RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
براي همين بود كه گفته بودم فعلا باهاش صحبت نكن. نه شما نه شوهرت آمادگي احساسي براي صحبت كردن با همو نداريد. بايد يكم آبها از آسياب ميفتاد بعد مختصر جوابشو مي دادي. البته اينجا كسي نظر من رو قبول نداره. :(اما خودم تجربه اينچنيني با فرد قبلي زندگيم داشتم. اگه موقع دلخوري باهاش حرف مي زدم و يكي بدو مي كردم بدتر و بدتر مي شد. ولي وقتي رهاش مي كردم و يه مدت مي گذشت خودشم نرم تر و حرفهامون منطقي مي شد.
صبر كردن تلخه سخته ولي به شيريني نتايج مثبت بعديش مي ارزه خانمي:72:
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
بهم گفت چرا به همكارات سپردي جواب تلفنمو ندي . گفتم نه . من اصلا اين چند روز همش دانشگاه بودم . چند بار اومدم سر زدم . واقعا هم همين بود بيشتر دانشگاه بودم . گفت يعني منشيتون بهت نگفت زنگ زدم گفتم چرا ولي منم بهش گفتم باهات حرف زدم . مگه آخرين بار نگفتي ديگه حرفي نداري و موبايلتم خاموش مي كني . خب چه كاره ديگه اي داشتي . امروزم خواهرم بهم گفت كار مهم داري دوباره تلفنمو روشن كردم .
گفت يعني مامانتينا زنگ نمي زدن ببينن كجايي موبايلتو خاموش كردي پس چجوري ازت خبر مي گرفتن . گفتم من هر شب خونه اونا مي رم بهم زنگ نمي زنن . بهشون هم گفتم موبايلم خاموشه . زنگ نمي زنن . گفت خونه ام زنگ زدم گوشي رو برنداشتي كجا بودي ؟ گفتم خونه مادرم كجا قرار بود باشم . همش دنبال يه بهانه است . مي خواد يه بهانه جديد گير بياره .
خانم سرفراز
من دوست داشتم بيشتر صبر كنم ولي مي بينين كه تهش چي مي شه . بدتر شك مي كنه . همش مي خواد زودتر تكليفش مشخص شه . آروم نمي گيره دلش . مي دونم تقصير خودشم نيست به نظر اون همه چي تمومه و مي خواد بره سر زندگي جديدش . اما اين منم كه نمي تونم با اين قضيه كنار بيام . من كاملا اونو درك مي كنم ولي اون نمي تونه منو درك كنه . منم دوست ندارم تو اين وضعيت باشه ولي چيكار كنم دارم با چنگ و دندون مي جنگم واسه زندگيم .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
خواهش مي كنم براي امروز ديگه هيچ يك از دوستان براي سبكتكين پست نزنه .
اين درس هاي امروز تو بود .
براي مشق شب و نسبت به درس هاي امروز با هر آنچه كه در اينجا ودنياي حقيقي برات پيش آمده
حالا يك كم اجرايي روي مهارتهاي خودت كار كن .
تا فردا نتايج امروزت را بنويسي و بگي كه
به چي فكر كردي ؟
چي احساس كردي؟
چه كار اجرايي براي مواردي كه امروز داشتي انجام دادي و اشتباهاتت چي بود هم به لحاظ حسي و هم به لحاظ فكري و هم عملياتي ؟
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
خداييش صبرم اندازه داره . من زود خسته مي شم . به خدا اگه شما جاي من بودين و انقدر بد و بيراه بهتون مي گفت و خوردتون مي كرد و تهمت بهتون مي زد يه دقيقه هم تحمل نمي كردين . نمي دونين چقدر احساس كوچيكي مي كنم كه بازم با اين حرفا بهش گفتم مي خوام زندگيمو بكنم .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سخته مي دونم اما خواهشا ديگه نشين حرفاشو مرور نكن. اصلا نمي توني توي اين موقعيت ازش انتظار داشته باشي كه منطقي باشه يا طرف تورو هم بگيره همونطور كه خودتم يكطرفه حرف مي زني و فقط دلت براي خودت مي سوزه. درسته؟ ازش توقعي نداشته باش.
فعلا فكرتو خالي كن.
برو پاركي جايي قدم بزن. برو خريد يا هر كار اينجوري ولي بهش فكر نكن.
قرار شد روي خودت كار كني ها! قرار شد دريايي بشي كه با هيچ سنگي كه به سمتت پرت مي شه متلاطم نشي.
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
خداييش نمي دونم اشتباهاتم چي بوده هر چي فكر مي كنم . جز اين كه فكر مي كنم بايد تلفنمو خاموش نمي كردم و بهش جواب مي دادم . و اين كه موضوع پايان ناممو نمي گفتم .
سعي مي كنم دوباره به خودم مسلط بشم و گريه نكنم . ديگه اون رفت پي كار خودش و بازم من موندم تا خبر بعدي كه ازش بياد .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
مرسي سر افراز جان كه داري رعايت مي كني
اشتباه و نكته هايت بيش از اين دو مورد بود بيشتر فكر كن ، بيشتر دقت كن و ....
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني عزيز
من پست شما رو بعد از ارسال پست خودم ديدم. قصد جسارت نداشتم. هدفم فقط آروم كردن سبكتكين بود.
انشاالله همه ما راه درست رو در زندگي انتخاب كنيم. اگرم انتخاب نكرديم خداوند انقدر بخشنده هست كه يه راه بهتري به سوي ما باز كنه.
موفق باشيد
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
1 ايرادي كه من هنوز دارم و دائم در حال تمرين براي فراموش كردنش هستم ، داشتن حالت نجات دادن خودم و بي توجه به نجات دادن خانمم هست .
يعني احساس ميكنم كه خانمم توانايي يه سري كار رو داره و من بايد خودم رو نجات بدم كه اين رو ميدونم اشتباه هست پس دارم به خودم ميفهمونم كه زمين بازي ما 50 50 هست و من نميتونم از زمين او هم استفاده كنم و اگر به آن طرف تور زمين بازي بروم بازنده ام .
2 ـ به شدت دارم از طرف خانمم براي خودم نقشه ميريزم ، يعني ميخوام ببينم اون ميخواد چيكار كنه تا من در اولين فرصت ممكن ياد بگيرم چطور بايد واكنش نشون بدم ، البته اين قضيه توي دادگاه جواب داد ولي توي زندگي زناشوئي نگاه ميكنم ميبينم تنها باعث ايجاد بي اعتمادي ، خشم ، دروغگويي ، ناسزا و نابودي در آخر كار مي شود .
پس هر دو ميخوايم ياد بگيريم اول اينكه براي شريك خود نقشه نريزيم ، اعتماد كنيم ، فكر همديگه رو تحليل نكنيم .
به خانمم هم گفتم كه اين يك ريسك هست و احتمال دارد كه حالتي پيش بيايد كه يك نفر اين وسط شهيد شود در انصورت بايد ديد ايمان او به خداي يكتا چقدر است ! يعني نترسيدن از امور دنيوي .
من خيلي از اين نوشته خوشم اومد . و خودم واقعا دوست دارم بهش عمل كنم ولي عمل كردن من به تنهايي فايده نداره .شوهرم هيچ همكاري نمي كنه و من يه طرفه نمي تونم كاري از پيش ببرم .
من دوست دارم كه ديگه براي شوهرم نقشه نريزم . دوست دارم بهش اعتماد كنم ولي اين كاراي من به تنهايي فايده اي نداره . اين دوست خوبمون خانومش خيلي كمكشون كردن و اونم يه خورده كه نه يه عالمه كواه اومدن ولي شوهر من اصلا از حرفش يه ذره هم كوتاه نمي اد . چكار كنم من . تنهايي بهش اعتماد كنم تنهايي براش نقشه نريزم . تنهايي خودمو بزارم جاش و اذيتش نكنم . چه فايده اي داره اون كه اينكارها رو نمي كنه .
دلم مي خواد صبر كنم اما انقدر شوهرم با نفرت و بيزاري باهام حرف زد و مثل هميشه قاطع حرفشو زد كه لرزه به تنم افتاده . و حس خوبي ندارم .
خيلي روزها سخت مي گذره . انگار غم غصه تمومي نداره . چند روزه كه دارم عليرغم اين همه نااميدي به نوشته اي مربوط به " راز " فكر مي كنم . با خودم فكراي خوب مي كنم . سعي مي كنم چيزايي رو كه مي خوام بدست بيارم تو ذهنم همش مجسم كنم و در موردش فكراي خوب كنم . ولي يه دفعه همه چي بهم مي خوره همه چي . همه تجسماتم داغون مي شه با يه كلمه نفرت آميز شوهرم و ديگه دلسرد مي شم .
چه روحيه قوي واقعا برام مونده كه بخوام به كارام و پايان نامم برسم .
مي دونم اين روزا هم مي گذره و يه روز مي شه خاطره ولي نمي دونم چرا انقدر دير مي گذره .
من اصلا دلم يه طرفه براي خودم نمي سوزه . من خيلي خيلي به اونم فكر مي كنم و دلم براش مي سوزه . ما هر دومون اشتباهات بزرگي تو زندگيمون داشتيم ولي راهش طلاق نبود .
امروز بازم بهش اين موضوع رو گفتم كه ماهر دومون اشتباه كرديم حالا من زيادتر تو كمتر . آخه چرا به جاي درست كردن همه چي سفت وايستادي و مي گي طلاق . گفت : خيليا به خاطر خيلي چيزاي كوچكتر از اينا هم طلاق مي گيرن . اينا كه كم اشتباهاتي نبوده . و منم طلاق مي خوام . فقط و فقط يه جمله مي گفت و تهش داد مي زد من طلاق مي خوام . دقيقا ته همه جمله هاش اينو مي گفت .
بهش گفتم من كه نگفتم اشتباهاتمون كوچيك بوده مي دونم خيلي هم بزرگ بوده اما قتل كه نبوده كه نشه جبرانش كرد . مي تونيم مشكلمون رو حل كنيم ولي بازم گفت عزيزم مثل اين كه نمي فهمي چي مي گم . دارم بهت مي گم حتي اگه بميرم . حتي اگه بيفتم زندان . حتي اگه غل و زنجيرمم كنن من ديگه اون زندگي رو ادامه نمي دم .
به نظرتون اين آدم با اين حرفاش با اين طرز فكرش عقيدش تغيير مي كنه اونم بعد يه ماه كه هر راهي رو رفتم هر كاري كه بوده كردم ؟
m25teh
طلاقت نميده نترس ، زنگ ميزنه فعلا به غرش هاش گوش كن بذار خالي شه ، به نظر من يه شيري هست كه دوست داره غرش كنه ، البته زير نظر ani و بي دل و بقيه بزرگواران پيش برو اما طلاقت نميده .
وقتي اسم صبر 6 ساله مياد يعني صبر ميكنه
دوباره دارم پست هاتونو مي خونم و راجع بهش فكر مي كنم . بر اساس كدوم حرفش فكر كردين كه طلاقم نمي ده ؟ اين كه گفت من 6 سالم شده صبر مي كنم . دقيقا منظورش اين بود كه ببين با اين چيزا نمي توني اين قضيه رو كشش بدي . من حتي شده اين همه هم زمان ببره بالاخره از تو جدا مي شم . پس حساب كار دستت بياد . شوهر من خيلي مغروره و به اين راحتيا از حرفي كه زده كوتاه نمي آد .
يه ماهه كه داره همه جوره توهين بهم مي كنه و تحقيرم مي كنه و منم تحمل مي كنم به جز امروز كه رودرروش وايستادم و گفتم اينا همش تهمته و من قبول ندارم . يعني هنوز آروم نشده ؟ چجوري ديگه آروم مي شه ؟
حرف نمونه كه ديگه به خودم و خانوادم نگفته باشه . واقعا تو اين 5 سال همه چي حتي كوچكترين اتفاقات رو آورده جلوي چشامو من رو مقصر همه چي دونسته و منم صدام در نيومده .
مهريه رو حلال ميكني بكن ولي اعلام نكن ، مرد بايد بفهمه چه مسئوليتي داره ، بايد با خودش درگير بشه ، بايد زندان رو لمس كنه ، بفهمه فرقي بين مهريه تو و خانم ديگه اي نيست و در صورت جدايي عادت به خوردن مهريه هاي حلال نكنه . خب اخرين لحظه كه واقعا نخواست تو رو حلالش كن نه در اول راه .
جالبه بهتون بگم همين الانم كه زنگ زده بود گفتم كه چي مي گفت . من حرفي از مهريه ننداختم اصلا چون بچه ها قبلا بهم گفته بودن اصلا حرفي نندازم ولي اون حرف انداخت و بهم گفت كه خودت منو مي شناسي من از اين چيزا نمي ترسم . منم گفتم كه مي بخشم كه يه خورده عصبانيتش بخوابه و فكر نكنه همش در حال نقشه كشيدنم براش .
فكر نمي كنم اشتباهي كردم . آخه هر چي ام شما بگين اون مي ترسه از پرداخت مهريه كه من با وجود شناختي كه ازش دارم واقعا مي دونم هيچ ترسي نداره ولي باشه قبول چه فايده اون بر مي گرده با اين تهديدا ؟ تازه اگه ام برگرده چه مشكلي حل شده ؟ فقط ترسيده همين . هيچ وقتم اين كارو نمي كنه .
ياد بگير كل كل بيخودي نكني .
دفعه ي ديگه كه فرياد مي زنه تو فقط ساكت باش و گوش بده .
نگي نگفتي . گفتم . ساكت باش و فقط گوش بده . بازهم زنگ مي زنه .
در مورد مهريه هم اعلام نكن نمي گيرم كه خيالش راحت نشه . طلاقي كه توام با مهريه باشه خيلي طول مي كشه و همين زمان به نفع همه است . يك سيب را بندازي بالا هزارتا چرخ مي خوره
اون اگه بتونه با همين دلايلي كه مي خواد طلاق بگيره اگه موفق بشه حكم طلاقو بگيره تازه من بايد يه چيزي هم دو دستي بهش بدم چون خيانت كردم به شوهرم نه اينكه اون يه چيزي بده . فعلا هم كه اون همه جور مدركي داره از من اما من احمق هيچي هيچي ندارم كه حتي ثابت كنم اصلا همچين دختري بوده و اين آقا بهم خيانت كرده .
مي گين ساكت باش و گوش بده منظورتون چيه وقتي بهم مي گه بيا بريم طلاق تفاهمي بگيريم چجوري ساكت بشم بالاخره بايد بهش بگم نمي آم ديگه نمي تونم لال بشم كه . آرومم باهاش حرف زدم اون داد زد من سعي كردم داد نزنم . تازه بغضم كرده بودم اصلا داد نزدم .
ديگه هيچي از پستا دستگيرم نشد . اگه چيزي موند كه نديدم بهم نشون بدين دوبره . خسته شدم ديگه . منتظر راهنمايي هاي دوباره شما هستم .
از آقاي m25teh خيلي ممنونم كه از ديد يه مرد نظرشو بهم گفت . ولي من همه تاپيك شما رو خوندم شوهر من اصلا صبر شما رو نداره متاسفانه . من حاضر بودم شوهرم دست بزن داشت منو مي زد تا عصبانيتش مي خوابيد و ديگه آروم مي شد ولي خيلي كينه ايه متاسفانه و به اين راحتي آروم نمي شه .
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبکتـــــــــــــــــــــ ــــکین !
خوب گوش کن ببین چی میگم .
قرار نشدها! ، اول این تاپیک رو خوب اومدی ، صبر داشته باش و خوب هم ادامه بده .
ببین عزیز من ، دوستانی مثل آنی ، واقعاً بیکار نیستند که اینجا وقت می گذارند پس استفاده کن ، این همه هم دلسوزانه دارند راهکار می دهند ، عزیزم کمی آرومتر و دقیقتر توجه کن و پیش برو ، مطمئن باش ضرر نمی کنی ، دقت کردی چی گفتم ، ض ر ر ن م ی ک نی . فهمیدی ؟.
حالا :
شوهرت زنگ میزنه ، بزار بزنه
تو چکار کنی ؟ جواب بده
چطور حرف بزنی ؟ آروم و مسلط و با اعتماد به نفس
چی بگی ؟ فقط گوش کن
داد میزنه > گوش کن
فریا میزنه > گوش کن
تا اینجا سکوت و گوش کردن .
منتظر شد تو چیزی بگی ، بگو ، درکت می کنم ،
گفت بر نمی گردم >>( با تن صدای خیلی آرام و عاطفی ) بگو منم اصرار ندارم ، هر طور تو راحتی
گفت >> بیا تمومش کنیم توافقی > ( آرام و عاطفی ) بگو خواهش می کنم اینو از من نخواه ، وقتی قلباً راضی نیستم نمی تونم . تو منو نمی خواهی ، منم اجبار نمی کنم با من باشی ، اما ازم انتظار نداشته باش که بیام توافقی طلاق بگیرم . ( لحنت خیلی مهمه ، دقت کن ،آرام و عاطفی و صبور و بدور از هیجانزدگی و ... )
گفت > اقدام می کنم ، بگو منم احترام میگذارم و هر موقع احضاریه اومد حتماً سر وقت حاضر میشم .
همین ! به همین راحتی ، دختر گل و نازنین ، پیچیدش نکن .
بعدش هم هیچ فکر و خیالی نکن:
نه در جهت سرزنش او و نه خودت
نه برای خودت دلت بسوزه نه برای او
نه از خودت عصبانی باش نه از او
نه فکر کن او چه می کند و چه خواهد کرد ، نه خودت فکر کن که حالا چه کنم و چه نکنم ( در مقابل )
ریلکس باش ، آرام .
فکر کن مجردی ، ازدواج نکرده ای .
خودت رو مشغول کن
تو تالار هم تا حرفی جدی و مهم نداشتی ، پست نزن ، و تو تالار چرخ بزن ، مطالعه کن ، سرگذشت دیگران رو بخون ، در تاپیکها شرکت کن
فقط وقتی همسرت زنگ میزنه از فاز تصور مجرد بودن خارج شو و اینجوری که گفتم پیش برو
*****************************
نکته :
دختر خوب ، می بینی چند بار گفته من بر نمی گردم >>>> مگه بهش گفتی برگرد که اینجوری می گفت >> معلومه که نگفتی . پس مرتب تکرار برنمی گردم یعنی به احتمال قوی میل به شنیدن التماس از سوی تو مبنی بر برگرد داره ، پس از فاز اینکه مجبورت نمی کنم با من زندگی کنی ، دوستت دارم ، برات ارزش قائلم ، اما تحمیل نمی کنم که زندگی کنیم .... بیرون نیا
این ضرب المثل رو توجه کن >> هر چه تو بکشی اون رها می کنه ، هرچه تو رها کنی اون می کشه
دقت کردی کنجکاو بوده کجا بودی ، خونه زنگ زم نبودی و .....
اینها یعنی هنوز رشته پاره نشده .
اما اگه حرف کارشناسان رو گوش نکنی و درست پیش نری بهت قول میدم که این رشته پاره میشه .
گوش می کنی یا نه ؟؟؟
پاورقی
=====
و اما دوستان عزیز :
از اونهایی که توجه کردند و از ارسال پستهای متعدد و هیجانی پرهیز کردند ممنون :104::104::104:.
مجبورم برای کنترل بهتر تاپیک و کمک به سبکتکین محدودیت در ارسال پست از سوی دوستان قائل بشم .
لطفاً جز ، آنی عزیز ، آقای m25teh ، باران 68 ، بالهای صداقت ، آقای بی بی و کیوان و طاهره عزیز ... دیگر دوستان از ارسال پست پرهیز کنند ، این تاپیک به شدت نیاز به هدایت فنی دارد تا به سبکتکین کمک اساسی بشه .
اینه که مجبورم علیرغم میلم:302: محدودیت به خاطر حفظ مسیر درست و دقیق مشاوره قائل بشم .
ممنون از همکاریتون .
اگر کسی نکته ای قابل توجه به نظرش رسید ، لطفاً با پیام خصوصی به بنده ارسال کنه من مناسب دیدم نقل قول کرده در تاپیک قرار میدهم .
باز هم ممنون از همراهیتون