RE: ابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
:72:محسن جان ممنون که وقت گذاشتین وتاپیکو کامل خوندین
کسانی که تاپیک منو خوندن و برام پست گذاشتن هیچوقت راجع به مواضع سیاسی خودشون حرف نزدن (به جز یه نفر که خیلی سربسته مطرح شد و یکی دیگه که پستشون حذف شد)
من بعد از این همه سال خودم رو از یک یه جناح خاص نمیدونم اونوقت شما چجوری دوستان رو هم جناح با من دونستین؟!
اصلا جناح یعنی چی ؟!مثلا ما چندتا جناح تو کشور داریم؟! امام حسین ویزید چه ربطی به قضیه داره ؟
اینجا کسی ادعایی کرد؟؟!!!من در مورد حقانیت مواضع سیاسی خودم بحث کردم؟؟!!! اصلا اینجا جای این حرفاست؟؟!!!
دوست عزیز بله استاد من یه ادم نمونه وکم نظیره و همونطور که گفتم فوق العاده متعهد و مقید به اخلاق اسلامی وانسانیه
اما در مورد من اشتباه کرد همونطور که شاید در خیلی موارد دیگه هم اشتباه کرده باشه هر انسانی جایز الخطاست ولی من هیچوقت به ایشون توهین و جسارت نکردم
اگر توی این سه سال برای ایشون مشکلی پیش اومده ایا مسبب اون منم؟؟؟
این چه حرف غلطیه ؟؟کدوم جریان فکری؟؟ ایا میشه ادمارو به دو دسته تقسیم کنیم و بعد اون ها رو در مقابل هم بدونیم ؟؟
این نوع نگاه به مسائل سیاسی غلطه شاید شما اینجوری فکر کنید اما مطمئنم یه انسان مطلع و منصف مثل استادم هرگز این طرز فکر رو قبول نداره
برای همین بود که 4 سال با وجود اختلافاتی که تو بعضی مسائل باهاش داشتم اما
دوستش داشتم چون ایمان واخلاق داشت
وقبولش داشتم چون منطقی بود و اگاهانه مسائل رو تحلیل میکرد
نه اینکه با چشم بسته به قول شما با جناح مقابل مخالفت کنه و خودش رو در یه جبهه خاص بدونه
دنبال منفعت مادی یا شهرت نبود
همه چی یه سو تفاهم بود و گذشت این 3 سال اونو کهنه تر کرده
در ضمن اینکه چرا توی این 3 سال ایران موندن یا اینکه تحت فشار بودن رو من نمیدونم اما اینقدر میدونم که کسی نیست که با یه باد به فکر مهاجرت بیفته ادم دلسوزیه برای خودش یه سری وظایف و تکالیف مشخص کرده وبه اونها پایبنده
احتمالا این پست حذف میشه چون جای بحث کردن راجع به این مسائل نیست
شما هم اگر قصد کمک دارین فرض رو بر این بذارین که رابطه من و استادم بخاطر بدگمانی ایشون نسبت به من خراب شده ومن هم میخوام این رابطه مثل قبل بشه مثل همون 4 سال
با این تفاوت که حالا به دخترش علاقمند شدم و میخوام این مسئله به خیر وخوشی تموم شه نه با درگیری
امضای قشنگی داری بازم ممنون که برام وقت گذاشتی محسن جان
خوبه که از همه جوانب این بحث رو ببینیم و با مشورت با شما دوستان به نتیجه برسیم ممنون از نگاه جدیدت
نگاه جدید شما باعث شد اسم تاپیکم عوض بشه
البته این عنوان جدید خیلی بهتره ممنون از مدیریت تالار
RE: ابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام خارپشت عزیز
راستش شرایط بسیار بسیار سخته.من هر چی فکر می کنم می بینم که استادتون فکر می کنه شما او را لو دادید.حتی اگر بروید و از دل استاد در بیاورید باز هم وقتی از دخترش خواستگاری می کنید ممکنه فکر کند همه این عذر خواهی ها مال این بوده:163:و باز هم به شما شک می کند
به هر حال کار نشد نداره.فکر نمی کنم که خدا هم از اینکه به جای تلاش بنشینید و به در و دیوار نگاه کنید راضی باشد.در حقیقت اگر بی خیال موضوع شوید نشان داده اید که صورت مساله را پاک کرده اید و این خیلی بد است
ببینید من یک خانومی را خیلی دوست داشتم.خیلی.اصلا نمی تونم توضیح بدم وقتی این خانوم را می دیدم چگونه می شدم.چون توی جمله جا نمی گیرد.با دوستانم مطرح کردم.از 11 نفر هر 11 نفر گفتند حرف مفت داری می زنی و عمرا بهت جواب مثبت نمی ده.ولی من یک متن طولانی آماده کردم.بهترین لباسم رو پوشیدم و رفتم و موضوع را به ایشان نقل کردم.منتها اتفاقی که افتاد این بود که هنوز جمله ی اول رو بعد سلام نگفته ، ایشان حرفم رو قطع کردند و یک نه محکم به من گفتند و حتی حاضر نشدند بقیه حرفم را بشنوند.خب من خیلی ناراحت شدم.ولی از این قضیه پشیمان نیستم.چون به نظرم اگر نمی گفتم در حق خودم ظلم کرده بودم.به احساس خودم توهین کرده بودم.اگر نمی گفتم همیشه فکر می کردم که : "اگر می گفتم چی می شد!".الان با اینکه هر وقت یادش می افتم ناراحت می شم ولی از کارم راضیم و آرامش دارم.چون فکر می کنم که حداقل من تلاش خودم رو کردم
پس چقدر خوبه که شما هم حداقل تلاش خودتان را بکنید.بروید پیش استاد و با ایشان صحبت کنید.به پدرتان بگویید که با استادتان صحبت کنند و از ایشان خواستگاری کنند.ممکنه قبول نشوید.ولی حداقل تلاش خودتان را کرده اید
:72:
RE: ابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
دوست خوبم
خوشحالم که درکم میکنید اما
پس چقدر خوبه که شما هم حداقل تلاش خودتان را بکنید.بروید پیش استاد و با ایشان صحبت کنید.به پدرتان بگویید که با استادتان صحبت کنند و از ایشان خواستگاری کنند.ممکنه قبول نشوید.ولی حداقل تلاش خودتان را کرده اید
arix جان من قلبم خیلی ضعیفه خونم میفته گردنتون
یه راهکاری بدین که این قضیه یه جوری مالیده شه
مثلا بذارید نظرات دوستان رو بگم :
فوتر که کلا از من بدش میاد نمیدونم چرا!!! میگه با یه جعبه شیرینی برم خونشون (مسئله اینه که ادرس ندارم )
خانم بلو اسکای به من لطف داشتن برای همین پستشون حذف شد
خواهر سابینا نظریه "اول استاد بعدش ریحان "رو مطرح کردن و به همراه بالهای صداقت من رو به خاطر اینکه چرا توی این 3سال با استاد صحبت نکردم سرزنش کردن:302:
خانوم سپیده و پرستوی عزیز به طرز فجیعی من و ریحان رو نامتناسب دونستن!(هنوزم نمیدونم چی بگم :302:)
جویای عزیزم که معتقده اگه نیمه گمشده ام ریحانه باید به پای استاد بیفتم و تا دخترشو بهم نداده ولش نکنم
و اینکه با صبر وتوکل بالاخره به نتیجه میرسم (اما چجوری؟؟ خدا عالمه)
فرید مجنون هم همین نظرو داره و درجدیدترین مطالعاتش به این نظریه رسیده که به عدد دانشجویان برای رسیدن به استاد راه وجود داره که بهترین اونها همانا شیرین عسل بودن است (منتهی من اساسا با این نظریه و نظریه پردازش مشکل دارم )
فرانک خانوم هم گفتن قفس سینه من نیاز به تعمیر داره تا دیگه بیشتر از این دلم نره (ولی من نفهمیدم وقتی دل بره دیگه رفته تازه خیلی زشته وقتی چیزی رو به کسی دادی دوباره ازش بگیری ) ولی یه حرف خیلی خوب زده میگه اگه ریحان قسمت من باشه هیچ . . . دیگه ای نمیتونه اونو ازم بگیره:43:
دختر مهربون هم من رو کودکی بیش نمیدونه که باید مرد باشم و مردونه و مستقیم با استاد صحبت کنم اما بعد از اون دیگه نیومد ببینه نتیجه پیشنهادش چی شد به جاش سنجاب عزیز حسابی تشویقم کرد(ممنون)
وخواهر اسمان که حضور خواهرانشو توی تاپیکم احساس میکنم
اما یه نظریه متفاوت از سوی خانم یاسا مطرح شد با عنوان "صادقانه فقط برای ریحان" که در فاز اجرا عملا استاد نقش هویج رو به عهده خواهند داشت و بعید میدونم به این زودی این نقشو بپذیره
بی دل عزیز هم فرمودن حله!!!شما که میدونید وقتی بی دل یه چیزی بگه دیگه ردخور نداره پس حله:227:
فرشته مهربون هم که فقط برای اشنا و مدیر تشکر میذارن (باز جای شکرش باقیه ) این تاپیکم مظلوم گیر اوردن هی از سر و تهش میزنن پستای خودم که شده جیگر زلیخا:311:
و اقای مدیر که من رو دچار احساسات پارادکسیکال دونستن و اینکه در این شرایط مغز اصولا کار نمیکنه (کاملا موافقم ولی من این تناقض رو با کنار گذاشتن موقتی ریحان حل میکنم ایشالا که جواب بده :72:)
اخر سرم اقا محسن که باعث شدن عنوان تاپیک عوض بشه خدا خیرش بده بلکه با اینکار طلسم این تاپیک بشکنه
بعدشم که اریکس عزیز که قدم رنجه فرمودین بعد این مدت !!
یه اشنا نامی هم هست که برای دیدن پستاش لحظه شماری میکنم
گویا جدیدا مسلمون شدن خدا برای اسلام و مسلمین حفظشون کنه :72:
RE: ابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
خوشحالم که درکم میکنید اما
شما الان دقیقا درک لازم دارید یا راه حل؟
arix
جان من قلبم خیلی ضعیفه خونم میفته گردنتون
حالا این هم از همون مظلوم نمایی هاست؟ یعنی ما الان در این موقعیت باید چیکار کنیم؟ اگه بگیم نرو جلو! میگی درکم نمیکنید بابا من عاشوخم! اگر بگیم برو برای استادت شیرین عسل شو! میگی اه اه اه چقدر بدم میاد... اگه بگیم برو با دختره تمومش کن: استاد میشه هویج! اگر بگیم پر رو بازی در آر و سریش شو و برو جلو ... میگی قلبم ضعیفه.
صبر و مبر هم که از یک عاشق مجنون بر نمیاد! تازه ... هیچی ولش کن!
یه راهکاری بدین که این قضیه یه جوری مالیده شه
یعنی چی؟ چه جوری بشه مالیده شده؟
مثلا بذارید نظرات دوستان رو بگم :
جویای عزیزم که معتقده اگه نیمه گمشده ام ریحانه باید به پای استاد بیفتم و تا دخترشو بهم نداده ولش نکنم
این دقیقا همون سریش بازیه!
و اینکه با صبر وتوکل بالاخره به نتیجه میرسم (اما چجوری؟؟ خدا عالمه)
دوای دردت همون بی دلیه! یعنی چند سال رفتی رو مخ استادت که ارشادش کنی که به کیش حضرتعالی درآد. الانم میخوای بری رو نروش که دخترت رو بده به من! دختری که با یک نگاه عاشق اش شدی؟!!!
مرد مومن! این رسمشه؟ برو فکر کن ببین چرا اینقدر علاقه داری در مورد عقاید سیاسی و مذهبی ات بحث کنی و دیگران رو قانع کنی که اشتباه میکنند! این احساسات هیجانی و علاقه به بحث همون چیزی است که آقای مدیر اشاره کردند که یک اشکال در شماست. الان هم خودتو امام حسینی میدونی بعد رفتی عاشق دختر شمر شدی! (در مثل مناقشه نیست! حالا شایدم برعکس باشه شایدم کلا بی خیال! )
آقای پارادوکسیکال! تا دو نفر بهت حمله میکنند فوری میای دو تا پست حکیمانه میزنی که سر به راه شدی و میخوای به امورات خودت برسی و از تو فکر دختر خانوم فعلا بیای بیرون! بعد به سه سوت نکشیده دوباره دادت بلند میشه که آاااااااااااای ملت من چیکار کنم راه حل بدید!!!
بی دل عزیز هم فرمودن حله!!!شما که میدونید وقتی بی دل یه چیزی بگه دیگه ردخور نداره پس حله:227:
همینه که هست شک نکن!:311:
یه اشنا نامی هم هست که برای دیدن پستاش لحظه شماری میکنم
گویا جدیدا مسلمون شدن خدا برای اسلام و مسلمین حفظشون کنه :72:
ایشون تازه مسلمون نشدن! امضای حکیمانه شون از دیر باز در تالار خودنمایی میفرموده اند!
RE: ابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
یعنی چند سال رفتی رو مخ استادت که ارشادش کنی که به کیش حضرتعالی درآد. الانم میخوای بری رو نروش که دخترت رو بده به من!
مرد مومن! این رسمشه؟ برو فکر کن ببین چرا اینقدر علاقه داری در مورد عقاید سیاسی و مذهبی ات بحث کنی و دیگران رو قانع کنی که اشتباه میکنند! این احساسات هیجانی و علاقه به بحث همون چیزی است که آقای مدیر اشاره کردند که یک اشکال در شماست. الان هم خودتو امام حسینی میدونی بعد رفتی عاشق دختر شمر شدی! (در مثل مناقشه نیست! حالا شایدم برعکس باشه شایدم کلا بی خیال! )
1_من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخوام استادمو ارشاد کنم
2_نمیخوام برم رو نروش نمیخوام سریش شم نمیخوام تابلو شه نمیخوام خودمو له کنم چون از این نحوه درخواست بدش میاد
اگه ذره ای احتمال میدادم این کارا فایده ای داره علی رغم میلم و به خاطر ریحان انجام میدادم
3_بی دل عزیز قبلا هم گفتم من بیمار یا بیکار نیستم که از روی هیجان با دیگران بحث کنم
البته این احساسات هیجانی و مخرب تو بهبوهه انتخابات هم برای من و هم برای استاد ایجاد شد نتیجه اون رو هم دارم میبینم متاسفانه
ولی قبل از این قضایا من و استاد سالای زیادی رو با هم بودیم بدون اینکه مشکلی پیش بیاد
حتی به خاطر علایقم کلا به مباحث نظری و فلسفی ایضا سیاسی رشته ارشدم کاملا متفاوت با کارشناسیم بود
حالا ایا من بیمارم ؟؟من مشکل دارم ؟؟
اون 4 سال کلاسای استادو به کلاسای درسی خودم ترجیح میدادم وبه امید اینکه استادم باشه رشته ارشدمو عوض کردم اما متاسفانه توی این 3 سال هیچوقت باهاش کلاس برنداشتم
تا اخر عمر حسرت این 3 سالو میخورم
4_محسن گفت دختر یزید شما میگه دختر شمر انگار شماها با سریال مختارنامه خیلی ارتباط برقرار کردین :311:
این حرفا چیه که میزنید؟؟!!!!!!!!!!!!
آقای پارادوکسیکال! تا دو نفر بهت حمله میکنند فوری میای دو تا پست حکیمانه میزنی که سر به راه شدی و میخوای به امورات خودت برسی و از تو فکر دختر خانوم فعلا بیای بیرون! بعد به سه سوت نکشیده دوباره دادت بلند میشه که آاااااااااااای ملت من چیکار کنم راه حل بدید!!!
5_اره درست میگین معذرت میخوام چی کار کنم بدبختم حداقل زبونی بگم میخوام به امورات خودم برسم بلکه به دل نداشتمون هم بشینه
حالا چی میشه شما از اون منبع لایزال دانش و تجربه خودتون من مسکین رو هم بی نیاز کنید (بده در راه رضای خدا )
6_اون کلمه حله خیلی راهگشاست زیاد استفاده کنید اثر وضعی داره
ایشون تازه مسلمون نشدن! امضای حکیمانه شون از دیر باز در تالار خودنمایی میفرموده اند!
7_خدا سایه اشو از سر این تالار کم کنه حالا هر وقت که مسلمون شده
اینو یادم رفت بگم اگه گفتم قلبم ضعیفه مال این قسمت جمله اریکس بود
"ممکنه قبول نشوید.ولی حداقل تلاش خودتان را کرده اید"
و الا رفتن پبش استاد که سهله هر جا که فکرشو بکنید میرم مگه قبلا نرفتم
من هم راه حلی میخوام که با درک از شرایطم داده بشه هیچکدوم به تنهایی فایده ای نداره
RE: ابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام خارپشت
حالا فهمیدم منظورت از مشکلات تو بعد از ا ن ت خ ا ب ا ت چیه؟ گفتم زحمت کشیدی ما رو راهنمایی کردی بیام جبران کنم.
تا اونجایی که من فهمیدم کلا انگار تو کار عجله هستی. اول اینکه سه سال پیش بعد از شنیدن کلمات گهر بار استادت عجله کردی در رفتی و توضیح ندادی (البته شاید اگه منم جای تو بودم همین کارو می کردم )
حالا هم با دیدن دخترش عجله داری که کارت زود درست بشه و دست ریحان خانومو بگیری ببری تو زندگیت.
اولا استادت ( اونم استادی که انقد براش ارزش قائل بودی که رشته ارشدتو به خاطر اون عوض کنی) فکر کنم هنوزم انقد ارزش داشته باشه که جدای از مسئله دخترش بخوای باهاش روابط حسنه دوباره برقرار کنی. حداقل اگه نمی خوای روابطط مثل قبل باشه باید از دلش در بیاری. اینو برات یک وظیفه می دونم. تو از کجا می دونی که اون سه روز چی بهش گذشته (کاری ندارم جسمی روحی هر چی). شاید اگه جای اون بودی بدتر از اینها رفتار می کردی.
شاید به فکر انتقام می بودی
پس اگه نمی خوای دوباره بری پیشش براش یه نامه بنویس (از زیر در اتاق استاد ننداز. بذار تو صندوق نامه هاش) تا مجبور نباشی باهاش روبرو بشی و راحت حرفتو بنویسی.
یا حتی بروزتر باش و میل بزن که البته احتمالا حوصله خوندن میل طولانی نداره.
بعد چند روز هی برو نزدیکای اتاقش احترام کن. خم و راست شو . سلام کن نمیدونم بهش توجه کن تا تغییر رفتارشو ببینی که مهربون شده یا نه.
هر وقت دیدی وقت مناسبه براش گل و شیرینی هم می تونی ببری
در ضمن ریحان هم دختر اون پدره شاید مثل پدرش اهل نظر دادن نباشه اما احتمال زیاد عقایدش نزدیک به پدرش هست. امتحانش کن بحثو بکشون به 30a30 .
حتی اگه نباشه هم فکر دو تا خانواده رو در آینده بکن. بابا تو که از ما عاقل تری چرا نسبت به این موضوع انقد بی اهمیتی