RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
عزیزم شاپرک جان
من نمیخوام بگم این زندگی دیگه تمومه یا میشه درستش کرد.. چون واقعا نمیدونم، خیلی خیلی شرایط سختی داری و سخته اگر بخوام بگم درکت میکنم چون واقعا آدم تا تو این مقعیتها قرار نگیره نمیتونه بفهمه که چقدر سخته.
به نظر من با خانوادت در میون بذار قضیه رو. وقتی تنهات میذاره میره دلیلی نداره بمونی اونجا. خیلی محکم بهش بگو (تاکید میکنم) خیلیی محکم بهش بگو که برو صفحهٔ دوم شناسنامتو نگاه کن شاید فهمیدی که الان زن داری و در قبالش مسئول هستی، بهش بگو نمیتونم تنها تو خونه بمونم و ....... چیزی که واقعا آزارت میده رو بگو، اما در مورد خوانوادش چیزی نمیخواد بگی. اگر دیدی گفت برو خونه بابت و نمیخوام اینجا باشی، تو هم برو.
خیلی از همدردی معذرت میخوام، اما دیگه آدم مشاوره هم که میره اگر ببینه واقعا شرایط خوب نیست پیشنهاد جدایی رو میده.
من از قبل هم گفتم ، اگر ۱% شوهرتو دوست داری بمون و تلاش کن برا بهتر شدن زندگیت، ولی اگر میبینی اصلا و ابدان دوسش نداری پس بهتره که نه خودتو بیشتر از این اذیت کنی نه بذاری دیگران بهت توهین کنند.
انشالا که موفق باشی:323:
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
ممنون ازاده جان وقتی بامن روشن حرف میزنی خیلی خوشحالم. من دوسش داشتم اما دوست داشتن یک طرفه نمیشه به خدا اون نمیخاد واسه من نه واسه زندگیشم یک قدم هم برداره بهش میگم منو شبا ول نکن برو ولی میگه تو به من حرف زور میزنی (میگه من باید هروز برم سر بزنم خونه بابام هرروز ) میگه حرفات زوره نمیخام گوش بدم بعد شب میره بیرون تا صب .هرچقدم حرفام زور باشه اون نباید شبا منو تنها بزاره من بهش گفتم برو خونه بابات ولی نه هر دیقه نه هر ثانیه با اینکه میدونم هر وقت میره اونجا اخلاقش تغییر میکنه من میگم همه چیز برنامه داره صبا تا شب پاشو تو خونه نمیزاه همش خودشو با کاری بیخود سر گرم میکنه شباهم وقتی میخام باهاش حرف بزنم میزاره میره و یا گوشیشو خاموش میکنه من همه چیزو به خانوادم گفتم اونا میگن ولش کن بیا خیلی پر رو شده اخه قیدمو زده اخه بودو نبودم براش مهم نیست
انقد که حرس خوردم الان نمیدونم واسه چی زنده ام هدفم چیه دیگه از کاراش ناراحت نمیشم من که جلوی دیگران خیلی حساس بودم احتراممو نگه داره برام مهم نیست جلوی مردم حتی بهم فحش بده دیگه چیزی از غرور برام نمونده هیچی برام نمونده
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
دیگه واقعا نمیدونم چی باید گفت. من نمیخوام بازم حرفامو تکرار کنم. اما عزیزم اگر مطمئن هستید که کاری از دستتون بر نمیاد باید راه دیگه ای انتخاب کنید. اگرم که فکر میکنید چاره داره دیگهغم و غصه رو بگذارید کنار به هر حال من براتون دعا میکنم هر چی صلاحتونه براتون اتفاق بیفته و تصمیم درستی بگیرید. بالاخره نه قراره جوونیتونو از بین ببرید نه اینکه بعد ها غصه بخورید که چرا بیشتر تلاشم رو نکردم. هیچ گلی بی خار نیست و فکر نکنید یکدفعه یک آدم بینظیر و بی عیب و نقص از آسمون میوفته پایین. حتی اگر تصمیم گرفتید که از ایشون جدا بشید. بهتره به خود شناسی رسیده باشید و بدونید که آرامش شما فقط در دست شماست. این آیه قرآن رو هم که خیلی دوست دارم براتون میگذارم:
لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿۲۸۶﴾(سوره بقره)
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زيان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن. (۲۸۶)
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
خاهرم میگه اون قیدتو زده میخاد هرکاری دوس داره انجام بده ولی صدات در نیاد
خدایا چیکار کنم که پشیمون نشم بعده ها:323:
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شاپرک جون
کسی به من نمیگه تا حالا شده الکی شوهرتون تنهاتون بزاره بره ؟تا حالا شده تنهاتون بزاره شبا تا صب .
شما تنها نیستی عزیز من ...
پدر من ، نه تنها بسیار خسیس هست و گاهی اوقات نون نداریم بخوریم ، نون های مونده ی چند روز قبل رو گرم میکنیم و سنگ گاز میزنیم میخوریم ، نون کپک زده و ... میخوریم تا گشنه نمونیم . بسیار بد دهن هست و تا میتونه از الفاظ رکیک استفاده میکنه ، جلوی من به مادرم فحش ناموس میده ! حتی گاهی اوقات از جاهای دیگه اعصابش خورده میاد تا میتونه به من و مادرم فحش کمر به پایین میده ! پدر برای من یعنی یک عوضی آشغال
شب ها هم تا ساعت 2-3 نصفه شب خونه پدر و مادرش هست و اونجا پسته و تخمه و ... میخوره ، بعد ساعت 3-4 نصفه شب میاد خونه و میزنه زیر آواز و من و مادرم رو بیدار میکنه و تا کاملا بیدار نشیم ول نمیکنه ، یا با صدای بلند شروع میکنه سرفه کردن تا مارو بیدار کنه ، بعدش خودش میگیره میخوابه و اگه بیدارش کنیم مارو میزنه !
به نظرت پدر من چیکارس : استاد ریاضیات !
مادرم موقع ازدواج فکر میکرد داره با مرد آرزوهاش ، استاد دانشگاه ، یک فرهنگی موفق همیشه لبخند به لب داره ازدواج میکنه ! باورت میشه پدر و مادرم چند بار جلوی خودم چاقو کشی کردند و مادرم چاقو رو روی گلوی خودش فشار میداد میگفت منو بکش و راحتم کن ...
برو خدارو شکر کن دوست عزیز ...
پ ن : متاسفانه من نه پول دارم و نه حساب بانکی و از قرار معلوم این فروم برای صحبت کردن باید پول داد ،
میشه بدون اینکه پول واریز کرد مبحث ایجاد کرد و صحبت کرد یا باید حتما پول داده بشه ؟
پ ن 2 : قرمز کردم تا بدونی پسری بد بخت تر از تو هم توی ایران هست که داره با تمام نیروش درس میخونه تا بتونه آینده ی خوبی برای زن و بچش فراهم کنه ، کاری نکنه که بچش توی روی پدرش فحاشی کنه و مادرش رو نجات بده ...
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
شاپرک عزیز اون پست اولی که توی مبحث شما زدم با نام " تستتتتت " برای این بود که ببینم بدون واریز پول میشه پست داد یا نه ، ویرایش کردم الان و مطلبی که میخواستم رو جاش نوشتم ،
ممنون
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
نقل قول:
KingReza عزیز متوجه نشدم
ميخواست بگه قدر داشته هاتو بدون و مرغ همسايه را غاز نپندار
شاپرك از اون موقع تا حالا چقدر تغيير كردي ؟
هزاران بار به آقايان و خانم هاي جوان كه ازدواج ميكنند گفته شده است كه روي خانواده طرفين زوم نكنيد و مثل خانواده خودتون بدانيد و به حرف هاي خاله زنكي كه زده ميشه گوش نكنيد .
حالا كو گوش شنوا ؟
نكته ديگه اي كه من بهش اعتقاد دارم اينه كه به هيچ عنوان اجازه ندهيم حرفهاي چهارديواري خودمون رو ، احدي از خارج در جريان قرار بگيره و بداند كه چه گذشته .
حالا يه سئوال : تا حالا مثل يك زن واقعي هواي شوهرت رو داشتي ؟ مثلا پيش خودت از شوهر خطا كارت دفاع كردي ؟ حق دادي بهش ؟
راستي يك مطلب ديگر :
اسمي كه گذاشته اي فوق العاده روي ذهن تاثير ميگذاره .
نميدونم چطور به اين تيتر موضوع رسيدي ولي خيلي موضوع غليظي هست و واقعا ذهن آدم بدون مشكل رو هم ميريزه به هم چه برسه به شما كه شخص درگير اين ماجرا هستي .
تقاضا دارم كه از مديران تقاضا كنيد تا تيتر رو درست كنند تا بتونيد تمركز كنيد .
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
تا الان اگه موندم واسه اینکه پیش خودم هزار تا دلیل و توجیه میارم به خودم میگم شاید اشتباه از منه شاید من اخلاقم بد بوده شاید منم که دارم گیر میدم شاید منم ......ولی من به خاطر اشتباهات زیادی که در گذشته کردم نمیتونم تصمیم بگیرم نمیتونم.
هرچی ملایم تر با شوهرم برخورد میکنم بدتر میشه از دیشب رفته هرچی زنگ میزنم جواب نمیده دیشب داشتیم خیلی اروم حرف میزدیم که یه دفه درو بست و گفت تو میخای صداتو بلند کنی ابروریزی کنی من میرم میگفت اگه تو خانوادتو ول کنی من ول میکنم ولی من ازش نمیخام ول کنه من ازش خاستم منو هم وارد زندگی خانوادش کنه منو هم تو خونه باباش راه بدن منو ادم حساب کنن اگه ادم حساب نمیکنن تو هم دلیلی نداره هر روز پاشی بری
خب اره حق داره تنها بره خانوادشو ببینه ولی هر روز ؟دیشب زنگ زد گفت تو به من زور میگی !!!!!!!!!!
ولی حرف من زور نیست به خدا زور نیست اشکال نداره خانوادش منو نمیخان مهم نیست ولی چرا اون به خاطر من حداقل هفته ای یک بار نمیره خونوادشو ببینه میگه مگه میرم مهمونی فقط میرم ازشون سوییچ میگیرموووووو
اصلا استقلال نداره همش اویزون خانوادشه
از دیشب تا الان هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد بهش مسیج دادم و گفتم تو زن داری مسئولیت داری معلوم هست کجایی بعد از هزار بار زنگیدن من در جوابم گفت
چی میگی زنگ میزنی دس از سرم بردار منم گفتم معلوم هست از دیشب کجایی الانم طلبکار شدی اونم گوشیشو بلافاصله خاموش کرد
نمیخاد منطقی باشه انگار یه چیزایی داره ازم قایم میکنه انگار خیلی پشتش محکمه
ولی سخت در اشتباهه اگه من ازین خونه برم دیگه هیچوقت برنمیگردم چون تا الانم میخاستم دست به کار عجولانه نزنم
در ضمن اون نمیزاره باهاش خوب باشم محلم نمیده
من میدونم کی میخاد بیاد اشتی که کل صورت مساله رو پاک کنه وقتی میاد که نیاز جنسی پیدا کنه میگه اره هرچی تو بگی من اشتباه کردم ولی دوباره روز از نو........
m25teh عزیز چه عنوانی بهتره واقعا نمیدونم ؟
من باید قدر چی شوهرم رو بدونم؟الکی دل خوش کنم تا اینده بخام بچه بی گناهم را هم در گیر این مسائل و مشکلات کنم؟
RE: شوهرم با خونوادش همدست شدند
نقل قول:
ولی من ازش نمیخام ول کنه من ازش خاستم منو هم وارد زندگی خانوادش کنه منو هم تو خونه باباش راه بدن منو ادم حساب کنن اگه ادم حساب نمیکنن تو هم دلیلی نداره هر روز پاشی بری
حرفت منطقي هست اما عجولي ... من پيشنهاد ميكنم صبر رو تمرين كني توي اين مسئله
نقل قول:
خب اره حق داره تنها بره خانوادشو ببینه ولی هر روز ؟دیشب زنگ زد گفت تو به من زور میگی !!!!!!!!!!
چند حالت وجود داره :
1 : هر روز ببينه
2: به قول تو هفته اي يه بار ببينه
3: كلا بخاطر تو نره ببينه
4: خودش تصميم بگيره هفته اي يه بار يا صد بار ببينه
من پيشنهاد ميكنم اجازه بده در مدت زماني كه دوس داره بره و ببينه ! نميگم كوتاه بيا ، منظورم اينه كه ذهنت رو از اين بن بست كه او وابسته است يا نيست خارج كن . شما خودت هم تشويقش كن بره ببينه ! بايد هم جهت بشي باهاش اونم از ته دل نه از روي ظاهر .... يعني بايد در يك جهت حركت كنيد . البته با وجود اين مسائل يه خورده اعتمادسازي هم نياز هست و چاشني قضيه بايد بشه .
نقل قول:
اصلا استقلال نداره همش اویزون خانوادشه
آويزون نيست ، قبول كن كه آويزون نيست . اجازه بده خودش به اشتباهاتش اگه اشتباه هستند پي ببره ، شما نميتوني نقش منجي رو براي كسي ايفا كني . خلاصه بگم شوهرت رو رها بگذار در اين قضيه و بهش با كلام مهربانانه بفهمان كه تو هم دوست داري بري اما چون نميشه اوكي باز به اين هم راضي هستي .
قلق شوهرت رو به دست بيار و با درونش صحبت كن . ببين لحني كه ميشه باهاش صحبت كرد چيه ؟
نقل قول:
چی میگی زنگ میزنی دس از سرم بردار منم گفتم معلوم هست از دیشب کجایی الانم طلبکار شدی اونم گوشیشو بلافاصله خاموش کرد
نمیخاد منطقی باشه انگار یه چیزایی داره ازم قایم میکنه انگار خیلی پشتش محکمه
ولی سخت در اشتباهه اگه من ازین خونه برم دیگه هیچوقت برنمیگردم چون تا الانم میخاستم دست به کار عجولانه نزنم
در ضمن اون نمیزاره باهاش خوب باشم محلم نمیده
من میدونم کی میخاد بیاد اشتی که کل صورت مساله رو پاک کنه وقتی میاد که نیاز جنسی پیدا کنه میگه اره هرچی تو بگی من اشتباه کردم ولی دوباره روز از نو........
صبور باش و فقط صبور باش .
مطمئن باش آدمها در مقابل صبر واكنش مثبت نشان ميدهند .
صبور باش بازم ميگم به خودت ياد بده صبوري رو تمرين كني . توي حرف زدن آسونه ولي توي عمل ميبيني كه خيلي سخت هست صبر كردن اون هم از نوعي كه صبر كني و مثلا هر 5 روز يه جواب كوچولو بگيري .
به نظر من ، ترك منزل نكن چون كاري هست خارج از سبك يك مدير . قوي و محكم وارد زندگي شدي عزمت رو جزم كن و با قدرت و مثل يك خانم زندگيت رو مديريت كن .
بيا بيرون از قيد و بند اين و اون ، به خودت عشق بورز و ياد بگير كه بدون چشم داشتي به ديگران عشق بورزي ... آن وقت خواهي ديد كه همه سعي دارن به تو عشق بورزن و تو رو خوشحال كنند .
زمان ميبره ولي كيف خواهي كرد وقتي زمانش برسه .
اسم تايپيكت رو هم با فكر مثبت خودت بذار : قوي و شاد باش .
اروم باش
نقل قول:
من باید قدر چی شوهرم رو بدونم؟ا
قدر خودتو بدوني كفايت ميكنه ، بقيه دور تو جمع ميشن و همه چيز يواش يواش يواش حل ميشه . عجله نكن و صبوري كن