RE: شوهرمو گرفتن الان نمیدونم چیکار کنم
من یک درصدم احتمال نمیدم شوهرم بیگناهه من یادمه چه روزا و شبا و بلاهایی سرم اورد وقتی داشت نقشه دزدی میکشید
باشه اقای محسن به زندگی عادیم ادامه میدم ولی خیلی سخته با کسی با فکر طلاق زندگی کنی ولی من فعلا مجبورم
جریان دوست دخترشو دوستم(از فامیلای دور شوهرم) از پسرخاله شوهرم شنیده بود
من اصلا بادوستام راجع به مشکلاتم حرف نمیزنم اون خودش یهو گفت
RE: شوهرمو گرفتن الان نمیدونم چیکار کنم
با اينكه كاملا ميتونم حالت رو بفهمم و ميدونم چه حال و روزي داري اما ميخوام دعوات كنم....من به تو تذكر دادم كه خودت از مارا بكش كنار اما گوش نكردي....اميدوارم برات تبعاتي نداشته باشه اما محض اطلاعت ميگم كه هر حكمي در دادگاه بايد مستند و مستدل باشه يعني اگه قاضي گفت فلاني بره زندان بايد بگه بنا به چه مداركي و اون وقت هست كه گزارش جنابعالي رو ميشه...
كاش بيشتر به حرفام گوش ميكردي...كاش به جاي كاراگاه بازي ميرفتي دادگاه خانواده و خودت رو خلاص ميكردي...اشتباه بزرگي كردي اميدوارم اتفاقي برات نيفته....:323:
بر اي هزارمين بار بهت ميگم نه دادگاه برو نه پيش قاضي برو فقط برو دادخواست طلاق به علت عسر و حرج در زندگي مشترك بده همـــــــــــــــــــــــ ــــــــــين....من ديگه حرفي توي اين تاپيك ندارم...
RE: شوهرمو گرفتن الان نمیدونم چیکار کنم
gh.sana عزیزم قاضی اصلا حرفای من رو حساب نکرد و فقط گفت باید شاکی در این ماجرا باشه
تازه من خصو صی صحبت کردم و گفتم نمیخام کسی ازحرفمون خبر داشته باشه
و وقتی دادگاه تشکیل شده شاکی و دزدا اسم شوهرمو اوردن.و هیچ حرفی از من نشده (پدر من با شاکی در تماسه و اخبار دادگاه رو گرفته)
من منتظرم تا رای نهایی دادگاه
اگه من شکایت میکردم و قانونی دنبالش میکردم اونوقت معلوم میشد.مگه اینطور نیست؟ اخه قاضی گفت باید شاکی باشه تا رو حرفای شاکی فکر کنم