RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
سابینا عزیز من هم دقیقا بیماری محمد رو دارم ولی سنم ازش کمتره.
اینو بهتون بگم اون واقعا دوستتون داره ولی در مرحله ای داره ازدواج میکنه که در میانه های این مشکله.
بیماری محمد افسردگی مزمن و در برخی از روزها افسردگی اساسی هست.من افسردگی و فوبیا اجتماعی و اظطراب و وسواس فکری دارم که روزانه ۷ نوع دارو مصرف میکنم.
من وقت نکردم این تاپیکو بخونم اما چند نکته میگم که احتمالا باید دیده باشید و عوارض این دارو هاست:
شل شدن عضلات.
خواب الودگی بالا و میزان خواب بالا.
اضافه وزن زیاد.مثلا ۲۰ کیلو در عرض ۲ ماه.
خشکی دهان و لرزش دست و کم تمرکزی.
بیخیالی نسبت به برخی کارها که البته بیخیالی نیست ناتوانی هست که این بیماری درست میکنه.
تا قدری فوبیا اجتماعی و جمع هراسی.
ترس از اعتماد به نزدیکترین افراد.
خواب بد موقع و زیاد.مثلا ۱۴ ساعت در طول ۲۴ ساعت.
پایین امدن میل جنسی که در واقع نباید بگیم میل باید بگیم کم کاری دستگاه تولید اسپرم.
بی میلی به اینده.
کم حرفی و یا مشکل بریده بریده صحبت کردن.
نرسیدن به بهداشت مثلا ۷ تا ۱۰ روز حمام نکردن.
کوتاه نکردن مو و ریش.
افکار خود ازاری اما نه شکنجه.بلکه فکر خودکشی به دلیل پوچی زیاد.
و...
که اگر خواستید بیشنر توضیح میدم.
اما این رو برادرانه خدمتتون بگم اگر ایشونو حمایت کنید حتما ماحصل خوبی براتون داره.محمد بیماره و هیچی بدتر از بیماری روحی نیست.کنارش باشید چون این بیماری دایمی نیست.
محمد حتما حتما حتما دلش مهربانه و بهتون قول میدم روزی طوری از پرستاریت تشکر کنه که باورت نمیشه.
اون دوستت داره بسیار.
کنارش بمون.
هر سوالی داری چه پزشکی چه غیر پزشکی اینجا بپرس من کمکت میکنم چون خودم همین درد و بیماری رو دارم.
سابینا عزیز پست قبلیم رو خواستی جدا جواب بده و این یکی رو جدا.
می تونی اسم دارو های محمد و دوزشون رو به من بگی؟.
دارویی که معمولا برای وسواس فکری و اظطراب استفاده میشه سرترالین یا با نام تجاری آسنترا هست که باعث افت شدید میل جنسی میشه.شاید 30 روز هم تمایل جنسی وجود نداشته باشه که برای آقایان کاملا صادقه.
داروی فلووکستین هم مثل همین دارو است اما عکس است.برای خانم ها شدیدا افت میکنه و برای آقایان کمتر.
بهم کامل و دقیق بگو کمکت کنم.:72::325:
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
سلام آقای فوتر
خیلی خوشحالم که شما تاپیک منو دیدید و سوالات زیادی ازتون دارم
اسم داروی محمد رو دقیقا نمیدونم ولی فلوکستین نیست قبلا سیتالوپرام بود ولی ایندفعه دکتر عوضش کرد حتما در یه فرصت مناسب میام اسم داروشو براتون میگم و سوالامو ازتون می پرسم
فعلا در این پست تشکر منو ازم بپذیرید
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
سابینا جون حدودا یک سال پیش شوهر منم دچار افسردگی شده بود و قرص اسنترا و چند تا قرص دیگه مصرف میکرد همش میخوابید خیلی شرایط سختی بود ولی من پشتش و خالی نکردم الانم قرص مصرف نمیکنه و کلا خوب شده، زن و شوهر تو شرایط سخته که باید وفادار بمونن، فرض کن خدایی نکرده برای تو یه مشکلی پیش میومد انتظار نداشتی شوهرت پشتت باشه؟
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
همسفر عزیزم ممنونم بابت پستت
عزیزم مشکل من اینجاس که من درست اول زندگیم با یه همچین حالتی روبرو شدم
به علاوه شوهر من مدام سعی در این داره که به اصطلاح حال منو بگیره و با حرفهاش و رفتارهاش به من ضد حال بزنه
چون شما هم با این مشکل روبرو بودید خیلی دوست دارم اگر براتون مقدور هست برام بگید چند مدته ازدواج کردید و علائم بیماری شوهرتون با جزئیاتش چطور بود و چطور شد که مشکل ایشون رفع شد
ممنون از لطفتون
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
سلام آقای فوتر
خیلی خوشحالم که شما تاپیک منو دیدید و سوالات زیادی ازتون دارم
اسم داروی محمد رو دقیقا نمیدونم ولی فلوکستین نیست قبلا سیتالوپرام بود ولی ایندفعه دکتر عوضش کرد حتما در یه فرصت مناسب میام اسم داروشو براتون میگم و سوالامو ازتون می پرسم
فعلا در این پست تشکر منو ازم بپذیرید
سلام خواهش میکنم.
بله سیتالوپرام از دارو هایی هست که میزان سرتونین رو زیاد میکنه که باعث خوشی و جلوگیری از تو فکر رفتن میکنه.
جز اس اس ار ای هست.
اگر محمد میگرن یا سردرد نداره فلووکستین هم باید خوب باشه چون مثل سیتالوپرام جز همونه.
اما بهترین دارو در حال حاضر سرترالین با نام تجاری اسنترا هست و کمترین عوارض رو داره و بهترین اثر.اما مشکلش کاهش میل جنسی هست.قیمت ازادش دانه ای هزار تومان.هر دانه ۵۰میلی.
سیتالوپرام تا دوز ۵۰-۶۰ میل مشکلی نداره.
ضمنا محمد میتونه از داروی پروپرانولول یا اسم علمی ایندرال بدون توصیه پزشک مصرف کنه که داروی فراوان و کم عوارضیه.
به هر حال دارو هاشو هرچی که می خوره بگید تا بهترین مشاوره رو اگر خدا بخواد بهتون بدم.
راستی دارو های اعصاب باعث تعریض زیاد بدن نیز میشن.
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
سابینا جون ما 1 سال عقد بودیم و 2.5 ساله که عروسی کردیم و در کل 3.5 ساله که با همیم.شوهرم تقریبا یکی دو ماه بعد از عقدمون حالتهای عصبی و پرخاشگری داشت البته نه با من بلکه با خانوادش و اطرافیان، با همه دعوا داشت فکر میکرد همه میخوان سرش کلاه بذارن، با راننده تاکسی دعوا میکرد با دوستاش دعوا میکرد حتی یه بار با برادرم دعوا کرد و من باهاش تا چند ساعت حرف نزدم که قاطی کرد و شروع کرد به زدن خودش،خیلی شرایط بدی بود، من فکر میکردم شوهرم آدم مومن و خوش اخلاقیه ولی به زودی متوجه شدم که همش خیاله و من که تنها خواستم از شوهرم ادب و احترام بود با آدم زودرنج و فوق العاده حساس و بی نهایت نیازمند محبت و توجه مواجه شدم که حتی وقتی عصبی میشد به پدر و مادرش هم توهین میکرد، تا اینکه با منم که صمیمی تر شد شروع کرد به بی احترامی،سر هر قضیه ای بهم توهین میکرد و منم قهرهای طولانی باهاش میکردم، البته تو مواقع غیر دعوا با محبت بود و همین متاسفانه شده بود پتک تو سر من که تو لیاقت محبت نداری و چشم نداری محبتهای من و ببینی و ... هر وقت هم باهاش قهر میکردم و میومد برا آشتی میگفت خواهش میکنم من و تحمل کن، من یه مشکل بزرگ دارم که باید حل بشه ولی هیبچ وقت نمیگفت مشکلش چیه. تا اینکه بعد از کلی زندگی فرسایشی و از بین رفتن کلی حریم ها بینمون رفت دکتر و دکتر اون دارو ها رو بهش داد، خدا میدونه من چقدر دختر حساس و زودرنجی بودم و چقدر با این رفتاراش و صبری که کردم بزرگ شدم! چون میدونستم یه روزی درست میشه و ذاتا آدم بدی نیست،البته منم اشتباه زیاد داشتم چون رفتاراش رو به روش میاوردم و تحقیرش میکردم،ولی خدا رو شکر الان خیلی خوب شده و من از اینکه زندگیم و حفظ کردم واقعا راضیم و الانه که طعم خوشبختی رو میچشم، ازت خواهش میکنم صبر داشته باش، بهش کمک کن، نتیجه کارت و میبینی، مطمئن باش.
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
همسفر عزیزم
از اینکه این دوران سختو پشت سر گذاشتید خوشحالم و بهتون تبریک می گم و متشکرم از اینکه تجربتون را صادقانه با من در میون گذاشتید بی نهایت سپاسگذار
همسفر جان مشکل شما شباهت هایی با مشکل من داره ولی تفاوت هایی هم داره
تفاوت هایی که باعث میشه مشکل من مضاعف بشه و تحمل من بیاد پایین
اولیش بیکاری محمد و تنبلی شدیدش حتی در حیاتی ترین مسائل زندگی هست و این که زندگی ما بعد دو سال هم روی هواست و معلوم نیست همهش احساس بی پناهی و سردرگمی می کنم
دومیش مشکل جنسی محمد هست که وابستگیشو به من در حد صفر کرده و ماهی یه بار هم رابطه نداریم فکر کنید در شروع زندگی مشترک چقدر بد هست
سومیش اینه که می فرمایید همسرتون در مواقع عادی به شما محبت م یکرد همسر من طوریه که همیشه پیشش احساس می کنم یه موجود مزاحم اضافی هستم
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همسفر65
سابینا جون ما 1 سال عقد بودیم و 2.5 ساله که عروسی کردیم و در کل 3.5 ساله که با همیم.شوهرم تقریبا یکی دو ماه بعد از عقدمون حالتهای عصبی و پرخاشگری داشت البته نه با من بلکه با خانوادش و اطرافیان، با همه دعوا داشت فکر میکرد همه میخوان سرش کلاه بذارن، با راننده تاکسی دعوا میکرد با دوستاش دعوا میکرد حتی یه بار با برادرم دعوا کرد و من باهاش تا چند ساعت حرف نزدم که قاطی کرد و شروع کرد به زدن خودش،خیلی شرایط بدی بود، من فکر میکردم شوهرم آدم مومن و خوش اخلاقیه ولی به زودی متوجه شدم که همش خیاله و من که تنها خواستم از شوهرم ادب و احترام بود با آدم زودرنج و فوق العاده حساس و بی نهایت نیازمند محبت و توجه مواجه شدم که حتی وقتی عصبی میشد به پدر و مادرش هم توهین میکرد، تا اینکه با منم که صمیمی تر شد شروع کرد به بی احترامی،سر هر قضیه ای بهم توهین میکرد و منم قهرهای طولانی باهاش میکردم، البته تو مواقع غیر دعوا با محبت بود و همین متاسفانه شده بود پتک تو سر من که تو لیاقت محبت نداری و چشم نداری محبتهای من و ببینی و ... هر وقت هم باهاش قهر میکردم و میومد برا آشتی میگفت خواهش میکنم من و تحمل کن، من یه مشکل بزرگ دارم که باید حل بشه ولی هیبچ وقت نمیگفت مشکلش چیه. تا اینکه بعد از کلی زندگی فرسایشی و از بین رفتن کلی حریم ها بینمون رفت دکتر و دکتر اون دارو ها رو بهش داد، خدا میدونه من چقدر دختر حساس و زودرنجی بودم و چقدر با این رفتاراش و صبری که کردم بزرگ شدم! چون میدونستم یه روزی درست میشه و ذاتا آدم بدی نیست،البته منم اشتباه زیاد داشتم چون رفتاراش رو به روش میاوردم و تحقیرش میکردم،ولی خدا رو شکر الان خیلی خوب شده و من از اینکه زندگیم و حفظ کردم واقعا راضیم و الانه که طعم خوشبختی رو میچشم، ازت خواهش میکنم صبر داشته باش، بهش کمک کن، نتیجه کارت و میبینی، مطمئن باش.
همسفر عزیز من دقیقا و کاملا مشکل شوهرتونو میفهمم.میدونم چطوریه.در عین حال انسان شریف،محترم و با محبتیه ولی از جهتی اگر حرفی خلاف گفته هاش زده بشه یا باهاش بد صحبت بشه شمشیر رو به اصطلاح میکشه.
در درجه اول شما خودتون باید ایشونو آروم کنید.این افراد حتما در گذشته یک مشکلی داشتند اما هنوز به شما اعتماد ندارند که کامل بگن چی بوده.براشون خیلی سخته اگر بخوان بگن این فشارا از کجا بهشون وارد شده و شما بهشون سرکوفت بزنید.اما مطمئن باشید ایشون یک روز بهتون میگن.و این بیماری که سراغشون اومده که وسواس فکری و تا حدودی جمع هراسی است بخاطر همان گذشته است که خودش بهتون گفته.شک نکنید ایشون بسیار انسان خوبیه که کنار شماست و شمارو فوق العاده دوست داره.شما هم همینطور.
ایشون به توجه احتیاج دارند و اینکه شرایطشونو درک کنید.
داروی سیتالوپرام هم داروی خوبیه و جز SSRI هستش که داروی متوسط است.نه برای بیماران شدید استفاده میشه نه بیماران با میزان بیماری پایین.
حالات عصبی با این دارو تا قدری کنترل میشه ولی خاصیت داروی های SSRI این است که اگر دوزش درست تجویز نشه و کم یا زیاد باشه نتیجه عکس میده.سعی کنید به ایشون محبت کنید.
بازم بهتون میگم محبت.اون توی دنیا شما رو داره و شما ایشونو! خواهش میکنم دوست عزیز و بزرگوارم با ایشون آرام باشید.بهشون حق بدید.دست خودشون نیست بخدا.اگر جلوی این افراد مقاومت بخرج بدید بدتر میشن و به احتمال 98% افسردگی هم به مشکلاتشون اضافه میشه.
اگر سوالی داشتید بپرسید در خدمتتونم.چون بیماری های اعصاب و روانپزشکی رو میشناسم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
همسفر عزیزم
از اینکه این دوران سختو پشت سر گذاشتید خوشحالم و بهتون تبریک می گم و متشکرم از اینکه تجربتون را صادقانه با من در میون گذاشتید بی نهایت سپاسگذار
همسفر جان مشکل شما شباهت هایی با مشکل من داره ولی تفاوت هایی هم داره
تفاوت هایی که باعث میشه مشکل من مضاعف بشه و تحمل من بیاد پایین
اولیش بیکاری محمد و تنبلی شدیدش حتی در حیاتی ترین مسائل زندگی هست و این که زندگی ما بعد دو سال هم روی هواست و معلوم نیست همهش احساس بی پناهی و سردرگمی می کنم
دومیش مشکل جنسی محمد هست که وابستگیشو به من در حد صفر کرده و ماهی یه بار هم رابطه نداریم فکر کنید در شروع زندگی مشترک چقدر بد هست
سومیش اینه که می فرمایید همسرتون در مواقع عادی به شما محبت م یکرد همسر من طوریه که همیشه پیشش احساس می کنم یه موجود مزاحم اضافی هستم
درود
سابینا عزیز دقیقا اینها مشکلات فوبیا اجتماعی (جمع هراسی از روی بی اختیاری)و افسردگی اساسی است.
افسردگی اساسی به این خاطر که در 24 ساعت روز کاملا افسرده هستند و اصلا میلی به آینده و کار ندارند.
یک فرد افسرده باید در درجه اول بیماری اش برطرف بشه که در مورد محمد باید دقیقا با دارو برطرف بشه و بعد اقدام به ازدواج کند.
اما به هر حال ایشون ازدواج کرده و همسر مهربانی مثل شمارو داره که تنهاش نذاشتند.
مطمئن باشید اگر ایشون تنها بمونند و شما از ایشون خدایی نکرده جدا بشید ایشون وضعشون بسیار بسیار وخیم میشه.
اگر داروهاش رو به من بگید میتونم راهنمایی بیشتری بهتون بکنم.
در ضمن اگر شما با محمد پیش روانپزشک میرید بهشون بگید بیماری ایشون افسردگی اساسی است یا خیر.دقیقا نوع بیماری رو ازشون سوال کنید.
چیزی که من میبینم دقیقا حالات افسردگی اساسی است که از level افسردگی مزمن هم گذشته.
ایشون حتما یکسری مشکلات در گذشته داشتند که از اونا ریشه میگیره.
یک سوال.
آیا ایشون در طول 24 ساعت ساعاتی هست که حالشون خوب باشه و مثلا بگن بریم بیرون پارک یا برای آینده باید اینکارو انجام بدیم و خلقشون بهتر نمیشه؟اگر میشه معمولا چند ساعت بعد از بیدار شدن از خواب و چند ساعت قبل از خواب شب؟
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
سابینا جون البته من هنوزم کم و بیش با مشکلات دست و پنجه نرم میکنم و کاملا برطرف نشده چون بیماریهای روحی به این زودیا بهبود پیدا نمیکنه، راستی اوایل ازدواج شوهر منم بیکار بود و بیماریش و تشدید میکرد، در ضمن خانواده شوهرم اصلا جو آروم و صمیمانه ای ندارن چون پدر و مادرش با هم اختلاف فرهنگی شدید دارن و همیشه تو خونشون دعواست و تصور من اینه که خیلی از مشکلات روحی شوهرم به این موضوع برمیگرده، طوری که از وقتی عروسی کردیم و از محیط خونشون دوره خیلی بهتر شده، راستی زمانی که شوهرم دارو مصرف میکرد میل جنسیش خیلی کم شده بود، درسته که مشکل شوهرامون متفاوته ولی شوهر من هم روحیاتی داشته که خوشبختانه شوهر تو نداره، مثل بداخلاقی داد و بیداد فحش دادن بی احترامی، در ضمن هنوزم با اینکه بهتر شده ولی کلا به سر و صدا حساسه و اگه گرسنه باشه یا مشکل جسمی داشته باشه زود از کوره در میره، ولی مطمئن باش اگه الان بتونی مشکلت و حل کنی و بیماری شوهرت برطرف بشه بعدها قدر زندگیت و بیشتر میدونی و بیشتر ازش لذت میبری،این و از صمیم قلب بهت میگم، شک نکن.
فوتر عزیز ممنونم از توجهتون، شوهرم دقیقا همین طوریه که گفتین، فقط جمع گریز نیست در واقع اگر جمعی رو که میره بینشون از نظر اعتقادی قبولشون داشته باشه خیلی هم از رفت و آمد خوشش میاد،راستی خیلی آدم رکیه و این موضوع خیلی آزارم میده،ممکنه این هم از افسردگی باشه؟ در ضمن هنوز هم گاهی میبینم یکی از قرصاش و میخوره ولی همیشگی نیست.
RE: مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همسفر65
سابینا جون البته من هنوزم کم و بیش با مشکلات دست و پنجه نرم میکنم و کاملا برطرف نشده چون بیماریهای روحی به این زودیا بهبود پیدا نمیکنه، راستی اوایل ازدواج شوهر منم بیکار بود و بیماریش و تشدید میکرد، در ضمن خانواده شوهرم اصلا جو آروم و صمیمانه ای ندارن چون پدر و مادرش با هم اختلاف فرهنگی شدید دارن و همیشه تو خونشون دعواست و تصور من اینه که خیلی از مشکلات روحی شوهرم به این موضوع برمیگرده، طوری که از وقتی عروسی کردیم و از محیط خونشون دوره خیلی بهتر شده، راستی زمانی که شوهرم دارو مصرف میکرد میل جنسیش خیلی کم شده بود، درسته که مشکل شوهرامون متفاوته ولی شوهر من هم روحیاتی داشته که خوشبختانه شوهر تو نداره، مثل بداخلاقی داد و بیداد فحش دادن بی احترامی، در ضمن هنوزم با اینکه بهتر شده ولی کلا به سر و صدا حساسه و اگه گرسنه باشه یا مشکل جسمی داشته باشه زود از کوره در میره، ولی مطمئن باش اگه الان بتونی مشکلت و حل کنی و بیماری شوهرت برطرف بشه بعدها قدر زندگیت و بیشتر میدونی و بیشتر ازش لذت میبری،این و از صمیم قلب بهت میگم، شک نکن.
فوتر عزیز ممنونم از توجهتون، شوهرم دقیقا همین طوریه که گفتین، فقط جمع گریز نیست در واقع اگر جمعی رو که میره بینشون از نظر اعتقادی قبولشون داشته باشه خیلی هم از رفت و آمد خوشش میاد،راستی خیلی آدم رکیه و این موضوع خیلی آزارم میده،ممکنه این هم از افسردگی باشه؟ در ضمن هنوز هم گاهی میبینم یکی از قرصاش و میخوره ولی همیشگی نیست.
سلام
همسر دوست بزرگوارم،
بد اخلاقی و داد و بیداد زیاد مربوط به افسردگی نیست.اما ممکنه افسردگیشون باعث بوجود آمدن این نوع رفتار ها بشه که اکثر مواقع در کنترلشون نیست و مثلا میبینید وقتی که دعوا و داد و بیداد کردند 10 دقیقه بعدش احساس پشیمانی میکنند.درسته؟
این مشکل عصبی بودن و خود رای هست که البته همه داریم ولی ایشون حالا یک مقدار خیلی کم بیشتر.
به روانپزشک مراجعه کنند دارو های ضعیفی برای کنترل این رفتار ها تجویز میکنند.احتمالا از پروپرانولول استفاده میکنند که هم ضعیفه و هم اینکه روی میل جنسی و خواب تاثیر نداره.
اما درمورد اینکه میگید گاهی قرصاش رو میخوره چون من نمیدونم نوع قرصشون چیه نمیتونم چیزی بگم.باید ببینم جز چه گروه از دارو ها است و چه دوزی هست و اینکه برای چه نوع بیماری تجویز شده.
اما اگر جز دارو های اعصاب و یا روانپزشکی باشه باید بصورت مرتب مصرف کنند.ببینید این رو بدونید این دارو ها رو اگر حتی 1 روز هم مصرف نکنند نتیجه نمیده و همون روز خلقشون بهم میریزه.باید روند بیماری صحیح و درست پیش بره.
و اینکه با خوردن و نخوردن و بی نظمی در استفاده بیماری رو تشدید میکنند چون مغز نمیدونه باید چه کاری انجام بده؟
نوع دارو ها رو به من بگید راهنماییتون میکنم.
موفق باشید.:72: