RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
سلااااااااااااام iMoon
مرسییییی، بعد از خوندن متنت کلی خندیدم :46:
در مورد پیشنهادت برای اسمم فکر می کنم :163:
من هم امیدوارم همیشه زندگیت پر از روزهای قشنگ و آفتابی و شبهای پرستاره باشه خانم گل :43:
ممنونم سارا جان که اینقدر به تاپیک من علاقمند شدی
راستش رو بخوای فکر نمی کنم شوهرم بخواد نقش قربانی داشته باشه!!
اون مدتیه من رو توی موارد مربوط به بیماریش خیلی دخالت نمی ده و می گه دوست ندارم دلواپس بشی و نگران من باشی!!
منظورت از کوتاهی چیه؟ اتفاقا در حال حاضر که بار عاطفی بیشتر روی شونه اونه!!! یعنی احساس می کنم اگه یه ترازو درنظر بگیری، بیشتر اون داره محبت می کنه و حواسش به من هست تا من!!:163:
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely sky
سلااااااااااااام iMoon
مرسییییی، بعد از خوندن متنت کلی خندیدم :46:
در مورد پیشنهادت برای اسمم فکر می کنم :163:
من هم امیدوارم همیشه زندگیت پر از روزهای قشنگ و آفتابی و شبهای پرستاره باشه خانم گل :43:
ممنونم سارا جان که اینقدر به تاپیک من علاقمند شدی
راستش رو بخوای فکر نمی کنم شوهرم بخواد نقش قربانی داشته باشه!!
اون مدتیه من رو توی موارد مربوط به بیماریش خیلی دخالت نمی ده و می گه دوست ندارم دلواپس بشی و نگران من باشی!!
منظورت از کوتاهی چیه؟ اتفاقا در حال حاضر که بار عاطفی بیشتر روی شونه اونه!!! یعنی احساس می کنم اگه یه ترازو درنظر بگیری، بیشتر اون داره محبت می کنه و حواسش به من هست تا من!!:163:
lonely عزیزم
نمی دونم باید داستان تعریف کنم یا به صورت تیتر واری بنویسم! ذهنم خیلی آشفته ست، تنها مشکل من عاشقانه نبودن نیست من بعضی از خصوصیات شوهرم رو که بعد از ازدواج برام خیلی مهم شد و توی ذوقم زد می نویسم:
- اعتماد به نفس کافی ندارد.
- از همه چیز و همه کس همیشه گله و شکایت دارد.
- همیشه تقصیر را به نوعی به گردن سایرین می اندازد.
- هرگز جرات اقرار به اشتباهات خود را ندارد.
- مدام می گوید که تغییر نخواهد کرد مثلا وقتی از رفتاری گله می کنم می گه: من همینم و همین قدر از دستم بر می یاد.
- ارتباطات اجتماعی خوبی ندارد.
- وقتی عصبانی می شه صداش رو بالا می بره و سر من داد می کشه و نمی تونه عصبانیتش رو کنترل کنه، من از صدای بلند متنفرم و عصبی ام می کنه.
- تقریبا همیشه به جای حل مساله سعی در پاک کردن صورت مساله دارد و از روبرو شدن با مساله گریزان است. وقتی از موضوعی دلخور می شم، ترجیح می دهد که ارتباطاتمان کمتر شود و وقت با هم بودن را به نوعی و بهانه ای در خارج از خانه می گذراند.
با توجه به نوشه هاتون فکر می کنم همسرتون شاید به خاطر غرور یا ... نمی خواد زیر بار اشتباهاتش بره و پشت بیماریش یه جورایی قایم شده
راستی منظورم از کوتاهی یعنی تو اغلب اوقات شمارو درگیر مسایل عاطفی می کرده یعنی وقتی میدیده شما در تلاشی کنار میشسته و حا لا انگار خدارو شکر خستگیتون متوجه شده و سعی تو جبران داره ولی از موضع غرور که البته عیب نداره بذار حس قدرت داشته باشه:43:
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
راستش رو بخوای ویژگیهایی توی همسرم این مدت دیدم و بهشون ایمان آوردم که ویژگیهای قبلی برام کمرنگ شدند و بود و زیاد برام مهم نیستند.
توی این مدت فهمیدم که مهمترین چیز توی زندگیش من هستم و حاضره برای خوشحالی و رضایت من دست به هر کاری بزنه! داره خیلی خوب تلاش می کنه که شخصیت من رو حتی بهتر از خودم بشناسه تا به برقراری رابطه بهتر بینمون کمک کنه.
اینکه می گی پشت بیماریش قایم شده رو اصلا قبول ندارم، اون اصلا دوست نداره حتی زیاد در مورد بیماریش باهاش صحبت بشه! چون می گه حتی دکترها هم نمی دونند من چی می کشم و من در این مورد حق رو کاملا به همسرم می دم، من جای اون نیستم که بفهمم چقدر ناراحتی می کشه، پس نمی تونم در موردش به قضاوت بنشینم. هیچکس جای اون نیست.
حتی این چند دفعه آخر که وقت دکتر داشت، نگذاشت که من همراهیش کنم و تنهایی رفت!
ضمنا:
گمونم همسرم اینقدر بزرگ شده که نخواد مثل بچه های 7-8 ساله که برای جلب توجه یا فرار از مدرسه خودشون رو به سرماخوردگی یا تب و مریضی می زنند، ادای مریضها رو در بیاره!!!!