RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
اي كاش عمل كردن به همه اينا به سادگي گفتنشون بود.به ظاهر خيلي سادست اما جون آدم در مياد تا انجامشون بده.مگه چند تا عروسك چي هستن كه انقدر واسم سخته از بين بردنشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما باور كنيد اصلا نمي تونم بهشون نزديك شم.....:302:
سلام
ستاره گرامي
دقيقا به خاطر همين هست كه به نظرم تغييرات مثبت و آرامش بخش و حل مشكلات به مراجع خوب و قوي نياز دارد نه لزوما به مشاور خوب.
يعني ستاره گرامي، هر انرژي كه بگذاري و نتيجه بگيري، خودت مسئول موفقيتت در زندگي هستيد.
به قول معروف ما فقط چراغ را روشن كرده ايم. اما اين تو هستي كه بايد از پاهاي پرتوان، قلب پر اميد ، افكار منظم و انرژي مستمر خود بهره بگيري و راه صحيحي كه هم اكنون در پيش روي خود مي بيني بروي.
ما چون تماشاچيان مشتاق هر لحظه از پيروزي هاي تو به هيجان مي آييم و تشويقت مي كنيم. و وقتي خسته مي شوي، باز هم تو را به ادامه راه مي خوانيم.
دوست داريم اين انتخاب را قوي و انتخاب هاي ديگرت را در زندگي قويتر انجام دهي.
ما قدرت انسان را در شدن ديده ايم. و آزموده ايم
و مطمئن هستيم عليرغم سختي هاي جانكاه دل كندن، تو هم مي تواني چون مي خواهي .....
:104::104::104:
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
چقدر این دست زدنهای آقای مدیر آدمو سرحال میکنه:310:
آقای مدیر هراز گاهی بیخودی هم شده واسمون دست بزنید تا اعتماد به نفسمون
بره بالا
ما هم برای آقای مدیر دست میزنیم تا بلکم محبتشون یه خورده جبران بشه
:104:
:104::104::104:
:104:
این گلها هم واسه ستاره جون:72::72:
یه چیز دیگه : شما فکر نمی کنید عنوان تاپیک ستاره باید عوض بشه ؟:310:[/color]
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
اين سوال رو از من مي كني؟اگه از من سوال كردي كه نه
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
شايد اينا نوشته هاي من نباشه.اما الان اين حس رو دارم...
دلیل گریه هام شاید واسه غربتیه که دارم
شایدم واسه شستن گناهام باشه
نمی دونم احتمالا" هم به خاطر این باشه که
وقتی عظمت خدا رو حس می کنم احساس حقارت می کنم
خدایی که تو قلبم جا دادم از این نبوده که بخوام خلوت تنهاییهامو پر کنم
خدا به خاطر این تو قلبمه چون بهش نیاز دارم مثل همه ی آدمای دنیا
می خوام وقتی اشک می ریزم هر قطره اشک اسم خدا رو روی گونه هام حک کنه
می خوام وقتی اشک به انتهای زندگیش می رسه رد پا بذاره و دوباره متولد بشه
دیروز وقتی داشتم با هیبت از کنار زندگی رد می شدم
فکر می کردم زندگی همون خداییه که باید تو قلبم باشه
ولی اشتباه می کردم چون وقتی ازش گذشتم از چشمم افتاد
بعد با کسی تا جایی همسفر شدم خیال کردم دیگه حتما" خودشه
ولی وقتی وسط راه منو رها کرد فهمیدم اینم نیست
از اون روز به بعد هیچ چیز و هیچ کس را با خدا اشتباه نمی گیرم
خدای من آنست که روحش در من جاریست
فقط اوست که گریه هایم را می بیند
او صدایم را می شنود
گناهان صغیره و کبیره ی مرا می بخشد
او را چه دوست داشته باشم چه نداشته باشم دوستم دارد همیشه با من است
خدایی که نزدیکتر از رگ گردن به من است
خدایا رحمتت را در اشکهایم قرار بده
خدایا
چه لحظه هايی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی
چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی
چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است
خدایا
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی
خدایا
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی
وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی
وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم
وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش نه شاد بودن واسه داشته ها
و وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی
خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون
خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم
دادن هایت ندادن هایت گرفتن هایت
دادن هایت را نعمت:72: ، ندادن هایت را رحمت :72:، گرفتن هایت را حکمت:72:
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
:302::302:
خدایا
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند
عظمت و ژرفای عشق تو را نمی دانم
فقط میدانم
که معبود این دل خسته هستی
و
اگر دیده از من برگیری خواهم مرد
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.قشنگ بود.اما الان تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه قشنگه....همين........:72:
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
امشب دلم خیلی گرفته، چندوقته که دلم داره میترکه،ولی هرکس میخواد آرومم کنه انگار فایده نداره، انگارهمه کلمات تکراری شده، چون خیلی دلم شکسته، تنها کسی که دارم خداست، امشب با خودم میگفتم خدا چقدر منو دوست داره که هرچی پیشش درددل میکنم و گریه میکنم ازم خسته نمیشه و هی گوش میده و هی آرومم میکنه، بهش میگم خدا من میدونم گریه هامو دوس داری ولی دیگه خوبم کن، بعضی وقتها احساس میکنم دیگه دلم داره میترکه،حرفهای شما هم قشنگ و صادقانه و ساده بود، حرفهایی بود از دل که بر دل هم نشست.دلم گرفته، ازآسمان، که دیگر برایم نمی بارد. آن وقتها وقتی دلم می گرفت باران می بارید ومن زیرباران قدم میزدم، زمانی می شد که باهم می خندیدیم. ولی انگار حالا همه با من قهراند و همه فکر می کنند من قهرم. دیگر حوصله هیچ چیز را ندارم. من نه از سنگم. قلبم از نرم نرمک میپژمرد و هیچ کسی نیست که دراین سرزمین مرا یاد کند. تنم سخت است و دلم ...
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره عزیز،
از اونجایی که من زیاد وقت تایپ کردن ندارم، ممکنه نوشته های من تکه تکه بشه. پس پیشاپیش معذرت می خوام. همینطور که می بینید این اولین نوشته من در این تالار هست و من به خاطر شما روشن شدم، هیچ منتی هم نیست.
من دقیقا در سن شما با مشکلی مثل مشکل شما روبرو شدم.
این که دنبال جواب یک سوال مشخص هستید رو با تمام گوشت و استخوانم درک می کنم، چون این دقیقا سوالی بود که من هم باهاش روبرو بودم.
تفاوت شما با من اینه که شما تونستید اینجا خودتون رو تخلیه کنید، ولی من چنین امکانی نداشتم. پس مطمئن باشید همین تخلیه روحی، که شاید در حال حاضر برای شما زیاد کمک کننده به نظر نرسه، بسیار مثبته.
دوست عزیز، جواب سوال شما به نظر من اینه که شما این فرد و این عشق رو هیچ وقت فراموش نمی کنید. ولی، ولی با گذر زمان یاد می گیرید که با دردش چطور کنار بیایید.
مثل اینه که شما یک معلولیت جسمی پیدا می کنید. اولش براتون خیلی سخته و کنار آمدن با چنین معلولیتی کار هر کسی نیست. بعد از مدتی شما یاد می گیرید که امور روزمره اتون رو با وجود این معلولیت انجام بدید. اوایل معلولیت خیلی پررنگه، ولی بعد از یک مدت، همه کارها براتون روتین می شه و بعد از چند سال اصلا دیگه ذهنتون درگیر این نیست که من کارهام رو با وجود معلولیت چطور به آخر برسونم. این معضل جزیی از وجود شما شده.
ولی،
اینجا یک تفاوت هست. اون هم اینه که شما در حال حاضر از حل کردن این معما که چرا من و چرا این جور شد و ... عاجزید. ولی به مرور و با گذشت زمان!! ( می دونم از شنیدن این کلمه حالتون بد می شه، ولی باور کنید حلال خیلی از مشکلات همین زمانه) شما به دانش و آگاهی ای در مورد خودتون و دنیای اطرافتون و ... می رسید که فهم خیلی چیزها رو براتون آسون می کنه. ولی برای خیلی از سوالاتتون هیچ وقت جوابی پیدا نمی کنید. همونطوری که من بعد از 15 سال هنوز پیدا نکردم.
آقای مدیر حق دارن دوست عزیز. تجربه عشق مسئله بسیار نابی است. درسته که شما به آخر خوبی نرسیدید، با این حال مطمئن باشید که خدا برای شما راهی رو در نظر گرفته که برای رسیدن به پختگی لازم در این راه، شما باید از این گذر عبور می کردید. گذر خیلی سختی بوده، می دونم و این رو هم می دونم که گاهی آدم می گه، اصلا من نمی خوام به جای خاصی برسم. ولی این افکار مال این دوره گذرای تاریکی هست که شما توش هستید.
درسته که من زمان زیادی رو گذروندم تا به حالت عادی برگردم، ولی از این که آن زمان والدینم با ازدواج من و فرد مربوطه مخالفت کردند، بسیار سپاسگزارم.
من امروز مطمئنم که من و اون فرد مورد نظرم هیچ وقت به زندگی مطلوبی نمی رسیدیم و اون عشق افلاطونی امون هم به نابودی کشیده می شد.
بهتون برنخوره، وقتی بعضی ها بهتون می گن، تو "الآن" نمی فهمی. شما خودتون رو که با دو سال قبلتون مقایسه کنید، می بینید که کلی داناتر و پخته تر از 2 سال قبل هستید. پس اجازه بدید که بزرگترهاتون که توی راه زندگی از شما جلوتر هستند، بهتون توی این راه کمک کنن.
راهکارهایی که به من کمک کردند رو براتون می نویسم. من مجبور شدم برای فردی که آن زمان در زندگی من بود، بنا به دلایلی دو بار این راه رو برم.
اولین چیز، همونطور که دوستان هم اشاره کردن، جدا شدن از وسایل خاطره انگیزه. می دونم سخته، به خدا می دونم. شما باید با یک دیسیپلین خیلی سخت، انگار که شما دکتر خودتون باشید، با خودتون برخورد کنید. به خودتون خیلی سخت گیری کنید اگر می بینید براتون جدا شدن از این وسایل سخته. حتی اگر به گریه و زاری رسیدید، با خودتون مثل یک بچه کوچک رفتار کنید که چیزی که براش ضرر داره رو ازش می گیرن.
این کار باعث می شه شما از نبش قبر خاطراتتون کم کم دست بکشید و دیگه خاطرات خوبتون رو نشخوار نکنید، با عرض معذرت برای شبیه سازی، ولی واقعا همینه.
من خودم این وسایل رو هنوز دارم، ولی باور کنید شاید 15 ساله سراغشون نرفتم. نمی گم بندازیدش دور، ولی واقعا پنهانشون کنید. البته حلقه ای که اون آقا اون زمان برای نشان کردن برای من گرفته بودن رو با یک تکه طلای دیگه عوض کردم، چون احساس می کردم اون حلقه خیلی قدرت داره!!
دومین کاری که به من کمک کرد، نگاه کردن در آیینه به خودم بود. من به نقطه ای رسیده بودم که دیگه خودم رو نمی شناختم و زندگی برای من جذابیتی نداشت. دیدن چهره خودم من رو کم کم به خود آورد.
اگر اجازه بدید، من این پست رو بذارم و بقیه اش رو سر فرصت براتون تایپ کنم. فقط خواستم بگم که خیلی می فهمم توی چه شرایطی هستید.
:72:
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.منتظرم
من تنها نيستم.دوروبرم شلوغه.تو اجتماعم.اما كسي رو نميتونم ببينم.افراد زيادي هستن كه خودشون رو به هر دري مي زنن كه من بگم آره.اما من نميتونم.شايدم بهتره بگم نمي خوام.اونها اظهار علاقه مي كنن و من با شنيدن اين چيزا داغون تر ميشم.اصلا حس خوبي نيست.دوست ندارم..........خيلي بدم....بداخلاق.هر روز بدتر.مامانم گاهي بهم ميگه بداخلاق...گاهي واقعا حوصله هيچي رو ندارم حتي شنيدن 1 صدا.شايد دارم بهش فكرم نمي كنم.اون لحظه 1 دقيقه قبلش خوبم اما يك دفعه بهم ميريزم.كافيه 1 اتفاق بيوفته يا حرفي بشه خوشم نياد از اين رو به اون رو ميشم.البته فقط تو خانواده نه بيرون و جلو ديگران.امروز رفتم سراغ يكي از عزيزترين عروسكام (خودتون گفتين)بالاخره بايد از 1 حايي شروئع مي كردم.اما نتيجش شد اينكه بغلش كنم و گريه كنم.همين...چند دقيقه اشك ريختم آرومه آروم.مثل الان.بعد گذاشتم سر جاش...فقط آروم آروم اشك.اينجا مينويسم اما هر بار مينويسم اشك ميريزم.حتي مي خونم اشك ميريزم.هيچ حسي نيست فقط اشك.بي صدا.انگار مدلشه.اينكه يكي بهم ميگه دوست دارم عاشقتم حالم بد ميشه.نميدونم چطور منصرفشون كنم.بالاخره قبول نمي كنم.اما سخته شنيدن واسم...شما گفتين خوشحالين از اينكه نزاشتن ازدواج كنين.اما من نمي تونم ببخشم كه اين همه زجر كشيدم بخاطر حرف اونا.اين همه اشك.اين همه سكوت تو تنهاييام..مخالفت...چون هميشه بهترين رو ميخوان.من به خودم گفتم همه رو بخشيدم.اما روحم اينو نميگه.حلال.اما خيلي زجرم ميده.....................بخشيدم انا خخيلي بي انصافي بود..
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ببینید ستاره عزیز،
در این که شما الآن در مرحله بحرانی ای هستید اصلا بحثی نیست. حالت هاتون، گریه هاتون، تمام بی منطقی هایی که از خودتون می بینید، همه و همه عادی هستن. خیلی پارادوکسه، ولی شما الآن دوران نقاهت رو می گذرونید.
پس از این درد و سوزشی که توی قلبتون حس می کنید، نترسید. از این که روحتون نمی تونه بگه "حلال" تعجب نکنید.
از گریه هاتون هم اصلا تعجب نکنید.
ولی اگر به فکر بهبود خودتون هستید، باید از جایی شروع کنید. فردا با همون عروسکی که امروز قصد خداحافظی ازش رو داشتید باز هم شروع کنید.
ببینید، بی تعارف بهتون بگم، مرگ یک بار شیون یک بار. شاید شنیده باشید بعد از عمل بینی، اون تامپونی رو که داخل سوراخ بینی می ذارن رو دکترها در زمان خارج کردن، بدون هشدار قبلی و بدون هیچ توقفی از دماغ بیرون می کشن.
من در اینجایی که امروز ایستاده ام از این خوشحالم که به فرد مورد علاقه ام نرسیدم. برای شمایی هم که الآن در اون جایی که هستید نرماله که عصبانی باشید و نخواهید اطرافیان رو ببخشید، همونطوری که من هم در اون زمان بودم. اگر طور دیگری بود باید به شدت عشقتون شک می کردیم. ولی من برای رسیدن به این نکته که "نرسیدن بهتر از رسیدن بود"، زمان زیادی رو از دست دادم.
من هم خیلی ها رو اون موقع نمی تونستم ببخشم. ولی الآن که سالها از اون زمان می گذره، فقط یاد تلخ کسانی که به عمد من رو اون زمان اذیت کردن توی ذهنمه.
من فکر می کنم هر کسی باید برای از دست دادن فردی، حالا می خواد مرگ باشه یا اینطور از دست دادن، اجازه سوگواری داشته باشه. مثل شما که یک جورهایی سر خاک عشقتون نشستید و گریه می کنید، مثل خودِ من، 15 سال پیش.
از دست دادن اون حس های خوب و قشنگ، اون یکهو ریختن قلب وقتی عشقتون رو می دیدید و ...
خیـــــــــــــــلـــــــ ــــــــــــــی سخته. پس همونطور که گفتم از این سوگواری نترسید.
ولی،
این دوره سوگواری باید وارد دوره دیگه ای هم بشه و شما برای این رد شدن، برای از این دوره به اون دوره رفتن، باید کمی تلاش کنید. اگر نه دوره نقاهتتون خیلی طول می کشه و از من بشنوید که طولانی شده دوره نقاهت یکی از بدترین چیزهایی هست که می تونه توی زندگی فردی اتفاق بیفته.
برای کنار اومدن با این فقدان، با این کمبود، شما احتیاج به یک سری قانون دارید. یک سری چارچوب برای خودتون و خود شما بهترین فرد برای انتخاب این چارچوب هستید.
اینها رو فعلا داشته باشید.
:72: