RE: دوست دارم جواب نداره؟
شمیم جان اون اصلا برای زیارت اونجا نمیره اون برای پدر و مادرش که اونجا هستن و شهربازی دارند اونجا میره
من اونو و خوانواده اش رو خوب می شناسم اگه من نرم و عین خیالم هم نباشه اون به روال خودش ادامه می ده اتفاقا میگه چه خوب که نمی اد هم من به پدر و مادرم سر زدم هم جنگ اعصاب نداشتیم
خانواده همسرم زیاد براشون عروس و داماد مهم نیست فقط بچه خودشونو ببینند براشون کافیه
به خاطر همین هم الان سالهاست دامادشون باهاشون رفت و امد نمی کنه و هیچ کس از این بابت ناراحت نیست و هیچ گلگی هم نمی کنه
من اصلا دوست ندارم اون نره یا تنها بره و من هم حذف بشم چون اگه این کارو بکنم یعنی اون تنها بره و عین خیالم نباشه دقیقا مساوی با حذف شدن همیشگی من از خانواده همسرم من اونا رو خیلی خوب میشناسم
در ضمن یه مشکل دیگه هم پیش ما اد و اون هم تنهایی همیشگی من جمعه ها و روزای تعطیل
متاسفانه مشکل من هیچ راهی نداره..........
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جان همسر من تو عقد بهم میگفت من ممکنه با دوستام برم سفر مجردی یا میخوام برم استخر، بعد کار تا 12 شب و ...
من کاملا جدی باهاش دعوام شد و بهش گفتم اگه میخواستی با دوستات باشی چرا ازدواج کردی؟
و خلاصه طوری شد که بحث طلاق هم پیش اومد، فکر کن یکماه بعد عقدمون،
یک ماه پیش همینطوری گفت که میخواد بره استخر، بهش گفتم آره صبح خیلی میچسبه، با دوستاش قرار گذاشتن چند روز رفتن، من کاملا حمایتش کردم، باورت بشه دید برام مهم نیست، دیگه نرفتن
هههههههههه
باورت میشه؟ اینهمه خودمو کشتم ولی با یه حمایت بیشتر نتیجه گرفتم
البته واقعا باید قضیه مسافرت مجردی رو کات میکردم چون خیلی مسخرست یه مرد متأهل بخواد مثل مجردیش رفتار کنه ولی شاید نیاز به اون داستانها نبود، الآن خیلی جالب دارم به نتیجه میرسم که اگه یه کاری رو بهش بگم دوست داری انجام بده، اتفاقا دیگه براش مهم نیست انجام بده :310:
اقلیما جان اشتباه میکنی
ببین من فکر میکنم از زاویه دید من هم یه نگاهی بکنی بد نباشه
بازم دو حالت وجود داره :
یا خانوادگی کلا اینطورین که عروس و دامادو حذف کنن، که خب تو هرکاریم انجام بدی این اتفاق میفته، یعنی اگه نخوان باهات باشن هرچیم تلاش کنی حذفت میکنن، پس چرا جنگ اعصاب؟ چرا تیره شدن روابطتت با شوهرت؟ اونم بی نتیجه و بی اثر؟
اگرم نخوان حذفت کنن، بهترین راه اینه که نتونن خرابت کنن، چه برسه خودت با رفتارت گزک دستشون بدی که بتونن حذفت کنن؟
یه نکته مهم رو فراموش کردی، همسرت بیشتر از اینکه با پدر مادرش باشه با تو هست، بیشتر از تو تأثیر میگیره، باید یه کاری کنی که دوری ازت براش مشکل باشه، مطمئن باش بهترین راه برای حذف نشدنت اینه که شوهرت نخواد حذف شی، اگه براش اینطوری جا بیفته که نباشی جنگ اعصاب هم نیست، خب حذف میشی، ولی اگه حس کنه اگه کنارش بودی بیشتر بهش خوش میگذشت و در مقابل پدر مادرش میتونست عرض اندام کنه، مطمئن باش وقتی اونجاست تو فکر تو هست، و همین باعث میشه یا کمتر بره یا تو رو هم ببره
دوماه سعی کن اینقدر خونه براش آرامش و شادی داشته باشه که فکرشم نمیکرده، بعد نتیجشو ببین
RE: دوست دارم جواب نداره؟
آره ولی مشکل اینه که اون دیگه نمی خواد این فرصت رو به من بده که بهش ثابت کنم که با من هم در کنار خانواده اش بهش خوش میگذره و فقط میگه تنها برم تو نباید باشی
من می خوام بهش ثابت کنم که دیگه همه چیز فرق کرده
تو می تونستی تحمل کنی که همسرت هر جمعه و روزای تعطیل تنهات بذاره و بره پیش خانواده اش؟
تحمل میکردی؟
RE: دوست دارم جواب نداره؟
خواهرم اقليما،
يكي از مواردي كه پرسيده بوديد اين بود كه چگونه اين وضعيت رو پايدار نگاه دارم... بايد عرض كنم،در صورتيكه مهارتها رو ياد بگيريد و نوع گفتگو رو كه معلومه روش كار كرديد ياد بگيريد و مهارتهاي شما تكميل بشه... وضعيت پايدار خواهد بود! چراكه شما عملا طي يكي دو هفته اخير وارد فاز جديدي از زندگي زناشويي شده ايد كه به اون زندگي حرفه اي مي گيم... زندگي حرفه اي پايداره! چون حرفه اي اداره مي شه و حرفه اي كنترل مي شه! شوهر شما داره ياد ميگيره... روز به روز بهتر مي شه...
صبر حلال مشكلات شماست! كليد طلائي شماست... نه صبر خالي! صبر با كسب و اجراي مهارت!
شما يك مشكل اساسي داريد در مورد امامزاده...
صبر كنيد! اصلا هم نترسيد! اصلا قراره از كجا حذف بشيد؟؟؟ اگر بشيد چه اتفاقي مي افته؟؟ چرا مي ترسي؟ مي ترسي شوهرت بره بچسبه به خانواده اش و شما رو ترك كنه؟؟ اگر قراره اينكار رو بكنه،بذار همين امروز بكنه! اما اين واقعيت نيست! شوهر شما همانطور كه از نوشته هاي شما بر مي آد شما رو دوست داره و براي شما چند بار نرفته... الان هم مي ترسه! فقط همين! اون مي ترسه... فقط مي ترسه! براي جلب اعتمادش كلافه اش نكن... كمكش كن! هي نگو درستش مي كنم... درستش كن!
شما مطابق قرارمون، بايد با خانواده ايشون بخصوص مادرشون صحبت مي كرديد.. تلفني! حال و احوال كن... عيد ديدني برو... حتما با شيريني! احترامشون كن! تغييرشون كه نمي توني بدي! اصلا هم نترس... من هر چي بخواي ضمانت مي دم كه حذف نمي شي!!!! داماد نياد ... نباشه... كمرنگ مي شه! اما عروس عمرا حذف شدني نيست!
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جان
ببین من اگه تو شرایط فعلی تو بودم و با جایگاه فعلی که هستیم، (یعنی مرحله یادگیری) ، حتما میزاشتم بره و ناراحت نمیشدم
همسر من الآن یه کارایی میکنه، مثلا با خواهرش در تماسه، هرکای بخوایم انجام بدیم میدونم اون در جریانه و راه بهش نشون داده، ولی بیشتر از همه با این خواهرش تلفنی تماس دارم و اصلا پشت سرش بد نمیگم
ولی کم کم دارم سعی میکنم نظراتشو حذف کنم، اونم دوبار ببینه یه چی گفته ولی اجرا نشده دفعه دیگه به شوهرم چیزی نمیگه، برای منم سخته که همسرم به جای من اول با اون مشورت میکنه، ولی دارم یه جور دیگه حذفش میکنم، تازه بعضی اوقات زنگ میزنه خونمون با شوهرم حرف میزنه و فقط حال منو میپرسه یعنی حتی نمیگه گوشی رو بده با خانمتم صحبت کنم، یکی دوبار خودم گوشی رو گرفتم و ... الآن خیلی رفتارش بهتر شده
حالا خواهراش هم سن مامانم هستنا
خلاصه که فکر نکن اگه چیزی میگم خودم هیچ عذابی توش نمیکشم یا امتحانش نکردم ، عزیییییییزم
به نظرم سختی چند هفته یا چند ماه به تحمل سختی چند سال می ارزه ، نه؟؟؟
من با نظر جناب SCi کاملا موافقم
نه حذف میشی نه شوهرت تنهات میزاره
فقط زمان لازمه
تازه اون میگه بهت فرصت نمیده، ولی داره فرصت میده
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
دیشب یه کم همسرم بی حوصله بود که منم زیاد کاری به کارش نداشتم براش شام آماده کردم کلی قربون صدقه اش رفتم و نازش و کشیدم گذاشتم تو حال خودش باشه
بهم گفت فردا مدارکمو آماده کن می خوام برم قسط های فلان چیزو بدم بهش گفتم مگه حقوقتو ریختن گفت نه بابام فلان قدر پول ریخته به حسابم که برم بریزم گفتم بابات که اونجاست چه طوری پول ریخته به حسابت گفت داده فلان کس که کارگرشونه اون ریخته احساس کردم داره حقیقتو نمی گه و داره منو می ÷یچونه رفت آشغالارو گذاشت دمه در و تومد بعد گفت مامانم فیش حجشو فروخته پلشو داده به من
من که از دروغاش عصبانی شده بودم که هی داره بهم دروغ میگه به روی خودم نیاوردمو رفتم به خوابم بهم گفت چت شده گفتم الان وقت خوبی برای حرف زدن نیست گفت نه بگو بهش گفتم که چرا بهم حقیقتو نمی گی حرف دفعه یه چیزی میگی مگه من بچه ام بهش گفتم فردا یه حساب برای مامانت باز کن ÷ولشو بریز تو حسابش باشه
این قدر ناراحت بودم گفتم به مامانت بگو ما نیازی به پولش نداریم بیاید زندگی پسرشو که چند وقته در به داغونش کرده درست کنه
واقعا حرصم گرفته بود مثلا میخواد با این کارش چیو ثابت کنه نمی فهمم ما وضع مالیمون خوبه خدا رو شکر و منم دلیل کار مادرشو نمی فهمم از یه طرف یک ماهه زندگی منو داغون کرده از یه طرف میره این کارو میکنه تا پس فردا بگن فلان کارو ما کردیم
آخه وضع مالی ÷در شوهرم اینا خیلی خوبه و نیاز نیست اون بره فیش حجشو بفروشه
خسته شدم از این کاراشون دیگه.........
خدا رو شکر بحث و زیاد ادامه ندادیم
صبحم بهم زنگ زد ولی دوباره یه ناراحتی دیگه گذاشت رو دل من
اصلا دیگه دوست ندارم هیچ پولی از سمت خانواده همسرم بیاد سمت ما تا بعدش هزار تا توقع و منت پشتش باشه
RE: دوست دارم جواب نداره؟
دوست عزیزم سلام
خوبی؟
به نظرم خیلی بهتر از قبل پیش رفتی
ولی کاش بازم آرومتر برخورد میکردی، امروز خیلی عادی و شاد رفتار کن، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
این تعطیلات در راهه، نباید بزاری کدورتی پیش بیاد، تا به تعطیلات کنار تو تو بودن عادت کنه و بهش خوش بگذره
ایشالا که به خیر میگذره :43:
RE: دوست دارم جواب نداره؟
مرسی شمیم
از اینکه پنهان کاری میکنه اذیت میشم احساس می کنم همیشه داره بهم دروغ میگه
خودم هم همین کارو میخوام بکنم
بهش الان دوباره زنگ زدم
RE: دوست دارم جواب نداره؟
چی گفتی؟
مطمئنی که دروغ میگه؟
RE: دوست دارم جواب نداره؟
نمی دونم خل شدم شمیم
حرفمو پس میگیرم اگه دروغ می گغت که من الان اینجا نبودم
شاید دلیلی برای پنهان کای دیشبش داشته
برام دعا کن