RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
گاهي احساس ميكنم ميخواد به من اثبات كنه كه يه سال هست به فكرم هست و داغون شده
خوب ؟!!!!!!!!!!!!!!!!! تو مي گي نبوده ؟!
اگر تو به فكر اون نبودي اون هم نبوده و من قبول مي كنم .
اما اين همه تلاش براي اين روزها بوده يا نه ؟!
اين همه كلنجاري كه باخودت رفتي و ......( تازه ما يك قسمتش را در فضاي تالار ديديم )
آن هم مثل تو . پس براي او هم چيزي مثل خودت متصور باش .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
در حالي كه در عمل نشون داده كه بدون من به چيزهايي كه ميخواسته رسيده ( شغل دانشگاه گواهي رانندگي و كلاس هاي مقدماتي و پيشرفته كامپيوتر ) حالا اينا قسمتي هست كه به من گفته
ميگفت اگه تمكين برنده نميشدي داشتم ميرفتم مشهد .
خوب ؟!!!!!!!!!!!!!!!
اين كه خيلي عاليه و نشان مي ده يك زن بي صدا و پا و دست و پاچلفتي نداري . ( افرين به انتخابت )
و بعد هم
مگه تو خودت پيشرفت نكردي ؟مگه دانشگاه قبول نشدي ؟ مگه كارت سرو سامان نگرفت ؟ مگه اوضاع مالي ات بهتر نشد ؟
اين هم نشان مي ده كه تو مرد بي عرضه اي نيستي ( آفرين به انتخاب خانم )
و بعد فكر مي كني دنيا براي تو جلو رفته ولي براي او بايد مي ايستاد ؟!
زندگي همينه ديگه .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
مغز آدم هنگ ميكنه نميتونه تجزيه تحليل كنه خب
اگه اينا كه ميگه راسته پس اون موقع چي بود ؟ اگه تو كلانتري اونطور جدي منو داشتن مينداختن زندان حالا اين دل چي ميگه ؟
تجزينه تحليل كردن اشكال نداره اما اگر يك بعدي باشه مغز آدم هنگ مي كنه . حق داري . يك بعدي تحليل نكن . براي او حق و سهم قائل باش . مي بيني هنگ هم نمي كني . پيچيده نيست .
در مورد جمله ي دوم در دعوا حلوا خيرات مي كنند ؟ خودت را هم ببين . تو كه مظلوم اون گوشه ي رينگ نايستاده بودي . تو هم مشغول بودي . كم هم كه ماشالله نياوردي . از چي ناراحتي ؟!
زدي ضربتي ، ضربتي هم نوش كرده اي . مساوي هستيد . :311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
به نظر شما آيا اين حالت از شكست به دست نيومده ؟ يعني چون توي دادگاه شكست خوردن به اين حالت پناه آورده باشن ؟ خدايي نكرده يه وقت بعد از خاموش شدن اين دوره ! برنامه تكراري پيش نياد ؟
نه پيش نمي اد . از سر شكست خوردن در دادگاه نيست . تو چرا اينقدر ذهنت دنبال برد و باخت است ؟!
هيچي پيش نمي اد . چند وقت ديگه بچه به بغل مياي تالار .:311:
افرين با فكرت موافقم .
قرار داد نوشتن خيلي خوبه . به دكترت بگو مي خواهم كه قرار داد بنويسيم و امضا كنيم .
اما فكر نكن كه اين قرارداد مادام العمر است . شما مجبور هستيد كه قرارداد را نسبت به شرايط مورد بازبيني قرار بدهيد و بندهاي جديدي را اضافه كنيد يا بعضي از موارد را حذف كنيد .
دوستت داره . اينقدر شك نكن . البته براي رسيدن بايد از مرحله ي شك هم گذشت در نتيجه غير عادي نيست و او هم مثل تو احساس شك داره .
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
واقعا محشريد
مردم از خنده خيلي ممنونم ANI
به خانمم اس ام اس دادم سلام بهتري ؟
نوشت سلام ، بله بهترم ، ميخوام ديگه ذهن خواني نكنم اولين مرحله چيه ؟ كمكم كن تا ذهن خواني نكنم .
منم نوشتم كه : به همديگه بايد اعتماد كنيم درسته كه جنبه ريسك داره ولي بايد فرصت بديم و حتي اگه به هم دروغ ميگيم اين باور رو داشته باشيم كه اين يك فرصت هست براي جبران گذشته هامون .
خوب گفتم يا بد ؟
از يه چيز ديگه هم ميترسم از حرف زدن هم ميترسم كه نكنه اشتباه بگم همه چيز بريزه بهم !
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
البته اين تشكر براي محشري خودم بود نه براي حرفهاي تو :311::311::311:
اما ابدا به فكر دروغ گفتن و اين مباحث نباشيد با واقعيتهاي هم و زندگي رو به رو شويد و ياد بگيريد كه بايد پذيرش داشته باشيد هر چند ناخوش آيند باشه موضوع و انعطاف پذيري خودتان را زياد كنيد . در مورد اعتماد كردن درست گفتي .
از حرف زدن نترس . اما حرفهايت را درست بزن به جوري كه شخصيتش را هدف نگيري .
وقتي حرف را مي زني از كلمات
من فكر مي كنم
به نظرمن
تو چي فكر مي كني
نظر تو چيه
استفاده كن
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
سلام
ساعت 5 و نیم رفتم دنبال خانمم و قرار شد نیم ساعت درد دل کنه .
آخی چقدر ناز شده (خدا کنه تا اخر همینطوری باشه ) خیلی عوض شده انگار اصلا مودب تر و باوقار تر صحبت میکنه .
برام گریه کرد توی زندگیمون اولین بار بود برای من گریه میکرد و حرف میزد .
کل انتظار کشیدنش رو گفت ، گفت که به محل کار گفته 2 ماه 2 ماه قرارداد میبنده تا اگه من رفتم سراغش بتونه فسخ کنه چون شوهرش راضی نیست .
گفت که محل کار تیکه مینداختن که اینو باش میخواست 2 ماهه بره حالا از همه بیشتر اینجاست .
منم گوش کردم .
خواست جلوی خودشو بگیره و گریه نکنه ، گفتم خواهش میکنم جلوشو نگیر ، بگو
خیلی حرفا زد .
گاهی بغض میکردم و با این حال دوست داشتم بیشتر گریه کنه ، تازه انگار بهم همدیگه داشتیم میفهموندیم که زن و شوهریم .
خیلی لذت بخش و درد ناک بود .
گفت اون چطور مشاوری بود که یه بار نگفت برو دنبالش .... من جواب ندادم ... توی ذهنم گفتم احمد غرور داشتی بفهم ...
البته ani بزرگوار من رو برای این گفتگو آماده کرده بودید خیلی خوب شدم . متشکرم .
وقتی فکر کردم که قرار نبوده زندگی او ایستاده باشه هضم کردنش عین باقلوا راحت بود .متشکرم .
پیامتون رو هم رسوندم گفتم حرفای فامیل رو باید فراموش کنیم و به زمان بسپاریم .
اس ام اس زد که خیلی خیلی اروم شده .
اخی چقدر لذیذ بود امروز .
پدرخانمم زنگ زده به سعید و دعوتش کرده شام اما سعید کار داشته نرفته ! به من میگفت پنج شنبه بریم بیاریم ؟ گفتم نه مشاور گفته یکشنبه ، چون قول دادم به خانمم ، یه کاری کن بیفته یکشنبه شب . گفت باشه فردا تلفنی صحبت میکنم .
خدا انشالله همه مشکلات رو حل کنه . الهی امین
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
احمد اقا ببخشید من صحبت خارج از بحث میکنم ...اگه خیلی خارج بود مدیرت خواهشن پاک کنند
ولی الان ذهنم مشغول منزل شما بود ...
مثلا اینکه با خانوادتون صحبت کردید !!!؟؟ که ایشون داره بر میگرده یه وقت حرفی نزنند بهش ..مثلا از این حرفایی که به در میگن دیوار بشنوه ...
با همسر برادرتون که دیگه به همسرتون تیکه نندازه ؟؟ یا خود برادرتون که به همسرش گوشزد گنه ؟
یا اون سرویس بهداشتی که قرار بود جدا کنید ..به نظرتون بهتر نیست تا قبل از برگشت همسر محترمتون اونو ردیفش کنید ؟؟ ( تا بهانه ایی نباشه ..میدونید که چی میگم ..! )
------
اگه وسط بحث تداخل ایجاد شد ...به بزرگی خودتون بخشایش کنید :46:
موفق باشید :72:
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
من رشته ی محبت تو پاره می کنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم ...
:72:
اينجوري درست تر نيست؟:43:
من رشته ي محبت خود از تو مي برم
شايد گره خورد به تو نزديكتر شوم ...:43:
ببخشين كه اين پستو ميزنم اما چيكار كنم ديگه احساساتيم دست خودم نيستhttp://www.hamdardi.net/imgup/25809/...72de0d3f54.gif خيلي خوشحالم خيلي ... http://www.hamdardi.net/imgup/25809/...72de0d3f54.gif
اين تاپيك برام مثل يك رمان جذاب عاشقانه ست دلم ميخواد هيچ وقت تموم نشه ...:227: (واي الان فرشته جون منو ميكشه :163:)
اما فقط يه چيز كوچولو دوست عزيز:72:
اين كه فرمودين امروز رفتارش خيلي به دلتون نشسته و مودب تر و باوقارتر شده و حرفايي زده كه خيلي خوشتون اومده و ...
نكنه باعث شه كه شما فكر كنيد همسرتون هميشه بايد همين طوري مطلوب شما رفتار كنه. به هرحال هر آدمي خصوصياتي داره، بالا پايينايي داره، تفاوتهايي با ما داره ... و همين منحصر به فرد بودنشه كه برامون جذابش كرده ... وگرنه همه ي دنيا يك معشوقه داشتن
عشق واقعي اونه كه فردو همون جور كه هست باور كنيم نه اونطور كه دلمون ميخواد مگه نه؟
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
احمد آقا سلام.
خوشحالم و تبریک می گم.
فقط خواستم بگم خونه رو برای اومدنشون آماده کنید. تمیز و مرتب کنید. ملافه ها و پرده ها را بشورید. چند تا شاخه گل و گلدون و ...
ببخشید چون آقا هستید گفتم شاید حواستان نباشد.
لزومی هم نداره مزاحم خانواده ( مادر و خواهرتون ) بشین. خودتون خونه رو مرتب کنید حتی اگه اشکالی داشته باشه و خیلی با سلیقه ی خانومها جور نباشه، براشون دلچسب تره.
اگر هم خیلی نامرتب و کثیفه از یک کارگر کمک بگیرید. ضمن رعایت احترام خواهر و مادر شما، یه کاری کنید که منت و دخالتی هم از طرف کسی توی زندگیتون نباشه. ایشون هم مثل همه ی خانومها دلش زندگی مستقل می خواد.
یاسا جان
من نمی دونم اون شعر درستش کدومه. شاید لازمه دوستان ادبیاتی نظر بدهند.
اما فقط خواستم بگم که این رشته واقعا با پاره شدن و گره مجددش این دو جوون را به هم نزدیکتر کرد. شاید لازم بود که گسسته بشه و دوباره گره بخوره.
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
نقل قول:
ولی الان ذهنم مشغول منزل شما بود ...
مثلا اینکه با خانوادتون صحبت کردید !!!؟؟ که ایشون داره بر میگرده یه وقت حرفی نزنند بهش ..مثلا از این حرفایی که به در میگن دیوار بشنوه ...
با همسر برادرتون که دیگه به همسرتون تیکه نندازه ؟؟ یا خود برادرتون که به همسرش گوشزد گنه ؟
یا اون سرویس بهداشتی که قرار بود جدا کنید ..به نظرتون بهتر نیست تا قبل از برگشت همسر محترمتون اونو ردیفش کنید ؟؟ ( تا بهانه ایی نباشه ..میدونید که چی میگم ..! )
از خانواده ام جدا شدم و با احترام بهشون گفتم که اینطوری بهتره اونا هم قبول کردن .
برادر و همسر برادرم با من مشکل دارن و کلا بجز احترامات بین من و ایشان چیزی نیست اما خب هر چقدر به خانمم میگفتم حواست جمع باشه دقت نمیکرد و با خانم برادرم خیلی دوست شد و حتی جوری شد که با من صحبت نمکیرد ولی میرفت با ایشون صحبت میکرد و احساس امنیت داشت با او . هنوز خانم برادرم نتونسته جلوی من بجز احترام به خانمم چیزی بگه چون میدونه که نباید اینکار رو وقتی من هستم بکنه ! حالا اگه از فرصت سوء استفاده کرده در این زمان قهر تماس گرفته بی انصاف بوده دیگه شاید خانمم لج میکرد بدتر ؟
در مورد سرویس بهداشتی خانمم و پدرخانمم گفتن که الکی گفتن و هیچ مشکلی نیست چون شبی که رفته بودیم دنبالشون بحثش افتاد که اگه بگید یکی درست کنم و پدرخانمم گفت نه مسجد هم سرویس بهداشتی داره این حرف رو همینجا تمومش کنید .
نقل قول:
اين كه فرمودين امروز رفتارش خيلي به دلتون نشسته و مودب تر و باوقارتر شده و حرفايي زده كه خيلي خوشتون اومده و ...
نكنه باعث شه كه شما فكر كنيد همسرتون هميشه بايد همين طوري مطلوب شما رفتار كنه. به هرحال هر آدمي خصوصياتي داره، بالا پايينايي داره، تفاوتهايي با ما داره ... و همين منحصر به فرد بودنشه كه برامون جذابش كرده ... وگرنه همه ي دنيا يك معشوقه داشتن
عشق واقعي اونه كه فردو همون جور كه هست باور كنيم نه اونطور كه دلمون ميخواد مگه نه؟
منم همینا رو دیروز به خانمم گفتم ، در واقع حرفای ani گرامی رو شمرده شمرده توضیح دادم گفتم ما هر دو هنوز همونیم فقط فهمیدیم که مال همدیگه هستیم و قرار نیست قالب زده باشن و تحویلت بدن (ani گرامی من این حرفا رو باور کردم بعد گفتم ها دیکته نکردم حلالم کنید ) گفتم قشنگ فکراتو بکن چون تو داری فکر میکنی ببینی احمد رو میخوای یا نه (با تاکید به اینکه حق انتخاب با تو هست میخوام اون عطشی که در اول ازدواج بود و انتخاب پدرش بود رو برطرف کنم نمیدونم درسته یا نه ؟ ولی میخوام حس کنه که ایندفعه داره احمد رو با همه مخالفت های اطرافیان انتخاب میکنه ) در هر صورت کاملا آگاهانه میدونم که قرار هست او و بنده تغییر کنیم در کنار هم و با هم برای رضایت هم. اما از وقار و نحوه صحبتش لذت بردم ، کیف کردم ، دیوونش بودم بدترم شدم
نقل قول:
فقط خواستم بگم خونه رو برای اومدنشون آماده کنید. تمیز و مرتب کنید. ملافه ها و پرده ها را بشورید. چند تا شاخه گل و گلدون و ...
ببخشید چون آقا هستید گفتم شاید حواستان نباشد.
خیلی ممنونم از همه برادرا و خواهرای گرامی و مهربونم . چشم در حد خودم تمیز میکنم تا بیاد .
میدونید دوست دارم چند تا چیز رو بدونه : یک اینکه خونه با رفتن او تعطیل شد و من هم امیدم همچین کوک نبود . دوم اینکه در حد خودم تمیز کردم تا برگرده و خودش هم میدونه که بیشتر از اون بلد نبودم . سوم اینکه با هم تمیز کنیم و این ویرونی که توی خونه هست رو توی ذهنمون بسپاریم و بدونیم که زندگی بدون اون یکی بی مزه هست .
نمیدونم حالا درسته یا نه ! اگه نه بفرمائید تا کامل تمیز کنم .
متشکرم از محبتتون . صبحتون بخیر. یامولا
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
سلام:72:
اینقدر خوشحال شدم که یه عالمه انرژی نهفته دارم . چقدر به وجد اومدم وقتی خوندم که به اینجا رسیدین.
افرین به انی عزیز و افرین به شما که خوندی و عمل کردی.
به منطقتون به ارامش و صبرتون افرین باید گفت.
حرفای انی عزیز کامل بود حرفی واسه گفتن ندارم.
فقط تبریک.:310:
خیلی خب و منطقی دارید رفتار می کنید این عالیه. اینکه خونه رو هم جدا کردید که محشره. این و خانمت هم می دونه؟
منم تاکید می کنم که تو روزای خوش و ناخوشی زندگی هم سعی کنید منطقی باشید. می دونم می دونی اما باز می گم که زندگی سختی هم داره و ممکنه براتون پیش بیاد تو سختیها یار هم باشید.
نمی دونم عقیده سایر دوستان چیه اما من در چنین شرایطی اگر بودم دوست داشتم خونه رو تمیز تحویل بگیرم اما حرفایی که گفتی و هم بشنوم. بشنوم که خونه تعطیل بوده و الان به خاطر ورود من این زحمت کشیده شده.:227:
یک نظر شخصی بود درستش و نمی دونم.
یه چیزم در گوشی بهت بگم ببخشید خارج از بحثه:
لطفا این حس و در خودت کم رنگ کن که کی برد و کی باخت. شما با هم کنار هم زندگیتون و ساختین همین, برنده هر دوی شما بودید که مهر طلاق و تو شناسنامتون نزدید. و باخت مال اونایی بود که گفتن طلاق بگیر و .....
موفق باشید:72:
RE: ادامه نميخوام از دستش بدم( سال دوم)
m25teh عزيز و محترم سلام
به به . چه عشقولانه اما توام با درايت و اين بخشش بيشتر خوشحال كننده است . دستت درد نكنه .
كم كم داري مثل يه مرد پخته و مسئول عمل مي كني . خوبه . عاليه . از عالي هم يه خورده آن طرف تر و اين مرا خوشحال مي كنه . واقعا بهت تبريك مي گم نازنين محترم .
به نظر من هم همين كاري كه انجام دادي فوق العاده است بقيه اش هم بماند براي خانه تكاني شب عيد كه با هم انجام بدهيد تا معني همكاري را در مسير زندگي بهتر درك كنيد و با همين تمرين شايد به ظاهر كوچيك به باور برسيد و در شما نهادينه بشه كه تو و همسرت يك گروه و تيم كوچك را تشكيل مي دهيد .
( اين پاراگراف را با دقت بخون و در ذهنت سيو كن و به همسرت هم بگو )
تو و همسرت يك گروه هستيد و زير مجموعه ايي از گروهي بزرگتر ( خانواده و اجتماع و..) . پس افراد تيم بايد نسبت به خود و به ديگري و ديگران
1- عشق داشته باشن
2- متعهد باشن
3-مسئول باشن
4- پذيرش داشته باشن
5- حاضر به اعتماد باشن
6- انعطاف پذيري داشته باشن
7- با گروه هماهنگ باشن
8-همكاري داشته باشن
9- خلاقيت داشته باشن
10- ارزش و اهميت و توجه به خود و ديگران داشته باشن
11- تاثير گذار باشن
12- موثر باشن
و.....
00- به دنبال بازي برنده - برنده باشن . به نوعي دنبال برد و باخت افراد گروه خودشون نباشن ( خودت بيشتر بايد روي اين بعد كار كني . خودت كه مي دوني چي مي گم )
و اساسا هر آنچه كه يك حركت گروهي و تيمي لازم داره را به نفع گروه و پيشبرد منافع گروه و افراد هم تيمي اش انجام بدهد .( ازدواج كردن و زندگي زناشويي دقيقا تشكيل دادن يك گروه و زير مجموعه شدن است ) .
( هر جايي را كه متوجه نشدي سئوال كن ، جداگانه پاسخ مي دهم تا كاملا درك تيم و گروه را پيدا كني )
پس قرار شد تو و همسرت به اين باور برسيد كه قرار است با هم تيم تشكيل بدهيد و از اين به بعد در قالب گروه حركت كنيد
و باز نكته ي مهم اينه كه نبايد فراموش كنيد در تيم هم افراد و هم گروه در مسير حركت دچار افت و خيزهايي مي شوند اما لزوما منجر به از هم پاشيدگي گروه نمي شود و ساير افراد بايد نسبت به حفظ موقعيت و ثبات اين تيم و افراد گروه كمك كنند .(اين معني برنده - برنده بودن را مي ده و در غير اينصورت باز مدل بازي تغيير مي كنه و منجر به شرايط ديگري ميشه كه مطلوب نيست