RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
5 شنبه كه گفتم گوشيش نمي گرفت آخر شب يه بار زنگ زد گفت كاري داشتي زنگ زده بودي ؟ گفتم آره مادر شوهر خواهرم فوت كرد مي خواستم بهت خبر بدم . تلفنت خراب شده ؟ گفت نه شمارمو عوض كردم اينطوري راحت ترم توام اگه باهام كاري داشتي به سر كارم زنگ بزن . گفت باشه بهشون زنگ مي زنم تسليت مي گم و همين . بهش گفتم تو كه گفتي حتي اگه طلاق بگيريم با هم دوستيم و از اين حرفا . چي شد ؟ گفت نه اينطوري راحت ترم كار داشتي سركارم زنگ بزن .
ديروز يكي از فاميلامون درباره يه دكتري حرف زد به اسم دكتر نباتي . مثل اينكه خيلي آدم عارفيه و خيلي شفا مي ده و معجزه مي كنه . مشكلات مردمو خيلي حل مي كنه . من اصلا اعتقادي به جنبل و جادو ندارم . ولي برادرم مي گفت اصلا پولي نيست خيلي عارفه و فقط مي گه به عنوان مزدم اگه مشكلتون حل شد نمازتونو ترك نكنيد . و خانمها حتما چادر سر كنن .
نمي دونم ديگه از همه جا نااميدم . مي خوام براي آخرين تير توي تاريكي يه وقت بگيرم برم پيشش شايد دعاي اون مستجاب شه و مشكلم حل شه . نمي دونم خدا مي دونه .
فقط بدبختيم اينه كه اصلا با خانوما حرف نمي زنه حتي براي وقت گرفتن كه زنگ مي زني اگه خانوم باشي جواب نمي ده و مي گه به مردا فقط وقت مي ده .
منم نمي تونم به هيچكس بگم كه برام وقت بگيره مامانمينا نمي دونن كه من چقدر ناراحتم . پيششون خيلي خوب برخورد مي كنم دوست ندارم بيشتر از اين ناراحتشون كنم . مي خواستم به برادرم بگم زنگ بزنه وقت بگيره ولي ديدم اونم ممكنه به ماردمينا بگه و اونا هم غصه بخورن .
فعلا كه دارم فكر مي كنم ببينم مرد از كجا بيارم ؟چه شرايطي ام مي ذاره اين آقاهه آخه يكي مثل من بدبخت كه كسي رو نداره چيكار كنه تو اين موقعيت ؟
خلاصه ديگه اين آخرين راهه . خيلي دعا و نذر و نياز كردم . اينم مي رم پيشش شايد جواب داد . من ديگه به شوهرم زنگ نميزنم . وقتي اينكارو مي كنه يعني دوست نداره من مزاحمش شم . منم ديگه فقط عا مي كنم و اگه نشدم ...
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سلام دوست عزيز
من هم راجع به اين آقا شنيدم ولي خواهش ميكنم چند تا سوال از خودت بپرس:
كمال را چي معني ميكني؟
اختيار يعني چي؟خداوند كجاي زندگيت قرار داره؟تو يه آدم بالغ و با شعوري.چرا فكر ميكني با چنين چيزهايي مشكلاتت حل ميشه.اگه ميخواي اينطوري مشكلاتت را حل كني پس داري يه جورايي اعتراف مي كني كه ناتواني و اين يعني فراموش كردن خدا.
ببين دوست عزيز تو تمام تلاشت را بكن و به خدا توكل كن [u][color=#32CD32].اگر از خدا نااميدي مي توني بري سراغ اين چيزها.
به نظر من اين يه امتحان براي محك زدن خودته.زندگي بالا و پايين داره و همين تلاش كردنها ست كه انسان را به سوي كمال سوق ميده.تو بايد با مشكلاتت بجنگي و نااميد نشي.اين مسئله يكي از مشكلات زندگيته.از اون بزرگتر اخلاقته اين را هم مي خواي بگي اون آقا برات حل كنه...
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
نه معلومه كه بخدا توكل مي كنم . اتفاقا اعتقادم خيلي زياده به خدا . از مشكلمم نمي خوام فرار كنم . فقط مي دونم كه دعا خيلي توي حل مشكلات كمكم مي كنه . توكل كردم به خدا . ولي خيلي تعريف اين آقاي عارف رو شنيدم . خيلي وقت بود دوست داشتم برم پيششون ولي تا حالا پيش نيومده بود كه مشكل خيلي حادي داشته باشم .
من دارم مي رم پيش مشاور و خيلي هم دلم مي خواد كه اشتباهاتمو اصلاح كنم و فقط ميخوام كه اون بر گرده تا اگه امكان داشته باشه با هم بريم پيش يه مشاور و با هم دوباره زندگيمونو درست كنيم . حتي اگه زندگيم با اون به آخر برسه بازم مي رم پيش مشاور و ازش كمك مي گيرم واسه اصلاح خودم . ولي دوست دارم حالا كه اين مشكلات پيش اومده بتونم مشكلمو حل كنم و با شوهرم زندگي كنم . فقط چون دوستش دارم و مي دونم كه خيلي از مشكلاتمون تقصير من بوده دوست دارم كه جبران كنم همين .
به خدا هم كاملا توكل دارم و حتي مي دونم كه اگه طلاق بگيرم حتما خدا مصلحت دونسته . ولي دست از دعا كردن هم بر نمي دارم . آدم وقتي دلش مي شكنه و به يه مشكلي بر مي خوره بيشتر ياد دعا و راز و نياز مي افته .
شنيدم كه اين آقا مستجاب الدعوه هستن . يعني شما فكر مي كنين كسايي كه مي رن پيش اين آقا به خدا اعتقاد ندارن كه مي رن پيشش ؟
ايشون فقط يه وسيه هستن . خدا تا نخواد اتفاقي نمي يوفته خودمم مي دونم .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
نه عزيزم اصلا منظور من اين نبود .
حرف من اينه كه انسان اونقدر توانايي داره كه مي تونه هر كاري بكنه.منظورم اينه كه به خودت و تلاشهايي كه داري مي كني اعتماد كن و همون طور هم كه ميگي به خدا هم توكل مي كني پس حتما چيزي كه به صلاح باشه حتما اتفاق ميفته .من هم برات دعا ميكنم و از صميم قلبم آرزو دارم كه مشكلت حل بشه.
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
ممنون . با اينكه خيلي سخته اما دارم به هر چيزي چنگ مي زنم ديگه . :43:
خيلي از راهنمايي هاي دوستان اينجا استفاده كردم . واقعا خيلي و هنوزم دارم استفاده مي كنم . هر چند هنوز مشكلم با همسرم حل نشده . اما اميدوارم و اگه هم نشد ديگه زندگيمو مي كنم . فعلا تنها تلاشم اينه كه اين زندگيم از هم نپاشه .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
من یک سوال دارم چرا خودتو این همه مقصر می دونی و شوهرتو بی تقصیر؟
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
بابت قضيه همون پسره كه پيش اومد مي دونم كه كارم خيلي اشتباه بود . اصلا نبايد اينجوري مي شده . بعدشم عوض اينكه به قول دوستان سعي كنم كه اعتمادشو جلب كنم بازم حواسم نبود و خيلي وقتا سوتي دادم . مثل قضيه همكارام كه گفتن . اگه بلد بودم و مي تونستم مديريت كنم بايد همون موقع مي رفتم پيش مشاور و ازش كمك مي گرفتم ولي نرفتم فكر كردم همه چي تموم شد . خوب اونم مي تونست خيلي كمك كنه ولي نكرد . ولي من اگه مي فهميدم كه انقدر برام اهميت داره و از دست دادنش انقدر ناراحتم مي كنه خودم بايد حواسمو بيشتر جمع مي كردم كه نكردم .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
دوست من
شما هردو مقصرید و تقریبا اشکال هردوتون هم بهم شبیه!
من فکر میکنم شوهرت از اول یه چیزی تو ذهنش بوده که با هر کوتاهی یا تقصیر تو زود از کوره در رفته و حرف از جدایی و طلاق زده!
شما هم که خودت اعتارف میکنی بارها مشکل از ناحیه تو بوده و اون بخشیده و نادیده گرفته تا این ابر آخر که دیگه گفته نمیتونم .
عزیز من شما هردو باید خودتون رو اصلاح کنید نه به تنهایی! چون اینطوری 50 درصد مشکل حله و 50 درصد دیگه همچنان باقی و این یعنی بازم دردسر...
اون لج کرده و چون میدونه تو به طلاق راضی نیستی مدام از این حربه استفاده میکنه که تو رو بیشتر اذیت کنه!
البته شایدم پست همه این اذیتها و حرف از طلاق زدنهاش هنوز محبت تو جا خوش کرده و بیرون آمدنی نیست اما شوهرت میخواد اینبار به به شکلی متفاوت تر از دفعه های قبل ازت اعتراف بگیره طور یکه دیگه مواظب باشی و خطا نکنی ! نمیشه گفت چون حرف از طلاق میزنه 100% دلش هم همینو میخواد چون بین حرف تا عمل خیلی فاصله ست عزیزم .
تو همچنان که بهش گفتی میرم پیش مشاور برای اصلاح خودم کارتو بکن(و واقعا برو) و همچنان هم بگو با طلاق موافق نیستی و همچنان بگو هرکاری خودت دوست داری بکن اما من راضی به طلاق نیستم
امیدوارم خدا مشکلتون رو به بهترین وجه حل کنه :323:
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
ممنونم . مي خواستم از شما دوستان بپرسم مشاور خوب سراغ دارين كه آدرس يا تلفنشو بهم بدين ؟
در مورد اون مطمئنم كه اندفعه شوخي نمي كنه و قصدش طلاقه . كاملا بي احساس شده . نمي دونم شايدم به قول دوستان كسي رو داره كه ديگه من براش مهم نيستم . بعدشم تنها حرفي كه همش داره مي زنه اينه كه ايندفعه احساساتي نمي شه و به جاي احساساتش مي خواد منطقي باشه . از نظر اون ما هيچ وجه تشابهي با هم نداريم . اينو بعد 5 سال فهميده و مي گه هر دومون چون عقايد ضد هم داريم هر چقدرم يكيمون كنار بياد آخرش خسته مي شه . مي گه پس اگه همين الان جلوي اين احساساتمونو بگيريم از چند سال بعد بهتره .
با اينكه مي شناسمش و مي دونم قلبا پسر مهربونيه ولي اينم مي دونم كه خيلي لجبازه و وقتي يه تصميم قطعي مي گيره واقعا پشيمون كردنش كار حضرت فيله . خودشم هميشه آخرش اگه باهاش منطقي ام بحث كني مي گه آقا جون اصلا حرف تو درست تو منطقي مي گي ولي من دوست ندارم اين اتفاق بيوفته به همين راحتي چون اون دوست نداره اون اتفاق نمي افته اگه نمي خوام طلاق .
فعلا كه تنها اميدم خداست اونم ديگه 2 روزه خبري ازش نيست . مي دونم كخ اگه برگرده ام بايد مثل هميشه حرف حرف اون باشه و خواسته خواسته اون . ولي سر چيزايي كه ما دعوا مي كنيم مثلا اينكه من با مرداي همكارم حرف بزنم يا نه . اينقدرم مسئله مهمي نيست كه بگم نمي شه و پافشاري كنم كه خوب حالا منم لج مي كنم و حرف مي زنم . وقتي فكر مي كنم مي بينم حرف زدن و خنديدن با همكارام در مقابل اينكه ديگه اونو نبينم برام واقعا هيچ ارزشي نداره . واقعا مگه چقدر مهمه كه حالا من سر اين زندگيمو از دست بدم . البته اينم بگم كه اين فكرا رو بايد خيلي پيشترها مي كردم نه الان . ولي خب همش يه تجربه بود ايشالله كه درست شه اگه ام نشد حداقل مي دونم اگه دفعه بعد با يكي ديگه هم ازدواج كردم يا از اول درست انتخابش كنم و حساسيت هاشو بشناسم و ببينم مي تونم قبولش كنم يا نه و يا اينكه حداقل ديگه اشتباهات گذشتمو تكرار نكنم .
خيلي سردتر از گذشته شدم . از اين كه مي بينم بعد از 2 هفته انگار نه انگار كه براش اتفاقي افتاده و هرروز بدتر از قبل مي شه خيلي ناراحتم مي كنه و بيشتر به اين فكر مي كنم كه چقدر ما زن ها احساساتي آفريده شديم و برعكس ما اكثر مردها آروم و بي خيال يا بقول خودشون منطقي .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
دوست عزیز،
نمی خوام دایم اشتباه شما را به روتون بیارم و تکرار کنم. می خوام با گفتن این مطلب این را بپذیرید که همسرتون خیلی براش سخت بوده که این کار را کرده. در واقع می خوام بهتون بگم که بهش حق بدید و کمتر از دستش عصبانی و ناراحت باشید. شما ایشون را خیلی دوست دارید و حتما قصدتون خیانت یا دروغ به ایشون نبوده. ولی خب حالا کاریه که شده. کاش زمانی که برگشته بود رفته بودید مشاوره و همه ی تلاشتون را می کردید که مطمئنش کنید. ببینید دوست من این مساله ای هست که آقایون خیلی دیر باهاش کنار می آن وشاید هم هیچوقت.
همین جا توی سایت سوالهای دوستان و جوابهاشون می تونه خیلی چیزها رو برای شما روشن کنه. شما به این پست یه سری بزنید
http://www.hamdardi.net/thread-14830-page-5.html
جوابهای آقایون را ببین. همه قطعی و صریح گفته اند که با خانمی که قبلا رابطه ای با کسی داشته ( حد و حدود رابطه هم مبهم است و دختر هم باکره است ) ازدواج نمی کنند !!! بعد شما توقع داری مردی ببینه که خانمش با مرد دیگری دوست شده یا بیرون رفته یا توی رستوران و کافی شاپ ببیندشون و مشکلی با این قضیه نداشته باشه؟ ایشون به شما خیلی فرصت دادند که این شک و درد را از دل و ذهنشون بیرون کنید. اما شما نخواستید.
اینکه شما خطای ایشون را بخشیدید دلیل نمی شه که توقع داشته باشید ایشون هم ببخشند. شما تونستید و بخشیدید، می تونستید نبخشید. می تونستید بگید من طلاق می خوام. این تصمیم خود شمابوده. تعجب می کنم که دوستان می پرسند چرا خانمها باید خیانت را ببخشند و آقایون نه. کسی نگفته خانمها باید ببخشند. این تصمیم خود خانمهاست. شاید بخاطر توانایی خاصی که دارند. شاید بخاطر محدودیتهاشون.
شما به همسرت زمان بده. اصلا کاری به کارش نداشته باش. بذار خوب فکر کنه. بذار یه مدت ازتون دور باشه و تصمیم بگیره.
با اینکه بارها دوستان گفتند فعلا عاطفی برخورد نکن، ایشون که زنگ زده شما گفتی مگه نگفته بودی اگه طلاق هم بگیریم دوست هم می مونیم؟؟؟؟ این جمله اولا نشون از وابستگی شدید شما به ایشون و حس اسارت و گرفتاری برای ایشون داره. دوما عمق این جمله یعنی من اهل رابطه ی نامشروع هستم. حتی اگر همسرم هم نباشی، میخوام که باهات باشم!!!!!!!!!!!!!!
عزیز من چرا حرف گوش نمی کنی؟؟؟؟ یه مدت جدی و سرد باش. اصلا تلفن هاش را جواب نده. ایشون رفته خطش را عوض کرده که شما زنگ نزنی. بعد شما ........
این همه سخت گیری ایشون و خط عوض کردن و ... هم نشون از درگیری خودش با مساله داره. برای اون هم سخته. داره سعی می کنه که مثلا تمومش کنه. ولی بدون که اون بیشتر از تو سختشه.
در مورد اون آقای نباتی هم لطفا با هیچ مردی هماهنگ نکن. دوستم بود و همکارم بود و می خواست کمکم کنه و ... لطفا مساله را پیچیده تر نکن. اگر خواستی بری فقط با برادرت. فقط