنوان یک خواهر کوچیکتر از همه دوستان عزیز هم تالاری می خواستم یک خواهشی کنم:
طبق تجربه ای که در تالار همدردی داشتم وقتی تازه به تالار اومده بودم هر پستی در من تاثیر زیادی میگذاشت و وقتی کسی میومد و میگفت واییییییییییی چه مشکل بزرگی داری احساس درماندگی شدیدی می کردم.
وقتی کسی مشکل داره خودش درگیر احساسات و هیجانات شدید هست و بنابراین تاثیر پذیری زیادی داره، بنابراین بیاید پست های احساسی نزنیم و مشکل مراجع رو بزرگنمایی نکنیم که به احساسات ایشون دامن نزنیم.
خیلی ممنون از همه تون
خواهر کوچیک شما : سابینا
سلام
خیلی تحت فشارم
از نظر روحی حال خوبی ندارم
دلم برای پدر خودم میسوزه
پدر من مثل دخترش خانم من رو دوست داره بهش محبت میکنه اما خانم من به اونها هم کم محلی میکنه
روز پدر هم برای پدرش کادو خریدم هم برای پدر خودم البته برای خانمم هم داشتم کادو میخریدم که خوشش نیومد و کادوی پدرش رو همون روز دادم اما هنوز کادوی پدر من تو ماشینش مونده و نمیاد کادوی پدر من رو بده ( کادو ارزشی نداره ها موضوع سر احترامه ) انقدر معرفت نداره که اگر با من قهره حداقل بره کادوی پدر من رو بده و روز پدر رو تبریک بگه سر کادوی روز مادر من هم همین کار رو کرد بعد از چند روز برد کادوی مادرم رو بهش داد کلا برای خانواده من ارزشی قائل نیست و این جور بی احترامی ها رو انجام میده اما خانواده من هنوز هم دوستش دارن و براش ارزش قائل میشن و به من سفارش میکنن که هوای خانمم رو داشته باشم و به این موضوع ها اهمیت ندم
این انصافه
خدایی معرفتش رو نداره
محبت کردن لیاقت می خواد که . . .
اجازه نده ، درونت رو ، این نکات و افکار نامناسب تحت تاثیر بگذارند و کنترل کنند .
محکم و قوی ، همین حالا بایست و بگو : افکار من بایستید . شما در اختیار من هستید . میخواهم راه درست را انتخاب کنم پس تحت فرمان من باشید .
به قول آنی گرانقدر : چه زود کم آوردی مرد که انقدر کم طاقت نمی شود .
یادش بخیر این جمله رو به خود من گفته بود .
mta
بگذرد این هم...
ناراحتی و پریشانیت واسم قابل درک هست، تو محبت کردی و محبت ندیدی، بی احترامی دیدی، از ته دل درکت می کنم ... من توصیه ای نمیخوام بکنم ، دوستان و کارشناسان به خوبی دارن راهنماییت می کنن، فقط می خوام بگم نود درصد ما که می بینی مشکلات حادی تو زندگیمون داشتیم وقتی که اومدیم به تالار، با همفکری و همدلی دوستان به نحوی مشکلمون حل شد، مال یکی با وصل شدن حل شد، نهایتا مال یکی هم با فصل شدن
اولین بار که اومدم تالار با کوهی از مشکلات اومده بودم، خیلی پریشون بودم، فکرم کار نمی کرد، می ترسیدم، احساس ناامنی می کردم و هزاران احساس بد دیگه، تا الان به کمک تالار نمی گم مشکلم حل شده ولی یه مقدار تخفیف پیدا کرده، لااقل الان میدونم چی کار باید بکنم، میدونم تا کجا باید تحمل کنم و کجا باید قاطع باشم
نگران نباش
دیری نمی گذره که تو هم راه برات روشن می شه، از پریشونی درمیای، علت کارهای همسرت روشن می شه، انشالله که به خیر و خوشی مشکلت حل میشه، نترس، در هر دو صورت وصل یا فصل مهم اینه که بهترین تصمیم رو بگیری که کمترین ضرر رو ببینی!
فقط پست های دوستان رو به دقت بخون و سعی کن عمل کنی، این خیلی خوبه که سعی کنی روی مسئله قاطعیت و مشکلات فردی که هر شخصی ممکنه داشته باشه کار کنی! در عین حال سعی کن که حقی ازت ضایع نشه، درمورد مسئله تمکین و ...
مطمئن باش ان مع العسر یسرا!
برات دعا می کنم:323:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
احمد جان من تمام تلاشم رو میکنم
کم نیاوردم ولی دیگه دلم نمی خواد برای این زندگی تلاشی کنم
این زندگی رو سپردم به دست تقدیر
سپردم به دست زمان
هرچی میخواد سراین زندگی بیاد برام مهم نیست
تلاشم رو کردم
با زور نمیشه کسی رو عاشق کرد جذب کرد حفظ کرد
بلاخره یه روزی میره
بزار الان بره
میخواهم که تصمیمم منطقی باشه
از راهنماییت ممنونم
سلام برادر عزیزم
مدتی است تاپیک شما رو دنبال می کنم...هر وقت فرصتی میشه میام و نوشته ها رو می خونم...
دوستان شما رو تنها نگذاشته اند و احمد عزیز و سابینا براتون حسابی وقت گذاشته اند...
ببینید شما با همسرتون دچار مشکلی شده اید...خب همه به نوعی شاید به هر دلیلی این مشکلات رو ابتدای زندگی تجربه کنند...به قصه بساز و بسوز معتقد نیستم اما فکر می کنم زمان به تنهایی نمی تونه مشکل شما رو حل کنه
خب خانومتون که مجبور نبوده بیاد همسر شما بشه؟ بوده؟ که الان نخواد؟ ایا به زور عقد کردید؟ بی شک نه
پس نمی شه به همین راحتی گفت ولش کن...(گفتم که به داستان بساز و بسوز اعتقاد ندارم)
یک نکته ای رو در نظر بگیرید اینجا مدینه فاضله نیست و عشق شما آرمانی نیست...بدون اشکال بدون ایراد...حافظ چقدر قشنگ می گه:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
کارها و رفتار هیجان زده همسرت می تونه دلائل مختلفی داشته باشه...اختلالات هورمونال، قرار گرفتن در شرایط سخت، خاطرات بد و سرزنش درونی، احساس شکست، و بدتر از همه سن ایشون که موجب می شه بیش از اندازه بهانه گیر بشن...که شاید بعضی از اونها به رفتارهای خود شما و عدم مهارتهای شما مربوط بشه! اینها به نظر رفتار ایشون نیست... به نظر مجموعه ای از واکنشهای احساسی در موقعیتهای خاصه که می شه به راحتی ریشه یابیش کرد.. اما باید پذیرفت و کمکش کرد... شاید بعضی از این واکنشها اصلا به شما ارتباطی نداشته باشه و خود ایشون رو هم اذیت کنه!
زمان به تنهایی فقط گذر ثانیه هاست و فراموش کردن جزئیات بدیها و گاهی عادت به درد
اما از زمان استفاده کن.. ارامش خودت رو بازیابی کن
مهارتها رو بیاموز و به دنبال حل سیستماتیک مشکلاتت باش
داد و فغان راه ننداز که ای داد بد بخت شدم رفت... چون نشدی!
من بعد از کلمات منفی در رابطه با زندگیت استفاده نکن و در مورد همسر محترمت از فعل مفرد استفاده نکن.. تو روحیه ات تاثیر خواهد داشت
با توجه به وضعیت کنونی هیچ کاری نکن..قهر لازم نیست
سکوت و بازیابی ارامش
وقتی توانستی با کمک تمرینهای ویژه ارامشت رو بدست بیاری اون وقت بگو تا بگم چگونه با همسرت صحبت کنی
از هر گونه بحث و مجادله و حتی اظهار نظر در مورد زندگیت تا اون زمان دوری کن
در مجموع الان اصلا لازم نیست حتی تصمیم بگیری
فقط ارامش
تو این مدت سکوت سعی کن تیپ رفتاری همسرت رو شناسایی کنی
فکر می کنم به دلیل استرس زیادی که بهش وارد شده دچار یک حالت عاطفی - هیجانی منفی بصورت موقت والبته حاد شده
و زمینه افسردگی و اضطراب رو شدیدا داره/ احتمالا بی حوصله است... بی خوابه/ تفسیر منفی از موقعیتهای مبهم داره
دردهای مبهم داره که شاید بصورت سردرد و سرگیجه خودشون رو نشون می دهند/ گاها تپش قلب/ و ...
این استرس موجب می شه که حالت سردرگمی داشته باشه و تفسیرهای منفی باعث می شه در روابط زناشویی نتونه وارد بشه لذا کناره گیری می کنه که البته به دلیل مشکلات قبلی و عدم تایید این سردمزاجی همراه با تنش عصبی بوده
در مجموع باید دامنه تحملت را افزایش بدی و اگر نیتت زندگی است بدونی باید بعد از ارامش به فکر بازسازی روحی ایشون و روابطتون باشی/ چون فکر کردی با یک وضعیت نرمال روبرو هستی متاسفانه رفتارهای شما روی ایشون تاثیر لازم رو نداشته و گاها نتیجه معکوس هم داشته که با توجه به وضعیتشون دور از ذهن نیست و طبیعیه...یه مقداری تلاش لازمه و بعد حاضر خواهد شد به همراه شما نزد مشاور بیاد
از تهدید ایشون به شدت پرهیز کنید و زمینه های چالش رو به حداقل ممکن برسونید تا بعد از اینکه خودت به ارامش رسیدی زمینه های اعتمادش رو فراهم کنی...
هر چند که تلاش نکردی ، اما چشم چون شما نظرت اینه که بسپاری به زمان و بی خیال باشی ، من هم دیگه سکوت میکنم .نقل قول:
احمد جان من تمام تلاشم رو میکنم
کم نیاوردم ولی دیگه دلم نمی خواد برای این زندگی تلاشی کنم
این زندگی رو سپردم به دست تقدیر
سپردم به دست زمان
هرچی میخواد سراین زندگی بیاد برام مهم نیست
تلاشم رو کردم
موفق و سربلند باشی
یامولاعلی